هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
آوریل : so lets buuuuuuuuuuugh !
آوریل بلندترین انگشتش رو (!) طوری که الکسا نبینه به سمتش میگیره و پسرا رو متوجه خودش میکنه، بعدش دستش رو به علامت «پخ پخ» جلوی گردنش تکون میده!
پسرا :
الکسا برمیگرده به سمت جمعیت پسرا که دارن بهش نزدیک میشن : هان؟ چیه؟ چی میخواین؟
پسرا : بوووووووق!
الکسا : منظورتون چیه؟!
ادی : مگه خودت پیشنهاد بیناموسی ندادی؟ خب بووووق دیگه!
یهو جان از آسمون میفته پایین : کسی گفت بووووق؟ اونم با الکسا؟
ملت : آهین!
الکسا : یعنی چی! این همه به یه نفر؟!
پسرا سرشون رو به علامت «دقیقا این همه به یه نفر» تکون میدن!
الکسا : جیــــــغ و از صحنه خارج میشه.
پسرا و آوریل : هر هر هر کر کر کر
آوریل :چاکریم! خیلی بچه های باحالی هستین، ایول!
بعدش با عجله یه نگاهی به ساعتش میندازه : اوه اوه، امروز اجرا دارم، داره دیرم میشه، بای بوس بغل لاو!
پسرا :
آوریل : هووووو، حالا من یه چی گفتم، شما چرا جدی گرفتین؟
پسرا یه قدم میان جلوتر!
آوریل : منظورتون چیه!!؟
پسرا : بووووووق!
آوریل : یعنی چی؟ شما مگه خودتون ناموس ندارین؟
پسرا سرشون رو به علامت «نه اصلا، ما ناموس نداریم» تکون میدن!
آوریل : جیـــــــــــــــــغ و دقیقا از جایی که الکسا رفته بود از صحنه خارج میشه.
پسرا : هر هر هر کر کر کر!

اون پشت آوریل و الکسا دارن به پسرا فحش میدن....
_______________________________________________
من احساس کردم اگه این بحث بین من و الکسا ادامه داشته باشه، جفتمون تبدیل به موجودی به نام سارا اوانز میشیم! پس برای اینکه همچین آدمی نشیم، تصمیم گرفتم موضوعو تا کمی عوض کنم!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
ملت : هر هر هر کر کر کر !
الکسا به دلیل اینکه مثل بعضیا بی ناموس نیست جت میاد بالا و رو در روی ملت قرار میگیره!
الک:مرگ!
ملت:
الک:خوب داش برار(برادر) حمید! چه خوشگل شدی امشب! من واقعا موندم ملت را انقد تو رولای آوریل لوس میشن؟!
ملت:هر هر هر کر کر کر!
الک:کوفت دیگه انقد مسخره بازی در نیارین!
ملت:هر هر هر کر کر کر!(نامردم اگه حداقل تا هفته ی دیگه به این تیکه گیزر ندم!)
الکسا در مقابل برادر حمید قرار میگیره و میگه:بووووووووووووق!
آوریل:نه! این به هانی من توهین کرد! توهیــــن! حالا که این طور شد من می رم پایین دیگه هم نمیام بالا!
برادر:اه ببین الک زدی بوقیدی! اصلا هدف پست این نبود! می خواستیم تو رو ضایع کنیم! آبرومونو نبر دیگه!
الکسا در حالی که کله ی آوریل رو از پایین آورده بالا و کردتش تو تاپاله ها میگه:هین؟! خب اولش باید پول بدی!
برادر: نو پرابلم فلوس موجود! چقد می خوای؟!
آوریل کم کم داره تو تاپاله ها شنا می کنه و سرش اون تو گیزر کرده!
الک: خب هانی باید بگم که...این توهین شما منو سخت رنجیده و دل آزرده کرد(به آدم نفهم و لوس اعتقاد داری؟!) این پانزده میلیون
برادر:
الک ادامه میده:در مقابل یک خانوم!! جاخالی دادی و این ارزش ساحره ها رو پایین آورد این بیست میلیون
برادر:
الک:من وقتی که داشتم حرکت آهسته نگاه می کردم متوجه شدم این آوریل بوووووق یه لحظه استاپ فیلم رو زده و منو تو تاپاله ها هل داده!(نکته: آوریل الان دیگه قادر به تنفس در تاپاله ها شده و اونجا حتی از خونه ی خودشم راحت تره!) این خرجش میشه حدود سیصد میلیون! در ضمن میتینگ اون دفعه ای اصلا ازون کاریکاتوری که کشیدی خوشم نیومد اینم یه میلیارد!
برادر: برو گمشو این همه پول آخه از کجام در بیارم بدم به تو؟!
الک:من حالیم نیست! حالا به دستیارم کریچ میگم که جمع بزنه ببینه در مجموع چقد میشه!
***********************************
یک ساعت بعد در حالی که دور و بر کریچر پر از دفتر دستک و ماشین حساب و ابرکامپیوتر و چکش() شده و یه عینک عدسی زده میاد میگه:خب بعد از محاسبات پیچیده ای که من انجام دادم و خیلی به خودم فشار آورده م دیدم در مجموع میشه چهار هزار تومان نقد!(تلفظ بدین صورت:نَقِدِ)
ملت:اووووووووووووووووووووووو!
الک:کریچر تو یه نابغه ای! من به داشتن دستیاری مثل تو افتخار می کنم!
کریچ: ما بیشتر! خیلی هانی ای!
برادر:این پول برای من خیلی زیاده!
الک:خیلی خب باشه چون شمایی حساب می کنیم برات نهصد میلیون!
برادر:الک تو خیلییییی خوبی! خیلی دست و دل بازی! خیلی گلی!بیا!
آوریل:الک من به تو ایمان دارم!(ازین جمله های سریالای ارزشی!)
الک: خب تابلوئه!
آنیتا:الکسا می دونی چیه؟!
الک:نه! چیه؟!
آنیت: برو گمشوووووووووووووووووووووووو!(تیکه های مدل مودب پور!)
الک:بچه ها؟! به یه نکته توجه کردین؟!
ملت:نه!
الک:خب اگه این رول بی ناموسی نداشته باشه ملت زیاد مشتاق ادامه دادن نمیشن!
ملت:آهین آهین!
اوریل:So let's bouuuuuuuuugh!


