هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


"خبرهای فوری جادوگران" تنها زمانی ظاهر می‌شود که وقایعی خاص در جامعه‌ی جادویی جادوگران در حال به وقوع پیوستن باشد. با ما همراه باشید تا از جدیدترین خبرها مطلع شوید.


اگر می‌خواهید از وقایعی که در جریان است جا نمانید، بهتر است هرچه زودتر در محل حادثه حضور پیدا کنید و خودی نشان دهید!


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۷:۱۳ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۵
#94

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
مـاگـل
پیام: 1323
آفلاین
نام پست: ققی، خراب رفاقت، شهید راه آزادی!!( ادامه ی پست رو با توجه به همین عبارت بدین!)
زمان: همون وقتی که عله به مرز فوران میرسه!
---
_ هوهاهاهاهاهاهاهاها!... شماها قوانینی رو که من یعنی عله ی بزرگ! خدای رول! آتشفشان، تسونامی، گردباد و طوفان و خانه برانداز! ورژن جدیدم بمب اتمی! وضع کرده بودم رو زیر پا گذاشتید!!
همه اشک توی چشماشون حلقه میزنه و به حالت" عجب غلطی کردیما" به عله خیره میشند!
عله با خشانت تمام، در حالی که آمپرش داره میزنه بالا، داد میزنه:
_ ای انسنهای کوچولو موچولو!... مگر نمیدانستید که اگر پا رو بمب گذارید، می ترکد و شما را نیز با خود می ترکاند؟! هان؟!... اگر نمی دانستید، کمی تا قسمتی ابری... آقا دیالوگو اشتباه دادی...آهان مرسی... اگر نمی دانستید، کمی خنگولی تشریف دارید و جایتان اینجا نیست! بلکه جایتان بلاک دانی هست!
ملت ریونی، از این حرف عله خیلی می ترسند و به عبارتی، به مرز جنون می رسند( واقعا چه ربطی داشت؟!... اگه فهمیدید، جواب رو به صندوق پستی 27364837468734 بفرستید!). برای روشن شدن شدت ترس، به ذیل مراجع نمایید:
************ ذیـــــــــــــــل*************
الکسا پریده تو بغل لونا و داره مثل ابر بهاران، گریه میکنه و لونا از اشکای اون خیس شده و به خودش شک کرده! رزی و پنی همدیگه رو مثل چی( واقعا چی؟!) گرفتن و به حساب خودشون دارند به اون یکی دلداری میدن! آنیتا از شدت ترس، داره مثل باباش بندری میزنه و ادی و بقیه ملت پسر، جلوی دخترا مثل شیر، سینه سپر کردن تا بگند آره ما شجاعیم و ازتون دفاع می کنیم! البته غافل از اینکه یه جوی آب جاری شده اونجا!!
_ بسه دیگه نویسنده ی بوقی... بقیشو بگو... خستمون کردی!
_ اوکی اوکی!... بذار برم تو حس... آهان... هوم... ممم...واستا دوباره تلاش کنم... ممممم....آهان!... رفتم!
--
کریچر میبینه خیلی اوضاع سه هست و چشم امید ملت ریونی به کریچر دوخته شده؛ بلند میشه و به طرف اعلی حضرت راه می یفته، بلکه بتونه یه راه نجاتی برای بلاک نشدن پیدا بکنه! البته خودشم خوب میدونه که این عله حرف حساب گوش کن، نیست که نیست!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۲:۳۰ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۵
#93

