هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


"خبرهای فوری جادوگران" تنها زمانی ظاهر می‌شود که وقایعی خاص در جامعه‌ی جادویی جادوگران در حال به وقوع پیوستن باشد. با ما همراه باشید تا از جدیدترین خبرها مطلع شوید.


اگر می‌خواهید از وقایعی که در جریان است جا نمانید، بهتر است هرچه زودتر در محل حادثه حضور پیدا کنید و خودی نشان دهید!


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
آوریل : واقعا...این همه زحمت کشیدم.....زور زدم.....تلاش کردم...بزرگشون کردم.....زیر بال و پرشون رو گرفتم....حالا که بزرگ شدن اینجوری تو روم وایمیستن!!
الکسا : حالا همچین میگه انگار از یتیم خونه اوردتشون اینجا!!
آوریل : ااا...جو رو خراب نکن دیگه، بذار همینجوری باشه، تاثیرش بیشتره!!
جان : حالا میخواین چیکار کنین؟
الکسا : خب معلومه، من میگم گیتار آوریل رو قایم کنیم!!
آوریل : کدوم گیتار؟
الکسا : گیتار طلاییت دیگه!!
آوریل : چقد مشکوک، گیتار طلایی؟
الکسا نگاهی به آوریل میندازه و با خودش فکر میکنه که این بشر احتمالا در اوج خل وضعی خودش به سر میبره، در همین حین جان میگه : تو که انقد الاغ نبودی آوریل، گیتار طلاییت دیگه، همون که جایزه گرفته بودی!! خیلی خز و خیل میزدا.....
آوریل با مشکوکیت تمام به الکسا و جان خیره میشه و فکر میکنه که نکنه خالی بسته واسه اینا و خودش خبر نداره، ولی چیزی یادش نمیاد.
آوریل : شماها در مورد چی حرف میزنین؟
الکسا : گیتار طلاییت، ولی واستا ببینم، دیگه جایزه میگیری به ما نشون نمیدی؟ میری به پسرا نشون میدی؟ حالتو بگیرم؟
آوریل : بابا من اصلا جایزه نگرفتم!!
جان : هووووم، راست میگه الکسا، چرا به ما نشون ندادی؟
آوریل : بابا چیو به شما نشون بدم؟ میگم اصلا من همچین چیزی ندارم، میگین نه خودتون برین ببینین!!

***در خوابگاه دخترا***
ققی و ادی و سدی زیر عبای نامرئی هری هستن و دارن دنبال گیتار آوریل میگردن.
ادی : ولی دماغ من به طرز غیرقابل باوری میخاره و آبریزش داره!!
ققی : من یاد الستور میفتم، از اونم همیشه این بو ساطع میشد و تا شعاع 5 کیلومتریش رو در بر میگرفت!!
سدی : نگاه کن، مردی قرار بود ترک کنه ها!! بدبخت از ترس نمید میره زیر این میکشه!! چقد بده آدم زز باشه.
ققی : حالا این گیتاره کو؟ اصلا من چرا تا حالا ندیدم؟
ادی : خب فقط به من نشون داده لابد!!
سدی : تو بوق کی باشی که فقط به تو نشون بده!! ولی ققی راست میگه، کلی مشکوکه، این بشر فرصتی رو واسه کلاس گذاشتن از دست نمیده!!
ققی : نکنه دوباره خواب دیده باشی؟
ادی : ها؟ چی؟ خواب؟
و برای nمین بار در اون روز دو دست با پس گردن ادی اصابت کرد!!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۵

