هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۲:۴۰ چهارشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۴
#34

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
مـاگـل
پیام: 523
آفلاین
مكان:خوابگاه پسران.
ساعت:3 بامداد
همه ي پسرا خوابيدن.
راجر(در خواب):فلور جان بيا ميخوام درس تاريخ جادوگري بهت ياد بدم.:bigkiss:
ارني(در خواب):اين پستر سه بعدي از كف پاي حميده الان ميزنمش روي در خوابگاه همه ببينن.
كاراگاه ققنوس(در خواب):خب فردا برم گريفندور از اون طرفم يه جاده ميخوره به هافلپاف,سر راهم يه سر به اسليترين ميزنم
حميد در( خواب):هوم برادرا امروز ميخوايم به يكي از بيجامه پارتيهايي كه وزير راه انداخته حمله كنيم,شما برادر لطفا ميري و چند تا پارچه ي توري ميخري كه چشمامونو باهاش ببنديم.

كريچر(در خواب):بزار بشمرم.يك تشنه ي قدرت,دو تشنه ي قدرت,سه تشنه ي قدرت,چهار تشنه ي قدرت...اه چقدر زياد شدن.
سام(در خواب):خب بچه ها فردا به اچ سي ا حمله ميكنيم اگه وقت داشتيم يه دعواي مختصري هم با اين ولدي ميكنيم كه جديدا شاخ شده.
همه تو خواب ناز بودن كه يهويي آجير خطر خوابگاه دختران به صدا در مياد.
سام:حميد,اي حميد نامرد باز كجا پاشدي رفتي؟
حميد:من توي بيجامه پارتيم,چشامم بستن هيچي نميبينم.
ارني:كار كار اين راجر نامرده.
سام:نه بابا اون متكاشو بقل كرده خوابيده.
كاراگاه ققنوس:از اولم ميدونستم اين كريچر اينكارس.
كريچر:نه بابا من تشنمه يكي به من آب بده.
سام:ساكت ساكت.ما بايد طي يك عمليات انتحاري بريم خوابگاه ببينيم چي شده.


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۷:۰۹ دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۴
#33

آرموك ايتسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۲:۴۷ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۶
از در میان جنگل سیاه,با حمایت دامبلدور
گروه:
مـاگـل
پیام: 48
آفلاین
داشتم به خوابگاه بر می گشتم...حسابی عصبانی بودم چون با چندتا هافلی در افتاده بودم و خانم مگونگال برای تنبیهم منو فرستاده بود پیش هاگرید تا استفراغای هیولاشو تمیز کنم....
فکر می کردم از عصبانیت دارم به خون آشامی تحریک می شم...
با دست سرمو فشار دادم"خودتو کنترل کن,دوست من.."
یک آن چرخیدم و شاهزاده امید همون پسره با موهای آلبالویی رو دیدم.چهرش بهم آرامش عجیبی داد.دست روی شونم گذاشت و گفت:از صبح تا به حال دارن دنبالت می گردن....
پرسیدم"کیا؟
با تبصمی شیرین گفت:کریچر....فلور....سام...بچه های ریونکلاو"
عصبانی شدم(در صورتی که عصبانیتم بی خود بود)

چیزی نگفتم.دستشو گرفتم و همینطور که با دست دیگم در حال کنترل خودم بودم,پیش بچه ها رفتیم....
_____________________________________________
fotenote:شاهزاده امید براش یه سوپرایز دارم,ایمیلشو برام پی ام کنه تا با سوپرایزم بکفونمش....
امیدوارم خوشت بیاد دوست تازه وارد من.....
دوستدارت آرموک



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۳:۵۰ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
#32