هووووووم بله من مثه آوریل جون نیستم که توی یه پست خودم رو قدرت برتر نشون بدم هانی! باید قبول کنی که رفتی پایین! من تا ابد روی این نکته پافشاری می کنم! اگرم نه که به سدی بگو سی دیامو پس بده!
نکته:بیچاره(منظور آوریل) نمی دونی تو میتینگ چه کاریکاتوری از ساحره ها کشیده بود اگه می دونستی عمرنات پتاسیم کلسیم منیزیم کالیفرنیم پلاتینیوم امریسیوم(دیگه عنصر بلد نیستم شرمنده!) این رول رو نمی زدی!


ویرایش شده توسط الکسا بردلی در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱۷ ۲۰:۰۱:۴۴

[b][siz


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
آوریل کنترلش رو از دست میده و به سمت پنجره بورش میبره و خودشو از اون بالا پرت میکنه پایین.
آوریل : ااااااا....
اکوی صدای آوریل : اااااااا....
ملت ریونی که دم پنجره جمع شدن : مــــــــــــــا!!
آنیتا : جدی جدی خودشو پرت کرد پایینا...
ادی : من نمیتونم بدون شوهر گلم زندگی کنم! و خودشو از پنجره پرت میکنه پایین. دیالوگهای آوریل اینبار با نام ادی تکرار میشن!
آنیتا : من نمیتونم یه نفری نظارت شما رو به عهده بگیرم! من دیدم که آوریل چه جوری یه نفری دهنش سرویس شد! منم میرم! و به علت تکراری شدن نمایشنامه از نوشتن بقیه ماجرا خودداری میکنیم!

طولی نکشید که همه ملت ریونی خودشونو پرت کرده بودن پایین، ققی هم که به طرز غیرقابل باوری هر چقد خودشو پرت میکرد پایین بازم به نتیجه نمیرسید، بالهاش رو به هم بست و خودشو پرت کرد پایین تا چرخه «اااااااا......» تکرار بشه!

