هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





پاسخ به: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۱
#44

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
تالار ریونکلاو،مرگخوار ها:

- اما مشکل اینه...
-ما نمیدونیم چه کسایی.

تری به فلور نگاه کرد.
-اینم یاد اوری کنم که کس دیگه ای نباید بفهمه.این یه رازه.ارباب گفته فقط مرگخوار های ریون باید بفهمن.همگروهی های خودمون هم نباید بفهمن.

گلرت داد زد.
-گفتی ما نباید چی رو بفهمیم؟
داف بلندتر حرف گلرتو تکرار کرد.

مرگخوار ها به هم خیره شدند.

7 ساعت بعد،نزدیک نیمه شب:

-باید کسی باشه که نه قلدر باشه، نه اعصاب خورد کن باشه و نه مسئولیت ناپذیر.اما کی؟
فلور نگاهش رو از ستاره ها برداشت.نگاهش به نگاه تری گره خورد.لحظه ای به فکر فرو رفت و با صدایی لرزان گفت:
-ایوان...ایوان چطوره؟و نفر دیگه...هوگو.خوفه؟
-


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۱۳:۴۷ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۱
#43

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 474
آفلاین
تری به شدت تو فکر بود. فلور به طرف تری رفت تا علتشو ازش بپرسه.

- تری چیزی شده؟!

- هوم!؟ نه!

- تری؟

- چیه؟! خب آره ... راجع به همین کافه اس ... ارباب گفته فقط چند روز دیگه مهلت داریم... اگه تا چند روز دیگه کسی واسه مدیر اینجا انتخاب نشه ...

تری نگاهشو از میز برمیداره و بخ فلور نگاه میکنه ، دوباره سرشو پایین میندازه و ادامه میده : من میمیرم ...

صدای جیغ فلور توجه همه رو به اون میز جلب میکنه. فلور خودشو یکم جمع و جور میکنه و با لبخند به همه ، تظاهر میکنه که اتفاقی نیفتاده.

سپس با نگرانی ، در حالی که اشک تو چشماش جمع شده بود به تری میگه : تری ... بگو که شوخی میکنی...

فلور اینو میگه و با امیدواری به تری نگاه میکنه ، شاید این هم یکی از اون شوخی های بی مزه و لوس تری باشه ...

اما تری همچنان به میز زل زده بود. فلور تری رو بغل میکنه و میگه : اینجوری فایده نداره تری. به جای اینکه غصه بخوریم باید فکر کنیم.

فلور اینو میگه و میزنه زیر گریه. تری ناگهان از جاش بلند میشه و میگه : فهمیدم! میتونم به وسیله ی معجون مرکب خودمون رو شبیه دو تا از اعضای یه گروه دیگه بکنیم و بریم پیش ارباب ، و بگیم ما حاضریم مدیریت کافه رو به عهده بگیریم!

فلور که از ایده ی تری خوشش اومده ، لبخندی میزنه و میگه : و وقتی برگشتیم به قیافه ی خودمون ، اون دو تا دیگه نمیتونن جلوی ارباب حرف خودشون رو انکار کنن! آفرین تری! تو بهترینی!

تری و فلور خوشحال به سمت خوابگاه روانه میشن...


Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۱۵:۳۱ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۱
#42

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
بچه ها سوژه جدید میدم.اگه خواستین قبلیه رو ادامه بدین.ولی اگه نخواستین میتونین اینو ادامه بدین.اما به ناظرا بگین پاکش کنن.
حوصلم از اون سر رفته بود.تازشم خیلی نامفهوم شده بود.

سوژه جدید:

صبح دل انگیزی بود.کافه ریونکلاو پر از جادوگر و ساحره ای بود که داشتن چیزی میخوردن و یا منتظر غذا بودند.فلور دلاکور، ساحره فرانسوی زیر لب آواز میخواند و به کافه خیره شده بود.
لودو بگمن مواظب بود تا ساحره ای بی حجاب وارد نشود.روی پنجره نوشته ای به چشم میخورد.

تصویر کوچک شده


کسی باید مدیدریت و وقف اوضاع رو به عهده میگرفت.ریونی ها هیچ کدوم نمی تونستند این شغل رو قبول کنند.نه به خواست خودشان؛بلکه به خواست ارباب.

فلش بک،خانه ریدل، محظر لرد:


تری بوت با اکراه در اتاق لرد رو به صدا در آورد و نالید:
- کارم داشتین ارباب؟
لرد سیاه غرید:
-بله.بیا تو.
تری در رو باز کرد و به داخل آمد.
لرد ادامه داد:
- بنشین.