ميتونيد منو شيويد صدا کنين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۰ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۵
گروه:
مـاگـل
پیام: 13
آفلاین
دلاکو : آی.این صدا به صورت يه نجوا از دهنش خارج شد،
يه جايش درد ميکرد.(اگه نميدونيد کجاست به رول پلينگ های قبلی
مراجعه کنيد )
آروم از جاش پاشد.درو اطرافش نيگاه کرد.خوابگاه تقريبا خالی بود
ولی يه صدای از همون نزديکی ها مياد؟؟؟
به دنباله صدا رميفته.
صداش مثله يه خرس پير زخم خرده بود که از ته چاه در ميمد.
صدا از طرفه تختی ميومد که بالاش پنجره داشت.
امّا روش هيچ کس نبود. صدا از زيرش بود .
آروم آروم جلو ميره زيره تخت نگاه ميکنه ميبينه يه نفر که يه چيپس تو
بقلشهو چهار تا شيشه نوشابه هم دور اطرافش افتاده يه جبعه بستنی
يه ليتری هم زيره سرش انجا افتاده.(البته خالی)
دلاکو : هی آقا بيدار شو چرا زيره تخت خوابيدی.؟؟؟؟
طرف از جاش تکون نميخوره.خوابه خوابه.!!!
دلاکو با نک شمشيرش فرو ميکنه تو پشتش !
طرف از جاش ميپّره ولی کلّش ميخره به بلای تخت نقش زمين ميشه.
يه صدای از پشته سر ميگه : اون زير داری چی کر ميکنی ؟؟؟دلاکو برميگرده
ميبينه يه موجود که همينتوری قدش به سر دلاکو که زنو زده رو زمينّ ميرسه ( )
داره بهاش صحبت ميکنه.!!!!
موجود دباره ميپرسه با تو دارم صحبت ميکنم ميگم اون زير تخت راجر دری چی کارميکنی؟؟؟
بعد که ميبينه دلاکو همين جور بهش زل زده ميگه.چيه تاحالا جن نديدی؟؟؟
خخخخخخخ پف فف فف ففف
من کريچر ارشده ريونکلاو هستم.همون تازه وارده هستی؟؟؟
دلاکو سرشو در جهت عقربه های ساعت تکون ميده.
خخخخخخخ پف فف فف ففف
کريچر : این يعنی چی؟؟؟
از کدوم .... فرار کردی؟؟؟
دلاکو ميگه اما همّوو.
کريچر: ها !
دلاکو : آره من همونم.
خخخخخخخ پف فف فف ففف.
کريچر: این صدای چيه ؟؟
دلاکو :هان راستی يه نفر این زيره!!
کريچر: خب بيا بيريمش بيرون.
دلاکو دستش ميگيره جلوش ميگه: صبر کن.
بلند ميشه دستاشو به طرفه مزنون ميگره ميگه : Temptation in my heart.
بعد تخت ميره بالا و مزنون با تمام خوراکی هاش و يه يخچال از زيره تخت
مياد بيرون.
کريچر: : -o .خدا که چه ورد های آفريده (این قسمتش سرقتی بود)
کريچر: خب برش گردون ببينيم کيه
دلاکو برش ميگردونه که کريچر .اینکه راجره.؟؟!!
بعد متوجّه خوراکی ها ميشه و يه لگد به هش ميزنه.راجرم از جا ميپره:ها چيه.کريچر
کريچر همين جوری نيگاش ميکنه ميگه: اینا چيه؟؟؟
راجر : هيچی ا ا ا يه زرّه خوراکی؟؟؟ بعد که قيافه کريچرو ميبين.!!!
ميگه : من ميتونم برات توضيح بدم . کريچر آستينشو ميزنه بالا راجرم
تو يه چشم به هم زدن ميزنه به چاک ، کريچرام پشته سرش. دلاکو که
ميبينه هيچ کاری نداره دنباله کريچر از پی راجر رونه ميشه .
بعدشم يه زره فکر ميکنه و داد ميزنه : دزد دزد!!!!!



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۳:۳۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
#31

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
مـاگـل
پیام: 523
آفلاین
همه از خود بي خود بودن كه يهو يه نفر از در تالار مياد تو.
ملت:
سام:
فلور:ببينم تو تا اين وقت شب كجا بودي؟
سام:به شما ها چه؟اصلا ببينم اين موقع شب شما چرا مشغول بي نماوسبازي هستيد؟
حميد:برادر صبر كن تو مقصود مارو درست نفهميدي.
و به سمت سام حركت ميكنه.
حميد (در گوش سام):ببين برادر من فكر كردم كه حالا كه در اين تالار مواجب آسلامي رعايت نميشه٫من بيام يه كاري كنم كه تا حدودي انجام بشه
سام(در گوش حميد):چه جوري؟
حميد(در گوش سام):بيبين ما الان چند وقته اومديم توي اين تالار هنوز هيشكي بهمون يه تنفسي يه آب و هوايي چيزي نداده. من گفتم اينجوري يه چيزي هم به من بماسه.
سام: به تو بماسه؟
حميد?:آروم بابا نه به ما بماسه.
سام:بيبينم حالا نقشت چيه؟
حميد شروع ميكنه به تعريف كردن.
سام:
حميد:
دخترا:
ناگهان در خوابگاه پسران باز ميشه و راجر با چهره ي خواب آل؟ود مياد بيرون...