***در پایین***
همه ملت ریونی وایستادن و در مورد اتفاقی که افتاده نظر میدن، به جز آوریل که از شدت خشم و ناراحتی کبود شده و هر از چند گاهی برای تخلیه عصبانیت زمین رو گاز میگیره!
دزیره : بخور بز قشنگم، بخور، از اون علفا هم بخور، خوشمزه ان! و غش غش غش به شوخی بیمزه خودش میخنده! بدنبال این حرکت از سوراخهای بدن آوریل بخار خارج میشه!
دزیره : خاک بر سرت! کار بد؟ ویییییخ، چه بوی گندی هم میده!
آوریل به گاز زدن زمین مشغول میشه.
آنیتا : .....چه جوری ممکنه؟ ما همه از اون بالا پرت شدیم پایین ولی هیچ کدوممون نمردیم! واقعا علتش چیه؟
حمید : به معجزه اعتقاد دارین؟ *
ملت : نه!
حمید : خب شما همین الان شاهد یه معجزه بودین!
الکسا : بابا بیخیال، ما فقط یه خورده شانس اوردیم!
حمید : راستی الک، در مورد پست قبلیت، به آدم نفهم و لوس اعتقاد داری؟!
الکسا : این به من توهین کرد! توهیـــن!!
و به سمت برادر حرکت میکنه، در یک صدم ثانیه قبل از برخورد حمید جاخالی میده، الکسا با مغز میره وسط کپه ای تاپاله گاو که پست سر حمید انباشته شده بود!
ملت : هر هر هر کر کر کر !
آوریل دست از خرناس کشیدن بر میداره : الکسا تو اون پایین چیکار میکنی؟!
ملت : هر هر هر کر کر کر !
ادامه دارد....
* : برای بهتر گرفتن قضیه معجزه، میتونین فیلم pulp fiction رو با هنرمندی جان تراولتا ببینین!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۳:۳۵ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵

گابریل دلاکور old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۰ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۶
از هر جا فلور باشه!!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 153
آفلاین
آوریل: بووووووووق
بعد حمله ور میشه به سمت دزیره...
دزیره هم یه پشت چشم نازک میکنه...خودشو غیب میکنه پشت سر آوریل دوباره ظاهر میشه...
آوریل بی خبر از همه جا با سر می ره تو دیوار:-D
دزیره که پشت سر آوریل بود قهقهه های شیطانی سر داده بود
آوریل که چشاش در اثر ضربه چپه شده بود تلو تلو خوران از جاش پا شد و گفت:به چه جراتی این کارو با من کردی!
دزیره:موهاهاهاهاها!جرات نمی خواد که تو مگه ترس داری؟!
آوریل با خشم دوباره به طرف دزیره حمله می کنه اما بازم...بـــــــــــــــوووم...با مغز می ره تو دیفال!!
آفرین دزیره...سووووت...ماشاالله...
آوریل با چشاش لوچش به اونور نیگا می کنه و از تعجب شاخ در میاره. ریونی ها همه جمع شده بودن یه گوشه تخمه به دست دعوای اونا رو تماشا می کردن!!
آوریل از فرط عصبانیت زبونش بند اومده بود گفت:شما بوووقیای بوقی بوق خجالت نمی کشین؟؟!
ملت ریونی: نـــــــــخیر!
آوریل:
دزیره:موهاهاهاهاهاها!!
آوریل رو به دزیره:زهر مار نیشتو ببند!
دزیره یه مشت نثار آوریل می کنه و دوباره منتظر می مونه تا آوریل به طرفش حمله کنه
آوریل دوباره...بـــــووم...
دزیره:
ملت ریونی:
آوریل دوباره چشاش چپ شده!!


احساس می کنم
درهر کنار و گوشه ی این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین

باغ آیینه
احمد شاملو

only Raven


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۳:۲۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵

دزيره


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۲۲ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از ماه
گروه:
مـاگـل
پیام: 201
آفلاین
سلام سلام...همه باز به طور غیر عادی منو از مغزشون آنیستال کردن؟
_____________________________________

آوریل: من خودم میکشمت !!!!
یه هو دزیره میپره وسط میگه...
دزیره: آوریل جونم خودتو ناراحت نکن..اینا همه بووقن...

آوریل یک کم رنگ و روش وا میشه...

دزیره ادامه میده:
اااا....راستی....آوریل جون عروسیتون مبارک...