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
پنی:از همین سوراخه می ریم دیگه این همه لوس بازی نمی خواد! نجاتش می دیم بش می دیم میره!
الکسا:یعنی انقد خریم؟!
آوریل:آره بابا کلی!
فلور:پس بیاین نجاتش بدیم!
بعد از یک عملیات شهادت طلبانه اونا موفق می شن که کریچ رو نجات بدن!
کریچ:مرسی! کریچر از اربابانش تشکر می کنه! کریچر امیدواره بتونه با یه مقدار تنفس زحمات اونا رو جبران کنه!
رزی:آهان! دیگه چی؟!
پنی:یه دفه سینما هم برو!!!
چو:می خوای برات نوشابه باز کنم؟
لونا:بچه ها من با اینکه خرخون نیستم اما می گم که به جای کل کل بیاین یه کم با هم فیزیک و آزمایشگاه 2 رو بخونیم من پس فردا امتحان دارم!
ملت::ybored:
آوریل:خب نگفتی که چرا اینجایی؟!
کریچ:گفتمااااااا!
آوریل:گفتی؟
کریچ:گفتم!
آوریل:خب پس بریم کنار شومینه!
تانکس:اما من از کسی شکایتی ندارم!
الکسا:چه ربطی داشت؟
تانکس:نداشت؟
الکسا:نه!!
آنیتا:نظرتون راجع به اینکه من این پست رو پاک کنم چیه؟!
چو:بچه ها متوجه یه نکته شدم!!
یونا:وایسا برم چیپسمو بیارم!
گابریل:منم می رم ماست بیارم با هم خیلی خوشمزه می شن!
دزیره:بچه ها من یه قرار دارم باید برم! و به سرعت غیب میشه!
همه ی دخترا دور چو حلقه می زنن و منتظرن که حرفشو بزنه!
چو:جیــــــــــــــــــــــــغ! ما رفتیم تو خوابگاه پسران! این یعنی رفتار کردن برخلاف مقررات! عله کله ی همه مونو می کَنِه!جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!!
دخترا:جیـــــــــــــــــــــــــغ!
کریچر:جیــــــــــــــــــــــــــــغ!
عله:.........

بیایید همه با هم ارزشی باشیم!
____________
خارج از رول:آه واه! چرا کد اسمایلیا عوض شده؟! بابا من رولا رو آف لاین می زنم با کدای قبلی دوباره باید بشینم حفظ کنم؟! نـــــــــــــــــــــــــــــــــه!


[b][siz


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۵
#92

پنه لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
از پشت دریاها!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 239
آفلاین
چو:حالا اینجا یه نکته ای هست!چطوری اینو از این سوراخه درآریم!
ملت:اینم حرفیه!
و همه میرن تو فکر!
دو ساعت بعد:
رزی کنار پنجره نشسته و یه مشت سنگریزه تو دستشه،گهگاهی گربه ای پرکنده(!)از اون اطراف رد میشه،رزی به شدت هیجانزده میشه و سنگها رو به طرفش پرتاب میکنه!گربه حدود سه متر میپره هوا و فرار میکنه!سپس زری شکمش رو میگیره و یه نیم ساعت میخنده!
کمی اونطرفتر لونا داره خر میزنه!
آوریل آهنگ خوشگلا باید برقصن رو نمیخونه!بلکه داره رپ ایرانی دروکنه!:ما با هم بودیم،توی قاب عکس بودیم،ولی تو رفتی،برنگشتی!
یاد سدی* زیر لب میگه:
-نیدونم برم،نیدونم نرم،نیدونم بهتره برم،نیدونم بهتره نرم،نیدونم بمونم،نیدونم نمونم،نیدونم بهتره بمونم،نیدونم بهتره نمونم،نیدونم الان برم،نیدونم الان نرم،نیدونم فردا برم،نیدونم فردا نرم،نیدونم خوبه،نیدونم بده؟نیدونم که نیدونم،نیدونم که نیدونی،نیدونی که نیدونم،نیدونم که بدونم،نیدونم که ندونم،نیدونی که نیدونم،نیدونی که نیدونیم!نیدونم برم؟نیدونم نرم؟!
سرافینا نقاشی میکشه!
الکسا تو کفه میتینگه!
فلور چکششو برق میندازه!
گابر یه بشقاب تخمه بغل دستش گذاشته،به این افراد نگاه میکنه و میخنده!
چو تنها فردیه که فکر میکنه!
-چرا چرند میبافی؟میخوای مثلا پستتو طولانی کنی؟
-تو حرف نزن ببینم!خودم میدونم چیکار میکنم!
(ببخشید دیگه!برنامه زنده س!)
ناگهان چو حدود سه متر(عینهو گربه هه!)میپره هوا:ایول!پیدا کردم!
ملت:چی رو؟کی رو؟منو؟اونو؟اونارو؟شمارو؟تورو؟خره رو؟گاوه رو؟گل سرتو؟گیره سرتو؟کش سرتو؟سنجاق سرتو؟جورابتو؟شلوارتو؟بلوزتو؟تی شرتتو؟مامانتو؟باباتو؟داداشتو؟آفتابه تو؟خواهرتو؟عمه تو؟خاله تو؟دایی تو؟عمو تو؟مادربزرگتو؟پدربزرگتو؟دختر خاله تو؟پسرخاله تو؟دختر عمو تو؟پسر دایی مامانتو؟دستبندتو؟گردنبندتو؟گوشواره تو؟
فردا صبح:
-کتابتو؟خودکارتو؟مدادتو؟پاک کنتو؟تراشتو؟خودنویستو؟ماژیکتو؟جواب سوالتو؟
چو:آها!آها!دارید نزدیک میشید!
و ملت ذوق مرگ میشن!
چو بدون توجه ادامه میده:میتونیم یه کاری کنیم!...بریم کلید کمد رو از خوابگاه پسرا پیدا کنیم،بعد یه موقعی که تو خوابگاهشون نیستن،یا مثلا خوابن،بریم کریچو آزاد کنیم!
_____________
نکته:یاد و خاطره ی سدی داشت اون اطراف پرسه میزد!



