هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۸۷

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
سوار جاروي آذرخش شاسي بلند آخرين سيستم ام ميشم...ميرم سوپرماركت و براي جيمز سوپ آماده ميگيرم، اين روزا زياد جيغ كشيده و گلوش درد ميكنه.
بردمش سنت مانگو گفتن سرطان حنجره اس... اوهووو....اوهووووو...بيچاره روماتيسم مغزي هم داره...سيم سرور زوپس بابا عله اش هم با عمو تايبريوس رفته يه سر جشنواره ي كيش و حسابي خوش ميگذره بهشون.
حالا هم فاطي يه عالمه سبزي قورمه خريده، نشسته جلوي ال سي دي سامسونگشون و داره با ريتم ترانه ي هاي مرگبار انريكو خوردشون ميكنه.
اين روزا خيلي خودشو ميگيره برام. رفته با برج ايفل براي خودش يه جان پيچ درست كرده، تا اگه يه كروشيويي سرش اومد بازم برام از نقاشي هاي سبك پست مدرنش بكشه و توي خونه ي ريدل نمايشگاه بر پا كنه


در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..


Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۲۳:۱۴ دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۷

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
- نخیر.هنوزم سیفیته.ولم کن دیگه.کله صبح منو آوردی اینجا اینو ازم بپرسی؟
- چرا متوجه نمیشی عزیزم.این خیلی مهمه.باید یک راهی براش پیدا کنیم بره.تو که از پی سیو اینا خبر داری یک راهی چیزی پیدا کن براش.
- من الان عمامم کجه نمیتونم خوب فکر کنم.از بس با عجلو منو کشوندی اینجا یادم رفت اسپری بزنم بهش.الان این پرسی دوباره میاد به بوی پیازش میخنده.
-اونو ول کن.تازه بوی پیازش از اون اسپریی که میزدی بهتره.اون بوی سیر میداد حالا ببین میتونی یک راهی چیزی براش پیدا کنی یا نه.


کوییرل چینی به دماغش داد و عمامشو از کلش دراورد.به آرامی نگاهی به کوهی از سیمهای رنگارنگ،که تازگی چندین بار با آن ها ور رفته بود نگاه کرد و با صدایی گرفته خطاب به هری گفت:
پووووف...تو هم با این زوپست!هی هر روز صبح منو مبفرستی این زیر تا ببینم چشه...عمامم همش روغنی میشه از دست تو.من که تعمیرکار نیستم هی برم این زیر،با آچار با اینا ور برم.
- تورو به عمامت...به اون آواتورت برو.سایت در خطره.
-تا اونجایی که یادمه از همون اولی که منو مدیر کردی همینو بهم گفتی.


کوییرل نگاهی از روی غرور به هری انداخت و سپس با آچاری که از ردای بلندش دراورده بود،شروع به ور رفتن با سیمها و پیچها کرد:
مگه دیروز بهت نگفتم که روکش اینو عوض کن؟پوسیده شده.اگر تا چند روز دیگه روکششو عوض نکنی،دسترسی مرگخواریت لرد از بین میره.اون وقت باید تسترال بیاری باقالی جمع کنی!زود تر عوضش کن.تازه،این سیم هم داره خراب میشه.این سیم اگر خراب بشه همه بالاکیا برمیگردن به سایت.کلا بدبخت میشیم
چهره هری با شنیدن این جمله درهم رفت.نگاهی به سیمهای پوسیده و رنگورو رفته کرد و تیلیفن خود را دراورد:
الو راجووو؟زنگ بزن بگو چند دست سیم نو بیارن.بگو تا فردا بیارنشون.

هری بعد از زنگ زدن به راجو در فکر فرو رفت:مدیر مردمی به من میگن...موهاهاها...ولی اگر سیما پاره بشن چی میشه...بالاتر از توهم!




Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۲:۰۵ شنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۷
#99

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
مـاگـل
پیام: 1495
آفلاین
- توهم زدی!
- هیسسسس... صدات در نیاد... باور کن توهم نیست!
- اگه نیست پس اینجا چیکار میکنیم؟
- اینجا بالاتر از توهمه، یادت اومد؟

بهش نگاه کرد... امکان نداشت! خواب بود... بیدار بود... خواب و بیداریش یکی شده بود...!

یه کم فکر کرد... یه روزی قولی داده بود... این قول کجا بود... توی دنیای واقعی... توی دنیای مجازی... پیمان ناگستتنی؟ مجازی و واقعی پیوند خورده بودند... مهم نبود... قولش هرچی بود ولی قول بود... قول واقعی!

ازش دور بود... شایدم نبود... نه نبود...! همینجا بود... میدیدش... حسش می کرد... !

دوباره بهش نگاه کرد... همینجا بود... امکان نداشت!

- هیچ چیز غیر ممکن نیست!

آره همینجاست... همینجا هستن... از این واقعی تر؟

ولی باور کن از توهم بالاتر بود!


تصویر کوچک شده


Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
#98

جیمی   پیکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گیریفندور
گروه:
مـاگـل
پیام: 277
آفلاین
در رویایم دیدم که که داشتم به طرف بانک میرفتم اما نمیدانستم که بانک کجاست فقط میدانستم که ته ان کوچه است
اما اسم ان بانک چه بود؟... ایا من پولی در بانک داشتم؟...
اهان من که اصلا پولی نداشتم پس چرا به بانک میرفتم؟ اهان چون که من داشتم برای دزدی به بانک میرفتم.

با خیالی راحت وارد بانک شدم . چوبدستی ام را در اوردم به سوی پیشخوان رفتم. ان مرد یا زن نمیدانم جورابی به سر داشت به من گفت: اون چیه که تو دست تو هست؟

با اسودگیه کامل گفتم: چوبدستی.
گفت: برای چه در اورده ای؟
گفتم: برای دزدی در بانک. یک چیزی بگم بین خودمون میمونه؟
گفت: بگو بین من و تو میمونه.
گفتم: میخواهم پول های این بانک را بردارم.
گفت: راه باز جاده دراز!
گفتم: کلید ها را بده.
گفت: بفرما.
گفتم: الهی دستت بترکه.
گفت:OK.

کلیدها را گرفتم و به سوی گاو صندوق شتافتم. کلید را در قلف
فرو کردم و در باز شد اما پولی در ان جا ندیدم.

بله کسی قبل از من گاو صندق را خالی کرده بود.

_ با حالت گیجی سرم را تکان دادم




Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۰:۳۲ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
#97

هرمیون   گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱:۰۵ شنبه ۲ آبان ۱۳۹۴
از کنار دوستان!
گروه:
مـاگـل
پیام: 125
آفلاین
رفته بودم تالار اصلی یه پسره بدجوری غش کرده بود گفتم حتما مرده !ولی نمرد! بردنش دستشویی خودمم نفهمیدم چرا ؟ ولی کتابام رو برداشتم رفتم حیاط یه دختره افتاده بود زمین فکر کردم مرده ! ولی دوستش اومد بیدارش کرد . خودمم نفهمیدم کجا غیبش زد !
ییهو یه جغد خرد تو فرق کلم این یکی رو فهمیدم اشتباهی بود با پشت سری کار داشت .
دستم رو سرم بود که داشتم به طرف دریاچه می رفتم که این بار سر یه پسره بد جوری به سرم خورد گفتم ببخشید ! ولی خودمم نفهمیدم چرا گفتم ببخشید !؟ شاید اون پسره فهمید چرا گفتم ببخشید !؟
رفتم کنار دریاچه نشستم کتاب بخونم ولی ناگهان رفتم تو رویا .
خودمم نفهمیدم چرا این قدر می رم تو رویا؟ تو این فکر بودم که چرا موجودات دریایی تو دریا زندگی می کنند ؟چون خیلی وقت بود راجع به این موضوع فکر می کردم ولی با این همه کتابی که خوندم باز هم نفهمیدم چرا ؟!
نفهمیدم که صدای قهقه ی چه کسی بود که باعث شد از تو رویا در بیام !؟ ولی وقتی به کنار دستم نگاه کردم کتابم نبود ! آخر نفهمیدم چه بلایی سر کتابم آمد ؟ چرا نفهمیدم ؟....


