هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   6 کاربر مهمان





Re: سوپرایز..
پیام زده شده در: ۱۱:۳۸ چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۴
#24

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
مـاگـل
پیام: 1223
آفلاین
راجر و آرموک در حالی که دست یک پسر تازه وارد رو گرفتن وارد خوابگاه پسرا میشن
سام: عضو جدید دیدید دیدید تبلیغ چقدر میتونه مفید باشه ما میتونیم تو دهن هافل بزنیم
ما میتونیم دولت تعیین کنیم ما تو دهن این دولت میزنیم ما ....
راجر: دهنت رو ببند سام
سام: جلوی تازه واردا با من این طوری رفتار نکن من ارباب sohoraهستم
راجر رو میکنه به امید: ببین فرزندم من اینجا همه کاره ام و هر مشکلی داشتی به من میگی
راجر بر میگرده و یک پتو با یک بالشت میده به امید و با دستش به گوشه ی خوابگاه اشاره میکنه
راجر: برو اونجا بخواب
امید: اِ من مثلا شاهزاده ام ها
راجر: خوب مشکل ما نیست تخت نداریم
سام: تو که خوابگاه رو بزرگ کردی تختم بیار دیگه
راجر: نمیتونم
همه: چرا؟
راجر: چون من کارگردان و نویسنده ی این نمایش نامه نیستم
شاهزاده: من کار ندارم من رو زمین نمیتونم بخوابم
راجر: حمید با این پسره آرموک برو یک تخت از خوابگاه دخترا بیار اونا تخت زیاد دارن
راجر: و یک چیز دیگه به اون موجود که اون گوشه کز کرده محل نگزار این جا هیچ کاره اس و خیلی هم پر رو
امید به گوشه ی سالن نگاه میکنه و کریچر رو میبینه که خوابیده


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: سوپرایز..
پیام زده شده در: ۷:۱۴ چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۴
#23

آرموك ايتسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۲:۴۷ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۶
از در میان جنگل سیاه,با حمایت دامبلدور
گروه:
مـاگـل
پیام: 48
آفلاین
که من از پشت گرفتمش و گفتم:جاسوسی میکنی آقای تازه وارد..
"؟؟..شما...!ولی من قصد جاسوسی ندارم...فقط کنجکاو شدم.
"کنکاو شدی ببینی چه غلطی می کنن...
یکی از اون پسرا راجر بود و دیگری..پسر نبود...دختر بود..Night_elf
؟ ..Night_elf چرا تعقیبمون می کردی ؟
"عضو تازه واردم...همه چی برام تازگی داره
آرموک"اسمت چیه؟
"..شاهزاده امید...
راجر به قصد تمسخر"..که شاهزاده هم هستی و اینقدر فضول.
امید رو دیدم که عصبانی شد"گقتم من فضول,جاسوس یا هر چی که شما فکر می کنین نیستم...
آرموک"..هیس..صدا تو بیار پایین...
راجر پُخ کرد و رو به ما گفت:از دستش دادیم...همش تقصیر توئه .عضو کدوم گروهی؟
"راونکلاو..
من و راجر وNight_elf یهو باهم گفتیم..."چی؟
من سریع دستشو ول کردم و گفتم"ببخشید..فکر کردیم جزو اسلایترینی..."
امید,امیدوارتر شد..
Night_elf "..منم معذرت می خوام..دیدی که اشتباه فکری بود..
اما راجر از چهرهاش نشان می داد که کوتاه بیا نیست..
یه سیخونک بهش زدم,اونم گفت"همون چیزی که اینا گفتن..
Night_elf :تو از این به بعد با مایی..باید خوب فعالیت کنی
امید با خوشحالی گفت:باشه..باشه هر چی شما بگین

________________________
امید ورودت رو به جادوگران تبریک می گم...من آرموک هستم.عضو همون گروه هایی که تو هستی...از تو کمال فعالیت رو دارم.
*در ضمن من دو سال از تو کوچیکترم..
ارشد گروهمون راجر دیویسه...اگه جایی گیر کردی ازش کمک بگیر