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
#91

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
الکسا : ولی صبر کنین، من پیشنهاد بهتری دارم.
دخترا همه برمیگردن به طرف الکسا. الکسا به دیواری که کنارش خوابگاه پسراس اشاره میکنه.
الکسا : ببینین، خوابگاهشون همین بغله، اگه ما بخوایم از در بریم تو، اونا وقت دارن اثار جرم رو از بین ببرن و صحنه رو پاکسازی کنن! ولی اگه ما از دیوار یه نقبی چیزی بزنیم، غافلگیر میشن!
فلور : هرچند احساس میکنم تو به شدت این چند وقته فیلمای پلیسی-جنایی دیدی، ولی باهات موافقم.

فلور به سمت دیوار میره و اینچ به اینچ اونو مورد بررسی قرار میده و هر از چند گاهی با چوبش سیخونکی به دیوار میزنه.
ملت همه مشکوکانه به حرکات ابلهانه فلور نگاه میکنن.
فلور :بابا دارم نگاه میکنم ببینم شاید گیلدی اینورا سوراخی چیزی گذاشته باشه، معمولا همه جا سوراخ داره. اها ایناها، پیدا کردم! دیدین گفتم!
همه دور فلور جمع میشن و میبینن که دقیقا پشت تخت پنی، یه سوراخ اندازه یه گردو هست.
الکسا : واستین ببینم، مشکوکه، چرا این سوراخ دقیقا اینور تخت پنیه؟ پنی؟ تو هم بوووووق؟
لونا : باب ول کن الان، میگما، ما که از این سوراخه رد نمیشیم، میشیم؟
فلور : لازم نیس رد بشیم، یه وسیله ای هست، اسمش پریسکوپه، تو دنیای ماگلاس، یه دونه سریع میسازیم و از این رد میکنیم، بعدش میتونیم ببینیم اونور چه خبره!
الکسا : یه خورده سه نیس ما داریم از وسایل ماگلی استفاده میکنیم؟
آوریل : تا کی این دیدت میخواد بسته باشه؟ ها؟ تا کی؟ همین آدمای نژاد پرستی مثل شما هستن که اجازه نمیدن این جامعه پیشرفت کنه! همین آدمای امثال تو....
فلور : آوریل راست میگه، هدف وسیله رو توجیح میکنه!
و سه سوت میره لوله ای که دست کارگردان بود رو دو در میزنه و بعدش میره سراغ کیف مادام ماکسیم و دو تا از آینه هاش رو بر میداره و با دقت مشغول ساختنش میشه.