آوریل: دزیره مگه من...
دزیره: گلم چرا زود تر نگفتی؟ من بیام قر کمر بدم

ملت که همه تو روله قبلی بودن:

دزیره: ا واه...ببخشید اصلا ندیده بودمتون ( بعد کر کر میخنده میگه چه با مزه...مدله شهین خانم)

دزیره متوجه میشه که خیلی پر حرفی کرده...بعد به حالت کاملا خجالت زده( اصلا هم خجالت زده نیست) اروم اروم اینجوری میره عقب عقب...

آوریل هم الان حالت...( فوژیانو فژول فژول ماست و چیپس و پفکی شده ) خیلی خشن دزیره رو نگاه میکنه...

آوریل: دزیره من تورو..( بعد تا اونجا که خیلی خیلی اعصابش به هم بوده میگه...) گازت میگیرم..!!!!

دزیره که داشت میخوند: خوشکلا باید برقصن ...خوشکلا باید برقصن...
یه هو وا میسه رو به آوریل:
واه مگه ذالزالکم؟

آوریل: بووووووووق
بعد حمله ور میشه به سمت دزیره...
دزیره هم یه پشت چشم نازک میکنه...خودشو غیب میکنه پشت سر آوریل دوباره ظاهر میشه...



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۰:۲۲ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
#99

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
و دعوا دوباره شروع میشه، اونور ادی داره کلی حال میکنه که این همه محبوبه!
عمرا هانی!
الک با یک حرکت تاکتیکی زیبا آوریل رو پرت می کنه به طرف عروس گلش و جفتشون با مغز می رن تو دیوار و می رن پایین
الک یهو غیرتی میشه:بر خرمگس معرکه لعنت! آبجی داشتیم کارمونو می کردیم که یهو پریدی وسط همه چیزو خراب کردی آخرشم رفتی پایین!
آوریل:
الک:دخترم! انقد نرو پایین! خوبیت نداره! چه موس بیافته چه مانیتور! تو که نباید بری پایین! برو به هانی بگو بیاره! اصلا به من چه!
آوریل:
الک:داشتم میگفتم! تازه رفتی پایینم رفتی! چه معنی داره با وجود عروس گلت برادر حمید اونجا باشه؟!
آوریل:
ادی: نفهمیدم چی شد؟! انقد زود سر من هوو آوردی؟!ای لامصب! ای نالوطی! ای بووووووق! ای بیییییق!ای باااااااااق! ای...
آوریل:بهاران من تو رو آدمت می کنم!
الک:بهاران کیست؟
آوریل:نمی دونم ضمیر ناخودآگاهم بود!
الک:آهین!
آوریل:الکسا خودم می کشمــــــــت!!


واقعا چه حالی میده آدم این آوریل رو اذیت کنه! اصلا اذیت کردن این و سدی ملسه! ببینم چی کار می کنی هانی!


[b][siz


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۸۵
#98

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
آوریل سکوت رو میشکونه : هیووم ملت، من الان یه نکته ای رو فهمیدم!
ملت بدون توجه به اینکه آوریل چی میگه، به کار قبلیشون مشغول میشن!
آوریل که کلا و ذاتا آدم قاتیییه : متوجه نشدین؟ من یه چیزیو فهمیدم!
ملت : بینیم بابام!
آوریل به مرز قاتییتش نزدیک میشه و اونو رد میکنه و میپره رو الکسا و صد البته چون همون چیزی که فکر میکنین نیس، عمل بیناموسی انجام نمیده، بلکه انگشتش رو فرو میکنه تو چشمای الکسا و بعدش اونو چپ و راست میکنه!

ملت دختر از اونجایی که خیلی خوبن میپرن رو آوریل تا اونو از الکسا جدا کنن و ملت پسر چون بسیار بیناموس تشریف دارن، به جمع دختران اضافه میشن! بعد از چند دقیقه در طی انجام چندین عمل چشمای الکسا رو خوب میکنن و الکسا در اوج ناباوری بیناییش رو بدست میاره.

الکسا : الاغ بوقی، واسه چی اینکارو کردی؟ نمیگی من کور میشم؟!
آوریل : نه نمیگم، چه معنی میده به عروس قشنگ من میگی شوور؟ خجالت نمیکشی؟
الکسا : شوور؟
آوریل : آره همین چند تا پست قبلتر، چطور تونستی به عروس من چشم داشته باشی ها؟

و دعوا دوباره شروع میشه، اونور ادی داره کلی حال میکنه که این همه محبوبه!