پنه لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
از پشت دریاها!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 239
آفلاین
در همین هنگام از دل تاریکی(!) صدای فریادی به گوش می رسه و یکی داد می زنه:"هیش کی از جاش تکون نخوره!..."
آوریل و الکسا حدود دو متر میپرن بالا!!
جان:هیچی...یه لحظه فکر کردم یه صدایی شنیده م!!!
آوریل:تو خجالت نمیکشی؟نه تو شرم نمیکنی؟حیا نمیکنی؟وجدان خودت درد نمیگیره؟تو شبا خواب نتیجه ی اعمالتو نمیبینی جاتو خراب کنی؟نه من میخوام بدونم...تو خجالت نمیکشی؟شرم نمیکنی؟حیا نمیکنی؟در دیزی بازه حیای گربه کجا رفته؟(چه ربطی داشت!)مرتیکه بز!!
الکسا:ببین به نظرم جفتتون از وقت خوابتون گذشته توهم زدین
جان:پیشنهاد میکنم به راهمون ادامه بدیم.
(چه راه طولانیییی!!!!)
در طول راه برای اینکه خسته نشن!لکسا نخود چی کشمکشش رو بیرون میاره و در حالی که به ازای هر قدم 500تا رو میریزه زمین شروع به صحبت میکنن.
جان:آره داشتم میگفتم...من همینکه دیدم ققی و سدی و ادی دارن واسه آوریل نقشه میکشن پریدم وسط!یه مشت زدم ادی بیهوش شد!بعد یه کف گرگی خوابوندم تو مخش!بعد زدم ققی رو از وسط نصف کردم گذاشتم تو قابلمه واسه ناهار فردا بخوریم!بعدسدی هم که اینا رو دید از ترس سکته کرد مرد...بعد...
جان آب دهنش رو که حدودا تا نوک پاش آویزونه!رو با یه حرکت جمع میکنه بالا...!!
-آره...بعدم عین این قهرمانا بالای جنازه هاشون وایسادم گفتم مگه این آوریل چه بدیی به شما کرده؟...این بدبخت که حال کامله!!!بشکنه این دست که نمک نداره...این همه زحمت کشید بزرگتون کرد...اون وقت شما اینجوری جوابشو میدید؟
آوریل و الکسا:



Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۲:۴۲ شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۸۵

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
توی راه الکسا رو می بینن در حالی که به یه میله تکیه زده و داره زنجیر می چرخونه به جان می گه:"هوی آقا کجا کجا؟"
جان برمی گرده و الکسا رو می بینه و می گه:"ای بی نزاکت بی همه چیز!بگیر!"وبا کیف دستیش می کوبونه تو سر الکسا.
یهو کارگردان می پره وسط و می گه:"هوی بوقی!این پسره!کیف دستی نداره که!در ضمن دخترا به پسرا تیکه نمی ندازن!در ضمن اون شعر "هوی خانوم کجا کجا بود!"
الکسا:"همین شماهایین که با این تبعیض های احمقانه جامعه رو به فساد می کشونین دیگه!اینجا نویسنده منم بازیگرم منم! می تونی بیا بازی کن!بزنم تو سرت؟! "
کارگردان:"لازم نکرده!این دیگه کیه آوردین؟!جمش کنین آقا!جمش کنین!"
الکسا:"هان؟نه ببین منظورم اینه که من شرمندم!خب حالا یه کاریش می کنم!اما این جوری که نمیشه که!باید جای من و جان عوض بشه! "
کارگردان:"باشه بابا!کشتی ما رو!ضبط میشه!3...2...1....حرکت!"
توی راه جان رو می بینن در حالی که به یه میله تکیه زده و داره زنجیر می چرخونه به الکسا و آوریل می گه:"هوی خانوما کجا کجا؟"
آوریل و الکسا برمی گردن و جان رو می بینن و آوریل می گه:"ای بی نزاکت بی همه چیز!بگیر!"و الکسا با کیف دستیش می کوبونه تو سر جان.
آوریل:"خب معلوم هست که داری چیکار می کنی؟!"
جان:"هیچی من داشتم با تو می اومدم که یهو این الکسای بوق پرید وسط و همه چیو خراب کرد!"
کارگردان در حالی که به جان اشاره می کنه دستشو می کشه رو گلوش!
جان:" "
جان:"خب من چی کار کنم؟تقصیر من چیه؟تقصیر الکساس!"
الکسا:"آقا اصلا بی خیال!این جا رو مبهم می ذاریم ملت تو کفش بمونن.تازه جشنواره ای و اسکاری هم میشه! "
کارگردان:"قبول!اما اون همره یه کم مشکوکه....ولش کن ضبط می شه!"
خب...آوریل جریانو برای الکسا(!) می گه و از الکسا تقاضا و التماس می کنه! که با اونا بیاد تا حال این ادی و دارودستشو بگیرن!
الکسا کاملا مخالفت می کنه و می گه که اونا همشون ناظرن و مدیرن اما آوریل هیچ کاره ای نیست! و عمرا!
اما آوریل با زیرکی تمام به الکسا پیشنهاد زیر میزی می ده و....
الکسا:"خب حالا باید چیکار کنیم؟"
آوریل:"خب آی کیو باید حالشونو بگیریم!"
الکسا:"نه بابا!توجه نکرده بودم! تو چقد باهوشی آوریل!"
در همین هنگام از دل تاریکی(!) صدای فریادی به گوش می رسه و یکی داد می زنه:"هیش کی از جاش تکون نخوره!...."


