هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


"خبرهای فوری جادوگران" تنها زمانی ظاهر می‌شود که وقایعی خاص در جامعه‌ی جادویی جادوگران در حال به وقوع پیوستن باشد. با ما همراه باشید تا از جدیدترین خبرها مطلع شوید.


اگر می‌خواهید از وقایعی که در جریان است جا نمانید، بهتر است هرچه زودتر در محل حادثه حضور پیدا کنید و خودی نشان دهید!


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۴
#54



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۵۷ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
گروه:
مـاگـل
پیام: 433
آفلاین
الستور : ادی میگم چطوره بریم تو تالار ؟!
غیژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ
الستور : ادی ؟؟؟؟
الستور بر میگرده ولی ادی اونجا نیست یهو صدای صاعقه بلندی میاد و همه جا تاریک میشه...
الستور که از ترس یه سری تغییرات فیزیکی توش به وجود اومده به اهستگی ادی رو صدا میزنه : ادی ؟
الستور با خودش : بهتره اروم باشم هیچ اتفاقی نیفتاده ادی حتما رفته دستشویی ..... ولی ادی که بیماری مثانه نداشت که بخواد به این سرعت بره دستشویی .......
غیژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ
الستور: مایکل ؟! اصلا شوخی خنده داری نیست ....
الستور عبور یه شئ رو از کنارش احساس میکنه به اهستگی به سمت در خوابگاه میره .... دستگیره در رو میکشه ولی در باز نمیشه ....
الستور :مامااااااااااااااااااان
یهو یکی شرو به حرف زدن میکنه یه صدای خیلی وحشتناک : الستوووووووووووور
الستور : کی اینجاست ؟؟؟؟
صدا : الستور تو انتخاب شدی .....
الستور : برا چی ؟؟؟
صدا : الستور تو انتخاب شدی .....
الستور : ای بابل میگم برا چی ؟؟؟
یک ساعت بعد : الستور تو انتخاب شدی ....
الستور : ای بابل تو هم مارو گرفتی بقل صد باره داری میگی انتخاب شدی خوب میگم برا چی ؟؟؟
صدای پچ پچ اهسته ای به گوش میرسه : ای باب دگمش گیر کرده .....
الستور : ..........
==========================
فوق العاده مسخره



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۴
#53

مایکل کرنر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۵ شنبه ۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۲۰ سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۳
از دفتر کارآگاهان !
گروه:
مـاگـل
پیام: 162
آفلاین
الستور : پاشو مایکل میفهمه شب بیدار بودیم
مایکل یک قلطی تو تختش میزنه و میگه : من مثل سگ خوابم میاد نمی تونم بیدار بمونم
ادی : بچه ها بیدار شدین؟
مایکل : نه ما بیدار نمی شیم ، تا دیروز این حمید ما رو زور می کرد ، حالا به این هم سرایت کرده ، عجب گرفتاری شدیم ها ، اصلا برین دو تایی با هم نماز بخونید من نمیام
ادی : خاک بر سر بی دین و ایمونت کنن
مایکل پتو رو میکشه روی خودش و میگه : همینه که هست
الستور و ادی در تاریکی راه می افتن میرن به سمت دستشویی تا وضو بگیرن
مایکل : حمید اگر دوست داری یک صفایی هم به صورتت بده بلانسبت شدی مثل میمون
الستور توقف می کنه – این به محاسن من توهین کرد
ادی بی حوصله جواب میده : ولش کن بابا ، تو خواب یه چیز گفت
الستور میخواد برگرده به سمت تخت که ادی دستشو میگیره – خب بدم نمیگه ، ریشاتو یکم کم کنی بهتر میشه
مایکل : دیدی گفتم
الستور و ادی :
الستور : این یه چیزیش میشه ها
بالاخره هر دو به سمت دستشویی حرکت می کنن
**20 دقیقه بعد**
الستور چپه تراش کرده به همراه ادی که هنوز خواب آلود بنظر میرسه از دستشویی برمیگردن ، ادی میره جانماز بیاره و الستور هم به سمت تخت مایکل میره
ادی با تو تا جانماز گل مگلی برمیگرده میبینه الستور داره زیر تخت مایکل رو میگرده
ادی : الستور اگه خیلی خوابت میاد برو بگیر بخواب ، من بجات میخونم
الستور از روی زمین بلند میشه ، موهاش کاملا بهم ریخته است و قیافش به سختی در هم رفته – این مایکل نیست
ادی : هوووم! ، حتما رفته دستشویی
الستور : آخه دانشمند ما از کجا اومدیم
ادی به خاطر میاره که خودشون چند لحظه پیش دستشویی بودن – خب ولش کن اصلا مهم نیست بیا تا قضا نشده این دو رکعت رو بخونیم بره پی کارش
الستور سرش رو به علامت تایید تکون میده و به سمت ادی میره تا یکی از جانماز ها رو بگیره ، در حال پهن کردن جانماز ها هستن که به طرز مشکوکی صدای غیژ و غیژ در به گوش میرسه
غیژژژژژژژژژژژژژژژژژ غیژژژژژژژژژژژژژژژژژژژز
الستور:
ادی :
الستور : صدا رو شنیدی؟
ادی : نه فقط تو شنیدی ، صدای در بود
الستور : آره یعنی کی میتونه باشه
ادی : حتما مایکل هست دیگه
الستور با همین باور دوباره اقدام به شروع نمازش کرد که یک بار دیگر صدای غیژ در بلند شد
الستور : ادی
ادی : هوم!
الستور : مایکل دیوونه نیست که هی بره بیاد
ادی : اصلا چرا هوا روشن نمیشه؟
الستور : یک چیزی اینجا مشکوک میزنه
ادی : همه چی از همون صبح مشکوک میزد ، بیا بریم زیر تخت پتو رو هم بکشیم روی سرمون
الستور : اونجوری که راحت سربه نیستمون می کنه
ادی : پس چیکار کنیم؟
غیژژژژژژژژژژژژژژژژ
الستور : ...


