هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


"خبرهای فوری جادوگران" تنها زمانی ظاهر می‌شود که وقایعی خاص در جامعه‌ی جادویی جادوگران در حال به وقوع پیوستن باشد. با ما همراه باشید تا از جدیدترین خبرها مطلع شوید.


اگر می‌خواهید از وقایعی که در جریان است جا نمانید، بهتر است هرچه زودتر در محل حادثه حضور پیدا کنید و خودی نشان دهید!


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵
#84

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
به به یک کِیسه مناسب دیگه اومد من دیگه نمی تونم منفعل باقی بمونم گفته باشم!!

سلام دویــــــــل!خوبی جیگر؟!
دویل:نمنه؟!
الکسا:سلام دویل جون خوبی ماچ موچ چه خبرا چیکارا می کنی؟!
دویل: من خوبم مرسی!شما؟
الکسا:ای دویل نامرد دیگه منو یادت نمیاد بی وفا دیگه دوستم نداری؟!...
دویل:بابا این دیوانه رو جمش کنین چی میگه!قاتی!خل و چل!
ادی:نه بابا اینو ولش کن یه زمانی جان اومد تحویل نگرفت حالا بنگاه شوهر یابی راه انداخته! هر کی میاد میخواد تور کنه!! اما از من به تو نصیحت!خر نشی یه وقتا! (گفتم چه کار کنم ازین شکلک جدیدا استفاده کنم!اما خدایی ادی و نصیحت؟!حرف مفتی زدما!!! )
دویل:نه این خانوم که ماشالله با کمالاتن حسابی!
کارگردان می پره وسط:آقا یعنی چی چرا خالی میبندین آخه تو رو خدا الکسا با این ریختش کی ازش خوشش میاد به جز جان بوقی؟!نه کی خوشش میاد!باز حرف زد!
نویسنده:برو بابا به تو چه اصلا چی کاره ای که به من ارد میدی؟!
کارگردان فقط با لوله می زنه تو سرش!
الکسا:ایشششششش! برو بابا تو هم حسوووود! اصلا شماها همه تون حسودین! اصلا من از این تالار می رم! اصلا قهر قهر قهر تا خونه ی...منظورم اینه که قهر قهر قهر تا روز قیامت!
پیگویجن:آره میدونم چی میگی اینا همه شون حسودن!
آوریل:نه بابا!کجا! وایسا ببینم مگه قرار نبود تو.....


[b][siz


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵
#83



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۵۷ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
گروه:
مـاگـل
پیام: 433
آفلاین
موضوع : بازگشت دويل
هدف : يادي از زندانيان گوانتانامو كرده باشيم ...
همين اول از جان عزيز عذر مي خوام كه پستش رو ادامه ندادم . هر كي خواست ادامه بده پست جان رو ادامه بده .
==================================
در خوابگاه به شدت باز ميشه
- سلام من برگشتم
دويل چشماش رو بسته بود و آغوشش رو رو به پسران خوابگاه باز كرده بود ... چند لحظه منتظر موند بعد زير چشمي يه نگاه به اطراف انداخت ... هر كس مشغول به كاري بود و هيچ كس كوچكترين توجهي به اون نداشت . گويا اصلا متوجه حضورش نشده بودن . دويل چشماش رو باز كرد و دستاش رو كه هوا رو در آغوش گرفته بودن پايين آورد .
- هي ! با شما هستم مي دونم خيلي دلتون برام تنگ شده بود ! ديگه همه چي تموم شد بچه ها ... من برگشتم ! ( و دوباره آغوشش رو باز كرد )
يكي از پسرا متوجه حضورش شد . دويل اون رو نمي شناخت ...
همون پسره : هي تو ! اينجا چه كار مي كني ؟ با اجازه كي وارد خوابگاه ما شدي ؟؟؟
دويل دوباره دستاش رو پايين آورد : تو ... من ؟! ... چيزه ... عضو ريونم !
همون پسره : تازه واردي ؟؟؟ برو باب اين روزا انقد عضو تازه وارد داريم كه هيچ كس هيچ كي رو نمي شناسه ! تو يكي رو كم داشتيم .
و دوباره به كار خودش مشغول شد...
دويل با خودش فكر كرد كه : چه بوقي ! كي ما اين جوري بوديم ؟! ... مهم نيست وقتي بچه هاي قديمي منو ببينن كلي تحويلم مي گيرن . و به سمت تختش رفت و با كمال شگفتي ديد :
- چي ؟!! تو رو تخت من چه كار مي كني ؟!
يه پسر نسبتا دُرُشت : تخت تو ؟! نيومده پسر خاله شدي ! برو تا لهت نكردم .
دويل :
دويل سعي كرد لبخند بزنه اما تلاشش بي نتيجه بود . با ملايمت گفت : نــــــــــــه ... اين كه تخت من نيست . واي چقد گيجم ... هه هه . تخت من اون يكيه ...
همون پسره : زياد زور نزن همه تختا پرن ...
دويل يكي از همون خنده ها كرد و از اون پسره دور شد ...
- بوقي !!! صد كيلو وزنشو انداخته بود رو تخت من
خوابگاه رو دور زد . همه تخت ها پر بودن . وسايلش رو گوشه خوابگاه گذاشت و يه گوشه نشست ...
بعد از يك ساعت :
دويل همون گوشه نشسته و داره يه كرم رو تشريح مي كنه...
نيمه شب :
همه خوابيدن . چند تا از تختا خاليه ولي بالاشون نوشته : به دليل مشغله كاري دير مي آيم !!! ... صاحب داره ... بر مي گردم خوش ندارم اومدم يكي رو تختم باشه ها ... و از اين جور چيزا ...
گوشه خوابگاه دويل نشسته و هر دو مين يه بار سرش رو شونش ميفته و كنار دستش يه سطل پر از كرم هاي تشريح شدست



