هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: کارگاه هنر ریونکلاو
پیام زده شده در: ۱۸:۲۸ پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶

دلفی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۹ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۷:۲۶ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
از چی بگم؟
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
توی ده ریونرود تاپیکی تک و تنها بود
تاپیکی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو
موی بلند روی خاکی تاریخ دراز! واه و واه و واه
نه ناظرو نه اعضا هیشکی باهاش رفیق نبود
تنها گوشه ی تالار نشسته بود تا خاکا
دلفی میگفت: تاپیکی میای بریم حموم؟
نه نمیام نه نمیام
خاکاتو میخوای پاک بکنی؟
نه نمیخوام نه نمیخوام
کره گاومیش باروف هم یورتمه میرفت تو کوچه ها:
گاومیشه چرا یورتمه میری؟
دارم میرم رول بیارم دیرم شده عجله دارم
گاومیش خب و نازنین
سر در هوا سم بر زمین
سرت قشنگ و پرمو دمت مثال جارو
یکمی به من سواری میدی؟
نه که نمیدم
چرا نمیدی؟
واسه این که من فعالم
تو همه جا نقالم
اما تو چی؟
موی بلند روی خاکی تاریخ دراز! واه و واه و واه
آگری پرید تو استخر
تو ققنوسی یا غازی؟
من ققنوس خوش زبانم.
میای بریم به بازی؟
نه جانم
چرا نمیای؟
واسه اینکه من صبح تا غروب تو انجمن، کنار هم، مشغول کار رولیدن
اما تو چی؟
موی بلند روی خاکی تاریخ دراز! واه و واه و واه
در وا شد و یه پیکسی
دوید و اومد تو تالار
رول رول زنان گردش کنان
اومد و اومد پیش تاپیکی
پیکسی کوچولو! کوچول موچولو!
میای تو من رول بزنی؟
مادرش اومد
وز وز وزا
برو اون تها تو رو بخدا
پیکسی ریزه میزه!
ببین چقد تمیزه!
اما توچی؟
موی بلند روی خاکی تاریخ دراز! واه و واه و واه
تاپیکی با چشم گریون
پاشد و اومد تو تالار
آی تورپینی آی دلفینی
میاین تو من رول بزنین؟
نه که نمیایم نه که نمیایم
چرا نمیاین؟
تورپینی گفت:
من و لینی و دلفی و الیز هفته ای یه بار میزنیم یه رول
اما توچی؟
دلفینی گفت:
نگاش کنین!
موی بلند روی خاکی تاریخ دراز! واه و واه و واه
تاپیکی دوید توی تالار
تاپیکی میای بریم حموم؟
میام میام
خودتو میخوای فعال کنی؟
میخوام میخوام
تاپیکی نگو یه دسته گل
تر و تمیز و تپل مپل
گاومیش و آگری پیکسی و ققنوس و ببعی
با تورپینی با دلفینی با پیکسی آبی وارنری
حلقه زدن دور تاپیکی
گاومیشه میگفت:
کاری اگر نداری بریم به پست سواری
ققنوسه میگفت:
رول رولی رو رول رول رولی رو رول!
هر چی میخوای فوری برول
الیز میگفت:
تاپیکی برو تو تالار
بازی بکن با پیکسی
آگری میگفت:
تاپیکی بیا با هم دیگه بریم شنا
توی ده ریونرود تاپیکی دیگه خاکی نبود!


تصویر کوچک شده



پاسخ به: کارگاه هنر راونکلاو
پیام زده شده در: ۲۱:۴۲ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴

مایکل کرنر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۵ جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۴ پنجشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۴
از همونجایی که ممد نی انداخت
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 182
آفلاین
مایک الله


شاعر: مایکل کرنر
گیتار جادویی: ریتا اسکیتر
بشکن: پرنس
درام: اوتو بگمن
تسبیح: تراورز


Khak Bar Sar Music
PRESENTS



مایک الله... نقدت نرسیده
مایک الله... هاگ رو رفتم
مایک الله... لینی رو بزن بی ریخته
مایک الله... چون بین هاگ

اوووووووووووووووووووووووووو

مایک الله... نقدت نرسیده
مایک الله... هاگ رو رفتم
مایک الله... آلتیدا رو بزار بره چال
مایک الله... چون بین هاگ

تراورز حاجیِ گل
والا رول، دوئل، نقد
ببر جلو... بدی اوتو فرندزت شه
چوبدستیا، این مال زن داشَم!
خانم ریتا روی نیمبوس ماچ داد

