- خب، هلگا.... همانطور که تو می دونی، من قبل از اینکه بمیرم، پیروزی هایی در....
هلگا غرغر کرد و ما خندیدیم. پیوز و هلگا داشتند با هم حرف می زدند و منو لیندا و رز کنار دیوار بودیم و داشتیم گوش می کردیم.
هلگا گفت: منظورم اخلاقته! نه کار هایی که قبل از مردنت کردی و افتخارات!!
-ببخشید عشقــــ ..... منظورم هلگائه.من دیوونه ام و مهربان. مثل فرشته......
من علامت بالا آوردن را در آوردم.
-.... با شهامت و همینطور وفادار به تیمم. من هیچوقت با کسی دعوا نمی کنم.....
لیندا گفت: آره جون خودت.
و رز شکل دعوا کردن پیوز را در آورد و ما زیر زیرکی خندیدیم.
-.....در کل من بهترین عضو هافلـپاف هستم
+ نیستی
- ببخشید؟
+ بهترین عضو هافل نیستی. از این بابت مطمئنم. خب، از همه ی حرفایی که زدی، نصفشون دروغ بود! برای اینکه منو جذب کنی، نباید به من دروغ بگی پیوز. با این حال، درباره ی تو فکر می کنم. شاید دو تا سه روز. می تونی بری پیوز.
- اما....باشه، حتما هلگا.
و رفت. هلگا آهی از آسودگی کشید. ما پیش هلگا رفتیم.
او گفت: راحت شدم. داشتم دیوونه می شدم.
من گفتم: پیوز مهربونه اما چون مدت زیادی روح بوده، بعضی چیزا یادش نمیاد.
- آره نمی شه اونو متحم دونست.
+ بانوی من. شما کمی استراحت کنید. به نظر خسته شدین. بعدا درباره ی پیوز صحبت می کنیم.
- فکر خوبیه. شب بخیر.
+ شب بخیر
و هلگا از در تالار هافلپاف خارج شد.
رو به لیندا و رز کردم و گفتم: من یه نقشه دارم.
❤️❤️❤️❤️❤️
+پیوز
من بودم که داشتم او را صدا می کردم.
- بله ماتیلدا؟
+ ببین، تو خیلی هلگا رو خیلی دوست داری و برای او هر کاری می کنی. نه ؟
- کاملا درسته
+خب نظرت چیه که یه کمی به تو آداب معاشرت یاد بدم که هلگا عاشق تو بشه؟
پیوز چشمانش از خوشحالی برق زد: بیا شروع کنیم.
+ خب اولین کاری که می کنی اینه که یه گل به هلگا می دی و مؤدبانه می گویی : سلام
- آهان
+بعد به او نگاه می کنی. نگاه عاشقانه.
- ببین خوبه یا نه؟
و یه نگاه خیلی خیلی بد انداخت
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f6c8976a108d.gif)
. یه نگاهی که آدم به جای اینکه عاشق او بشود، فرار میکند.
+ روی نگاهت بیشتر کار کن. سعی کن با او درباره ی احساساتت با لحن آرامی صحبت کنی.
- دیگه چی کار کنم؟
+ وقتی داری با او حرف می زنی، سعی کن جذاب به نظر برسی و در حین حرف زدن با او ، راه بری. برو این ها را تمرین کن. این بهترین شانس توئه پیوز.
- باشه
و سریع از آنجا دور شد.
🖤🖤 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤❤️❤️❤️❤️
لیندا گفت: کار سخت رو داده به ما!!
آنها در راه برای رسیدن به اتاق خواب هلگا بودند
رز گفت: نه. درست کردن پیوز هم کار سختیه. فکر کنم وقتی به ماتیلدا برسیم،اون پاک قاطی کرده.
قرار بود آنها هلگا را نیم ساعت معطل کنند که ماتیلدا پیوز رو آماده کند. بالاخره رسیدند و دم در منتظر ماندند تا هلگا از خواب بیدار شود تا آنها او را معطل کنند. آنها در سکوت که مبادا هلگا صدای آنها را از پشت در بشنود و بیدار شود، منتظر ماندند. بالاخره در باز شد و هلگا بیرون آمد.
رز به طرف او آمد و گفت: سلام بانوی من. صبحتان بخیر.
-ممنون. شما اینجا چی کار می کنید؟
+ آمدیم شما را تا تالار هافل بدرقه کنیم.
به راه افتادند.
لیندا حرف زدن را شروع کرد: بانوی من، هافلپاف در وضعیت بسیار خوبی قرار دارد. ما سال پیش نایب قهرمان شدیم. خیلی ها از جمله ماتیلدا به ما اضافه شدند.
رز گفت: ما قهرمانی های زیادی کسب کردیم و امسال هم داریم تمام تلاشمون را میکنیم که قهرمان جام آتش بشویم.
- این عالیه
رز و لیندا درباره ی خیلی چیز ها از جمله کوییدیچ، جام آتش و گروه های دیگر حرف زدند. تقریبا به در تالار رسیده بودند. رز نگاهی به ساعت خود انداخت . دقیقا نیم ساعت شده بود. سری برای لیندا تکان داد و او هم چشمکی زد.
+ بفرمایید بانو.
و در را باز کرد. آنها پیوز گل به دست
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f6c895108f7e.gif)
و من را جلوی در دیدند.