[b][siz


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۸۵

جان راونکلاو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۹
از مثلث برمودا
گروه:
مـاگـل
پیام: 181
آفلاین
جان كه پشت ديوار قايم شده بود داشت به حرف هاي اين سه نفر گوش مي داد با خودش گفت :خيلي نامردن.مي دونم چي كار كنم.
سپس آهسته آهسته از اونجا دور ميشه و به سرعت مي ره پيش آوريل.
جان:آوريل...آوريل...
آوريل:باز اومدي چرت و پرت بگي؟

جان:چرت و پرت چيه ديگه.خبراي جالبي برات دارم...
آوريل كه كمي متعجب شده بود به آرامي گفت:خوب گوش ميدم...
جان:البته تو مرام ما نيس كه فال گوش وايسيما.يعني داشتم مي رفتم كه ديدم چند نفري داشتن در مورد تو صحبت مي كردن كه منم نا خواسته شنيدم...
آوريل:يادم با شه حتما گذارش بدم...
جان:اي بابا.گذارش ديگه واسه چي؟؟مارو باش مي خوايم به كي كمك كنيم...
آوريل:حالا ناراحت نشو.بگو ببينم چه مرگته...
جان:راستش ادي و ققي و سدي داشتن مي گفتن مي خوان حال تو رو بگيرن.من شنيدم...
آوريل:حال منو؟چه جوري؟؟
جان:من كه تازه اومدم از چيزي خبر ندارم...
آوريل:حالا ناز نكن.برات ابنبات مي خرم...
جان:مي خوان اون گيتار طلاييه كه بهت جاييزه دادن رو بدزدن...
آوريل:چييييييييييييييييي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جان:اگه خوستي من كمكت مي كنم...
آوريل:حتما مي خوام...
و دو تايي رفتن



Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۷:۳۰ شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
دوباره دوربین برمیگرده به زیر ساعت مذکور، و هنوز بحث داغی بین ققی و سدی و ادی در جریانه.

ادی: ولي من رنك بهترين عضو تازه وارد رو ميخوام
ققی : مرتیکه خرس گنده خجالت نمیکشی رنک بهترین تازه وارد رو میخوای؟ نمیگی بعدش مسخره عام و خاص میشی؟
ادی : خب باشه، پس حالا که این رنک رو بهم نمیدین، میشه خواهی کنم رنک بهترین عضو تازه وارد رو بهم بدین؟
دو دست با قدرت تمام به مغز ادی برخورد میکنن و میفرستنش قاتی باقالیا!!
ادی در میان باقالیا (همون دیوار) : شوخیییییییییییی
سدی : ولی من یه پیشنهادی دارم....
ققی : چی؟
سدی : این بشر رو گیتارش خیلی حساسه، من میگم بریم رو گیتارش خط بندازیم در ریم!!
ققی : من واقعا اندر کار این کریچ موندم که چطور تونس تورو با این همه خنگی راه بده ریونکلاو، منگل بود؟ مست بود؟ در روابط عشقی با مشکل مواجه شده بود؟ قصد خودکشی داشت؟ چه مرگش بود که تورو انداخت این وسط؟
سدی : خب مگه چیه؟
ققی : آخه رو گیتار چه جوری خط بندازیم که حالش گرفته بشه؟ مگه ماشینه؟ نه....یه پیشنهاد بهتر دارم.....من میگم بریم سیمهای گیتارش رو پاره کنیم!! فکر کنم دق کنه بچه مردم!!
ادی از جاش بلند میشه و گرد و خاکش رو میتکونه و میاد پیش بچه ها : نه.......یادتونه همین چند وقت پیش بهش یه جایزه دادن؟ یه گیتار طلایی بود؟ خیلی جواد بودا.....
ققی : خب آره یادمه
ادی : من میگم بریم اونو بدزدیم!!
ققی : با همه نفهمیت اینو خوب گفتی، من پایه ام!!
ادی : پولمو بده!!
و برای بار سوم دو دست محکم بر مغز ادی فرود میاد و هر هر موذیانه ای به گوش میرسه!!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۳:۱۰ پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۵

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
ادی: چي؟ بابا فارسي حرف بزن منم بفهمم ديگه!
ققي: هيچي...سدريك چيكار كنيم؟
سدريك: من ميگم بريم بخوابيم، فردا در موردش حرف بزنيم!
ادی: ولي من رنك بهترين عضو تازه وارد رو ميخوام