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۵:۳۶ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۵
#82

جان راونکلاو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۹
از مثلث برمودا
گروه:
مـاگـل
پیام: 181
آفلاین
اهم اهم.من ديدم مدت هاست كسي اين جا نميبوقه.من اومدم ببوقم.
-----------------------------------------------------------------------
پسران ريون در خواب نازي بودن.همه به جز جان...
جان در عالم هپروت خودش داشت سير ميكرد.
جان:اگه اين دختره يه جواب بعله ميداد ديگه كار تموم بود...
يهو در باز ميشه و بينز وارد خوابگاه ميشه.جان خودشو ميزنه به خواب.
بينز:مسخره.فك كرده خيلي برام مهمه بدونم خوابه يا نه.
جان بلند ميشه و ميگه:اهم.راستش ميخواستم راحت بري بخوابي!
بينز نگاهي خشم آلود و از اين جور چيزا به جان ميكنه بعد با دستش يه حركت زشت انجام ميده و ميره بخوابه.
جان: تو با من بودي؟مردتيكه ي روح چت شده دوباره؟دوباره كي از توت رد شده؟
بينز دوباره اين كار رو انجام ميده...
جان: مع.كثيف.چندش.حيف اون رفاقتمون...
بينز مجددا...
جان: هوي بوق يه بار ديگه...
سدريك:اه خفه ميشي يا من بيام خفه ات كنم؟
جان ساكت ميشه و ميگيره ميخوابه...
صبح روز بعد.
جان بيدار ميشه هنوز ادي و ققي خواب بودن.
جان:چطوري بينز.اگه امروز كاري نداري.بيا با من بريم دم اين خوابگاه دخترا.كارت دارم...
هنوز حرفش تموم نشده بود كه بينز پاشد و مثل(سانسور)از اتاق رفت بيرون.
جان: اين ديوونه چشه؟
سدريك:به به.ميبينم دو يار قديمي از هم جدا شدن.
جان به سدريك محل نميذاره و به دنبال بينز ميره.سر راه به يك چهره ي جديد بر ميخوره.
مادام:اوه.اگه اشتباه نكنم تو بايد جان باشي.درسته؟
جان:كاملا درسته.و شما؟
مادام:مادام.
جان:بعله مادام.شما نديدين بينز كدوم وري رفت؟
مادام:چرا...داشت ميرفت سمت دستشويي دخترا.
جان:مع
سپس به سرعت به سمت موال دختران دويد.اما وقتي به در موال رسيد آوريل رو ديد.
جان:بينم آوريل بينز رو نديدي؟گفتن اومده اين طرف...
آوريل:نه نديدمش جان.ولي فكر ميكنم از دستت خيلي شاكيه..
جان با حسرت به سمت دختري كه كنار آوريل بود نگاهي ميكنه(مطمئنم ميشناسينش)و بعد به سمت تالار اصلص حركت ميكنه.
تالار اصلي:
جان يه ميكروفون گرفته دستش...
جان:از تمامي دوستان محترم ريوني.از جمله خانم ها و آقايان خواهشمندم به تالار اصلي بيان.خانم ها و آقايان...
بعد از مدت 5 دقيقه ملت ريون تو تالار جمع ميشن.بينز هم مياد...
جان:اهم اهم...اي ملت غيور ريون.من از همين جا در حضور شما از عزيزترين و بهترين و همه چيز ترين تموم و خفن ترين روح دنيا يعني بينز معذرت خواهي ميكنم.راستش من نميدونم چي شده كه اين گرام با ما سرسنگين شده ولي...
الكسا به آرومي در گوش گابريل ميگه:يه آدم چقدر ميتونه خودشو كوچيك كنه؟؟؟
جان:راستش تو عمرم انسان يا روح به اين باحالي نديده بودم.كسي كه حتي جونش رو از دست داده.ولي...ولي واقعا انسان تموميه.
مادام به آوريل ميگه:اين چي داره ميگه؟
آوريل:نميدونم فكر ميكنم.منظورش بينزه...
مادام:ماشاالله.اينو كه خودشم گفت.
جان:شخصي كه زندگي من رو دگرگون كرد.شخصي كه در غم ها ياور من بود.شخصي كه به جز همياري چيز ديگه اي رو نميشناسه.
شخصي كه روحه ولي از زنده ها بهتره.كسي كه باعث شد من بفهمم ريون يعني چي؟كسي كه وقتي من تو ريون تنها بودم ياريم كرد.شخصي كه...
ديگه نتونست حرف بزنه.چشماش خيس خيس بود...وخودم هم گريم گرفت...
..........ادامه دارد...................
-----------------------------------------------------------------------
اينم يه پست مخصوص واسه عزيز دلم پروفسور بينز عزيز.نبينم ما رو تحويل نگيري جيگر.... ...



