هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: پايگاه مقاومت بسيج - حوضه ي تالار هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ شنبه ۱۰ فروردین ۱۳۸۷
#3

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
مـاگـل
پیام: 568
آفلاین
ان شب حاج درک، حدودا ده يا بيست نفر بنا به تالار اورد که يک خوابگاه مخصوص پسرا کنار مرلينگاه تالار درست کنن وشبانه هم کار تموم شد! وسط دستشويي و حمام رو هم فرش اويزون کرد(!) و به همه گفت که حموم ها و دستشويي هاي سمت راست مخصوص خواهران و چپي ها مال برادران است!!

ان شب خوابگاه دخترها:

ماتيلدا به سمت کمد ميره که لباس خوابشو از تو کمد دربیاره و واسه خوابيدن اماده بشه... (اين صحنه ها به دلايلي حذف شد)
اما که تو تختش دراز کشيده دستش رو روي بالشت ميزاره و ميگه: بابا اين درک پاک قاطي کرده؛ ببين مارو تو چه بد مخمصه اي انداخت ها!
اريکا کتاب درسيشو ميزاره کناره و ميگه: اين جور چيزا امکانات هم داره. اگه ببينم کاري واسمون ميکنن من عضو ميشم.
ريتا که مثل هميشه اون شب هم خيلي خوشگل شده بود(چراش به شما مربوط نيست) ميگه: حاج لودو گفت يکي از مزاياي عضويت، قبولي تو دانشگاه ((مرلین خوانده)) بدون کنکوره.
در کمتر از يک صدم ثانيه، اما و اريکا يک چادر مشکي کلفت و يک روبند از جيبشون درميارن و ميرن که برگه عضويت بگيرن!
ماتيلدا گفت: تازه شوهر هم برامون گير ميارن!
دخترهاي هافل با سردرگمي همديگرو نگاه ميکنن و ميرن بخوابن.

خوابگاه پسرها

دنیس: حاجي تروخدا پرده رو بکش کنار، اون پنجره رو هم باز کن داريم خفه ميشيم.
حاج درک با ابهت به البوس نگاه کرد و يه دست به ريش خفنش کشيد و گفت: پسر شما ادم نميشيد؟! چقدر گناه؟ چقدر معصيت؟ ميخواي خوابگاه دختراي ريون رو ديد بزني؟؟ نکن! از اون دنيات بترس. من شما رو ادم ميکنم... هر روز صبح که واسه اقامه نماز بيدار بشين، يک کم ياد ميگيرين رفتار اسلامی یعنی چی!!
بعد روشو کرد به لودو و ادامه داد: فردا يه زنگ بزن حاج اقا شيرين سخن؛() واسه اين دخترا چادر سفارش بده، بهش بگو چادر دم دستیشون عربی و چادر نمازا حتما سفيد باشن، روشون هم گلاي زرد و قرمز با هاله بنفش باشه! بگو واسه پسرها هم عمامه های زرد(چه رو مد) با از همین شلوارای خودت و پیرهن های سفید و گشاد اماده کنه که من برم تحویل بگیرم!( )
پسرهای هافل که هم از طرفی خنده شان گرفته بود و از طرفی گریه، بعد از دقایقی فکر کردن و مشورت درباره اینکه بخنندن یا گریه کنند، نتوانستند به هیچ نتیجه ای برسند و تصمیم گرفتند که بخوابند!!


ویرایش شده توسط ریتا اسکیتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۱ ۱:۲۵:۱۵
ویرایش شده توسط ریتا اسکیتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۱ ۱:۲۹:۴۱

... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


Re: پايگاه مقاومت بسيج - حوضه ي تالار هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ شنبه ۱۰ فروردین ۱۳۸۷
#2

درکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۶ یکشنبه ۳ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۱۱ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴
از اون بالا کفتر که هیچ، کرکس هم نمیاد
گروه:
مـاگـل
پیام: 299
آفلاین
امشب(!!!)؛ خوابگاه مختلط