مایک الله... نقدت نرسیده
مایک الله... هاگ رو رفتم
مایک الله... گلی رو بزار بره
مایک الله... چون بین هاگ

تراورز حاجی گل
والا رول، دوئل، نقد
ببر جلو... بدی اوتو فرندزت شه
چوبدستیا، این مال زن داشَم!
خانم ریتا با من روی نیمبوس ماچ داد

مایک الله... نقدت نرسیده
مایک الله... هاگ رو رفتم
مایک الله... گلی رو بزار بره
مایک الله... چون بی هاگ

مایک الله... نقدت نرسیده
مایک الله... هاگ رو رفتم
مایک الله... گلی رو بزار بره
مایک الله... چون بین هاگ

ردا نداااارررررم



Special TNX to:
Gellert Pouranford
Lane Warner
Mamads
Ale the Great
Ravenclawees :hammer


ویرایش شده توسط مایکل کرنر در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۲۵ ۲۲:۲۳:۱۵

لامصب چقد رنک

!Only Raven

وبلاگ شخصی من

بیخیال اون صوبتا، من هنوز شصت درصد ایفام ریتا هم سی و نه درصد، جمعاً می شیم 99 درصد ایفا


چقد چکش!

اصن ذووووق

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه هنر راونکلاو
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷ یکشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۴

گلرت پرودفوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۳ یکشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۱
از قلعه ی نورمنگارد
گروه:
مـاگـل
پیام: 512
آفلاین
ورلاک: جادوگر های ارشد جامعه ی جادوگری
کرس و جینکس: گونه هایی از طلسم های جادوی سیاه
*****

ورلاک تاپ

(صدای بکاپ سینگر)
(ها ها هاااااا ... ها ها هااااا ... ها ها هاااا)
از بچگی دلش میخواست ورلاک بشه

نگاها همش دنبال اون

نه کاری و نه باری و شب زنده داری

بخوابه تا آفتاب لب بوم

ورلاک شدن یعنی کروشیو زدن

میگفتن تو دورمسترانگ خوب میزنه

کجا باید بره دم کیو ببینه

راه و چاهشو نمیدونه

فقط میخواد ورلاک بشه

مث همه اونا پولدار بشه

بین مرد و زن محبوب بشه

تا زنده‌اس نخ بده...

تی تاپ تی تاپ تاپ

دس بزنید واسه ورلاک تاپ

تی تاپ تی تاپ تاپ

دس بزنید واسه ورلاک تاپ

میگن واسه ورلاک شدن

پارتی ‌بازی و پول میخواد

(بله بله حتما میخواد)

میگن واسه ورلاک شدن

سواد جادویی میخواد

(نه نه هرگز نمیخواد)

آخ نمیتونه طلسمی بنوازه

کرس و جینکس بسازه

باید بله بله قربان کنه

باید هر چی گفتن بکنه

اون ساحره ها که ورلاک میشن

وای وای وای وای واویلا...

فقط میخواد ورلاک بشه

مث همه اونا پولدار بشه

بین مرد و زن محبوب بشه

تا زنده‌اس نخ بده...

تی تاپ تی تاپ تاپ

دس بزنید واسه ورلاک تاپ

تی تاپ تیپ تاپ تاپ

دس بزنید واسه ورلاک تاپ

صحبت از نجابت کردن

از خانواده گفتن

تو هاگوارتز آمدن

دخترا رو تور کردن

ورلاک ملی شدن

سمبل آن و این شدن

در خلوت نشستن

چیز کشیدن و گیج شدن...

میگه به همه ازدواج نکرده

یار و همدمی نداره

کس نگفت این تارک دنیا

این همه سال چیکار میکرده

سن و سالشو هرگز نمیگه

آخ که مردم میگن فسیله

فقط میخواد ورلاک بشه

مث همه اونا پولدار بشه

بین مرد و زن محبوب بشه

تا زنده‌اس نخ بده...

تی تاپ تی تاپ تاپ

دس بزنید واسه ورلاک تاپ

تی تاپ تی تاپ تاپ

دس بزنید واسه ورلاک تاپ



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!