با تشکر,دوست تو...آرموک ایتسو



Re: مهمون نمیخاین ؟
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۴
#22

شاهزاده امید


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۱۰ دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۴
از شهر گل و سنبل شیراز
گروه:
مـاگـل
پیام: 6
آفلاین
امید تنها در خوابگاه پسرا به دیوار تکیه داده بود ( چون خوابش نمیبرد)(مثه وقتی که ناظم میگه برو دمه دفتر تا بیام )
یه هو دیدم دو تا پسرا دارن آروم تو راهرو را میرن ...
قبلا دیده بودمشون اما به اسم نمیشناختم
چشمان یه برق زد گقتم امید این بهترین موقست
دنبال این پسرا رفتم انگار داشتن دنبال دامبلدور می گشتن


من قدمامو تند تر کردم بهبشون برشم که پام به گلدون که روی میز بود خورد و گلدون شَ تَلَق افتاد
پسرا بر گشتن ببینن چی شده ...
من که تازه وارد بودم لپام سرخ شد منتظر شدم اونا شروع کنن به حرف زدن
اما احترام گذاشتمو....
امید: سلام دوستان . خوبین ؟
منتظر عکس العمل پسرا بودم..... که

**********************************************************************************
اینم اولین پستم ... اگه بده ببخشید به خدا

دوست دار همیشگی شما امید



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۷:۵۱ یکشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۴
#21

لونا لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۷ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۵ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷
از اون ورا چه خبر؟!
گروه:
مـاگـل
پیام: 339
آفلاین
دزیره میره دنبالشون می گرده ولی هر کاری میکنه گیرشون نمیاره ولی بعد از یه مدتی یهو یه صدایی می شنوه سرشو بلند می کنه و می بینه پسرا دورش حلقه زدن!
سام : خب خب دزیره بهتره فکر اون خوابگاه رو از سرت بیرون کنی
دزیره : اگه نکنم؟
راجر اون وقت اما دیگه ادامه نداد بلکه عمل کرد و با یه افسون پاهای دزیره رو به حرکت در اورد همین جور افسون پشت افسون توی این کار سام از همه بیشتر سعی می کرد دزیره که دیگه نا نداشت میفته روی زمین که یه دفه لونا وارد میشه و ...




Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۰:۵۸ یکشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۴
#20

دزيره


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۲۲ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از ماه
گروه:
مـاگـل
پیام: 201
آفلاین
دزيره:پادما!!!! تا كي ميخواي جيغ بزني؟
پادما: ....(بدون توجع به دزيره).....
فلور:الان بهتره يه كاره ديگه اي بكنيم...ما اينجا گير كرديم...!!!
لونا.: بياين دخترا با هم حل بديم...1...2...3
تخ..!!!!راجر از ترس غش مياره...
دزيره:يالا بگيد كي اينكارو كرد...
عده اي از پسرا با سرعت رفتند به خوابگاه شون..
دزيره نا پديد شد..
فلار يواش گفت:چه نقشه اي داري؟
دزيره : ميرم يه سروگوشي اب بدم..
.............. .



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۶:۳۰ یکشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۴
#19

آرموك ايتسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۲:۴۷ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۶
از در میان جنگل سیاه,با حمایت دامبلدور
گروه:
مـاگـل
پیام: 48
آفلاین
خرابکاری.....

______________________________
آرموک"..مطمئنی جیغشونو در میاره؟
کریچر"..آره بابا..جواب می ده...
راجر"..ببین آرمی .اگه قراره خل بازی در بیاری برگرد خوابگاه
آرموک"..اولاً آرمی نه آرموک...دوماً
"هیس...صداتو بیار پایین..
"دوما ساکت شو صدام پایین ترین نوع ولوم رو داره...خب یکی بده من حداقل دستم خالی نباشه...
یه دونه لجن مردم آذار هم به من دادن...
کریچر رو به ما گفت"..الان هیچ صدایی نمیاد..فکر کنم وقتشه..