در جايي شگرف، جايي فراتر از ذهن پسران، عده ای بر روي چيزهايي نرم، درجاي خود بي قراري ميكردند و به فكر مشغول بودند! نور مهتاب و سوسوي شمع همه چيز را زيبا مينمود؛ حال آنكه آن چيز مخلوقه اي بس عجيب باشد!*
صداي عجيبي كه آب را در دل هرشخصي به راه مي انداخت با ملايمترين حالت خود از اين بهشت برخاست:
-نظر شما چيه؟

دقايقي در سكوت گذشت ...
-احتمالش خيلي كمه!
-نه...من اون رو ميشناسم، خيلي نامردتر از اين حرفاست.
-خب اين مشخصه كه ما جزو ترين ها ميشيم!
-چند بار بگم، اون نتيجه رو اعلام ميكنه. منم مطمئنم كه تقلب ميكنه! وقتي هم كه رنكارو گذاشتن ديگه نميشه كاري كرد ...

در آن مكان، كه هر انسان آرزوي آن را ميكرد؛ شرارتي فريبنده حكمفرما شد! آه...اين چه نيروييست ؟

-----------------------------------------------------------------------------------
*جاي گليدي خالي!
**نميدونم چرا اينجوري نوشتم


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
خب بنده دیدم که موضوع قبلی رو کسی ادامه نداد و البته خودمم اونجوری نمینویسم و یه هفته هم از پست آخر گذشته پس میریم تو یه موضوع جدید:
_________________________________________________

همه جا تاریک است، هیچ صدایی به گوش نمیرسد، هیچ صدای حتی صداهای معمول شبانه!!، نور مهتاب که با لجاجت خاصی تاریکی شب را شکافته (چه ربطی دارن به هم اصلا؟) ساعت دیواری تالار را روشن کرده و عقربه های کج و کوله آن، ساعت 4 صبح را نشان میدهند.
در گوشه تصویر چند جنبنده از نوع خزنده به چشم میخورند و صدای پچ پچ آنان سکوت تالار را از بین میبرد.
-: پیست.....هیست......هستین؟
دو صدا با دو لحن متفاوت : آره!!
-: خب پس بیاین اینور که نور هم باشه همدیگرو بهتر ببینیم!!
صدای شش جفت پا که به صورت چهار نعل روی سرامیک های 5 بند انگشت خاک گرفته تالار میدوند شنیده میشود، ناگهان هر سه پایین ساعت میایستند.
-: اه نکن دیگه ادی، ول کن این سدریکو دیگه....
ادی : بابا تو تاریکی شب فقط میشه این کارا رو کرد، اذیت نکن دیگه ققی، بذار خوش باشیم!!
ققی : مرتیکه کارتون داشتم که این ساعت اوردمتون اینجا، نذر نداشتم شما دوتا رو بهم برسونم که!!
ادی : خب بگو چیکارمون داری؟ فقط زود تند سریع که بعد از سدی 4-5 نفر دیگه منتظرنم!!
سدی : خیلی نامردی!!
ققی : بسه دیگه، آقا من گفتم بیاین اینجا در مورد این دختره آوریل حرف بزنیم.
سدی : در مورد اون چه حرفی داریم بزنیم؟
ققی : بابا این آوریل اگه من نبودم الان ریون نبود!! من بودم که با هزار زور و زحمت و خواهش و تمنا اوردمش ریون، حالا که باید جواب این همه لطف و محبت منو بده انیجوری میکنه!!
ادی : چه جوری میکنه؟ شاخ شده؟ برم شاخشو بشکونم؟
ققی : اون خودش شاخ 8تای منو تورو میشکونه!! نه، ولی همین ترینا دیگه، لاقل نیومده یه جا بهم رای بده دلم خوش باشه!!
سدی : راستم میگیا.....اسم هیچ کدوممون رو نیاورده، مثلا حذبی هم هست، رفته به کریچ رای داده!!
ادی : حتی تو تازه واردا هم منو نگفته.
ققی : شونصد ساله اینجایی هنوز به خودت میگی تازه وارد؟ ولی اینا رو ول کن!! باید حالشو بگیریم، حداقل یه کاری کنیم که بره ما رو معرفی کنه!!
سدی : خب اینم یه حرفیه واسه خودش، ولی چیکار کنیم؟
ادی : بریم به کریچ بگیم ناظرش کنه؟
دو مشت بر مغز ادی کوفته میشه و صداش توی تالار به صورت اکو دار میپیچه!!
ادی : بابا نزن، فقط یه شوخی بود، همر داشت ندیدی؟ (چه خالی بندی!!)
سدی و ققی : نه ندیدم!!
ادی : مرده شور اون چشماتون رو ببره، اینم همر :
ققی : ولی جدی چیکار کنیم؟