تصویر کوچک شده














کارآگاه و بازرس ویژه
----------


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۴
#52

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
...و مايكل و الستور از خواب پريدند.
مايكل:اوا...تو اينجا چيكار ميكني؟
-هيسسسسسسسسس!
الستور:چه معني ميده تو اومدي توي خوابگاه ما؟
-گفتم ساكت!اومدم تاريخ تولد ادي رو پيدا كنم.
مايكل كه سرخ شده بود:تاريخ تولد ادي رو ميخواي چيكار؟
-خب ميخوام سوپرايزش كنيم.
الستور:چي چيش كني؟ببينم اين كه گفتي خوردنيه؟
-يه چي تو مايه هاي غافلگيره.
مايكل كه آروم تر به نظر ميرسيد:آهان!
الستور ميره طرف كمد ادي و هر چي خرت و پرت توش بود ميريزه بيرون.بر اثر صداهايي كه ايجاد ميكنه همه بيدار ميشن.(جز ادي!)
-نميتونستي يواش تر اينكارو بكني؟خب همه بياين بگرديم شناسنامه ادي رو پيدا كنيم.
تلق...تولوق...
------------بعد ده دقيقه----------
مايكل:ايناهاش...پيداش كردم.ولي اين چرا همچينه؟تاريخشو فارسي ننوشته!
الستور:بده ببينم...هومك...يازدهم دسامبر!!
-حالا اين چي ميشه؟
مايكل:صبر كن من يه تقويم دارم.
مايكل ميره و از تو كيفش يه تقويم ميياره و ورق ميزنه:اَه...
صداي داد مايكل باعث ميشه ادي از خواب بيدار شه.ادي از تختش ميياد پايين و از جلوي الستور و مايكل رد ميشه و پاش ميياد رو جورابشو ميخوره زمين...
ادي:خدا بگم چيكارت كنه الستور.صد بار بهت گفتم چنجر جوانانتو از اين وسط بردار!!
بعد ميره دستشويي...
مايكل:اين چرا هيچي نفهميد؟
الستور:ولش كن باب...حالا چرا داد زدي؟
مايكل:تقويمم اين صفحه رو نداره.
-خب آيكيو...روزاي قبلشو نيگا كن ميفهمي.
مايكل در حالي كه گيج شده بود به تقويم نيگا ميكنه و ميگه:يعني چي؟
-اي بابل...بده من اين تقويمو...هوووم...ميشه بيست آذر!!!
الستور:من قبول ندارم...چرا آذريا اينهمه زيادن؟
شلپ...شولوپ...
ادي در حاليكه لباس خوابش خيس شده از دستشويي ميياد بيرون و ميره طرف تختش.
ادي:اِ...آوريل تو اينجا چيكار ميكني؟
تا آوريل ميخواد يه چي سر هم كنه ادي ميخوابه و خروپفش ميره هوا!
الستور:من واقعاً در عجب اين موندم.
آوريل:ولش كن باب...بياين مقدمات تولد رو آماده كنيم.
مايكل:ولمون كن...چيزيم هست...
آوريل:خاك تو سرت...اين يه بهونست برا گرفتن تولد من و فلور!
الستور:پس بگو...من از همون اول فكرم مشغول بود كه اين آوريل چه طور يه دفعه به فكر ادي افتاده.فكر كردم مسائل بيناموسي در ميونه(!)...خب پس من يه معذرت خواهي به آوريل مديونم.
الستور رو ميكنه به آوريل و قيافه مظلومي به خودش ميگيره و ميگه:از شما خواهر عزيز پوزش ميطلبم!
آوريل:تو مطمئني كه بايد معذرت خواهي كني؟
مايكل سرخ ميشه و الستور سرجاش خشكش ميزنه.
آوريل ميخنده و ميگه:شوخي كردم باب...اين ادي چيزيم هست.
مايكل:خيله خب...نمكاتو ريختي...فردا در مورد تولد حرف ميزنيم...حالا برو ميخوايم بخوابيم.
آوريل:خداحافظ...راستي اين خرت و پرتارو هم بزارين سرجاشون.
درن درن...درن درن...
ادي از خواب بيدار ميشه و ساعتش رو خاموش ميكنه و ميگه:الستور...مايكل...بيدار شين وقت نمازه!!!
الستور و مايكل:مامان...

