هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۲۲:۴۳ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۵

پنه لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
از پشت دریاها!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 239
آفلاین
وینکی و کریچر و وینچر در حالیکه بالای کله هاشون لاو تشکیل شده به طرف لونه ی عشقشون میرن تا اونو از نو بسازن!

پنی هنوز داره با خودش کلنجار میره...

وجدان پنی:واقعا که تو خجالت نمیکشی دختره ی چش سفید میخوای دوستتو بیوه کنی!

روح خبیث پنی:خاک تو سرت یک و سال و نیمه تو این تالاری هنوز یه کیس مناسب واسه خودت پیدا نکردی!

وجدان پنی:کیس مناسب بخوره تو سرت!وینچر فقط یه بچه س!

پنی:ای مرگ!قاتی کردم بالاخره به حرف کدومتون گوش بدم؟؟

وجدان:من!

روح خبیث:من!

پنی رو به ملت منتظر به پیچ جاده!!(چه ربطی داشت!):آقا من نمیتونم این وضعیتو تحمل کنم من از این تالار میرم!!

آوریل:میخوای بری برو!میخوای بمونی بمون!میخوای صد تا غلط دیگه بکنی خب بکن!کسی جلوتو نمیگیره!تو آزادی واسه خودت تصمیم گیری کنی

پنی:اممم...خب حالا که اصرار میکنید نمیرم!

آوریل:نه من که دارم میگم!هر کاری دلت میخواد بکن!

پنی درحالیکه از شدت خشم داره منفجر میشه:اصلا کی از تو نظر خواست!ایششش

مک:نمیشه پنی تو حتما باید زن کریچ بشی!

پنی:آقا عجب غلطی کردما!من اومدم رزی و بادرادو بهم برسونم خودمو آوردین وسط میخواین شوور بدین!

آوریل:خب منم همینو میگم دیگه!برو پست قبلی رو دوباره بخون!شما فعلا مجردی!

رزی میپره وسط:اوهوم منم موافقم بیاین بچسبین به ما!این پنی که هنوز دهنش بو شیر میده!وینکی و کریچم که دوباره بهم رسیدن!بیاین یه مراسم واسه ما بگیرین بریم سر خونه زندگیمون!
...



Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
و رفت و در رو ترق پشت سرش بست!
پنی :
...
و رفت و در رو ترق پشت سرش بست!
پنی :
...
وینکی : من الان دارم میرم درو پست سرم ببندما
و رفت و در رو ترق پشت سرش بست!
پنی :
...
وینکی برمیگرده میاد تو، مستقیم میره طرف کارگردان و یکی میخوابونه تو گوشش که مردی کف میکنه!
کارگردان : چرا میزنی؟!
وینکی : مگه نگفتی بعد از اینکه پنی میترکونه، کریچ یکی میزنه تو گوش پنی و میاد دنبال من؟ ها؟
کارگردان : خب؟
وینکی یکی دیگه از اونور میخوابونه تو گوش کارگردان : مرض خب! این جن بوداده که هیچ غلطی نکرد! من چند بار برم بیام؟!
کارگردان : این بار هم برو! اگه دلش باهات باشه که پشت سرت میاد! اگرم نباشه که باید بذاری بره دیگه...
وینکی یه لحظه منطقی فکر میکنه و به یه نتیجه مخرب میرسه که کارگردان داره راست میگه، ولی با مشورت با چند دوست غیرمنطقی میفهمه که بوق تو اون منطق! و عمرا نباید بذاره کریچ از دستش بپره و اونوقت بچه اش میشه بچه طلاق و در آینده این بچه عقده ای میشه و بچه ای که عقده ای بشه معتاد میشه، عملی میشه، دیوانه میشه، چیز که خیلی جیزه و نباید اسمش اورده بشه میشه، آخرشم قاتل میشه و وقتی که گیر پلیس میفته خودکشی میکنه! و اونوقت کیه که بیاد دست اونو تو پیری بگیره و اونم چار چنگولی میفته گوشه یه خونه و آخرشم تو اوج تنهایی و بی کسی میفته میمیره!
وینکی
رزی که به دلایلی به وجودش نیازمندیم یهو ظاهر میشه : گریه نکن! چیزی که زیاده جنه! بیا اصلا! تو عالم رفاقت این بادی واسه تو!
وینکی میره تو حرف رزی، زمانی رو میبینه که بادراد داره وینچرو میزنه و از خونه بیرون میکنه و راهش نمیده و میگه این بچه من نیس! من اینو نمیخوام! و وینچر آواره کوچه و خیابون میشه و کارتن خواب میشه و عملی و گردی و هزار کوفت و زهر مار دیگه میشه و آخرش تو اوج توهم از برج سیصد طبقه خودشو پرت میکنه پایین!
وینکی :
کریچر : خب مک بون! عجب پنج پایی هستیا! تو میدونی اصلا عشق یعنی چی؟ تو میدونی عشق رو مینویسن با کدوم «ش» ؟ ده غلط کردی با این سوژه ات! خب من پنی رو بگیرم پس وینکی چیکار کنه؟ هان؟ تو میخوای بچمون بچه طلاق بشه؟ آره؟
و تو رویای وینکی شریک میشه و آخرش وینچر رو در حال خودکشی میبینه!
کریچر : نـــــــه! من نمیخوام باعث خودکشی بچه ام بشم! وینکــــــــــــــــــــــــی!
وینکی :
پنی نگاه ناامیدش رو میندازه تو دوربین و از همون بالا میپره پایین!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۳ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
مـاگـل
پیام: 256
آفلاین
پنی دوباره چادر گل گلیش روسرش می کنه و به فکر فرو میره!
پنی یه ساعت بعد: آخه الکسا میدونی؟! سرژ که اصلا اینجا پست نمیزنه!تازه از کجا معلوم از من خوشش بیاد؟ اما کاچار یه چیز دیگه ست! حتی اسمش دقیقا همون چیزیه که خودم انتخاب کردم!
کریچر از در میاد تو! به فنگ:جناب! من رو میشه مرخص کنید؟
فنگ درحالی که چند تن از دختران دارن بادش میزنن! البته در توهمه چرا که داره خواب میبینه!
فنگ:هان؟برای چی؟!
کریچر:میخوام برم خواستگاری!
فنگ:معععععععع! خواستگاری کی؟
-پنی!
فنگ:تو مگه خونه زندگی نداری؟
-چرا! اما این وینکی چیه خداییش؟ آدمه؟البته بهش نگیا! وگرنه طلسم (...) رو روم انجام میده!
فنگ: پس تکلیف ...
کریچر:برو بابا! و رو به پنی میکنه و:
پنی: همون شکلک بالایی !2!
وینکی با عصبانیت رو به پنی میکنه و میگه:باشه دیگه!لا هانی!
و نگاهی به کاچار انداخت و گفت: کریچ!نمیدونم چی بهت بگم!یو!یو بودی که اون همه حرف به من زدی؟(حالا چی گفته؟کی گفته؟خودم نمیدونم!)
کریچر با چشمانی بدون احساس: وینکی!1تو نمیفهمی!
وینکی:من نفهم قبول!ولی کی بود که همیشه به من میگفت تیزهوشانم یانه؟
کریچر:من که نگفتم!مک تو پستش گفته به حساب من!تو جدی گرفتی!
-تازه کسی دلش به حال این نمیسوزه!
و با دستش اشاره میکنه به سمتی!که هیچ چیزی نیست!
پنی:وینکی؟دچار توهم شدی؟هانی!
وینکی:من دیگه هانیه تو نیستم!
پنی:با تو نبودم!با کاچی بودم!
وینکی:کاچی نه!کریچر! دوما اینکه!وینچر کجا رفتی/
یه بچه جن کوچولوی بانمک از در میاد تو و زل میزنه به وینکی:بله مامی؟
-کجا رفتی؟نگرانت شدم!
-دیدم داری از کاچی طلاق میگیری!رفتم به ویلچر خبر بدم!
الکسا:ویلچر؟
رزی:دوست خیالیشه!مگه نه خاله؟ این بچه متوحمه!:دی قدرت تخیلش بدتر از بقیه بالاست!
وینکی رفت و ایستاد روی مبل و ویلچر، نه ببخشید وینچر رو بغلش گرفت! رو به مه: واقعا مرسی !مرسی از همه به خاطر کاری که کردین! من طفلکی و غریب میشم مثل همون روزای اول که اومده بودم اینجا!(همه گریشون میگیره!) ولی فرقش اینه که ویلچر یعنی نه وینچر باهامه!
بعد رو به پنی:دوستی دیگه! چی کار میتونم بکنم؟منم خراب رفیقم و خانواده!(پیام اصلی فیلم!) برای شما 2 کبوتر آروزی خوشبختی ، سعادت و شادکامی و غیه دارم!
از روی مبل میپره پایین و رو به کریچر:
بدو گفت کاین بر من از من رسید زمانه به دست تو دادم کلید!
و بعد از کریچ زورکی یه نشان گرفت تا ببنده به بازوی وینچر!
-باشد که من دیگه برم از این تالار و شما خوش باشید!میرم توی هاگزمید گم و گور میشم! بای کریچ!!!
دست ویلچرو گرفت و به طرف در رفت! برای آخرین بار برگشت:بای ملت!(این قسمت فیلم همه اصولا باید احساساتشون تحریک شه!گریه کنن!ولی برعکس همه خوشحالن!:دی)
و رفت و در رو ترق پشت سرش بست!
پنی:
....
____________________