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵ جمعه ۵ خرداد ۱۳۸۵
#81

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
آوريل: هان؟ چي؟ كو؟ كجا؟ كسي اسم راجر رو اورد؟
الكسا: آره ...
آوريل: تو غلط كردي! راجر مال خودمه
گابريل: بله؟
آوريل: تازه، يه بار هم كه داشت ميرفت تمرين برام بوس فرستاد
الكسا: تمرين چي؟ بستني خوردن؟
آوريل:اوه ...آره...ميدوني يه چي تو همين مايه ها...
بعد آوريل دهنشو ميبره كنار گوش الكسا و ميگه: خارجيا بهش ميگن سا... (سانسور شد!)
الكسا:وااااااي
گابريل: چي؟ در حضور يه فرد عاقل و بالغ پچ پچ ميكنين؟
آوريل: نه جون تو ... داريم پچ پچ ميخوريم

بعد از صحبتهاي طولاني كه دخترا صحبتشون گل كرده بود راجر به جمع اونا ميپيونده ...
راجر: سلام دخترا ... شما فلور رو نديدين؟
الكسا: چرا ... توي اون دستشوئيه
راجر: مرسي...
و ميره و دم در دستشوئي وايميسته...
گابريل: آوريل تو ناراحت نشدي؟
آوريل: نه ... براي چي؟
الكسا: آخه اون دنبال فلور ميگشت!
آوريل: خب بگرده ... به من چه مربوطه
الكسا: اي بابل ... تو چقده خنگي مگه نگفتي راجر مال توئه؟
آوريل: هان؟ چي؟ كو؟ كجا؟ ... آهان اين راجر با اون راجر فرق ميكنه
الكسا: راجر، راجره ديگه
آوريل: نه باب ... اينا كلي فرق ميكنن! اون راجر جيگره؛ اين راجر ديويس
گابريل: راجر جيگر كيه؟ هان؟
آوريل:همون تنيس بازه ديگه ...بعد به من ميگين خنگ!