***ساعتی بعد***
فلور شاهکار هنریش رو نشون بچه ها میده. همه با دیدن لوله صورتی که روش گلهای بنفش داره و روبانهای ضایع صورتی رنگی ازش آویزوونه و به طرز معجزه آسایی برق میزنه، عوق میزنن!
فلور : میدونم خیلی رنگش ضایعس ولی رنگش مهم نیس، مهم فایده اشه!
فلور سه سوت لوله رو میکنه تو سوراخ و یهو یه صدای داد میاد!
- : یواااااه!
فلور : این صدای چی بود؟ بعد سرشو میبره نزدیک سوارخ : کی اونجاس؟
- : هیس فلور، داد نزن، منم کریچ!
فلور : تو اونجا چه غلطی میکنی؟ مگه قرار نبود کف تالار رو تمیز کنی؟
کریچ : چرا، ولی این پسرا منو انداختن توی این کمده، درو هم قفل کردن، نمیدونم چیکار کنم!
فلور : نترس کریچ، ما نجاتت میدیم!
الکسا به صورت زیر لبی : یعنی انقده خریم؟!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۸:۱۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
#90

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
مـاگـل
پیام: 1323
آفلاین
موضوع جدید!!
------
کریچ تو کمد!

_ نه بچه ها... خواهش میکنم!... اوهو... ایهی!
اما ملت پسر مگه گوششون بدهکاره؟! نه خیر! دست و پای کریچر رو گرفتن، و دارن به زور میکننش توی کمد! دویل هم میگه:
_ حقته! حالا میری ما رو به ملت لو میدی؟!
کریچر هنوز داره پیچ و تاب می خوره! ایوان دنباله ی حرف دویل رو میگیره و میگه:
_ حالا دیگه میگی که ما این تو چه غلطی میکنیم؟!... هان؟!...باید بری تو کمد!
یهو بینزی از راه می رسه و باز جو نصیحت میگیردش و موعظه کنان میگه:
_ بچه ها! این کارها خوب نیست... بیایید... آخ!
اکتا با عصاش میزنه تو سر بینز! بینز هم مغزش تکون میخوره و دوباره میشه بینز همیشگی و با شور و شوق میگه:
_ ایول!... بزنیدش!... یعنی همون بندازینش تو کمد تا ادب شه!

چند لحظه بعد!
_ هوم....ممووم....بموم!!
اکتا با بدبختی میگه:
_ ای خدا!... باز این چی میگه دیوونم کرده!

از اون طرف، خوابگاه دخترا که چفت مال پسراست!
_ میگما! اینا مشکوک ساکت شدن!
توجه همه دخترا به فلور جلب میشه! بعد الکسا هم دنباله ی حرف فلور رو میگیره و میگه:
_ ها راست میگه! کریچر که میگفت اینا هر شب بووووق! حالا چی شده؟!
لونا هم که حس فضولیش مثل همیشه گل میکنه در حالی که به سمت در میره، میگه:
_ باید سر در بیاریم!!
دخترا همه بلند میشن، میرن طرف در و میگن: دوخاخاخاخاخا !!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵
#89

گابریل دلاکور old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۰ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۶
از هر جا فلور باشه!!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 153
آفلاین
سرافینا:ببخشید اینجا چه خبره؟
آوریل:هیچی بابا مسخره بازیه تو برو یه وقت یاد می گیری بده!
یهو الکسا عین بوق می پره وسط و می گه:خفه بابا...جانی جونم می خواد با بینز دوئل کنه
گابریل از بس به مغزش(چه حرفا!) فشار آورده بود رنگش بنفش شده بود گفت:خب...خب...خب...بچه های عزیز و باهوش( )من یه مشکلی وجود داره!
ملت همه:چه مشکلی؟؟
گابر:نمی گم تا تو خماریش بمونین!
دویل:اصلا نگو به درک!
گابر:هــــــوووی هوای دهنتو داشته باش!فلــــــور بیا این پسره به من حرفای بی ناموسی می زنه
فوقع ما وقع
الکسا:خب حالا می گی یا نه؟
گابر:آها...الان می گم...چیزه موضوع چی بود اصلا؟؟...آها یادم اومد...مشکل اینه که بینز یه روحه و طبعا" جان نمی تونه باهاش دوئل کنه!
ملت همه اندر کف عقل گابر( )بودن که ادی گفت:بچه ها نظرتون در مورد بوق چیه؟؟
همه:اه بابا بسه دیگه حالمون رو به هم زدی!
اما در این بین فقط برادر حمید بود که از صحبت ادی بسی خوشحال شده بود در گوش ادی چیزی زمزمه کرد و ادی هم با خوشحالی سرشو تکون داد و دست در دست هم به سمت در خروجی رفتن!
اگه می شه ادامه ش داد ،ادامه دارد...