این دو کبوتر هم به هم رسیدن!من و ویلچر هم گوشه خیابون هستیم دیگه!بعدشم میریم هاگزمید گم و گور میشیم!


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲۴ ۲۳:۳۸:۳۵

همه چیز همینه...
Only Raven


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
پني : بچه ها حس مي كنم خوشبخت شدم ... / راستي چو ايني كه الان اومد تو كي بود .. من تا حالا نديده بودمش !!!!
رزی:او پور گَوه پیلتن کاچاره* ز دستان سامه و از نیرمه!!
پنی:مثلا خواستی بگی که امتحان ادبیات فردا رو فولی؟؟
رزی:هان! خب ادم باید آمادگی داشته باشه دیگه!!
پنی:به نظرت اون از من خوشش میاد؟ توی برق نگاش که این نکته رو میشد به سادگی دید!
وینکی:هوووی! ریفیقم هستی باش! هانی هستی باش! شاعر هستی باش! اما اگر یک بار....فقط یک بار دیگه به ناموس من توهین کنی جریوست می کنم!
پنی:به من چه بابا من اصلا از کاچار خوشم نمیاد تقصیر این مک بون بووووووقه!! اه اه اه
ناگهان در تالار به شدت روی لولای خودش می چرخه و به دیوار جانبیش برخورد می کنه!
الکسا:سلام ملت! من یه سوالی برام پیش اومد!! بیجه یعنی چی؟؟
و لبخند ملیحی می زنه!
مک:اه تو چقد خنگی تو مسنجر که گفتم بهت!!
الک:آخه اون چندان واضح نبود منم که دارم خر می زن آیکیوم به طور تصاعدی پایین میره!
مک:بیا اینجا!
و زیر نگاه تیز بین چو به طرز کاملا آسلامی و بدون تماس جسمی درگوش الکسا چیزهایی را زمزمه می کنه!
الکسا:آهااااان! گرفتم! هان؟؟؟ حرف بد؟؟؟ بی ناموسی؟؟؟ واااااییییی وااااااییییییی چه بچه های بدی من خیلی مثبتم شماها می خواین منو از راه بدر کنین من به شما اعتماد کرده بودم شما همه تون نامردین اصلا قهر قهر قهر تا روز قیامت!!!
نویسنده:عزیزم شما گمشو اونور بذار ملت مثه آدم رولشونو بنویسن!
الکسا:اوکی!
پنی:آره! داشتم می گفتم! اصلا از ریخت این یارو خوشم نمیاد!!
الکسا به طرز قاچاقی** میره پیش پنی اینا و به پنی میگه:
-ببین پنی جون شوما که غریبه نیستی زن من هم هستی من صلاحتو می خوام! از من بپرسی میگم که سرژ واقعا مناسب توئه! هم از لحاظ ناوسی یبه هم می خورین... هم اینکه جفتتون هنر مندین، هماینکه جفتتون لوکین فور ا گود رمنس!! البته حقا سراف برازنده ی سرژ بود! اما این ققی دزد! اومد سراف رو دزدید! حالا من میگم که شما می تونین به پای همدیگه پیر شید و تو و اون ما شوید!
وینکی:یه سوالی!
الک:جانم؟؟
وینکی:اون و اون چه طور ممکنه شما بشن؟
الک:هان؟؟چی میگه؟؟ببین! من ازون لحاظ میگم!! نه ازون لحاظ!
پنی دوباره چادر گل گلیش روسرش می کنه و به فکر فرو میره!