!Only Raven
!Only Raven

تصویر کوچک شده

!I am THE PROUDFOOT
!Only Raven
OnlyRaven


پاسخ به: کارگاه هنر راونکلاو
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴

تراورز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۶ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۹ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
از تبار مشتای آهنیم، زنده تو شهر دزدای پاپتیم
گروه:
مـاگـل
پیام: 520
آفلاین
روزی ز ریون، تراورزی به پا خاست
واندر طلب هری به کمرش گونی بیاراست

بر راستی چوب دستیش نظر كرد و چنین گفت
امروز جای هری در گونی ماست

در هاگوارتز اگر راه روم از نظر تیز
می بینم اگر ذره ای اندر تك دریاست

گر بر سر خاشاك یكی محفلی بجنبد
جنبیدن آن ممدپاتر عیان در نظر ماست

بسیار منی كرد و ز تقدیر نترسید
بنگر كه ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست

ناگه ز تالار گریف یکی سخت چوبی
اکسپلیارموسی ز قضای بد بگشاد بر او راست

بر خاك بیفتاد و بغلتید چو ماهی
وانگاه تسبیح خویش در هوا تکان داد از چپ و از راست

زی گریفی نگه كرد و سیبیل نداشته ی آرسینوس بر او دید گفتا
ز كه نالیم كه از ماست كه بر ماست!

پ.ن: خیانت یک آنتی ساحریالی به یک آنتی ساحریالی دیگر.
پ.ن2: اینا همه تو خواب تراورز اتفاق افتاده و خدای ناکرده هیچ خیانتی صورت نگرفته.
پ.ن3: شعری را سراییدم( ) صرفا برای فعال شدن تاپیک.


every fairytale needs a good old-fashioned villain

حاجیت بازی رو بلده

حاجی بودیم وقتی حج مد نبود...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کارگاه هنر راونکلاو
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۴

میرتل گریانold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۸ سه شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۶:۱۳ سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۵
گروه:
مـاگـل
پیام: 36
آفلاین
مارتل از کلاس معجون سازی بیرون آمد و به طرف کتابخانه

رفت.توی کتابخانه نشسته بود و کتاب های معجون سازی را

دوره می‌کرد. چند ساعت بعد...

مارتل که غرق کتاب خواندن بود حس کرد دیگر کسی دور و

اطراف کتابخانه نیست.تازگی ها خیلی دلش نمی خواست

تنها باشد.سریع تر از برق و باد وسایلش را جمع کرد و با

عجله به طرف اتاق عمومی ریونکلاو رفت.توی راه می دوید

با یکی از بچه ها برخورد کرد و چند نفر دیگر را کنار زد!حالا

رسیده بود به راه پله ها...همان طور که راه پله ها تغییر

جهت می دادند و مارتل تند و تند به طرف طبقه های بالا

می رفت بعد از آخرین پله محکم به زمین خورد و درد

شدیدی را توی بدنش حس کرد.نمی توانست از جایش

بلند شود.تمام سعی خود را می کرد تا بلند بشود و به طرف

اتاق عمومی گروهش برود،اما حس می کرد نمی تواند کاری

کند.به جای آن که از جایش بلند شود یه پله لیز خورد و

سرش محکم به پله ی بالایی خورد...چشمانش سیاهی رفت

و کم کم بیهوش شد.چند دقیقه بعد با صدای همهمه ی

دانش آموزان ریونکلاویی کمی چشمانش را باز کرد

آنها همانطور که با سوال ها او را بمب باران می کردند عده

ای به او کمک کردند تا از جایش بلند بشود و به خوابگاه

دختران برود.شب بود و مارتل در تختش دراز کشیده بود

و نمی توانست تصور کند که نواده ی اسلیترین به

هاگوارتز اومده!یکی از دوستانش با صدایی که بیشتر

شبیه زمزمه بود گفت:

_مارتل!

مارتل به پهلو چرخید و به دوستش نگاه کرد:

_بله?

_خودم می دونم...نگرانی مارتل!

مارتل بغض کرده بود و نمی دانست از این ماجرا زنده

بیرون میاید یا مرده!

چند روز بعد....

مارتل سعی می کرد به ماجرا بی تفاوت باشد اما....

مارتل و دوستانش پچ پچ کنان از کلاس دفاع در برابر

جادوی سیاه بیرون آمدند ناگهان یک پسر سال دومی را

روی زمین دیدند!او خشک شده بود!«کار نواده ی اسلیترینه!»

یکی از بچه ها این را گفت و مارتل دوباره نگرانی هایش

توی ذهنش شکل گرفتند و او را به وحشت انداختند.

به سمت دستشویی رفت.ناگهان تام ریدل جلویش ظاهر

شد در حالی که داشت در تالار را باز می‌کرد مارتل را دید!

با بی رحمی و سردی چوبدستی اش را جلو گرفت و داد زد:

«آواراکداورا!!!!!»

مارتل به زمین افتاد و قبل از این که بتواند حرفی بزند و

کمک بخواهد جان از بدنش رفت...چند روز بعد خبر به همه

رسید...!