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۱:۳۰ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
#30

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
مـاگـل
پیام: 929
آفلاین
فلور: البته شرظ داره!
حمید:
فلور: باید مطیع ما باشی و غلام حلقه به گردن باشی
همه:
آوریل: اگر کار خطایی هم بکنی از همه ی دخترا یک تنفس مصنوعی می گیری! :bigkiss:
حمید: استغفذالله
فلور: خب حالا باید بریم تو خوابگاه دختران و دستگاه رو بسازیم
آوریل: بزن بریم به سرعت برق و باد بزن بریم از اینجا
و گیتار می زنه
و همه ی دخترا شروع می کنن به رقصیدن
حمید: الحمدالله
یکدفعه یکی از دخترا می پره جلو حمید و :bigkiss:
حمید: شکر خدا
و هنوز دخترا در حال رقصن :banana: :banana:


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۷:۲۹ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
#29

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
در همین حین که پسرا گرفتن خوابیدن و خروپف می کنن دخترا به انجام کارهای شیطانی و خبیث در بیرون خوابگاه هستن.
فلور : خب همه هستیــن؟
همه (با صدایی همچون نعره شیر و بچه های کلاس اولی) : بلـــــــــــــــــه
فلور : هیـــــــــــــش مگه سر کلاس درسین اینجوری داد میزنین؟ اؤوم باشید بابا.
همه (با صدایی همچون صدای دولفین) : بلـــه
آوریل : خب بچه ها. من و این فلور نشستیم فکر کردیم و از خواب شبانمون زدیم و یه خیلی تو کتابخونه گشتیم و خلاصه از مغزمون یه خیلی استفاده کردیم تا بتونیم با انجام یه کاری، به این پسرا یه درس درست حسابی بدیم.
همه :
فلور : درسی که تا آخر عمر یادشون نره. و دیگه جرات نکنن بیان طرف خوابگاه ما.
همه :
پادما : راس میگن اینا. چه معنی میده که اینا هرشب خواب و اسایش رو از ما میگیرن.
دزیره : دقیقا. من الان چند روزه که سر کلاسا همش چرت می زنم.
کارولینا : تو که همیشه خدا چرت می زنی
دزیره :
فلور : خیلی خب دعوا بسه.
آوریل : ما هم برای همین میخوایم تنبیهشون کنیم.
فلور : و برای اینکار میخوایم از یه روش ماگلی کمک بگیریم.
همه : روش ماگلــــــــــــــــی؟؟
آوریل : بله روش ماگلی. من این روش رو از توی فیلم Resident Evil 1 یاد گرفتم.
همه : Resident Evil؟؟؟؟
فلور : بله. Resident Evil که یه فیلم فوق العاده قشنگ و خفنه. البته چون روشش ماگلی بود من با کمک گرفتن از کتابخونه تونستم یه ورد برای اینکاری که میخوایم انجام بدیم پیدا کنم.
همه :
آوریل : ببینین تو اون فیلم یه نور باریکی بود که رنگش قرمز بود. بهش میگن اشعه.
همه :
پادما : به این نورای باریک می گن شعاع نور.
فلور : شما دخالت نکن. آوریل بهتر از منو تو می دونه چی میگن به اونا.
پادما : حالا نمیشد منو ضایع نکنی؟
آوریل :بسه دیگه. خب .... اگه کسی از اون اشعه رد میشد بدنش از همونجا قطع میشد.
همه :
گابر : مامـــــــــــان :mama: :mama: من می ترسم.
فلور : ااا ساکت باش. من با این تحقیقاتم کاری می کنم که اون نور به صورت یه صفحه در بیاد و اگه کسی از اون نور یا اشعه رد شه، یه صدای بوق بیاد و یه آژیر قرمز رنگ تو تالار روشن بشه. نه اینکه کسی بدنش قطع شه. در نتیجه اگه کسی بخواد بی اجازه وارد خوابگاهمون بشه ما می فهمیم و .....
همه :
کارولینا : شما واقعا نمونه یه ریون کلاو دانا و باهوش هستین.
همه :
آوریل و فلور :
فلور : خب بچه ها. من الان اینو یه کار می کنم که فقط اگه پسرا رد شن بوق و .... بزنه.
همه :
یهو حمید از خوابگاه میاد بیرون
همه (هم حمید هم دخترا) :
حمید : شما خواهرا این موقع شب اینجا چی کار میکردین؟؟؟
آوریل : مـــا؟؟؟...چیزه... یعنی میدونی......چیزه دیگه...
حمید : خواهر..انقده چیزه چیزه نگو. میان میگیرنتـــــا. خجالت داره واله.
فلور : منظور آوریل اینه که ما خوابمون نمی اومد گفتیم اینجا دوره هم جمع شیم.
همه :
حمسد : خواهر...لطفا انقده خالی نبند که من همه حرفاتون رو شنیدم.
دزیره : مر....بوق بوق بوق بوق ......(بوقا ادامه دارن) تو خجالت نمی کشی فالگوش وامیستی؟
حمید : خواهر دزیره خجالت داره. دختر که نباید انقده فحشای بد بد بلد باشه.
همه :
حمید : تازه..من میخواستم برم دست به آب. حالا به طور اتفاقی حرفای شما رو هم شنیدم.
پادما : شنیدی که شنیدی. گوشت روشن. جالا منظورت چیه؟
حمید : منظورم اینه که باید یه جوری اون طلسم رو اجرا کنین که از پسرا من بتونم بیام تو. بقیه نتونن.
همه :
کارولینا : تو چرا می خوای بیای؟
حمید : واسه اینکه اگه یه وقتی اتفاقی افتاد براتون بیام کمک.
فلور : ما اینکارو نمی کنیم.
حمید : منم میرم به برادرا میگم. و از همونجا شروع میکنه به داد زدن : برادرا......برادرا.....
آوریل : ااااااااا........چه خبره ؟؟؟آروم. خیلی خب قبوله.
حمید :
فلور : ولی وای به حالت اگه به کسی اینو بگی فهمیدی؟؟؟؟
حمید : باشه