____
*کاچاره:مادر کریچ!
**حقیقتش اینه که قاچاق ماچاق در سرزمین ما که سرزمینی است مرزی و نزدیک به عراق و ترکیه قاچاق به طرز باورنکردنی ای زیاده! و چونکه محیط زندگی بر خوی و خصلت های انسانی تاثیر می گذارد، من از محیط زندگی خود تاثیر گرفتم و 90% کارهای خود را قاچاقی انجام می دهم!!


[b][siz


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۳:۴۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
مـاگـل
پیام: 198
آفلاین
چند ساعت بعد ../

چند ساعت از اقامت فنگ تو خوابگاه دخترا گذشته ...
بادراد : آره من ميگم رو تختي بچه مون صورتي كمرنگ باشه .. نظرت چيه رزي ؟!
رزي : زرشك عمرا رو تختيش بايد آبي باشه پسر گلم !! ... هيوومك .. راستي مگه جنا هم بچه دار ميشن !!
كريچر : نه ... كوهاااااااا !
رزي : نه .. نميخام ... من طلاق ميخام .. برو گمشو جن بدريخت ... من اصلا قصد ازدوج ندارم !!!
همه ساحره هاي موجود در خوابگاه : خاك تو سر بدبخت .. كيس از اين مناسب تر !

_*_*_*_*_*_*_*_*_

پني : هووي بي فرهنگ برو اونور ميخام برم دستشويي !!
فنگ : اي خانم كجا كجا ./ ؟!
پني : باب ميخام برم دستشويي جون مادرت .. آيييي !
فنگ : نميشه من اصولا حال مي كنم ساحره جماعت زجر بكشه چون چي من بيجه بيدم !!!!
شترق !
فنگ : نامرد بره چي رو ضعيفه جماعت دست بلند مي كني ؟!
پني : هووم .. من .. چي ؟!
چو : آخ ببخشيد در خورد تو صورتت !!
فنگ ‌: در نبود باب .../ كاميون بيست تني بود !!

ميان نويس : ز قدرت چو در آن خوابگه ... زمين شد شش و آسمان گشت هشت !!!

چو : معذرت ميخام من يه مقدار قدرت دستام زياده در رو با فشار باز مي كنم !!!!!

در باز ميشه و كريچر مياد تو !! ( در خوابگاه ! )
كريچر : ارباب غذاتون ! .. بفرمائيد !! ..
فنگ : خب بذار برو !
كريچر : چشم ارباب !!

پني : بچه ها حس مي كنم خوشبخت شدم ... / راستي چو ايني كه الان اومد تو كي بود .. من تا حالا نديده بودمش !!!!



ادامه دارد ... / نامردم كريچ رو به پني نرسونم !!!