☆Mlonia black☆


بدون نام
تصویر کوچک شده



پاسخ به: کارگاه هنر راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۳

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۲ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
از این شهر میرم..:)
گروه:
مـاگـل
پیام: 336
آفلاین
دیشب زده بود به سرم، خوابم نمی برد.نشستم ده صفحه آخر کنار شومینه رو نگاه کردم اینو ساختم.دیگه هم دست نزدم امروز بهش.بذار ناب بمونه
خدمت شوما:

بروبچ باهوش ریون!



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: دیوان هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۱:۳۶ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۳

باری ادوارد رایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۴ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۵۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
از چی بگم؟
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 274
آفلاین
اینم شعر طنز دوئل پاپاتونده و فرجوج ویزلی که مدتی پیش با هم دوئل کردن اگه یادتون باشه! د:


چنین یــــــــاد دارم کـــــــــه گوشم شنید
مر اين داستــــان را ز گــــــــــــــردآفرید:



چــو خورشید در آسمـــــان سـر کشید
سیه زاغ – خاک تــــو سرش– پر کشید


پاپا ســــــــــوی آینــــــــه شــــــد روان
پس آنگـــــــــه بپوشید ببــــــــــــــر بیان


دو دوری بچرخیــــــــــــد و خـــــــود را بدید
"چه خوشگل شدم" گفت و از جـــا پرید


در آن آینـــــــــــه عکس خـــــــود بوس کرد
خودش را برای خــــــــود لــــوس کرد


سبیــــــــل خودش را بسی شــــــــانه زد
بــــــه زیر بغـــــــل نیز افشـــــانه زد!


نهـــــــــــــاد آن یل نامی و تــــــــاج بخش
یکی چـــــــــار پایه بــــــه نزدیک قالی پرنده ش!


ســـــــوارش شـــــــــــــــــد و بعـد ویراژداد
بـــــــه جولان هــــــــوای درســاژ داد


از آنســـــــــــــو شنـــــو حـــال فرجو یل
کـــــه در خوشگلي بود ضــــــــرب المثل



در آورد فرجو ... تی شرت بــــــزم
پس آنگــــــه بپوشید خفتـــــــــــــان رزم


بر آن زلـــــــــــــــف عقــــــــــرب بمالید ژل
بزد تیـــــــــر مژگــــــــان خــــــــود را ریمل


دو ســاعت جلــــــــــــو آینـــــــــــه بایستاد
به موهــــــــــای زیبــــــــایش حالت بداد


بگفتا کــــــــه امروز بــــــــا ماست شانس
به میدان سپس رفت بـــــــــا یک آژانس


دو خوشگل به نــــــــــــاز و ادا و قمیش
به میدان رسیدند بــــــــــــا ایش و ویش


خرامـــــــــــــــان دو یل پیش هم آمدند
با غمـــزه مشغــــــــول کل کل شدند!


چنين گفت فرجو یل : کای خــــــرفت
کنـــــــون مــــــــــرگ آمــد خِرت را گرفت


بگـــــــویی اگـــــــــر حـــرف بی تربیت
همينجا جــــــــرت می دهم از وسط(!)


پاپا بشـــد قرمـــــــــــز و گفت : وا!
چه حرفــــــــــای زشتی! پنــــاه بر خــــدا


چرا گــــــرد و خـــاک اين وسط مي کني؟
منو جر بدي؟؟... تــــــو غلط مي کني!!


جلـــــــــو رفت پاپا ورا کــــــــــــرد : اَخ!
دمــــــــــاغ حریفش کمــــــــی گشت پخ!


بزد جیـــــغ فرجو: مُردم ! کجــــــــــــــایی ننه؟
بیـــــــــــــا! این هیولا منـــــــــو می زنه!


بــــــرو گمشــــــــــــــــو اکبیری بی کلاس
که اینجا و آنجا همــــــــه ش مال ماس!


در این بیــــــــن و در حیص و بیص نبــــرد
فرجوج ما دوبــــــــــــاره یکی حمله کرد


کشیـــد آنزمــــــــــان گیس پاپایش را
بیـاورد بـــــــــــر چشــــــــــــــــم او آبش را


سپس یک لگــــد زد به ســــــــــاق پاپان !
که اشک از دو چشمــــــان او شــد روان


جلـــــــــو رفت پاپا ســـــــوی او
گرفت از فرجو لُپِ چـــــــــون هلوی او !


یکی نیشگــــــــون از لُپــــــــــــانش گرفت
تـــــــــو گویی کـــــه از درد جانش گرفت


چنین گفت پاپا به هـــــول و ولــــــا:
عجب ناقلایی تو !شیطــــــــــــــون بلا!!