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۰:۳۲ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
#28

واگاواگا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۳ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۲۸ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 274
آفلاین
دلاکو(مخفف لرد دلاکوا) داشت خواب هفت کوتوله و سفید برفی رو میدید که یکدفعه احساس کرد یک جاییش درد گرفت!(احتمالا اونجاش نبوده...ولی هنوز هیچ اطلاعات موصق.{موسق{موسغ{موصغ...حالا هرچی در دسترس نمی باشد و هنوز هیچ گرو یا سازمانی مسئولیت این حادثه رو بر عهده نگرفته!....)
دلاکو از خواب میپره و نگاهی به اطرافش میندازه و متوجه یک پارچه ی سفید میشه که اونو دنبال میکنه تا به صورت نورانی یک انسان میرسه(احتمالا در اون صحنه نور پردازی خوب انجام نگرفته)....

حمید: هوی برادر پاشو بینیم!....شما اینجا چه ... میخوردین؟

دلاکو: بنده قبلا شام خوردم مرسی ...سیرم....من عضو جدیدم .. اسم رمز رو فراموش کردم بودم!....نتونستم بیام تو...

حمید: معلومه که تازه واردی!...چون برادری به بوقی شما اگه تازه وارد نبود حتما میدونست که فقط در تالار اصلی گروه رمز داره و خوابگا ها درشون به روی همه بازه!....شما واقعا مطمئنید که گشنتون نیست؟...شاید بخاطره گشنگی زیاد مغزتون میوه شده رفته پی کارش؟...

دلاکو: ...واقعا؟.....جدا؟.... ....خب حالا میشه بیام تو؟

حمید: نه جانم وقت خاموشی دیگه کسی نمیتونه بیاد تو...منم که میبینی اوندم بیرون میخواستم برم رفع حاجت کنم...که پام گیر کرد به اونجای شما(قبلا ذکر شد که هنوز هیچ اطلاعاتی در مورده اینکه کجا بوده در دسترس نیست) ...و با اونجام رفتم اسکواش و کلا هر چی بود استاد شد!....گند زدی به همه جام!....نیشتو ببند! ....من حالا با چه رویی برم تو؟.....

دلاکو: ....خب کاری نداره الان سه سوت استادی!.....و گوشکوبشو در میاره و میگه: بیا تو ...بیا تو... خودت بیا تو! ...و در کمال تبریزی نه ببخشید در کمال تعجبات لباسه حمید تمیز میشه!...

حمید: ...احسنت برادر...تبارک ال..!.....خداوند چه ورد هایی که نیا فریده!.....بیا تو هم شد ورد!

دلاکو: ...حالا میتونم بیام تو؟

حمید: بفرما....

و دلاکو و حمید میان تو

حمید میره بالای تختش و داد میزنه!

حمید: برادرا همه بیدارشن!....

همه:

حمید: برادرا این عضو جدیده! و اشاره میکنه به دلاکو....

دلاکو: ...سلام!

همه:علیک....بیا بگیر بخواب...