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۵

فنگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۴ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۰
از ساختمان مركزي حذب
گروه:
مـاگـل
پیام: 147
آفلاین
رزی همچنان در حال صحبت با بادراد:عزیزم گفتی به چه رنگی علاقه داری؟
بادراد:رنگ آتشین عشق یعنی قرمز
رزی:تا الان شد نود و چهارمین تفاهممون.حالا بگو ببینم از چه غذایی خوشت میاد؟
بادراد:کله پاچه
رزی:وای عزیزم تو معرکه ای:bigkiss:......صبر کن ببینم چیه داره گوشه اتاق وول میخوره.
رزی بلند میشه و به سرعت به طرف گوشه اتاق میره.
رزی:هوی سیاهی کیستی؟
فنگ:ها کی بید؟من فنگم دیگه نیمشناسی؟
رزی:اها تو فنگی اشغال کثافت تو خیلی لجنی بیجه.
در همین حال تمام دخترای خوابگاه از خواب بیدار میشن.
پنی:ها به به فنگول بیجه اینطرفا
رزی:بچه ها بگیرید بزنیتش تا کتک میخوره میدونید چند نفرو.....
ملت ساحره همه فنگو محاصره میکنن.
فنگ گوشه دیوار میشینه و با ترس به ساحره ها که با گوشکوبو ملاقه به طرفش میان نگاه میکنه.
فنگ:صبر کن رزی اگه منو بزنید منم همه چیزو لو میدم
رزی: ها...خب...چیزه... میدونید بچه ها فنگ اونقدرها هم بد نیست...یعنی بد هستا ولی بیجه نیست...بیجه هم هست...اصلا نمیدونم در کل الان حکم عقل اینه که نزنیمش
فنگ:تازه من یه شرط دیگه هم دارم
رزی:چی؟
فنگ:چیز زیادی نیست اقامت در خوابگاه دختران تا وقتی که بادراد بیاد تو رو بگیره میدونی که من خیلی بیجه بیدم
دخترا:



Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۸ یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۵

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
مـاگـل
پیام: 911
آفلاین
پنی:من که چیزی ندیدم...قول می دم به کسی هم نگم
و سریع از اونجا دور میشه...
رزی:یعنی حالا چی میشه؟!
بادراد:من به پنی اعتماد کامل دارم نگران نباش...
همون لحظه ققی میاد رزی و بادراد رو می بینه که...(همون طوری که ویدا اسلامیه گفت)
ققی رو هم جو می گیره و میگه
-من دوست ندارم خواهرمو در انظار عمومی در حال راز و نیاز ببینم...
(و ادامه داستان هری پاتر در صحنه جینی و دین...)
**مکان:خوابگاه دختران**
رزی نگاهی به خترا می کنه و می بینه همه خوابن...
موبایلش رو در میاره و زنگ می زنه به بادراد...
رزی:سلام عزیزم
بادراد:سلام
رزی:ببخشید این برادر من تنها محبتی که بهش شده اینه که یه دفه سرافینا بهش گفت دوسش داره برای همین این چیزا براش غیر طبیعیه...
بادراد:مهم نیست ...فقط من نگرانم مانع ازدواجمون شه...
رزی:نه بابا اون چیکارس اصلا بهش ربطی نداره
بارداد:من اگه به تو نرسم خود کشی می کنم عزیزم
رزی:وا لال بشی از این حرفا نزنی
بادراد:هــــــــــــی روزگار...یعنی منو تو بهم می رسیم...