هوم ایول، خوب بود، ولی ترجیح میدادم این پست به صورت ترسناک ادامه پیدا کنه، هرچه ترس بیشتر.....فازش بیشتر!!! ولی در مجموع خوب بود، اون تیکه گیج بازی مایکل باحال بود، فقط به نظر من مشکلش این بود که خیلی دیر گفتی اون شخص آوریله، یعنی آخرش من اسمه خودم رو که دیدم با خودم گفتم من کی اومدم؟ دوباره از اول خوندم قضیه رو گرفتم، ولی آفرین هم برای رولت هم برای اینکه ادامه دادی....هر کی میتونه اینو به حالت ترسناک برگردونه
آوریل


ویرایش شده توسط پروفسور لاوین در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۱۶ ۱۷:۰۲:۵۲

جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۲:۵۱ جمعه ۱۱ آذر ۱۳۸۴
#51

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
آقا به نظر من چون بحث قبلی خیلی بیمزه بود یه موضوع دیگه اوردم اینجا
______________________________________________
**** ساعت 11 شب جمعه****
دوربین از کره زمین فیلم برداری میکند، ناگهان از گوشه ای از این جهان بزرگ صدای آخ!! میاید.....دوربین جهت صدا را شناسایی کرده و زوم میکند.......اینجا قزوین است.......شهر آخ پرور....یعنی شهید پرور قزوین......
کارگردان : اشتباه اومدی آقا......باید بری هاگوارتز....این دفعه قزوین ماری نداشتیم که.
دوربین زوم اوت (zoom out) میکنه و میرسه به انگلیس...در قسمت شمال آن زوم کرده و میره و میره و میره تا میرسه به یه قلعه بزرگ.......ولی اینجا که هاگوارتز نیس....اینجا قلعه روشنایی است.......در داخل یکی از اتاق های آن دامبی و ولدی نشستن و میگن و میخندن........
کارگردان : بابا اینجا هم نیس....میگم برو هاگوارتز.
دوربین چی : بابا خوب یه google earth برامون بگیر......گفتیم هاگوارتز خودش بره دیگه......به من جه امکاناتتون محدوده؟
کارگردان : برو اقا برو.....
این دفعه دوربین بعد از زوم اوت دقیقا روی هاگوارتز میاد......پنجره ای باز است.......از آن داخل میشود.......شخصی میگوید آخ!!!! .....بله آخ از این روزگار!!! از راهروهای تاریک میگذرد و میگذرد تا میرسد به یک در.......
ای بابل!!! در قفل است.....از سوراخی بسی کوچک که زمان های قبل گیلدی آنرا بوجود آورده میگذرد....به در خوابگاه پسران میرسد......و برای اولین بار صدایی از آنجا به گوش نمیرسد....نه خرخر....نه آخ......نه خنده.......نه دعوا......یعنی داخل خوابگاه چه خبر است؟
دوربین چی در میزند......سویج در را باز میکند......دوربین چی را نمیبیند.....چرا؟ ......چون او کور است؟....چون او خواب است؟........چون دوربین چی نامرئی است؟ ......نخیر......چون او عینک ارنی را به چشم زده است.
دوربین چی به داخل آمده و در گوشه ای دوربینش را قرار میدهد.
الستور : کی بود سویج؟
سویج سرش رو میخارونه.......نمیدونم والا....به گمونم مزاحم دری بود.
سویج در خوابگاه رو میبنده و میره روی تخت میشینه.