دلاکو:
حمید:
همه:
=====================خارج رول===================

خدمت دلاکوی خودم بگم که خوش اومدی برادرم!....ببخشید اگه تو رول چیزی نوشتم!....در ضمن من خودم تازه واردم یه وقت سوء تفاهم نشه ها!


تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۰:۲۰ پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۴
#27

ميتونيد منو شيويد صدا کنين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۰ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۵
گروه:
مـاگـل
پیام: 13
آفلاین
من پشته دره خابگاه وايسده بودم منتظر که يکی بياد بره تو چون مثله
هميشه يه چيزی يادم رفته که نميدونم چی بود. حتّی نميدونستم که دره
خوابگاه همينجاست يا نه ولی از داخل صدايه کشيده شدنه يه چيزی
رويه زمين ميومد بعدشم يه نفر گفت :همه برين تو رخته خوابهاتون
و وقته خاموشيه .بعد همه چيز سکت شد منم که تازه به این
نتيجه رسيده بودم که رمز رو فراموش کردم همون جاشمشيرمو زدم زيره چونم و شنلمو انداختم روم و سعی کردم بخاطر بيارم که
خوابم برد -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ببخشين اگه کوتاه بود ولی اوّلين نوشتمه.
اميد وارم که خشتون بياد.


ویرایش شده توسط Lord Delacua در تاریخ ۱۳۸۴/۵/۲۷ ۱۳:۲۳:۲۷

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲:۲۷ دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۴
#26

واگاواگا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۳ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۲۸ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 274
آفلاین
حمید میره طرف امید و میگه....

حمید: سلام ...اسم من hgh هستش ولی برو بچز حمید صدام میکنن...سام هم منو حوشنگ صدا میکنه اگه یکوقت این اسمو شندی بدون که من هستم....بنده اینجا برادر همه ی بچه ها هستم....اگه یکوقت تو مسائل دینی و مذهبی مشکلی داشتی بیا پیش خودم...
امید: سلام ... چشم مزاحمتون میشم...راستی شما گفتین من اینجا برادر همه هستم ...یعنی چی؟....
حمید: یعنی بنده هستم....هرگونه فعالیتی از طرف برادرا و خواهرا زیر نظر بینده میباشد(البته این که شوخی بود راجر به دل نگیر ! )
امید: اووووووووو....چه جالب...من تا حالا فکر میکردم راجر همه کارس!....
حمید: راجر؟.... ....راجر بدون اجازه ی من ..... نمیخوره!...(منظور آب بود.)
امید: اووووووووووو....عجب.... خب از آشناییتون خوشبخت شدم ...با اجازه من برم بخوابم...
حمید:منم از آشناییتون خوشبخخخخخخخخخخخت شدم! ...شب بخییییر!..

حمید میره طرف لوستر خوابگاه و میگه
حمید: برادرا همگی برن تو تخت هاشون وقت خاموشیه!...همه .....(و فتیله ی لوستر رو میکشه!)


تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۹:۳۰ چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۴
#25

شاهزاده امید


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۱۰ دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۴
از شهر گل و سنبل شیراز
گروه:
مـاگـل
پیام: 6
آفلاین
امید دست از پا دراز تر میره کنار کریچر میشینه ....

بغز کرده اما اصلا به رو خودش نمیاره

کریچر چشماشو باز می کنه ... یه چیزی به چشمش آشنا نمیاد ... سریع سیخ میشینه سر جاش

امید : چیه زول زدی به من نکه تو هم میخوای بگی پیشه من نشین ؟

کریچر : ببینم اصلا تو کی هستی ؟

امید : تا حالا 1000000 بار توضیح دادم

کریچر : حالا نمیشه 1000001 بار توضیح بدی ؟

امید : باشه . من شاهزاده امیدم ( هااااااا فهمیدیم شاهزاده هستی ) . عضو گروه رونکلاو تازه واردم . تا آلانم فقط راجر (رئیس بزرگ) ، آرموک و دزیره رو میشناسم . لطفا تو هم خودتو معرفی کن .

کریچر خودشو معرفی میکنه

همه : اااااااا تخت امد .

راجر : بزارینش اون گوشه . ( تخت من بالاش پنجره هستا بعدا لازم میشه از همین حالا بگم )

امید : (تیریپ معرفت) وایییییی آرموک تو چرا زحمت میکشی . حمید جان ممنونم . میگفتین خودم تنها میاوردم . (بگو زپرتی تو گور داری کفن داشته باشی ). ساکمممممممممممممم کوششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششش


پایان

کریچر چون من با شما آشنایی نداشتم مجبور شدم بگم کریچر خودشو معرفی میکنه
________





یا عیسی مسیح







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.