ویرایش شده توسط هرمیون گرنجر در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۶ ۰:۴۲:۳۱

هرمیون قلبی بزرگتر از مغز و استعدادش دارد!


Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۱۰:۲۹ پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۷
#96

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
صبح بخیر!

حالا که مغزه خوابیده، حالا که از قلبه جدا شده، کار می‌کنه.حالا نه مثل ساعت، در حد ژیان بابابزرگ!

خام؟ نمی‌دونه ... وقتش می‌رسه دیگه ... یه جوری می‌پزنش که خودش نفهمه! من که می‌دونم!

ولی جالبه ... هنوزم دنبال دنیای وارونه می‌گرده ... هنوزم دوس داره تحت سلطه باشه ... عشقش که شب و روز نداره!

دارن ضرب می‌گیرن بازم ... می‌گما ... کی گفته پارتی تو روز خوب نیست؟ اختیاری روش نیست ... ضربو گرفته!

آره ... تسلیم ... تسلیم ِ‌ چی؟ ... اود رماتیسم!

خوابش که نمیاد ... ولی خب ... نیست ... انگشتا واسه خودشه ... داره می‌درسه ... امتحان داره ... بهتره بره ... فعلا!


ویرایش شده توسط سیریوس‌ بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۵ ۱۰:۳۳:۲۰

باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۱:۱۳ پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۷
#95

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
مـاگـل
پیام: 1495
آفلاین
احساساتی میکس و بسیار شدید.... شکننده و وابسته... محبوبیت و شهرت!

تجربه ای مثل چیزی که لونا لاوگود یا نویل داشتن... شایدم فراتر از اون... شایدم بالاتر از توهم!

روماتیسم مغزی؟ جاش اینجا نیست؟! جاش همه جا هست... عجبت اصطلاحیه این روماتیسم مغزی... مشتیه... ادبیاتیه!

هوممم... افکار و خاطرات و لحظه ها میان و میرن... شاید ابدی باشن... شاید گذرا... بستگی به خودت داره!

ساعت از دو گذشته... چشم با مغز رفته بخوابه ولی انگشتا واسه خودشون روی کیبرد ضرب گرفتن... فکر کردن نصفه شبی پارتیه!

مغزه خواب ابدیت میبینه...خواب جاودانگی... هیچ چیز ابدی نیست... هنوز بچه است... زوده این چیزا توی کتش بره... هنوز خامه... بی تجربه است!

قلبه با مغزه یکی شده.... شایدم مغزه از قلبه دستور میگیره... ببخشید...دنیای وارونه از کدوم سمت بود؟

دهنه میخواد باز شه و خیلی چیزا رو فریاد بزنه... نه! سکوت کن... همه رو سرکوب کن... نمیخوای که بقیه رو هم از خواب بپرونی؟!

تو هم برو بخواب... وقت خوابت گذشته... تمومه دیگه... شب بخیر!


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۵ ۱:۱۶:۴۴

تصویر کوچک شده


Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۱۷:۴۷ شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۷
#94

 استن شانپایکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۴ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۵۰ چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱
گروه:
مـاگـل
پیام: 440
آفلاین
زیر پل نشستم ... هوا خیلی سرده ... نفوذ ذرات اب دریاچه که با تند باد های شدید بلند میشن رو تو ریه هام احساس میکنم .. به چپ و راستم نگاه میکن .. هیچ کس نیست .. حتی پرنده ای که با نگاه به آن امیدوار بشم !

...