هافل جماعت به جز حاچ درک و برادر لودو مثل همیشه نشستن وسط خوابگاه. دخترا در مورد آخرین فشن های روز بحث می کنن و پسرا سعی می کنن زاویه چششون رو طوری تنظیم کنن که تعداد دخترای بیشتری رو پوشش بدن.
لودو یهو می پره تو تالار و نگاهی به دور و بر می اندازه بعد در حالی که داره یه صندلی می ذاره جلو خوابگاه، اما رو ورانداز می کنه.
سپس ناگهان لودو چوبدستشو می کشه و میره وسط جمعیت.
(فریاد های لودو ... فریادهای ملت... بوق ممتد... خط صاف... پرستار! اون شوک الکتریکی رو بیار!!! نه ببخشید خط رو خط شد)
جماعت هافل این دفعه به صورت تفکیک شده می شینن. به این صورت که مجردها سمت چپ نشستن و مزدوج ها سمت راست نشستن.
- یا الله ... یا الله ...
حاچ درک در حالی که یه چرتکه بزرگ در دست داره، وارد میشه. نگاهی به وضعیت میندازه و یکی میزنه پس گردن لودو، نگاهی به ساعتش میندازه که یه ساعت عادی نیست و می فهمه که پرداختن به این موضوع طول پست رو زیاد می کنه و در نتیجه میره رو صندلی میشه.
حاچ درک شروع میکنه به ور رفتن با چرتکه اش و میگه: "اوهوم اوهوم (صدای صاف کردن گلو) برادران و خواهران، امروز جمع شده ایم تا در مورد اصول ابتدایی آسلام سخن به ميان آورده كنيم. چرا که اثری از آسلام در این تالار دیده نتوان شد."
برادر لودو در گوش حاچ درک میگه: "حاچ آقا بهتر نیست اول خدا رو یاد کنید؟"
حاچ درک یکی میزنه پس گردن لودو و در گوشش میگه: "شما ساکت باش برادر. خودم بهتر می دانم چه چيز را اول یاد بدهم. شما بايد متوجه باشيد كه طول پست زیاد میشود."
لودو دستشو میذاره جای سیلی و حاچ درک به حرفش ادامه میده.
"خب حرفای من تمام شد. کسی سوالی نداره؟" ()
اریکا: "درک جدیدا تیک گرفتی؟ چرا این قد با اون چرتکه ور میری؟"
لودو: "ساکت شو! حاچ آقا دارن ذکراشون رو می شمارن."
دنیس: "آخه حاچ آقا موقع حرف زدن هم داشتن با چرتکه شون ور می رفتن."
لودو: "حاچ آقا می تونن موقع خواب هم ذکر بگن. به تو چه بچه! "
حاچ درک: "بچه جان، شما اول از بغل اون خواهر محترم که به چشم خواهر آسلامی خیلی هم به حوری ها شبیه هستند، كه ان شا الله خداوند قسمت همه بكند، بلند شو. بعد بیا فضولی کن."
اریکا دنیس رو کنار خودش نگه میداره و میگه: "به تو چه. ناظر تالار ایراد نمی گیره تو ایراد می گیری؟"
حاچ درک عصبانی میشه و میگه: "نظارت؟ من تو دهن نظارت نمی زنم چون تکراریه ولی من چوب می کنم تو () آسین نظارت که البته اینم تکراریه ولی من از این تکه خوشم میاد "
لودو در حالی که چک می کنه که مطمئن شه سر آسین هاش بستس، یکم میره عقب تر. درک یکی می زنه تو گوش لودو و میگه: "به جای این کارا برويد و اون پیام بازرگانی رو بیاوريد نشان دهيد."
لودو یه پارچه بزرگ ور میداره و میگیره جلو ملت هافل که روش نوشته:
نقل قول:
پايگاه مقاومت بسيج – حوضه يِ هافلپاف؛
>عضو گيري از برادران و خواهران ِ علاقه مند از فردا آغاز خواهد شد.<

برای عضویت از همین حالا اقدام نکنید، صب کنین فردا صبح به تاپیک مربوطه مراجعه کنین.
فواید عضویت در بسیج: تبدیل شدن به یک برادر یا خواهر آسلامی، فیض بردن از هم نشینی با حاچ آقا درک، کم شدن دوره انتظار برای یافتن شوهر مناسب (مخصوص خواهران)، کم شدن دوره سربازی (مخصوص برادران) و ...

حاچ آقا: "خب دیگر پاشید و بروید. من جایی کار دارم انشالله جلسات بعد بیشتر در مورد آسلام صحبت می کنیم."
بعد در حالی که چرتکه اش رو بر میداره زیر لب با خودش می گه: "اه! این حساب لعنتی هم جور نمی شود. هنوز یك صد گالئونی کم دارم. یادم باشد برای عضویت در بسیج ورودی هم تعیین کنيم."
ده دقیقه بعد همه دارن پشت سر حاچ آقا صحبت می کنن به جز دنیس که عبارت " کم شدن دوره سربازی (مخصوص برادران)" هنوز جلوی چشمش باله می رقصه! (که البته باید اضافه کنم صرفا عمل باله رقصیدن اصلا خلاف آسلام نیست و اینکه بعضی از برادران و خواهران با هم باله برقصن ایراد دارد!)