_______________________________
پ.ن : به طور خیلی اتفاقی و در یک کنفرانس ادی تبدیل شد به عروس قشنگ من، و من هم شدم شوهر گلش، اینا همه در قالب روله! وای به حال کسی که بخواد جدی بگیره!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۸۵
#97

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
مـاگـل
پیام: 929
آفلاین
و....
کریچر با دستانی مشت کرده دستشو توی هوا یه تابی می ده و هر لحظه ممکنه اون دستها به گدازه های آتش بخوره که یکدفعه دست کریچر تغییر جهت می ده و ناگهان

پیسسسسسسسسسس

هیکل پرقدرت کریچر مانند بادکنکی از هوای اضافی خالی می شه

همه: نامردیه!

از اون ور هریه دستشو روی بلاک گذاشته

صدای از دور دستها شنیده
صدایی رویایی!

آنیتا: این صدا این وسط چی کاره است!

صدا نزدیک تر می شه و نا گهان ققنوس اون بالا ظاهر می شه و با چنگالهای خودش کریچر رو از روی کوه آتشفشان بر می داره! و به وسط جمعیت پرتاپ می کنه!

ملت: تنها ققی است که می ماند تنها اوست که ریون را نجات می دهد!

و ققنوس از شادی نوکی به هری می زنه و ملت با همبستگی آن کوه آتشفشان رو قل میب دهند و از پنجره ی خوابگاه به بیرون پرت می کنن!

و بعد سکوت!
**************************************
من اصلا خوشم نمی یاد اجنبی توی خوابگاها پرسه بزنه پس خودمون و خودمون

ملت:

فلور: تسلیم!


ویرایش شده توسط فلور دلاكور در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱۶ ۲۳:۱۷:۰۰

دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۸۵
#96

یونا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۴ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۱۸ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵
از بيمارستان سوانح و بيماري هاي سنت مانگو-طبقه ي اول نه،طب
گروه:
مـاگـل
پیام: 120
آفلاین
ملت دختر به سمت در خوابگاه حمله ور مي شن تا لذت نقاشي نه!.....يعني لذت دوباره ي قرص اكسي رو از دست ندن. در حين اين عمليات چند نفري موفق به سالم موندن مي شن و زنده از زير دست و پا بيرون مي آن و به خوابگاه دخترا مي رن.
از اون ور هم ادي داره به الكسا مي گه:
- حالا چي ميشه مگه؟ اين همه قرص! نمي توني چندتاشو بدي من؟! ببينم... نكنه با اين كارت مي خواستي همه رو براي خودت برداري؟ هان؟!
الكسا هم جواب مي ده:
- بله...بله؟!! عمرا به تو بدم!
البته مي دونه كه اگه تنها تنها مصرفشون كنه دخترا چي كار مي كنن
اون ور تو خوابگاه دخترا!
دخترا حسابي عصبانين و دارن فكر مي كنن چي كار كنن.
رزي: همش تقصير كارگردانه. حالا داشتيم كارمونو مي كرديما! به جاهاي خوبي رسيده بوديم!
لونا هم كه عينكش رو زده بود(!) مي گه:
- حالا واقعا تو توهم بوديم؟!
يهو آنيتا از جاش بلند مي شه، روي تخت مي ايسته و بعد از صاف كردن گلوش ميگه:
- تنها يك راه وجود داره تا بفهميم! برمي گرديم خوابگاه پسرا تا ببينيم عله اي اونجا هست يا نه! واي به حال ادي و الكسا اگه ببينيم توهم نبوده و... تو كارگردان! همش تقصير توه!
همه ي دخترا موافقت مي كنن و بي توجه به التماس هاي كارگردان، به طرف خوابگاه پسرا حركت مي كنن. وقتي نزديك در مي رسن مي بينن يه صداهايي مي آد. مي رن تو و...بله! پسرا و الكسا بساط تخمه و چيپس و اينا رو پهن كردن و دارن كريچر رو تشويق مي كنن!
دخترا هم كه عله و كريچر رو مي بينن همه چي يادشون مي ره و مي پرن كنار پسرا تا عقب نمونن. تنها نگراني ريوني ها در اون لحظه اين بود كه تخمه كم نياد.
كريچ موفق شده به حالت فرودويي ( فرودوي ارباب حلقه ها!) از آتشفشان بالا بره و حالا هم در حال جنگيدنه.
عله به كريچ مي گه:
- كاري نكن تو رو هم بلا...
اما كريچ نمي ذازه حرفش رو تموم كنه و .............
---------------------------------------------------------
چي شد!! ببخشيد!