الان به سمت راست جاده رفته ام در انتظار ... انتظار حتی بادی شدید که شاید مرا با خود ببرد .. ولی او نیز نیست !... به اسمان نگریستم .. وای کسی آنجاست ..

....

من اینجام .. منو با خودت ببر ... نمیشه .. چرا .. من اینجا میمیرم .. نه اگه به امید کسی نباشی که نجاتت بده حتما زنده میمونی ... شایدم روزی تونستی منو نجات بدی !


......


ٌٌدر حال پاشیدن بذر


Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۷
#93

جیمی   پیکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گیریفندور
گروه:
مـاگـل
پیام: 277
آفلاین
خیال میکردم یا شایدم در رویا بودم ( رویا با خیال فرقی نداره اما رویا رومانتیک تره ! )

خیال یا رویا هر چه که بود ...

در زندانی بزرگ تنها بودم کسی را نمیدیدم چون همه جا مثل کاغذ سیاه یا سفید نمیدونم یکی از این دو بود .

با افکارم درگیر شده بودم

_ من چرا اینجا زندانیم ... چه کار خطایی انجام داده ام ؟ قتل ؟...

جنایت ؟... نه من این کارا را نمیکنم.

تصمیم گرفتم زندان را وجب کنم.

یک وجب... دو وجب... سه وجب... بقیه اش را بلد نبودم من شمارش را تا سه یاد داشتم دیگر هیچ چیز یادم نمی امد .

پس دست از وجب گرفتن برداشتم و رفتم سراغ گشتن در زندان و

پیدا کردن یک راه خروجی.

...

من تنها نبودم کسی در کنارم بود هر کسی بود حرفی نزد سر حرف راشروع کردم.

ببخشید ... سلام شما اقا هستید یا خانم ؟

نمیدانم اقا هستم یا خانم اهمیتی هم نمیدم... فراموش کردم چه هستم انسان یا جانور مسئله این است...

_ چطور ممکن است ندانید که هستید من میدانم که هستم

تو نمیدانی ؟

_ هیچ کدوم از ما نمیدانیم...

ناگهان همه جا روشن شد و من به زحمت دیدم هزاران نفر در ان زندان هستند...

من چطور فکر میکردم تنها هستم ؟

خیلی خوب نوشتم خودمم میدونم :proctor:




بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۱۰:۲۶ دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۷
#92

پویا (پرنس مرموز ایرانی)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۰ یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۲۸ یکشنبه ۳ شهریور ۱۳۸۷
از گودریکز هالو
گروه:
مـاگـل
پیام: 16
آفلاین
شبكه تيليويژيوني گريفندور وي تي! (TVسابق!) : گزارش مستند؛ ساعت 8:90