راجر به جمع دخترا بر ميگرده و ميگه: ببخشيد، از توي اين دستشوئي چرا همچين صداهايي ميياد؟
الكسا با سرعت ميره دم در دستشوئي...
بعد از مدتي گوش دادن: من ميدونستم به اين بينز نميشه اعتماد كرد
____________________________________________________
پست ارزش تر از اين؟


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#80

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
خارج از رول:هورا!رنکا رو دادن! منم الان خونه تنهام! یه کارت اینترنت هم اینجا وله!خوابم یا بیدار؟!
________________
بینز:خدا رو شکر بالاخره وارد رول شدی! (اما مگه اونا تو خوابگاه پسرا نبودن؟پس توالت دخترا اونجا چه کارست؟:don’t:)
الکسا:آره دیگه چه کارش کنم! معروفم دیگه!
گابریل:ایششششش!حالا خوبه فقط خط آخر رولم تو رو وارد کردما!
الکسا:خب اون دیگه مسئله ی خودته می خواستی این کارو نکنی!
گابریل:نذار برم ویرایشش کنم ها!
الکسا:همیشه آدم وقتی که کم میاره ازین حرفا می زنه!
گابریل: می زنمتا!
الکسا:اونوقت دیگه خیلی کم آوردی!
گابریل:آخــــــــی! دستت چی شده؟!ای وای یادم نبود که من باعث شدم دستت سوراخ سوراخ بشه!
الکسا: هان؟! نـــــــــه! اون اتفاقی بود! به خاطر اینکه رول جالب بشه این کارو کردم! در ضمن به هر حال تو دو دفعه کم آوردی من یه دفه!
گابریل:برو بابا یادت نیست یه دفه ی دیگه م بود که...
الکسا: عزیزم حالا ول کن دیگه تو هم!
گابریل:باشه! حالا بریم سر اصل مطلب! نگفتی که دستشویی دخترا تو خوابگاه پسرا چیکار می کنه؟!
الکسا:توجه کردی اینجا اصلا خوابگاه پسرا نیست و خوابگاه دخترانه؟!
گابریل:ایول همون فیلم ترسناکه؟!
الکسا: نه!
گابریل:آهان...آره...چـــــــــــــــــــــی؟! بینز و جان و اکتا تو خوابگاه دخترا؟!آییییییییی نفس کش! یالله بگو بینم تو دستشویی ما داشتی چیکار می کردی؟!بینز....هووووووووووی!آمو!بینز با توام ها!
که یهو می بینن بینز داره میره توی یه دستشویی و در رو هم می بنده و یه عالمه موی صاف طلایی براق هم پشت سرشه!
الکسا:فلور؟!
گابریل:فلور!این تویی؟!-
فلور:نه!
الکسا:ای خائن! پس راجر چی؟!
فلور:رفته گل بچینه!
جان:بینز تو هم؟!
اکتا:راس میگه بینز تو هم؟!
بینز:نه! من نَهَم!
ناگهان یه چیزی محکم با پنجره ی دستشوئی( ) برخورد میکنه و پنجره باز میشه و راجر می افته تو!
راجر:چی گفتی؟! فلور خیانت کرده؟!...


[b][siz


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#79

گابریل دلاکور old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۰ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۶
از هر جا فلور باشه!!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 153
آفلاین
در جواب پرسش هایی که بینز مطرح کرد:
1-بالاخره چه جوری الکسا وارد رول های خوابگاه پسران بشه؟ هوومک...خب...یه کاریش میکنم!
2-ما نفهمیدیم که بینز فکر داره یا نداره شما چی فکر می کنید هان؟خب...آره،شاید اگه اون گوشه موشه های کلت رو بگردی یه کوچولو مغز پیدا بشه!!
3-این اکتا و جان و بینز این همه با هم بودن و دعوا نکردن هان؟ چون همه شون در حال درست کردن جملاتی فوق ارزشی و پرسشی بودند!
4-آیا این رول قابل ادامه دادن هست یا نه؟ حتما قابل ادامه دادنه که من دارم ادامش می دم دیگه!
==========================

بینز واکتا و جان فرار کردند و کارگردان با لوله دنبالشون کرد...
بینز پرید تو توالت در رو بست.بعد یادش افتاد که سه نفر بودن پس رفت دنبال اون دوتا و انداختشون تو توالتو در رو قفل کرد!
بینز:خب،خطر رفع شد!
جان:ما داشتیم راجع به چی بحث می کردیم؟
اکتا:یادم نمیاد،بینز تو یادته؟
بینز: تو رو خدا بس کنین چرا انقدر علامت سوال می ذارین؟
جان:باشه؟
بینز:باشه باشه...شما ها که آدم بشو نیستین...لااقل خفه شین تا من بتونم فکر کنم!
که یهو یکی در توالت رو باز می کنه می آد تو!(مگه در قفل نبود )
هـــــــــــــوووی بوقیا تو توالت دخترا چی کار می کنین؟!!
بینز:خدا رو شکر بالاخره وارد رول شدی! (اما مگه اونا تو خوابگاه پسرا نبودن؟پس توالت دخترا اونجا چه کارست؟:don’t:)