-----------------------------------
خدایی دست هرچی ارزشیه از پشت بستم!نیست چند وقت بود رول نزدم قلقش از دستم در رفته(نیست قبلا خیلی حرفه ای بودم!)



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵
#88

جان راونکلاو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۹
از مثلث برمودا
گروه:
مـاگـل
پیام: 181
آفلاین
همونطور ملت داشتن همر ميزدن و الكسا داشت گريه ميكرد كه يكم آقايي خوشكل و خوش معرفت و از اين جور حرفا وارد خوابگاه شد.
آقا:آييييييييييييييييييييييييييييييي نفس كش......چه كسي جرات كرده اشك الكساي منو در بياره؟؟؟؟؟؟ها كي؟(من نميدونم چرا هر وقت بعد از مدتي ميام بايد داد بيداد كنم...اگه كسي فهميد حتما بهم بگه)
ملت بد جوري(سانسور)كرده بودن البته پسرا....(معععععععععععععع)
آقا:آخه نامردا حرف بزنين ديگه باز چشم منو دور ديدين؟؟؟؟
يدفعه دويل مثل بوق ميپره وسط نوشته هاي اين تازه وارد.
دويل:و من تا به حال قيافه ي هچل هفت شما رو نديده بودم....شما؟
آقا:هه...يارو رو باش بعد از سه ماه فعاليت پشت سر هم من ميگه كه من نميشناسمت...من....جان راونكلاو هستم....دشمن هر چي ناظر و قديمي و هر كسي كه دشمن من باشه...در ضمن فكر ميكنم كه سدي به رحمت خدا پيوست كه اينجوري دارين ازش تو رولهاتون استفاده ميكنين ها؟؟ نه الكسا جونم؟؟؟؟
ملت غرق در(سانسور)بودن.كه بينز وارد ميشه.
بينز:هوي جان بوق تر از بوق...بوق زده ي بوق شده ي بوقچي....حالا به ناظر جماعت توهين ميكني؟اونم در محضر 127 ازدواج و اين حرفا...اگه يك بار ديگه بينم كه به ناظر جماعت توهين ميكني با مشت ميزنم تو فكت بچسبي پيش عكس اون جدت تو تالار ها(منظورم همون چارلزه)
جان در حالي كه به رنگ هندوانه ي تركيده شده بود.به صورت ورم كرده ي نقره اي بينز با تنفر شديد حاصله نگاهي ميكنه و بعد از خالي كردن نفسي از دماغش با فشار شروع به صحبت ميكنه(چي گفتم؟؟؟)
جان:هه هه هه...دوست قديم الايام ما رو باش...حالا كه ناظر شده.ناظر دوستي ميكنه.(صداش رو ميگيره رو سرش)آخه مرد تيكه روح ورپريده(تو پست قبلي اشاره به ققي بود)...
ققي:كسي با من كاري داشت؟
آوريل:نه با تو نبود داشت اين يارو بينز رو ميگفت.
جان:خفه شيد بذارين حرفم رو بزنم.چي ميگفتم.
دويل:داشتي ميگفتي ور پريده.
جان:اها...ورپريده دو روزو نيمه كه ناظر شدي ها!!!!اصلا اين طوري راه نداره من رسما تو رو به يك دوئل مشتي دعوت ميكنم در حضور همگان ريوني...تا ببينم حرف حسابت چيه؟چي مگي؟
الكسا:نه عزيزم تو خون خودت رو كثيف نكن بخاطر يك روح كثيف.
سرافينا كه تازه وارد خوابگاه پسرا شده بود(مگه اينجا براي پسرا نيست؟؟؟)به تزديك شدن الكسا به جان با بدبيني فراوان نگاه كرد.
حميد:به به...ميبينم كه يك نفر واقعا مرد تو اين ريون پيدا شد كه قدر اين خانم ها رو بدونه.
سرافينا:ببخشيد اينجا چه خبره؟
ادامه دارد.