یک جرعه چای در فنجان هافلپاف (تک پستی)
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ شنبه ۱۰ فروردین ۱۳۸۷
#1

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۵ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۴۷ جمعه ۶ فروردین ۱۴۰۰
از ته چاه
گروه:
مـاگـل
پیام: 730
آفلاین
- به نام خدا... ديدار فينال اين دوره از مسابقات رو واستون گزارش ميكنم. مسابقه ي بين تيم "لودو يونايتد" و "دنيس دراگونز"! اول از همه بازيكنان دو گروه رو معرفي ميكنيم... تيم لودو يونايتد رو لودو بگمن، اما دابز، هلگا هافلپاف و آلبوس سوروس تشكيل دادن و در تيم دنيس دراگو... اوه! اولين بازيكن تيم دراگونز در همين لحظه با بالشتي كه لودو پرتاب ميكنه از دور مسابقه خارج ميشه. بالش اونقدر محكم كوبيده شد كه يه راست ميره تو حلق ريتا!
دابي در حالي كه از لوستر سقف خوابگاه آويزونه فينال مسابقات ِ درون تالاري ِ جنگ ِ بالشتي رو با شور و هيجان گزارش ميكنه!
- بله! بايد بگم كه دراگونز براي رسيدن به فينال از تيم هاي " منpyooz نیستم! Peevesم!" و تيم "آيشواريا" به رهبري ماتيلدا استيونز عبور كردن و در طرف ديگه تيم يونايتد در يك بازي سنگين تيم "يادواره ي ماندانگاس" رو... اوه... بله! دنيس با بالشت دو تا از دندوناي آلبوس رو ميشكونه!
در حالي كه بقاياي بالشت پاره و پَر سراسر خوابگاه رو دربرگرفته بازيكنان دوتيم پشت تخت ها سنگر گرفتن و مشغول جنگ بالشتي هستند.
- در حالي كه بازيكنان لودو يونايتد حلقه ي شادي نسبتآ بيناموسي تشكيل دادن، بازيكنان تيم "مرلينيو" در قالب تماشاگرا از لجشون دارن به اين تيم فحاشي ميكنن! واقعآ زشته!! من به عنوان يه جن خونگي اين حركت رو...

- ياالله... ياالله... ياالله...
فردي پوشيده! در حالي كه سرش رو انداخته پايين و يه چرتکه بين انگشتاش ميچرخونه(!!!) وارد خوابگاه ميشه و به نرمي سرش رو بالا مياره.
- استغفرالله... استغفرال...

لودو: حاچ درك؟!!!
تصوير روي صورت معمم ِ وي قفل ميشه و با صداي ماشين نويس هاي قديمي اطلاعاتي روي تصوير نوشته ميشه:
"حاچ درك"
علاقه مندي ها: آسلام، چرخاندان چرتكه (به جاي تسبيح؟!) و آسلام.
مكان پيدايش: رول هاي خوابگاه مختلط
زمان پيدايش: قديم!
"اين فرد بُعد ديگري از شخصيت درك ميباشد.

حاچي: لودو! اعوذ بالله...!!!

لودو به آرامي اِما رو از آغوشش خارج ميكنه و به سمت حاچي ميره!
:slap:
لودو: e؟! چرا ميزني بوقي؟!!!
حاچ: برادر بي نزاكت بايستي كتك بخورد! اين چه رفتاريست كه در خوابگاه ِ تالار مُعَظّم برپا نهاده ايد؟ مگر بنده در دوران غيابم آسلام را به دست جناب عالي نسپارده بودم؟ اين چگونه وضعيست؟ اين كلمات ركيك! اين پوشش هاي مخالف عرف!
- تصویر کوچک شده درك جون بيخيال... برگرد به اون بُعد ديگت جون مادرت الان وسط مسابقه! اين لباسا رو درار. بيا بريم خودم واست ريشات رو بزنم حالت خوب شه.
- شترق(صداي تو گوشي ) دفعه ي آخرت باشد به لباس آسلام توهين ميكني... من با تو شوخي ندارم عزيز دل برادر...
درك عمامش رو درست ميكنه و دستي به ريش ميكشه و ادامه ميده:
- شما بايستي اين ملت را ارشاد كني... من نيز شما برادر را ياري خواهم كرد...


فردا روز... صبح ِ كله ي سحر!