احساس می کنم
درهر کنار و گوشه ی این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین

باغ آیینه
احمد شاملو

only Raven


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲:۵۱ پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#78

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
مـاگـل
پیام: 742
آفلاین
بینز در خوابگاه نشسته و داره فکر میکنه که چطور میشه تو این قسمت الکسا رو وارد رل بکنه هر چی فکر میکنه عقلش به جائی قد نمیده و پیش خودش میگه
بینز ( پیش خودش ) : خوب من باید الکسا رو وارد رل بکنم ولی اینجا که خوابگاه پسراس چطوری این کار رو بکنم هان ؟
یهو یه صدائی میشنوه
اکتا : چی داری برا خودت بلغور میکنی ؟
باز یه صدای دیگه میاد
جان : راست میگه به ما هم بوگو تا مام ( منظور ما هم ) بدونیم مگه ما غریبه ایم ؟
بینز : آقا جون دارم فکر میکنم مگه نمیبینید ؟
جان : اوه اوه اوه بیگیر منو بینزو فکر کردن ؟
اکتا در حالی که به فکر رفته : بینز مگه میتونه فکر کنه ؟
اینجا یه صدائی از بیرون تصویر میاد : آخه احمقها چرا تمام حرفاتون سئوالیه ؟
بینز : به تو چه ما اینجوری دوست داریم به تو ربطی داره ؟
اکتا : راست میگه به تو چه ربطی داره ؟
جان : منم نظرم همینه به تو که ربطی نداره داره ؟
صدا : اه اه اه حالمو بهم زدید از بس جملات پرسشی گفتید خوب به من چه اصلا من چیکاره ام ؟
بینز : آهان قربون آدم چیز فهم برو گمشو حالا چی داشتم میگفتم ؟
جان : تو که چیزی نمیگفتی مگه چیزی میگفتی ؟
اکتا : داشتی میگفتی دارم فکر میکنم مگه نمیبینید ؟
بینز : آهان خوب مگه نمیبینید دارم فکر میکنم ؟
جان : قیافت که به آدما متفکر نمیخوره میخوره ؟
اکتا : من اصلا فکر نکنم بتونی فکر کنی آخه مگه تو دارای مغزی ؟
بینز : معلومه شما ها چی میگید ؟
اکتا : ما که معلومه چی میگیم ولی تو داری به چی فکر میکنی ؟
جان : خوب بوگو مام ( رجوع به قبلی ) بفهمیم دیگه بالاخره میگی یا نه ؟
بینز : چی بگم خوب میگم داشتم فکر میکردم الکسا رو چطور وارد رل بکنیم هان ؟
اکتا : من نمیدونم . جان تو چی ؟
جان : من فقط اینو میدونم که در این مورد هیچی نمیدونم شیر فهم شد ؟
صدا بیرون از تصویر : نمیخواهید دست از سئوال کردن بردارید ؟
بینز : من که نه اکتا تو چی ؟
اکتا : منم نه جان تو چی ؟
جان : من آره من دیگه سئوالی نمیگم اصلا برای چی باید همش سئوالی حرف بزنیم ؟
صدا : بابا خواننده رو داغون کردید اصلا به من چه مگه من کارگردانم ؟
بینز : آره دیگه احمق تو همون کارگردانه هستی که با لوله دنبال برو بکس میکردی دیگه یادت نیست ؟
کارگردان : راست میگی من کارگردانم ؟
جان : آره دیگه هنوز باورت نشده ؟
اکتا : وای بچه ها در برید مگه نمیبینید که داره با لوله میاد ؟
بینز و اکتا و جان فرار کردند و کارگردان با لوله دنبالشون کرد
=======================================
خوب این رل بود یا نه ؟
در راستای این رل آیا پرسشهای زیر میشود به وجود بیاید یا نه ؟
1- بالاخره چه طوری الکسا وارد رل های خوابگاه پسرا بشه ؟
2- ما نفهمیدیم که بینز فکر داره یا نداره شما چی فکر میکنید هان ؟
3- این اکتا و جان و بینز چطور این همه با هم بودن و دعوا نکردن هان ؟
4- آیا این رل قابل ادامه دادن هست ؟