يعني واقعا پسرا نبايد حافظ خوابگاهشون باشن؟؟؟تا اين دختران غاصب نيان همه جا حكومت كنن.من از دويل به خاطر تفكراتش تشكر ميكنم(چه جلب)



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۱:۴۴ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵
#87

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
فلور چكش به دست در راس همه دختراست
دخترا :
ادی: خب دیگه من برم
آوی:هی آقا کجا کجا؟
ادی:خونه ی خواهر شوهرم
دویل:خواهر شوهرت خوشگله؟
ادی: مثه ماه می مونه ابروی کمونی....صورت گرد.... لپای سرخ.... تپل مپل...
دویل:هووووووق! نخواستم بابا نخواستم!
ادی:خیلیم دلت بخواد!کلی هم با کمالاته!
حمید:بک گراوندش خوبه؟
ادی:آره! مثل ماه!
حمید:خب ایول پس منم تا اونجا همراهیت می کنم
سدی:ببینم اهل بووووووووووق هستش؟
ادی:آره قربونش بشم! بدجوری
سدی:پس منم همراهیت می کنم!
ققی:پرنده دوسته؟
قبل از اینکه ادی جواب بده کفیه محکم سه تا از پراشو می کنه و می گه:ورپریده حالا دیگه سر من هوو میاری؟گمشو ور پریده گمشو‍!
ققی در حالی که یه شماره می ذاره کف دست ادی و یواش میگه:((بهش بده!)) و یه تنفس با تانکس و بال می زنه و میره!
الکسا به عنوان پیام بازرگانی رد میشه
گابر:بچه ها این الکسا گناه داره هی می خواد بیاد قاطی باقالیا هی ما نمی ذاریم!
پنی:آره موافقم بیاین یه کم تحویلش بگیریم...الکسا! الکسا!
الکسا:چیه جانم منو صدا کردین؟
آوی:خب بسه دیگه برو پررو میشی!
الکسا:خیلی نامردین!
الکسا:
ملت:
الکسا:
ملت:
الکسا:
ملت:
الکسا:
ملت: ...
ادامه دارد؟



هميشه قشنگ رول ميزدي و ميزني! و اين پستت هم جزو همه پستاي قشنگ ديگت هستش! فقط دوست دارم به عنوان الگو اين ارزشي بازياي آخر پستت رو ديگه انجام ندي!
با تشكر!


ویرایش شده توسط ادی ماكای در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۳ ۲۲:۱۷:۴۹

[b][siz


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۶:۰۰ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۵
#86



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۵۷ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
گروه:
مـاگـل
پیام: 433
آفلاین
و بعد صورت عصبانی یک نفر مقابل صورتشون قرار می گیره ...
لونا و دویل : حمید!!!
برادر حمید :
حميد تا چشمش به اون دو تا ميفته : شما دو تا اينجا چه كار مي كنين ؟
دويل : هيچي باب اين لونا داشت دنبالم مي كرد !
و يه نگا به لونا مي ندازه
حميد با تعجب : جدا ؟! دنيا بر عكس شده
لونا : خودت اين جا چه كار مي كني ؟
حميد كه گويا تازه چيزي رو به يادش آوردن : اَه لعنتي ! آخرش فرار كرد !!!
دويل و لونا : كي ؟؟؟
حميد : هيچي !
دويل : چطوره بريم خوابگاه
لونا : آره فكر خوبيه
حميد : باشه برين من پشت سرتونم
پس از يك ساعت عذاب آور خدا مي دونه چطور به خوابگاه رسيدن
در خوابگاه پسران :
شب بود ماه بود من بودم و ..... چيزه هيچي و همه در خوابگاه جمع بودن ...
ادي : بينم ! اينجا خوابگاه پسرانه ؟
آوريل : اين چه سواليه ؟! تو كه با هوش بودي !
دويل : نه پس ! حموم زنونست !
دخترا :
دويل : شوخي بود
سدي : فك كنم منظور ادي اينه كه الان شبه و اينجا خوابگاه پسرانه !
ققي : دقيقا ! منم فكر كنم منظورش اين بود كه الان شبه !
حميد : چه توهمي
الكسا : احمق شدين ؟ خب معلومه كه شبه !
ادي :
بينز : ادي شايد نخوان برن بيرون
آوريل : منظورت اين بود كه بريم بيرون !!!!
دويل : خيل خب بچه ها من يه كار مهم دارم بايد برم ...
سدي : بچه ها همه برين بخوابين ديگه ... ادي خودش مشكلش رو با دخترا حل ميكنه !
همه در حالي كه به سمت تختاشون مي رن :
ادي : خيلي نا مردين !!!
فلور چكش به دست در راس همه دختراست
دخترا :
پايان !
============================
خارج از رول :ارزشي نويس تر از همه خودمم نمي خوام اين طور بشه ولي نميشه كاريش كرد ولي جدا ! تو اين تالار يه پسر نيست تو اين تاپيك پست بزنه ! يه رول نوشتن كسي رو نكشته زود باشين بياين رول بنويسين .................... چه جو گرفت منو اصلا به من چه