آروم آروم با دلو جراتی فراوون به طرف خوابگاه دخترا رفتیم...لجن کریچر روی خوابگاه دخترای سال اولی...لجن من روی خابگاه دختر سومیا...ولجن سوم...(چشتون روز بد مبینه)
لجنه پیرهن راجرو جسبیده بود..
راجر با صدای مبهم وآذرده."درش بیارین..درش بیارین.یالا..
آرموک".یه لحظه....فرصت بده ..صداتو نگه دار
کریچر بهم کمک می کرد...تا درش بیاریم.چراغ طبقه ی سال دومیها و سومیها روشن شد...
من و کریچر".نگهش دار...ما میریم کمک بیاریم..
راجر با صدایی ناپیدا"کجا می رین؟!..."در حالی که اون لجن کپیف داشت مسیرش به گردنش نزدیک می شد...
من و کریچر در رفتیم و راجر بدبخت موند اون بالا...وقتی رسیدم به خوابگاه پسرا و رقتیم بالا....
.......ای بیچاره راجر...............................
صدای جیغو داد و جرقه های آشنای ورد توبیخ و کلمه هایی از صدایی آشنا.."....خیلی نا مردین.....



Re: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
#18

دزيره


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۲۲ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از ماه
گروه:
مـاگـل
پیام: 201
آفلاین
...من تو تالار عمومي ريونكلا در حال رفتن به خوابگاه خودمون بودم كه يه هو از خوابگاه پسران صداي تشويق و اي ول و اين حرفها اومد...
(حس فضولي دزيره اود كرد)..گوششو چسبوند به در.. ....
...
واي...وايستا ببينم...تخ!!!!...درو بازميكنه...راجر.....
همه:...
من:راجر تو فقط خوابگاه خودتونو بزرگ كردي...در حالي كه ديشب پاي لونا...تو دهن من بود...تازه از گرما پادما و فلور اصلا خوابشون نبرد...
راجر:وايستا ببينم...
من گوشه ي لباسشو گرفتم...بردمش تو خوابگاه..
همه:(جيغ)
پادما:(از اون جيغاي معروف)
لونا:اين موجود اينجا چي كار ميكنه؟
من:اوردمش خوابگاهمونو بزرگ كنه...
يه هو فلور چوبدستيشو در مياره ميگيره به سمت راجر...
راجر:اصلا مگه زوره؟..من دارم ميرم..
من:...
راجر:خوب نميرم...همه بريد كنار و گرنه..
من:و گر نه چي؟
راجر:...
خوابگاه كش مياد...
فلور:تميزشم بكن...
راجر:..نميخوام.
دزيره ميره كنار در لونا هم به اون ملحق ميشه...پادما ...چوبدستيشو در مياره......فلور: يالا...
*******************************

اينو در باره ي بزرگ شدن خوابگاه دختران نوشتم...اگه به بقيقه ...خودتون ميدونين...ربطي نداشت...منو ببخشيد..

---------------------



خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۴
#17

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
جـادوگـر
پیام: 1220
آفلاین
کریچر: هوی این جای منه؟
هاراگورن: من چی کار کنم اینجا جا نیست!
روح: هوی کریچر چی کارش داری تازه وارده!
کریچر: مثلا تو هم تازه واردی ها
روح: من با اینا فرق دارم. من زندگیمو در راه نابودی آستکبار و اشاعه ی دموکراسی گذاشتم
همه:
ارنی: راه رو باز کنین بابا اصلا من می خوام اینجا بخوابم.!
کریچر و هاراگورن:

در همین لحظه راجر از در خوابگاه با یه کوله پشتی وارد می شه

راجر: سلام بچه ها
همه:
راجر: یکی یکی موضوع چیه؟
کریچر: تو کدوم.... بودی؟
راجر: اولا مواظب حرف زدنت باش اینجا بچه زندگی می کنه! دوماً من رفته بودم یزد ولی مثل اینکه اینجا رو شما ریختین به هم در این مدتی که من نبودم. ازت ناامید شدم کریچر!
سام به طرفداری از کریچر: به این چه! تو جشن گذاشتی و بعد در رفتی! فکر نکردی این همه تازه وارد رو باید کجا جا داد؟ همه ی سالن پره. برو به عنوان ناظر فضای بیشتری بگیر!
راجر: اه راست می گی ها ! ولی مگه خبر رو نخوندین دیگه پهنای باندی نمونده. گالری رو هم به خاطر همین بستن!

همه:
کریچر: حالا چی کار کنیم!؟
راجر: شما ها خیلی آی کیو هستین ها! میدونستین! به راحتی یه ورد می خونیم این جا بزرگ تر می شه!
همه: چرا به فکر من نرسیده بود
راجر: چون شما ناظر نیستی! نویسنده و کارگردان این قسمت هم نیستی!
و ورد رو می خونه! خوابگاه به 6 برابر اندازه ی خودش بزرگ می شه
همه:
حمید که تازه اومده تو می گه: بابا حرفه ای! الان دخترا هم می تونن بیان اینجا بازم جا داشته باشیم
راجر: اوی! اصلا حواسم نبود باید برای دخترا هم درست کرد ولی من دیگه توان ندارم! خیلی خسته کننده بود. بعد از این مسافرته و الان هم انرژی برام باقی نمونده


!


Re: جشن تازه‌واردين!!!
پیام زده شده در: ۰:۰۸ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۴
#16

روح روشنايي


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۶ سه شنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۳۳ جمعه ۷ مرداد ۱۳۸۴
از وزارت سحرو جادو
گروه:
مـاگـل
پیام: 36
آفلاین
شب موقع خواب*
حميد:عجب روز خوبي بود تا باشه از اين روزا باشه
راجر: مثل اينكه بهت خوش گذشته
حميد:آره
كريچر:به من كه خيلي خوش گذشت مخصوصا برنامه آخر شب تو تالار عمومي
روح:آره مواد كه از خونه تا هاگوارتز اورده بودم تموم شد
سام:من تو رو مي شناسم...الان كل تختو بگرديم ازش اسمارتيز مي ريزه بيرون
روح:نه به جون سام ديگه تموم شد
همه خوابيدن(ساعت 1:30 شب)
راجر:اوي روح پاشو...پاشو بريم
راجر:كريچ پاشو...اونو بردار...منقلم بردار بيار منو روح داريم مي ريم...سيخ يادت نره
كريچر:امري ديگه
(ادامه كلبه كنار جنگل)


تصویر کوچک شده


جشن تازه‌واردين!!!
پیام زده شده در: ۶:۵۶ سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۴
#15

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
جـادوگـر
پیام: 1220
آفلاین
راجر: كريچر بيدارشون كردي؟

كريچر: نتونستم خواب بودن!

راجر: چرا بايد بيدارشون مي‌كردي؟

كريچر: خب بيان جشن!

راجر: نه منظورم اينه كه در چه وضعيتي يه نفر بايد باشه كه بري بيدارش كني؟

كريچر: مثلا تو به فلور زل زده باشي من بيام بپرم وسط بيدارت كنم

راجر: كريچر!!!!!!! زود برو اونا رو از خواب بيدار كن حتي اگه مجبور بشي آب بريزي سرشون.

حميد و هاروگورن و سام و روح روشنايي گرفته بودن خوابيده بودن كه كريچر آب مي‌ريزه سرشون.

حميد: اشد... من مردم كمك من شنا بلد نيستم. كي منو انداخت تو استخر واي! كمك!


ویرایش شده توسط پروفسور راجر ديويس در تاریخ ۱۳۸۴/۴/۲۸ ۱۰:۱۴:۴۱

!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.