[b][color=0000FF]بينز نام


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
#77

پنه لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
از پشت دریاها!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 239
آفلاین
خارج از رول:...انگار قرار بود من هفته ای یه بار بیام! ولی نمیشه انگار!!تقصیر مامانم ایناس دیگه!هی میگم منو تنها نذارین گوش نمیدن.
________________
همه عین بچه کلاس اولیا شروع میکنن دست زدن و سوت زدن:بزن بزن یالله بزن هی هی!(در حین خوندن به طور زنده واسه خودتون اجرا کنید!خیلی حال میده!!)
فلور:
کارگردان زیر چکشهای فلوربه آرامی در حال انجام حرکات یوگاست!گویا میخواد در لحظات زیبای پیش از مرگ از خداوند طلب آمرزش کنه!
فلور بعد از اینکه دلش حسابی خنک میشه طوری به کارگردان نگاه میکنه که انگار یه کپه...(سانسور)دیده!!:پاشو برو گمشو!پاشو ببینم!از جلو چشمم دور شو!بی شعور! نفهم بی لیاقت!!(حرکت معروف زنگنه،معلم ادبیات ما!)
بعد از اینکه کارگردان با قیافه ی عمله مانندی به اون نگاه میکنه و میره،فلور میگه:آخه تو اسم کارگردان رو خودت میذاری؟اصلا تو لیاقت نداری پشت اون دوربین بشینی!ناکارگردان!!من تو رو به کمیته ی انضباطی معرفی میکنم!

چند روز بعد،زیر پل فلزی فاز4-گلشهر!!(زیاد خودتونو خسته نکنید که بفهمید کجاست!چون نمیتونید!):
کارگردان یه کاسه زنگ زده گذاشته جلوش:یا علی!یا زهرا...!تو رو خدا!جون بچه ت!
در همین حال یه دختر خوشگل داره از اونجا رد میشه.
کارگردان:بده در راه خدا!!
ناگهان دختر برمیگرده و صحنه دوباره اسلوموشن میشه...دختر عینک آفتابی شو برمیداره...
کارگردان:چـــــــــی؟؟؟فلوووووور؟!
و فلور چکشش رو درمیاره!



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۶:۲۶ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
#76

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
ادی: اصلاً امشب، شب بدشانسيه منه! اون از اون خواب سوسكا، اينم كه داشتم يه خواب خوب ميديدم كه تو منو از خواب پروندي
سدی:چته؟ چی می گی؟ باز دوباره توهم زدی؟
ادی:نه! دارم بهت می گم که داشتم خواب می دیدم منو از خواب پروندی!
سدی: چی میگی قاتی؟! تو منو از خواب پروندی!
ادی:نه! تو منو از خواب پروندی!
کریچ: اَه خفه شین منو از خواب پروندین!
ادی: من نبودم سدی بود!
سدی: من نبودم ادی بود!
کارگردان یه لوله از تو جیبش در میاره( مثه برنامه های مهران مدیری!) می زنه تو سر کریچ و ادی و سدی!
کاگردان:" اه بسه دیگه چقد ور ور می کنین برین کپه ی مرگتونو بذارین دیگه!"
ادی در حالی که نیمه هوشیاره و دهنش یه وری شده و آب از لب و لوچش می ریزه:" باور کنین جناب کارگردان این منو از خواب بیدار کرد!"
کارگردان با لوله می زنه تو سر ادی و خفش می کنه! بلند میشه بره بخوابه منتهی چون خوابش نمی بره با لوله یه دونه هم می زنه تو سر خودش!