- خواهرا... برادرا... بلند شيد... خواهر... برادر بلند شو، به بوق شما ميتوانم لگد بزنم ها!... وقت نماز است... ()... بلند شويد ديگر...
لودو پيراهن سفيد رنگ بلندي به تن كرده و آن را روي شلوار پارچه اي ِ خمره اي ِ قهوه اي رنگ خود انداخته و لازم به ذكر است كه (نزديك بود اين نكته ي مهم يادم بره) بالايي ترين دكمه ي پيراهن، در نزديكي ِ خرخره را نيز بسته است. موهارا به فرق كنار شانه كشيده و به كف سر چسبانده. ته ريشي نيز بر صورتش ديده ميشود كه ان شاالله در روزهاي آينده بلندتر خواهد شد.

بالاخره ملت هافلي به هر ضرب و زوري كه بود توسط ارشادهاي لودو از خواب بيدار ميشن...
- چي ميگي تو؟
- خواهر عزيز هنگام نماز است... وضوخانه شلوغ ميشود ها!
- لودو خودتي؟؟؟؟ الان حالت خوبه؟
- خواهرم عرض كردم كه اذان در حال اقامست... لطفآ عجله كنيد.

نيم ساعت بعد...

تمام ملت تالار در گوشه اي از سالن عمومي جمع شدند و لودو جلو روشون در حالي كه دست راستش را پس از پیچاندن به دور گردنش و همزمان با نگه داشتن دکمه بالای پیراهنش، بر روي گوش راستش قرار دارده، ايستاده و مشغول اذان گفتن ميباشه...

پس از اتمام اذان، حاچ درك دستي به ريش ِ پرمايه اش ميكشه:
- به به... متشكرم برادر... جميعآ صلواتي ختم كنيد!
ملت:
حاچي: نشنيديد... صلواااااات...!
ملت:
لودو: چتونه؟ صلوات بلد نيستيد؟
ملت به صورت كاملآ هماهنگ: :no:
حاچ درك براي يك صحنه داغ ميكنه و از رو منبر بلند ميشه: واقعآ كه! پناه بر خدا... هيچ اثري از آسلام در اين تالار به چشم نميخورد... حتمآ قرائت نماز را نيز بلد نيستيد؟؟؟
ملت ِ خواهر و برادر دست جمع: :no:
حاچ درك كمي آروم ميشه و رو ميكنه به لودو: به به... به به... اين از شكرانه ي نظارت ِ بي آسلام اين نابرادر است! ايرادي ندارد... خواهران و برادران من... آغوش آسلام براي همگان نزد من باز است. من خود همگي شما ملت ِ آسلام دوست را تعليم خواهم داد.
ملت با حالت "اين الان چي داره ميگه" به يكديگر نگاه ميكنند!

بعد از ظهر آن روز...

ملت همگي گرد اطلاعيه اي بر روي تابلوي اعلانات تالار جمع شده بودند:
نقل قول:
اولين جلسه ي آموزش اصول آسلام؛
امشب؛ خوابگاه مختلط

كمي پايين تر اعلاميه ي ديگري به چشم ميخورد:
نقل قول:
بسيج ِ هافلپاف؛
عضو گيري از برادران و خواهران ِ علاقه مند از فردا آغاز خواهد شد.


-------------------------------------------------------------------------
چند نكته ي آسلامي!:
1. پستهاي توهين آميز كلآ پاك خواهند شد.
2. چون اوايل كار تاپيكه يه توضيح بدم و اون اين كه روي قضيه ي جلسات آموزشي هم ميشه كار كرد. اما موضوع اصلي همين "بسيج هافلپاف" باشه... عضو شدن و نشدن و اين چيزا و مشكلاتي كه پيش مياد. (بهتره يه جوري باشه كه همه عضو نشن يا مثلآ بعضي ها نتونن عضو شن و قبول نشن يا هر چي فكر ميكنيد بهتره!)
3. بعد كه يكم رفتيم جلو يه سري قضايا واسه بسيج درست ميشه.
4. مدير بسيج لودو هست و حاچ درك هم فرمانده بسيج ميباشه!
5. *بياييد ارزشي بازي درنيارويم و سوژه هاي خوب دهيم.*


ویرایش شده توسط [en]Ludo Bagman[/en][fa]لودو بگمن[/fa] در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۰ ۱۳:۳۷:۳۵
ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۹۶/۸/۱۱ ۲۱:۱۲:۱۰
ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۲۸ ۲:۰۳:۲۳

ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۶:۵۴:۳۰ پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۶
[size=small]







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.