به ناگــــــــاه خـــــــم شد به روی زمین
درآورد کفــــــــش خودش را بــــــــه کین


بزد بــــــــر ملاجش یکی لنگــــــــه کفش
که شـــــــد قسمت عمده ی آن بنفش!


بشــــــــد ضربه مغــــــــزی آن پور پاک
ولـــو گشت حیوونکی روی خـــــــــــــــاک


بگفتـــــــــــا : نشــونت ميدم اي خشن!
الهي تو چشمات بره خــــــــاک و شن!!


ز بچه محلهـــــــــــای مــــــــا یک نفـــــــر
برد ســـــــوی پاپا از اینجـــا خبر


که : ای آقـــــــــــــا جرجی بیــــا زود بــاش
کــه فرد جانتو کرده اند آش ولاش


چو پاپا شنید این یهـــــــو جیغ کشید
یقـــــــــــــه هفـــــــــت پیراهنش را درید


بزد چنگ بر لپ که : ئه وا فرجو تویی؟
اگر میدانستم نمی آمدم یهویی!


بگفتــــــــا : پاپایی! منـــــــم پــــــــــور تو!
چـــــــــــرا وا نکردی چش کورتـــــــــــــو؟!


پی کشتـــــــــــن پــــــــــور خــــــود آمدی
دیگه با تــــــــــــو قهرم ...تو خیلی بدی!


به مـــامـــــانی خــــود نگفتم اگــــــــــــــر
یــــــــــــــــــه آشی برایت نپختم اگــر



بزد جیغ پاپا از این فعـــــل بد:
ایشالا خداونــــد مرگــــــــــم دهد!


اوا خاک عــــــــــــالم! ...تو هستی پاپا؟!
بمیرم الهـــــــــی !..نگفتی چــــــــــــرا؟


چو گرييد آن شبـــــه "پاپاتوندیف"!
دستمالی آورد بيـــــرون ز کيـــــــــــــف!!


دستمال را اول از هم گشــــــــــود
سپس از دل و جــــــــان يکي فين نمود!


ز فین فین پاپا در آن پهــن دشت
"زمين شش شد وآسمان گشت هشت"!


چو " فردجی " در آغــــــــوش گـــــرم پاپا
برفت اینچنین جــــــــان وی از آن یکی، درها!

و این چنین بود داستان ما!
شاد باشید!



خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: برای تو میسرایم ای گریفندور !
پیام زده شده در: ۲۰:۱۲ دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳

فوکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۰ یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۵۸ جمعه ۲۳ تیر ۱۴۰۲
گروه:
مـاگـل
پیام: 119
آفلاین
اسلایتین می پرد بی صدا توی هوا شاید اون آورده خبر از سالزار گریفندور آومده بوز میزنه بوسه بر آب شاید اون میبیند عکس گودریگ در آب



پاسخ به: برای تو میسرایم ای گریفندور !
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۳

فرد ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۵ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸
از پنج صبح تا حالا علاف کردی مارا
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 380
آفلاین
من سکوتم تو ترانه ، من یه فانوس تو زبانه
من نگاه مات و گنگم تو نگاهی عاشقانه
من یه زخمم تو یه مرحم ، من به ندرت تو دمادم.
من یه باغه گر گرفته ، تو مثل نزول شبنم

من و تو دو تا عروسک ، با چشای تیله ای
من و تو زندونی ، خاطره های پیله ای

من یه عکس پر غبار ، از یه ترانه ساز لال
اما تو هنوز مثه ، باوری یک قبیله ای

من پر از شکست و تردید ، تو شکوه تخت جمشید
من شبه شب پره مرده ، تو مثه طلوع خورشید

من یه شهره بی پرنده ، تو یه پیروز یک برنده
بگو تو حراج چشمات ، قیمت ستاره چنده

قیمت ستاره چنده ، قیمت ستاره چنده

من و تو دو تا عروسک ، با چشای تیله ای
من و تو زندونی ، خاطره های پیله ای

من یه عکس پر غبار ، از یه ترانه ساز لال
اما تو هنوز مثه ، باوری یک قبیله ای

من پر از شکست و تردید ، تو شکوه تخت جمشید
من شبه شب پره مرده ، تو مثه طلوع خورشید

من یه شهره بی پرنده ، تو یه پیروز یک برنده
بگو تو حراج چشمات ، قیمت ستاره چنده

دنیای من گریف او یه ،اووووووو


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.