--------------------------------------------------------------------------------
آیا رزی و بادراد به هم می رسند.؟...
ادامه این داستان در قسمت های بعدی
(با توجه به آخر داستان هری پاتر جینی به هری رسید در نتیجه بادراد و رزی بهم نمی رسن عجب داستان غم انگیزی ولی رزی به هر حال باید به یه کسی برسه ...من بیل ویزلی رو پیشنهادمی کنم )
----------------------------------------------------------------------------


ویرایش شده توسط ققنوس در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲۳ ۲۱:۰۲:۲۱

[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸ یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۵

پنه لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
از پشت دریاها!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 239
آفلاین
رزی خسته وتنها در گوشه ای از تالار نشسته و تکالیف مدرسه شو انجام میده.ناگهان پنی رو میبینه که داره بهش نزدیک میشه.
رزی با خودش:واااایی...الانه که بیاد شروع کنه تیکه انداختن!!
تندی کیف و کتابشو جمع میکنه . دست به سینه میشینه.یه لبخند بزرگم میکاره رو صورتش!!
رزی:اهم!هلو پنی!کجا میری؟
پنی:های!میرم خودمو به مرلینگاه معرفی کنم.!
رزی:ا؟پس بدو!!
پنی میره مرلینگاه.رزی خیالش راحت میشه که کارش یه دوساعتی طول داره!در نتیجه دوباره کتاباشو در میاره و مشغول میشه!!

30ثانیه بعد!

رزی سرشو میچرخونه که ببینه احیانا کسی اطرافش هست یانه!
اما دیگه زمانی نمونده که وسایلشو جمع کنه...
-خب اشکال نداره...این خودیه!
صدای بادراد رزی رو از عالم هپروت بیرون میاره:سلام رزی جونم!خوبی؟!
-ااا...های بادراد!
-داشتی درس میخوندی؟
-اوهوم!
-مزاحم که نیستم؟!
رزی یه عشوه خرکی میاد و با لبخند میگه:راستش وقت ندارم..سی مین دیگه هم با کسی قرار دارم باید برم...
بادراد با اشتیاق گوش میکنه و رزی بدون توجه به دراز شدن تدریجی دماغش!!ادامه میده:
-ولی خب چون تویی!!قرارمو کنسل میکنم!
-وای چقد تو مهربونی!

دوساعت بعد:
پنی که حاجتش رو رفع کرده!!از مرلینگاه بیرون میاد و درحالیکه دستاشو با حوله خشک میکنه،به رزی و بادراد نگاه میکنه که به این حالتن::bigkiss:
پنی:به به!
...
ادامه دارد!

__________________

خب دیگه!بالاخره لاو شتریه که در خونه ی همه میشینه! من به شخصه دیگه نمیتونم شاهد روابط نامشروع این دوتا مرغ عشق باشم!بیایید دست در دست هم بدیم به مهر...واسه رزی و بادراد آستین بالا بزنیم!


ویرایش شده توسط پنه لوپه کلیر واتر در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲۳ ۱۹:۲۰:۲۳


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۳:۳۳ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۵

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
مـاگـل
پیام: 742
آفلاین
ریون تی وی تقدیم میکند

ریوت تی وی در حین پخش تصاویر رقص الکسی هست که با خوانندگی آوی همراهه

آوی : آخه خوشکلا تا کی باید برقصن ؟ اخه خوشکلا تا کی باید برقصن ؟
الکسی :

ملت اندر کف ریون هم که این شکلین :

به یک باره برنامه قطع میشه و فینی به روی تصویر ظاهر میشه ( حالا بماند که چطور میشه به روی تصویر ظاهر شد )
ملت اندر کف که از دیدن صحنه های هیجان انگیز الکسی ناراحت هستند منتظرن ببینن چه خبره

فینی : میدونم که الان دارین انواع فحش های بیناموسی رو نثار من میکنید که شما رو از لذت دیدن تصاویر محروم کردم ولی خوب یه خبر جدید دارم که باید به صورت فوری عرض کنم

ملت همچنان به تی وی زل زدن که انگار به یه بی ناموس زل زدن

فینی : خوب باید بگم در اولین واکنش نسبت به پاک کردن پست های ارزشی بینز یک سری تصاویر از روابط نامشروح ( این نوع روابط جدیده ) ناظر مثلا آستکباری تالار پخش میشه تا خودتون قضاوت کنید