***
همون شب فرداش!!
صبح ادی و سدی و کریچ از خواب بیدار می شن می بینن که همه ی پسرا و دخترای ریون جمع شدن دارن بهشون می خندن! کریچ در همین حال که پا میشه ببینه چه اشکال دیگه ای(!) در وجود خودش و اون دو تا کج و کوله ی دیگه پیدا شده که این قدر خنده داره! یه کم که به خودش میاد میبینه موهای ادی تو دهنشه و شپشاش دارن تو دهنش شنا می کنن!زبون سدی هم چسبیده به کله ی کچلش اتفاقا شپشای اونم دارن تو دهن سدی شنا می کنن و جوراب سدی هم داره تو دهن ادی خیس می خوره اما چیزی تو دهن ادی شنا نمی کنه، بلکه رنگش به نارنجی مایل به آبی گرائیده و بوی خوش جوراب سدریک در دهان خوشبو و معطر او دوصد چندان شده!
آوریل در حالی که از شدت خنده رو زمین ولو شده:" وای خدای من خیلی خنده داره دلم درد گرفت انقد خندیدم!"
فلور که تازه از راه رسیده یه نگاهی به اون سه تا می کنه و بعدش از شدت چندش غش می کنه! گابریل با تاسف نگاهی به خواهرش می کنه و میگه:" هی جوانی... این از بچگی همین جوری پاستوریزه و نازنازی بوده!"
ققنوس هم فوری پا می شه و میره 3 تا پر از خودش می کنه(از مصدر کندن!) و فرو میکنه تو دماغ اون سه تا!
الکسا:"ایول خیلی باحالی دمت گرم!"
پنی:" آره ایول خیلی باحال بود!"
ققی:" خواهش می کنم قابلی نداشت!"
بینز و اکتا و جان در حالی که دارن به شدت خنده های شیطانی از خودشون در میکنن :"موهاهاها! ایول بالاخره انتقام این 3 نفر توسط کارگردان گرفته شد!"
و همین که می خوان جشن بگیرن کارگردان با لوله می زنه تو سر هر سه تاشون و داد می زنه:" آخه بوقیا مگه من 100 دفه نگفتم که توی فیلم از من اسم نبرین؟!"
بقیه ی بچه ها دارن از خنده منفجر می شن. کارگردان با عصبانیت میاد بزنه تو سرشون. اول میاد بزنه تو سر فلور و یهو اسلوموشن میشه و عین ماتریکس 1 فلور در برابر ضربات لوله جاخالی می ده فقط یکی از ضربه ها از کنار قسمت زانوی شلوار فلور رد میشه و اونو سوراخ می کنه! یهو همه چی به حالت عادی برمی گرده و فلور با عصبانیت میگه:" چی؟! حالا دیگه کارت به جایی رسیده که برا من لوله در میاری؟!"
و با چکش محکم می زنه تو سر کارگردان!
همه:....


[b][siz


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۴:۰۹ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
#75

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
-هان؟ چي؟ كو؟ كجا؟ ... مامان

شررررررررررررررررر...شرررر...شررر...

-اه...بابا ادی صدا نده ديگه. از خواب بيدارمون كردي
-چيه باز؟ شما دو تا دوباره دعواتون شد؟ سدريك ايندفعه تو پاتو كردي تو چشم ادي يا اون چشمشو كرد تو پاي تو؟
سدريك: تو ديگه چي ميگي؟ بگير بخواب حال نداريم. كارات كه مونده، هنوز هم كه ظرفارو نشستي ...
-
سدريك: بينم...اصلاً كي يه جن خونگي رو تو خوابگاه ما راه داده؟ هان؟

ادی از تو تختخوابش بلند ميشه، ميچسبه به ديوار و در حالي كه ميلرزيده ميره به سمت دستشوئي!

سدريك: كريچ...يه بويي نميياد؟
كريچر: چرا...اونموقعا كه توي پرورشگاه كار ميكردم، همچين بوهايي ميشنيدم. يادش به خير...چه دوراني بود
سدريك: بزار ببينم....بو از تخت اديه!
...
-پيف پيف...اين بچه 16 سالشه، هنوز نميتونه جلوي خودشو بگيره؟
كريچر: واي خدا...يعني من فردا بايد رختخواب اين رو هم بشورم؟


ساعاتي بعد...
همه توي رختخواباشون خوابيدن و خواباي خوب ميبينن ...
ادی: واي
-هه...اذيت نكن...ولم كن ... نمالون ديگه...اه...
و محكم ميكوبه توي كله ادی ...
ادی:هان؟ چي؟ كو؟ كجا؟ ... مامان
-چرا اومدي تو رختخواب من هان؟
شررررررررررررررر...شررر...
ادی: از دستشويي اومدم بيرون همه جا تاريك بود. نتونستم تشخيص بدم كدوم رختخواب منه ...
-ادی؟ چيكار كردي؟ پيف پيف...پاشو برو اونور خيس شدم

ادی: اصلاً امشب، شب بدشانسيه منه! اون از اون خواب سوسكا، اينم كه داشتم يه خواب خوب ميديدم كه تو منو از خواب پروندي


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.