ویرایش شده توسط دویل در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۸ ۱۶:۱۱:۲۸


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۶:۴۳ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۸۵
#85

لونا لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۷ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۵ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷
از اون ورا چه خبر؟!
گروه:
مـاگـل
پیام: 339
آفلاین
آوریل : صبر کن ببینم مگه قرار نبود تو ...

یهویی در وا می شه و لونا مثه یه فرش پهن می شه کف تالار و بعد با دستپاچگی پا می شه و می گه : چی؟ ... کو؟ .... کوش؟ ... کجاست؟

سرشو این ور اون ور می چرخونه انگار داره دنباله یه چیزی می گرده و بعد یهویی چشمش به دویل می افته :

- وااااااااااااااااااااااای دویل ...

و بعد می دوه طرفش و دویلم که می بینه اوضاع خطریه فتیر دو تا پا داره دو تای دیگه قرض می کنه و ده فراار ...

*************1 ساعت بعد ***************

آوریل : پس کوشن اینا چرا نیومدن؟!

ادی : ولشون کن بابا اگه اونا رو ول کنی تا فردا صبح دنباله هم می دون ...

الکسا : حالا خودمونیما عجب این دویل باحاله .... نه؟!

ادی : برو باب تو هم حوصله داریا! من خودم ...

تو همین لحظه است که دو تا هیبت تاریک از دور نزدیک می شن در حالی که شونه به شونه ی هم راه می رن ... صدای خنده هاشون از دور میرسه ...

آوریل : من از اولشم می دونستم اینا یه ریگی تو کفششون هست ... آدم عاقل که فکر نمی کنه این همه مدت اینا دارن دنباله هم می کنن هنوز ( )

ادی : خب من چه می دونستم اینا مورد دارن ...

الکسا : بذار بیان یه آشی براشون بپزم که یه من روش کره باشه حالا ببین ... دویییییییییییل

آوریل : الکسا جون هر کاری خواستی بکنی منم باهاتم همچین با این گیتارم بکوبم تو سرشون که تا عمر دارن یادشون نره ...

ادی : منم همینطور .... بچه پرروا خجالت نمی کشن ...

و همچنان سخنان گهرباره ادی الکسا آوریل ادامه داشت و اون دو هیبت تاریک هم نزدیک و نزدیک تر میشدن تا این که ...

فلور : خب می گفتی ... خوش گذشت؟!

راجر : آره باباااا جات خالی خیلی حال داد جون تو ... این قد جاتو خالیی کردم ....

فلور : وافعا؟!

راجر : واقعا! ... من بی خودی که به جون تو قسم نمی خورم که!

فلور :

الکسا : هی بچه ها اونجارو!!!!

همه ( در حالی که در ضایگی به سر می بردن ) :

کیلومترها آن سو تر لونا هنوز به دنبال دویل می دوید و می دوید و می دوید و دویل هم همچنان فرار می کرد و فرار می کرد و فرار می کرد که ناگهان همینطور که در حال دویدن بودن یه نفر سر راهشون سبز می شه چشمشون به گیوه های حذمیش می افته بعد دوربین همین طور بالا می ره و بعد صورت عصبانی یک نفر مقابل صورتشون قرار می گیره ...
لونا و دویل : حمید!!!
برادر حمید :



ادامه دارد ...









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.