ملت بیناموس پرست ریون چشماشون درشت میشه تا ببینن چه خبره

تصویر فینی دیزالو میشه به تصویر صحنه هایی که مورد بحث بود

==================================

چند نکته : این پست بر مبنای طرفداری از زدن پست های کوتاه زده شد
هر کسی خواست میتونه ادامه ی این پست رو بزنه
و اگر کسی ادامش رو نزد من خودم ادامش میدم


[b][color=0000FF]بينز نام


Re: تالار عمومی ریونکلاو (ایفای نقش)
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۸۵

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
الکسا با یک عمله ی افغانی توی عکسه!!!
در همین لحظه الکسا بدو بدو میاد یه چک می زنه تو صورت حمید کوچولو!
-:این عکسو بده به من ببینم پدر بوق!!
آوریل:الکسا این چه طرز رفتار با بچه س؟!؟ این فقط چهار سالشه!!!
الک:چار سالشه که چار سالشه! به درک که چار سالشه! به جهنم که چار سالشه! چه معنی داره بچه انقد پررو باشه؟! باباش برادر حمید هست که هست! ننه ش کوئیرل هست که هست! به درک!چه معنی میده این گستاخیا رو بکنه؟!؟ اصلا این چه وضعشه؟! این تالار شده مهدکودک! شماها خجالت نمی کشین؟!!! شماها سن کلتونو بذارن رو هم بیست سال نمیشه! میرین واسه من بچه دار میشین؟!! شما خجالت نمی کشین هان؟! جانالک بوق کیه آقاجان؟؟! بنده گورم کجا بود که کفنم کجا باشه؟! من مسئولیت صد نفر رو به عهده دارم!شما بیا حساب کن! 200 تا عمله! جان! پنی! آنیت! کل افراد مذکر کشورهای افغانستان و پاکستان! چه خبره دیگه؟!!؟؟؟ درسته که گیلدی به من میگه خانوم استقامت! اما دیگه استقامت تا چه حد؟!؟ تحمل هم حدی داره!!! هزار و یک شایعه برای آدم درست می کنید!!! بچه هم که بستین به ریشمون!! آقا اصلا نظر من رو بپرسی میگم همه ی بچه ها رو باید انداخت تو قزوین! بچه نباید زنده بمونه!! بچه هم مگه آدمه؟! چقدر شما منو زجر میدین هان؟! چقدر من باید بدبختی بکشم؟!!؟؟؟؟؟
رزی:الک آروم باش گلم! اتفاقی نیافتاده که!! این بچه ی معصومو هم زدی بی خودی!! یه نیگا بهش بکن!! مثه گنجیشک بی گناهه!!
در همین حال نگاها به طرف حمید برمیگرده که جای دست الکسا روی صورتش مونده و داره با چشمانی لبریز از کینه و نفرت بهش نگاه می کنه و بند انگشتاشو می شکونه!! و کم کم بهش نزدیک میشه!
الک:اهم! خب عزیزم... داشتم می گفتم! پسر خوب و خوشگلی مثه شما...نباید بزرگتراشو اذیت کنه، چون ممکنه خاله هه یا عموهه یه کم عصبی باشه، اعصاب نداشته باشه یه حرفی بزنه! شما که نباید به دل بگیری گلم! اصلا درست نیست که آدم انقد خبیثانه به کسی نگاه کنه...نیا جلو گلم، د نیا دیگه!!
یهو راجر در حالی که انگشتاش رو به حالت تفنگ رو به حمید کوچولو گرفته میاد جلوی الکسا وایمیسته و میگه:به نام قانون، تو به جرم اذیت و آزار یه ساحره ی بی گناه بازداشتی! دستاتو ببر پشت سرت!
حمید آروم دستاشو می بره پشت سرش، و یهو وسط پوست سرشو می گیره و پاره می کنه(اون تیکه ای که سوسکه آدم نماهه ماسکشو می شکافه توی فیلم بلک مِن رو تصور کنید) و یهو برادر حمید در ابعاد 6 متر در دو متر پدیدار میشه!
برادر حمید:


[b][siz







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.