راجر : خوب حالا چیکار کنیم؟
دویل : نمیدونم ولی یه کاری بکنیم.
الستور : من میگم یه کاره خوبی بکنیم......نوبتی دولا شیم بعدا از این بازی های چیه اسمش؟ جفتک چارکش؟ از اینا که از روی هم میپرن بازی کنیم.
کریچ : کور خوندی.....همون یه دفعه که باز کردیم و آخ هممون دراومد واسه هفت پشتمون بسه......
ارنی : پس آخه چیکار کنیم؟
ادی : من یه فکری دارم......بیاین جشن بگیریم.....
ارنی : آوریل هم مرده نه؟ مگه کره؟......یه صدایی اگه ازمون در بیاد میره گزارش میده.
ادی : خوب بریم باهاش خشکه حساب کنیم که گزارش نده. ما همیشه همینکارو با دامبی میکردیم.
الستور : البته اون دامبی بود....این آوریله.....یک دختریه که اه اه اه اه اه.....حاله آدم ازش به هم میخوره......چقد سختگیری.....چقد مغرور.....چقد مزخرف......
سویج : تازه اگه اون نگه چو میره میگه.....اونم یک آدم عنق......
همه پسرا در فکر فرو میرن...همینجوری انقده فرو میرن ا یه نفر میگه آخ....آخه جون فهمیدم. اون شخص کریچره.
کریچ : من میگم بیاین فیلم ببینیم....اصلا نه......باین فیلم تعریف کنیم......یا داستانای ترسناک.
همه : ایول کریچ ایول.
الستور : اول از همه من میگم...قبلنا یه روز بابام میخواسته یه سطل آب جوش بریزه تو حیاط....بسم الله نمیگه....شب که میشه وقتی همه میخوابن بابام هی تو خواب میگفت آخ....میدونین چی بوده؟
ارنی : لابد تو بودی
الستور : نه بابا.....اون موقعا من اصلا نبودم.....بابا هی تا غلت میزده یه چی گازش میگرفته.
همه از ترس به خودشون میلرزن و یه کم مهربون میشن.
الستور : خلاصه صبح که بابام بیدار میشه میفهمه که یه مورچه توی شورتش بوده.
همه :
ادی : برو بابا....من یه دفه داشتم با کامپیوتر کار میکردم....
کریچ : ایییی که گفتی ینی چه؟
ادی : بابا یه وسیله موگلیه....یهو باهام حرف زد....یعنی یه مرده از توی سیستم باهام حرف زد.
همه :
ارنی : منم یه دفه خاله ام با دخترش خونه تنها بوده...بعدا شب که میشه خاله ام همش صدای نفس نفسای یه نفرو میشنیده....صبح که بیدار میشه میبینه که 4 تا لیوان آب روی میزه که همشون یه خورده ت آب دارن.
همه :
مایکل : منم یه دفه سره کلاسم داشتم درس میدادم که دیدم 3-4 تا تیکه کاغذ سفید با چند تا نخ روی هوا دارن واسه خودشون این ور و اون ور میپرن.
همه به جز الستور :
الستور قهقه میزنه زیره خنده.
مایکل : چیش خنده داشت؟
الستور : آخه اونا میدونی؟.....من چند تا مگس گرفتم و یه سری به پاهاشون نخ سفید بستم.....یه سری دیگه رو هم ریقشون رو دراوردم و یه کاغذ کوچولو چسبوندم در اونجاشون.....بعدا هی اینا رو پر میدادم تو کلاس.
همه :
مایکل : یادم باشه این دفعه ازت امتیاز کم کنم.
سویج : خوب بچه ها بسه دیگه.......ساعت 12 است....بخوابیم......
همه میرن سره جاشون میخوابن.......و نیم ساعت یعد صدای هوووووووووو خوابگاه رو فرا میگیره.