گودریک گزارشگر ويژه شبكه گريفندور وي تي! : بينندگان عزيز و ارجمند امروز در خدمت شما هستم با گزارشي بسيار بسيار جالب و ديدني و ستودني از وضعيت توووپ زندگي در هاگوارتز!
- مي خوايم به ديدن سالن غذاخوري بريم و يك سر بزيم به خوك هاي بريوني كه ميگن درسته مي كنن حلق تك تك بچه ها!
گودریک به در سالن غذاخوري مي رسه! در باز مي كنه و وارد ميشه! يك دانش آموز دختر گوشه سالن غذاخوري نشسته و داره بالا مياره!
- واااااااي! خداي من! فيلمبردار! تيز زوم كن رو دماغش! چادر سرش نيست بي صاحاب!
در حالي كه دوربين همچنان داره روي دماغ دختره زوم كرده به دختر نزديك ميشن!
- ببخشيد خانوم! زن من ميش... ببخشيد! منظورم اينه كه شما چه مرگتونه؟
- برين از آقايون بپرسين!
- ببخشيد! من هيچ وقت نفهميدم اين آقايون كه اين قدر توي مصاحبه ها ميگن كيه! توضيح ميدين؟
- من چمي دونم! ميگن عامل همه ي بدبختي هاست! حالا كيه الله اعلم!
- بله! متوجهم! ممنون كه در گزارش ما شركت كردين!
گزارشگر به طرف پسر چپ و چولي كه يك جا نشسته و داره انگشت شست اش رو ميمكه ميره!
- سلام!
- مو عليكم!
- آقا يك سوال! درسته كه اينجا خوك بريوني رو درسته مي كنن تو حلق دانش آموزها!
- آره عمو ولي دوباره درسته از تهش مي كشن بيرون!
- اهم! اهوم! اهم! چه دردآور! بعد با خوكه چي كارش مي كنن!
- باهش پينگ پونگ بازي مي كنن! خب مي كنن اش تو حلق نفر بعدي ديگه!
گزارشگر كه ديگه يواش يواش از وضعيت نا به هنجار سالن داره حالش بد ميشه ميره به آشپزخونه تا با آشپز نامحترم يك دعواي خفنگ بكنه!
تق... تق... تق...
- كيه كيه در مي زنه من...
- آقا نگير آقا! مرتيكه بي غيرت براي من آهنگ غيرمجاز مي خونه...
در باز ميشه! زني با صورت كبود ته سبيل نرم! موهايي كه يك قلب روش نقاشي شده! با خالكوبي جمجمه دزدان دريايي روي بازو راستش و يك ساطور به دست چپش در رو باز مي كنه!
- مرتيكه اون ننته!
- ببخشيد خانوم زن من مي... !! ببخشيد! يعني خانوم من نسبت به وضعيت بد غذا توي...
- غلط كردي!
- من كه هنوز كامل نگفتم حرفم رو آخه...
- هر چي مي خواي بگي غلط كردي! فكر كردي ما اينجا نشستيم داريم چلومرغ مي خوريم؟ آره؟ آره؟ همين فكر رو كردي ديگه! آره؟ برو! برو عمو! برو حال و حوصله ات رو نداريم مي زنيم لت و پارت مي كنيم ها! برو!
گودریک در حالي كه داره قيافه ي به ظاهر خجلي از خودش بگيره به فيلمبردار ميگه كه اگه مي تونه يواشكي از داخل آشپزخونه يك كم فيلم بگيره!
خشششششششش...*&**$$#$^!@#$
(بعد از آماده شدن فيلمي كه فيلمبردار يواشكي از پنجره پشتي آشپزخونه گرفته!)
سيريوس در حالي كه شكم اش به اندازه ي يك تانك شده : واي! چه حالي كرديم ما تو اين دو سه سال! ايول! دامبل! ناقلا! بگو چرا ريش هات تو اين چند سالي كه مدير شدي اين قدر بزرگ شده!
دامبل در حالي كه داره يك ديگ چلومرغ رو با ديگش مي خوره: خوشگل! من و تامي از بچگي ميومديم اينجا غذا غارت مي كرديم! ديگه ترك عادت موجب مرضه! بعدشم! بچه ها كه غذا نمي خورن! خب غذاها باد مي كنه رو دستمون مجبور بخورم!
ولدمورت در حالي كه داره ته يك ديگ آبگوشت رو ليس مي زنه: آئه! آئه! (آره! آره!) ئاست ئيگه! (راست ميگه!)
گودریک: ببيندگان عزيز اين صحنه هايي كه ديدين صد در صد...
گودریک يك دفعه از جلوي دوربين غيب ميشه و يك مرد موفرفري ظاهر ميشه!
مرد: اين صحنه ها كه ديدين صد در صد الكي بود! باور نكنين! خب ديگه شما برين تا ما با اين پيري به خاطر فيلم خشنگي كه ساخته بود تسويه حساب كنيم...!
خشششششششششششش! @$&@#*$#@@##$$%^!


ویرایش شده توسط گودریک گریفندور در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۲ ۱۰:۳۲:۱۴

[b][color=006600]فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزای بدنم ذره ای از خاک ایران را ت







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.