تری با دهن باز مانده به او خیره شد.
بنشین؟بنشین؟ارباب به او اجازه داد در حضورش بنشیند؟امکان نداشت.
تری نشست.

لرد ولدمورت گفت:
- سیبل به من گفته کافه گروه تو، میتونه باعث بشه تا من به قدرت بیشتری برسم.
تری دهنشو باز کرد تا چیزی بپرسه.اما با اشاره لرد ساکت ماند.
- سیبل نمیدونه چجوری ولی حتما این اتفاق میفته.ولی تنها چیزی که من از تو میخوام اینه که کسی رو به مدیریت کافه انتخاب کنی که از ریون نباشه.همین. حالا برو.

تری با ارباب خداحافظی کرد و در رو باز کرد که بره.اما ارباب داد زد:
-صبر کن تری.کسی جز ریونی های مرگخوار نباید از این موضوع سر در بیاره.نه همگروهی های غیر مرگخوارت و نه گروه های دیگه.

پایان فلش بک:




تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۲۱:۵۱ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۱
#41

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 1024
آفلاین
همه روی نوک برج وایساده بودن ، باد شدیدی می وزید و قطرات باران که بی وقفه به زمین برخورد می کرد ، ریون کلاویارو در پس زمینه محو می کرد .

صاعقه ای زد و همین صاعقه تمام موهای ریونیارو سیخ کرد .

فلور به موهای درخشانش که توی باد پیچ و تاب می خورد نگاه کرد و زمزمه کرد : اگه یه صاعقه ی دیگه بخوره می میریم و اگه شانس نیاریم ...

تری که از شدت ترس سفید تر از برف شده بود به ابرای طوفان زایی که به سمتشون میومد نگاه کرد و درست به وسطش خیره شد جایی که ابرا به هم می پیوستن و خلأای تمام نشدنی به وجود آوردند .

آندرومدا فریاد زد : باید از این جا بریم ، من یه شباهتی بین اون خلأ و سیاه چاله ها می بینم ، بدویین گلرت بمیره بهتر از اینه که هممون بمیریم .

فلور که از دعواش با گلرت احساس گناه می کرد و خوشش نمی یومد آخرین حرفش با گلرت یه بحث مسخره باشه گفت : نمی تونیم آندرو ما جادوگریم شاید توش زنده موندیم .

آندرومدا با عصبانیت گفت : شاید ، یا توی زمان سفر می کنیم ، یا توی ابعاد که بد تره . الآن قهرمان بازی در نیارین .

لودو پرسید : ما منتظر چی هستیم ؟ اونا که این جا نیستن .

لیسا چند نقطه ی وسط گردبادو نشون داد و گفت : چرا هستن اون بالا !


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۱
#40

پروفسور.ویریدیان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
از قبرسون
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
چن روز بعد تالار ریون

اگبرت در حالی که پاشو رو پاش انداخته. پولار می گیره و تو صندوق میریزه.

اگبرت_این با این میشه هزار و صد و بیست گالیون و 5 سیکل و 7نات. حساب شما هم که میشه 2گالیون پس ....

گلرت هم کنار در نگهبانی میده

دخترا هم با همون لباسا دارن میچرخن و قرار گردش هاگزمید میذارن پسرا هم دارن با دخترا یه گوشه راز و نیاز
میکنن

در این میان لیسا هم گارسون گری میکنه

نیم ساعت بعد

اگبرت با داد و فریاد همه رو از کافه میکنه بیرون و میگه غیر ریونیا همه بیرون

جلسه ی ریونیا

اگبرت _تا حالا هزاز و سی صد گالیون جمع شده میتونیم شهریمونو بدیم تازه 150تا میمونه با بقیش چی کار کنیم

فلور-گردش تفریح ارایشگاه حیون خونگی

گلرت - دزدگیر

تری- شیرینی

اگبرت - همه چی میخریم حالا بریم شهریه مونو بدیم

تو مسیر
گلرت کیسه پولو گذاشته رو سرش و میرن سمت ایگور قدیم یا همون سوروس
تو همه آواز میخونن و فلور هم چهچهه میزنه

همین طور که دارن میرن سه مرد یازن نقابدار میپره جلوشون کیسهشونو می زنه و فرار میکنه
موقع فرار گلرتو هم میدزده

ریونیا دنبالش میکنن که به گرد پاشم نمیرسن

فردا


همه ناراحت تو تالار ریون نشستن
ناگهان بخاری دیواری که خاموش بوده روشن میشه و یه سر از میاد بیرون و میگه
اگه دوستتونو میخواین امشب ساعت12رونوک برج وایسین
گلرت -این کی بود
ملت ریون
دوازده شب

همه رو نوک برج وایسادن

*********************************
نکته1منو وارد داستان کنین
نکته 2 داستانو ترسناک کنین



پاسخ به: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۱۲:۵۴ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۱
#39

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 1024
آفلاین
فلور در حالی که چشم هاش در عصبانیت می سوختند فریاد زد : کروشیو .