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۴
#50



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۵۷ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
گروه:
مـاگـل
پیام: 433
آفلاین
درست وقتی که راجر می خواست خرخره مایکلو بجوه در خوابگاه باز شد همه سر ها به طرف در برگشت دویل وارد خوابگاه شد
راجر : با اجازه کی وارد خوابگاه خصوصی ما شدی ؟؟؟
دویل: اااا ببخشید خودمو معرفی نکردم من دویل مدوز عضو جدید ریون کلاوم
مایکل که از مرگ حتمی نجات پیدا کرده بود اومد جلو و دست داد
مایکل : سلام منم مایکل کرنرم
راجر بدون این که تکون بخوره : منم راجرم . راجر دیویس
مودی از ورود ناگهانی دویل اصلا خوشحال نشد چون باعث شده بود راجر یادش بره می خواست مایکلو بکشه
دویل : سلام پروفسور
مودی : سلام خوش اومدی
مودی به طرف شومینه رفت
راجر تو گوش مایکل گفت : شانس اوردی دفعه بعد حسابتو می رسم
راجر برگشت و دید دویل یه سانت باش فاصله داره
دویل : راجر راحت باش اصلا فک کن من نیستم هر کاری با مایکل داری بوکون نمی خواد ملاحظه ی منو بکنی بالاخره هم گروهیم دیگه این دعواها طبیعیه
مایکل :
راجر یه نگا به مایکل میندازه
دویل:



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۰:۱۶ سه شنبه ۱ آذر ۱۳۸۴
#49

راجر دیویس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۳۴ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵
از کافه مادام پادیفوتD:
گروه:
مـاگـل
پیام: 23
آفلاین
فردای ان روز در خوابگاه پسران
راجر و مایکل که دیشب مشکلاتشونو با هم حل کرده بودن (چه جوریشو خدا میدونه) تازه از خواب بیدار شده بودند و مشغول اماده شدن برای کلاس ها بودند.
مودی هم در گوشه ای نشسته بود و داشت فکر می کرد که چه طور می تونه باز راجر و مایکلو به جون هم بندازه
مایکل:راجر تو ژل منو ندیدی؟
راجر:چرا دیروز تموم شد
مایکل:یادم نمیاد ازم اجازه گرفته باشی
راجر:اه چه جالب
مودی:چی جالبه؟
راجر:این که خودمم یادم نمیاد
راجر:حالا چرا ناراحت میشی عزیزم.یکی برات میخرم.
مایکل:راست میگی؟
راجر:نه...یعنی اره .این چو که واسه ادم حواس نمی ذاره
مودی:مگه چی شده باز؟
راجر:می دونین که تولد فلور نزدیکه
مایکل و مودی:خب
راجر:خب من واسه فلور یه چیزی خریده بودم که یادم نمیاد کجا گذاشتم
مودی:ببینم یه بسته ی کوچیک ابی نبود؟؟؟
راجر:اره...کجاست؟؟؟
مودی:خب همون دیروز که داشتم تو وسایل مایکل دنبال عکس چو می گشتم اونم پیدا کردم.
مایکل:تو وسایل من؟؟؟
راجر که از عصبانیت نمی دونست باید چی کار کنه داد زد:هر دوتونو می کشم


Always know if the juice is worth the squeeze


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۲:۴۲ جمعه ۲۰ آبان ۱۳۸۴
#48

راجر دیویس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۳۴ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵
از کافه مادام پادیفوتD:
گروه:
مـاگـل
پیام: 23
آفلاین
راجر:ببینم مایکل تو با چو چی کار داری؟
مایکل:من...هیچی بابا
چو:دروغ میگه.هی مزاحمم میشه
مایکل:ای بابا شما یه چیزی بگید
مودی:خب راست میگه دیگه.چرا مزاحمش میشی
مایکل:
مودی:
راجر:
تا راجر میاد دست به کار بشه مایکل 2-3 تا پا که داشت یه چند تایی هم غرض میکنه و فرار رو بر قرار ترجیح میده
چند دقیقه بعد وقتی که چو مشغول تشکر کردن از راجر بود فلور وارد صحنه میشه
راجر زیر لب میگه بدبخت شدم
فلور:هیچ معلومه این جا چی کار می کنی؟
راجر:هیچی منتظر تو بودم
چو:
فلور که تازه چو رو دیده:به به تو این جا چی کار می کنی؟
چو:خب من داشتم با راجر صحبت می کردم
فلور:تو چی کار می کردی؟؟؟
چو:خب با راجر جونم حرف می زدم؟ :bigkiss:
فلور: ببینم راجر این چی میگه؟!!!راجر؟؟؟
ولی از راجر خبری نبود
راجر هنگام فرار:


Always know if the juice is worth the squeeze


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۳:۱۹ جمعه ۲۰ آبان ۱۳۸۴
#47

مایکل کرنر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۵ شنبه ۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۲۰ سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۳
از دفتر کارآگاهان !
گروه:
مـاگـل
پیام: 162
آفلاین
..... کرنر و لایتی به خوابگاه برمیگردن و اونجا مودی رو میبینن که داره عکسهای پیکان جوانان گوجه ایش رو به دیوار می چسبونه.
مایکل : ای نامرد ، می دونم کار تو بوده
مودی : خوب که چی؟
لایتی : ببین چه رویی داره!!!
مودی : چیزی فرمودین
لایتی : نخیر ، شما مشغول باشین
مایکل : چرا وسایل منو بهم ریختی؟
مودی : عکس چو رو می خواستم
مایکل : غلط کردی می خواستی ، مرتیکه مگه خودت خواهر مادر نداری؟
مودی : هو هو ، درست صحبت کن که از سقف آویزونت می کنم
لایتی : خیلی خوب ، پس شما یک معذرت خواهی به مایک بدهکاری
مودی : نه دادا ، چو ناراحت بود که عکسش دست تو بود و می خواست یه جوری ازت پس بگیره ، رستم تر از من پیدا نکرد
مایکل : برو بابا ، من و چو فقط یه بحث کوچولو داشتیم ، من می رم باهاش صحبت کنم
لایتی : منم میام
مایکل :
کنار ساعت شنی امتیازات
مایکل : سلام چو
چو :
مایکل : خیلی خوب ، ازت معذرت می خوام ، همش تقصیر من بود
چو : فایده ای نداره
مایکل : چی؟؟؟ ... چرا؟
چو : چون من با یکی دیگه دوست شدم
مایکل : با یکی دیگه!!! ما همین دور روز پیش بحثمون شد
چو :
مایکل : حالا کی هست این پسره ، آی نـــــــفـــــــس کــــــــــــــــــــــش ، کجایی؟؟
راجر دیویس : جان؟؟؟ ... امری بود؟ ... چیزی شده چو؟
چو : این پسره مزاحم شده باز!!!
مایکل :
راجر دیویس :


تصویر کوچک شده














کارآگاه و بازرس ویژه
----------


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
#46

مایکل کرنر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۵ شنبه ۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۲۰ سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۳
از دفتر کارآگاهان !
گروه:
مـاگـل
پیام: 162
آفلاین
مایکل تختشو کاملا مرتب می کنه و هر چقدر سعی می کنه بفهمه چی کم شده ، چیزی یادش نمیاد
با خودش فکر می کنه کی بوده که وسایلو زیر و رو کرده ولی هیچی برنداشته؟
یک دفعه یه چیزی به ذهنش میرسه ، بله ، یه چیزی کم شده (عکس چو)
بلند میشه و یه بار دیگه همه وسایلشو می گرده ، اما عکس چو رو پیدا نمی کنه!
حالا دیگه می تونه حدس بزنه چه کسانی ممکنه این کار رو انجام داده باشند.
با خودش میگه دیگه باید یه کاری بکنم ، اما چکار؟
با عجله از خوابگاه بیرون میره و اتاق مطالعه رو میگرده
از اتاق مطالعه هم بیرون میره و به هر جایی که به فکرش میرسه یه نگاهی میندازه
بالاخره تو یکی از راهروها لایتی رو پیدا می کنه که داره با فلور صحبت می کنه
جلو میره و میگه: لایتی ، چند دقیقه وقت داری؟
لایتی: هی ، مایک ، البته.
فلور: بعدا میبینمت لایتی
لایتی: حتما
کرنر: تو همش باید مثل کنه به فلور بچسبی؟
لایتی: به تو چه ربطی داره؟ مگه تو خودت به چو نچسبیده بودی که ...
کرنر حرفشو قطع می کنه: باشه باشه ، ببخشید . یه کار مهم باهات دارم
لایتی: بگو
کرنر: اول می خوام یه سوال ازت بپرسم
لایتی: بپرس
کرنر: تو اون ماجرا ، بین من و چو ، فکر می کنی واقعا تقصیر من بوده؟
لایتی: خوب راستش نمی دونم ، اون جوری که اونا تعریف می کردن انگار تقصیر تو بوده ، ولی باید دید تو چی میگی
کرنر: ایول ، بالاخره یکی پیدا شد که مخش یکم کار کنه
لایتی:
کرنر: حاضری بهم کمک کنی؟
لایتی: چه کمکی؟:-?
کرنر: فهمیدم چی از وسایلم کم شده ، عکس چو
لایتی:
کرنر: حالا میتونیم حدس بزنیم کار کی میتونه باشه ، حاضری کمکم کنی طرفو پیدا کنیم؟
لایتی: آره ، من کشته مرده کارگاه بازیم
کرنر: عالیه ، بیا بریم .....