هنوز در همين نزديكي شايد منتظر ماست
يك جاده ي جديد يا كه دروازه اي مخفيØ


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۳:۰۳ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۸۵
#95

مادام رزمرتا old32


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۷ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۴۳ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از سه دسته جارو
گروه:
مـاگـل
پیام: 180
آفلاین
نام پست: ققی، خراب رفاقت، شهید راه آزادی!!!
هدف: ادامه ی پست آنیتا
=====================================
کریچر میبینه خیلی اوضاع سه هست و چشم امید ملت ریونی به کریچر دوخته شده؛ بلند میشه و به طرف اعلی حضرت راه می یفته، بلکه بتونه یه راه نجاتی برای بلاک نشدن پیدا بکنه! البته خودشم خوب میدونه که این عله حرف حساب گوش کن، نیست که نیست!
پا میشه میره و میگه عله جون من خودم دولت تعیین میکنم بیخیال این ملت شو بعد میبینه دوباره سه شد میگه و اون دولت متعلق به توست...
عله: چی میگه؟
کریچر: چی و چی میگه؟ دولت نمیخوای که نخواه... میرم دولتم رو به ولدی جونم تقدیم میکنم...خیلی دلت بخواد...
و بعد از اینکه زبانش رو به نوک دماغش متصل میکنه میره بیرون... عله : صبر کن ببینم و میدوه بیرون و ناگهان در بیرون خوابگاه جنگی شدید بین مدیر و صاحبخونه برپا میشه...
_ آقا کات کات.
رزی: چی شد آقا؟
کارگردان: بابا خیلی سه بازی شده تا جفتمون رو بلاک نکردن تموم کن این برنامه رو...
رزی: آقا درسته من دارم ادامه ی برنامه ی آنیتا رو میرم.
کارگردان: تو بیجا میکنی....اون برنامه تموم شد....
رزی: خب ببخشید
رزی دوباره به جریان برنامه برمیگرده و سریعا خودش رو به تالار عمومی میرسونه...همه رو صدا میزنه و وقتی ملت توی تالار جمع شدن شروع میکنه:
آقا شما به چه حقی ورداشتین عله رو آوردین توی خوابگاه ما....اصلا مگه عله جان بیکاره بخواد بیاد اینجا ببینه ما توی خوابگاه همدیگه میریم یا نه...اصلا وقتی هنوز کسی به عله نگفته ما تو خوابگاه پپسراییم شما به چه حقی میگین علـــــــــــــه؟ هان؟؟؟؟؟
ادی به نمایندگی از ملت غیور ریون جلو میاد و میگه: خوب رزی جون؛ ما کی گفتیم عله اومده تو خوابگاهمون؟
رزی: ااااااااا....همین دیروز بود ها...
ادی: خسته نباشی...تو در مقابل دوربین مخفی بودی
الکسا: ادی نبینم دیگه از این تیکه های خز استفاده کنی ها، وگرنه...
ادی : چشم؛ خوب ببین تو در توهم بودی...
الکسا :آفرین شوور گلم
دخترا: خاک بر سر شوهر ذلیلت الکسا
الکسا : اصلا حالا که اینجوری شد، اگه از خوابگاه شوورم نرین بیرون قرصا رو جمع میکنم تا دیگه نرین توی توهم ...
ملت دختر به سمت در خوابگاه حمله ور میشن تا لذت دوباره ی قرص اکسی را از دست ندهند
====================================
بازم ببخشید بچه ها هیچوقت اون چیزی که دوست دارم از آب در نمیاد ولی خوب چی کار کنم دیگه؟


ویرایش شده توسط مادام رزمرتا در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱۶ ۳:۱۵:۲۴

Only Raven







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.