بعد از مدتی آماندا و تریو آندرو هم به فلور ملحق شدند و بعد ازمدتی ایستادند تا نفسی تازه کنند .

پروفسور در حالی که آب دهانشو قورت میداد گفت : بای بای .

و به جزایر بالاک آپارات کرد .

کنار شومینه

اندرومدا گفت : آخیش ، راحت شدیم .

فلور با راحتی خیال گفت : بذاریم یکم اون جا بمونه بدون نابغه گفتناش خیلی راحت ترم .

و بقیه ریونی ها هم تایید کردن .

دافنه گفت : خوب باید به نظر من همون نقشه ی قبلیمونو ادامه بدیم خوبیشم انه که این دفعه بدون مزاحمت پروفسوره .

آندرومدا گفت : گلرت تو جای پروفسور باش . اگبرت تو هم به جای چو .
و اینگونه ریونی ها مشغول شدند .


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۷ ۱۳:۰۱:۵۲

بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۱۸:۵۱ دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۱
#38

پروفسور.ویریدیان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۷ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱
از قبرسون
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
اسپراوت- همتون بیاین اینجا.
او با چهره عصبانی، انگار که آنها را در حال دست کاری نمره ها دیده بود، ادامه داد:

جرمتون خیلی سنگینه شانس بیارین اخراج نشین.

بعد آنهارا به سمت دفتر مگی برد دزراه بقیه ی اعضای ریون را دید که همگی جلوی دفتر ایستاده اند
مثل اینکه اسنیپ و سینسترا آنهارا دستگیر کرده بودند.

بعد همه رفتن تو دفتر مگی
همه با تعجب به کسی که جلویشان ایستاده بود نگاه کردن

ملت ریون- چوووووووووووووووو

مگی - بله پرفسور چانگ اگه هشدار پرفسور ویریدیان نبود الان شکا مارو قتل عام کرده بودین
چی تو حوضه ی استحفاظی ما قتل عام راه میندازی پدر سوخته بدم پدر پدر پدر سوختتونو در بیارن <شبیه سیریوس شد که >

ویریدیان اون طرف وایساده و داره کیف میکنه

و بچه های ریون دلشون میخواد سر ویریدی رو بکنن

پروفسور مک گونگال همونطور داره سحنرانی میکنه و استادا تائید میکنن

مگی -هب به نظر شما اینارو چه جوری مجازات کنیم

ویریدیان با خودشیرینی میگه لیدی تگران نباشید اینارو به من بسپارین اخه کجای عقلشون به ریون می خوره نمی فهمن من وقتی میگن بلد نیستم دارم میپیچونم

مگی - حق با شماس اینارو ببرین

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

نیم ساعت بعد تالار ریون

ریونی هاروی فرش ولو شدن و چو و ویریدی نشسن رو مبلو و بهشون نگاه میکنن

ویریدی بنده با پرفسور چو مشورت کردم و قرار شده یک هفته مجازات شین

ریونیا_

ویریدی بله شما طی این یه هفته دفتر منو مرتب میکنین بعدشمیرین تو کافه

ریونیا ضجه میزنن و خودشونو به درو و دیوار میکوبن



پاسخ به: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۱:۲۰ دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۱
#37