تصویر کوچک شده














کارآگاه و بازرس ویژه
----------


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
#45

مایکل کرنر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۵ شنبه ۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۲۰ سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۳
از دفتر کارآگاهان !
گروه:
مـاگـل
پیام: 162
آفلاین
مایکل داره میره به طرف تختش که یک دفعه خشکش میزنه
میره جلوتر میبینه همه چیز تختش بهم ریخته.
کشوها بیرون کشیده شده و هر چی توش بوده روی زمین پخش شده ، ملافه ها از روی تخت پایین افتاده و خلاصه همه چیز زیر و رو شده.
هنوز داره مات و مبهوت به این صحنه نگاه می کنه که از پشت سرش صدای پای یک نفرو می شنوه
برمی گرده و می بینه لایتی داره به سمتش می یاد.
لایتی به صحنه می رسه و چشم هاش از تعجب گرد میشه
لایتی: خونه تکونی میکنی؟
کرنر به سمتش حمله می کنه و یقشو می گیره و میگه:زود باش بگو ببینم کی این کارو کرده؟
لایتی: إ چکار می کنی؟
کرنر: کی وسایلمو بهم ریخته؟
لایتی: بابا من نمی دونم
کرنر: میدونی ، زودباش بگو
لایتی: بخدا من تمام مدت با فلور بودم ، میتونی از اون بپرسی.
کرنر یقه لایتی رو ول می کنه و بعد از چند ثانیه که بی حرکت می مونه به سمت کشوها میره و وسایلشو از روی زمین بر میداره.
لایتی: چیزی هم گم شده؟
کرنر: هنوز نمی دونم
لایتی: یعنی کار کی میتونه باشه؟
کرنر: تو این خوابگاه فقط پنج نفر هست ، من ، تو ، راجر ، حمید و کارگاه.
لایتی: اما هر کسی از راونکلاو میتونه اینجا اومده باشه ، حتی دخترا
کرنر: آخه کدوم دختری به وسایل من احتیاج داره؟
لایتی یکم فکر می کنه و میگه: درسته ، بعیده کار دخترا باشه:no:
کرنر: حتما کار اون دو تاست
لایتی: کدوم دو تا؟ منظورت راجر و حمیده ، نه بابا اون موضوع که تموم شد و تو هم کتکتو خوردی:chomagh:
کرنر: تو هم فهمیدی؟
لایتی: فلور برام تعریف کرد ، اونم از آوریل شنیده بود:lol2:
کرنر:
لایتی: شاید کسی دیده باشه که یک نفر وارد اینجا شده ، باید از همه بپرسیم.
کرنر: اولا اگه طرف راجر ، حمید یا کارگاه یا حتی خود تو باشه که کسی شک نمی کنه ، دوما از کجا معلوم که کسی طرفو دیده باشه؟ ، سوما بپرسیم نه - من می پرسم.
لایتی: می خوام کمکت کنم.
کرنر: نه نه تشکر ، تا الان به اندازه کافی بهم کمک شده.
لایتی: باشه ، هر جور راحتی.....


تصویر کوچک شده














کارآگاه و بازرس ویژه
----------







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.