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
پروفسور داد زد:
- چه جوری؟من بلد نیستم.خواهش.
کسی به او توجه نکرد.
همه راهی شدن تا نقشه رو اجرا کنن.
بعد از چند دقیقه...
تری،فلور و آندرو پاک یادشون رفت که باید دنبال چه استادی بگردن و سعی کردن که وزیرو پیدا کنن تا ازش بپرسن.
فلور:
- یکم فکر کنین.میفهمین.
تری اخم آلود گفت:
- خودت فکر کن.هر وقت تو یادت اومد منم یادم میاد.
آندرو با همون عصبانیتی که موقع خبردار شدن از دستکاری نمره ها رو داشت غر زد:
- من بخواطر کار خلاف شما باید خودمو تو دردسر بندازم.خو،شما نباید این کارو میکردین اصن.این وزیر لعنتی معلوم نی کجا ست.
تری گفت:
- خب رفتن دنبال اسنیپ دیه.
فلور اخمی کرد وگفت:
- ببین باهوش، تو واسه اون گروهو حفظ لازم نی بکنی.تو واسه گروه خودمونو باید یادت میموند که یادت نموند.
شرط میبندم الان میدونی لیسا و چو و آماندا کجا میخوان برن.نه؟
تری گفت:
- مثل شما ها که خنگ نیستم.اونا رفتن دنبال اسپراوت.
آندرو گفت:
- بس کنین.حالا که میدونیم وزیر و همراهاش کجا میرن،می تونیم که پیداشون کنیم.
چند دقیقه بعد:
- اوناها شون.اون جان.
فلور و تری دوان دوان به سوی وزیر رفتن تا ازش بپرسن اما...
- هیچ معلومه شما این جا چی کار میکنین؟قرار بود برین دنبال مگی نه من.آخه فخر سلطنت باید از دست شما چی
کار کنه؟ها؟جوابمو بدین.
تری به این نتیجه رسید که بهتره حالا که جوابشونو گرفتن، مری و دافو با وزیر خروشان تنها بذارن!!!
فلور هم به همان نتیجه رسیده بود.
تند تر از قبل دویدن و به دنبال مگی رفتن.
در این میان،گروه آماندایی - گروه به نام سرگروه خودش نامیده میشه - اسپراوت رو پیدا کردن و متاسفانه او زودتر از این که اونا اونو ببینن اونا رو دید و بدون اون لبخد همیشگی داد زد:
- همتون بیاین اینجا.
او با چهره عصبانی، انگار که آنها را در حال دست کاری نمره ها دیده بود، ادامه داد:
...
...
...
_____________________________________________________________________________________
اونایی که ادامه میدن جای چو رو در پست فلور دلاکور با گلرت یا کس دیه ای عوض کنن.چون چو یکی از همونایی بوده که باید طلسم میشده و ویریدیان مسئولش بوده.





تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۱
#36

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 1024
آفلاین
دافنه آب دهانشو قورت داد و زد به چاک و تا وقتی که به تالار نرسید وای نساد و حتی پنجاه تا قفل هم برای جلوگیری از ورود چو گذاشت و فریاد زد : بد بخت شدیم ! استادا منو دیدن .

فلور نفس عمیقی کشید و گفت : باید حافظشونو پاک کنیم ، تنها راهمون همینه .

تری جواب داد : اگه تموم حافظشون پاک بشه ضایع میشیم .

آماندا ادامه داد : پس باید یه تکه از حافظشونو پاک کنیم . که خیلی سخته .

لیسا گفت : خوب شب میریم به اتاقاشون و اون موقع حافظشونو پاک می کنیم .

فلور نالید : با اون همه طلسم حفاظتی . رمز و ... امشب نمی شه . فردا شب میریم .

آندرومدا که تا آن موقع ساکت بود گفت : آره فردا شب میریم ، امروز تعقیبشون می کنیم . گروهای سه نفری میشیم .

وزیر نقشرو تعیین کرد و گفت : فلور ، آندرومدا ، تری شما برین دنبال مکی . لیسا ، چو ، آماندا ، شما میرین دنبال اسپراوت . مری ، خودم و دافنه میریم دنبال اسنیپ .

پروفسور تو هم اینجا میمونی میذاری جو بیاد تو بعد طلسمش می کنی سپس همه را سر کارشون فرستاد .



بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۱:۳۶ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۱
#35

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
اینم خلاصه:
بدلیل کمبود بودجه،ایگور کارکروف،مدیر فعلی هاگوارتز،میخواست ریونو حضو کنه و بچه هاشو به یه گروه دیگه بفرسته.
چون گروه های دیگه پارتی داشتن حضو نمیشن.
اما ریونی ها بیکار نمیشینن و کافه ریونکلاو رو راه میندازن تا بودجه هاگوارتزو تامین کنن.
ولی با مشکلات زیادی مثل کمبود گالیون و ...روبرو میشن و حلش میکنن.
تری هم در اولین شب کل شیرینی ها رو میخوره و بدلیل طلسم گلرت صورتش سبز و صورتی میشه.
و تری رو مجبور به گدایی و تبلیغ کافه میکنن تا کارشو جبران کنه.
تو این گیر و دار پروفسور ویریدیان به همه زور میگه و بچه ها تمام روزو کار میکنن و حتی مجبور به دزدی میشن.
البته کافه هم وضع خوبی رو میگیره و همه شادی میکنن.
نمره های ریونی ها بخواطر کاراشون و درس نخوندناشون پایین میره و مجبور میشن به پیشنهاد گلرت،نمره ها رو دستکاری کنن.
گروه های دیگه و چو به فوران امتیاز ها و نمره ها شک میکنن و بچه های ریونو تعقیب میکنن.
و تری و دافو در حال دستکاری نمره ها میبینن.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.