______________________________________________
واقعا فکر میکنین باید چیکار کرد؟


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۵

جان راونکلاو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۹
از مثلث برمودا
گروه:
مـاگـل
پیام: 181
آفلاین
در همون حال كه دو نفر با كمال حساسيت با هم صحبت ميكردن يكدفعه يه لنگه كفش بر روي زمين ديده ميشه و سريعا ناپديد ميشه.
شخص اول:كي اونجاس؟؟؟زود شنلت رو بردار...
شخص دوم:مگه نشنيدي؟برش دار...
مدتي گذشت اما نه صداي پايي آمد نه شنلي كنار رفت...
شخص اول بلند شد به سمت نقطه اي كه كفش را ديده بود رفت.
دستش را به آرامي در هوا تكان داد اما به هيچ چيزي برخورد نكرد...
شخص دوم:اگه فرد مشكوكي باشه حساب جفتمون رو ميرسن.واي.اميدوارم هيچ اتفاقي نيفته...
شخص اول:ميدوني ...اگه بگيرنمون من ديگه نمي تونم معجون رو درس كنم .اون وقت اونا حسابم رو ميرسن...
شخص دوم:حالا چه قدرش مونده؟؟
شخص اول:گفتم كه دو سه روز وقت ميبره...
شخص اول به سرعت وسايلش رو جمع ميكنه و در حال جمع كردن ميگه:ديگه نبايد زياد من و تو رو با هم ببينن.ميفهم؟
شخص دوم تاييد ميكنه و از جاش تكون نمي خوره وفقط از روي تاسف سرش رو تكان ميده...
...
_____________________________________________
طرحي كه بينز داد واقعا عاليه.من حمايت ميكنم بد جور


پستت بد نبود...ولي!!!
فضاسازي و توصيف كه اصلاً نداشتي، فقط و فقط ديالوگ نوشته بودي!
به انتهاي پست نفر قبلي هم خوب دقت كن. وقتي نوشته فيد به سياهي ميشه يعني اين صحنه تموم شد و صحنه بعدي بايد يه جاي ديگه باشه يا يه زمان ديگه!
روي نمايشنامت فكر كن و وقتي كه اون رو مينويسي يه بار ديگه از روش بخون و غلطاي املاييت رو بگير!
با تشكر...ادی


ویرایش شده توسط ادی ماكای در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۳۱ ۲۳:۲۰:۴۶


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۰:۲۹ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۵

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
مـاگـل
پیام: 742
آفلاین
نمای عمومی هاگوارتز در شب بارون به شدت می باره و صدای رعد و برق قطع نمیشه دوربین با یک حرکت زوم این به یکی از پنجره های نیمه روشن مدرسه نزدیک میشه و کم کم وارد اون میشه
نمای عمومیه تالار ریون کلاو
فضا بسیار تاریکه و سکوت کشنده ای در تالار حکمفرماست در گوشه تصویر یک شیء متحرک دیده میشود دوربین با یک حرکت بسیار نرم به سمت شیء میره کم کم یک شمایل سایه وار از یک انسان دیده میشه که خیلی آرام مشغول کاری است . شخص تا جائی که ممکن است کارش رو آروم انجام میده صدای برخورد کفش با زمین که بسیار آرام است شنیده میشه شخص سایه وار به سرعت دست پاچه میشه و به اطراف نگاه میکنه
صدای شخص اول که بسیار آرام است : اه توئی چرا اینجوری یهو میای ترسیدم
صدای شخص دوم : برای چی ترسیدی بجز منو تو کسی تو تالار نمونده که همه امروز رفتن تعطیلات کریسمس
صدای شخص اول : میدونم گفتم نکنه یکی از مدیرا اومده سر کشی
صدای شخص دوم : نه بابا این موقع شب اونا خوابن حالا تو به کجا رسیدی
صدای شخص اول : دارم درستش میکنم معجون خیلی مشکلیه چند روز وقت میخواد به این راحتی ها نیست
صدای شخص دوم : من که گفتم قبول نکن خیلی سخته میدونی اگر از پسش بر نیای چیکارت میکنن
صدای شخص اول : آره میدونم ولی اگر بتونم درستش کنم خیلی خوب میشه . به یه سری وسائلم نیاز دارم باید برام پیداشون کنی
صدای شخص دوم : تو این چند روزه که مدرسه خلوته خیلی راحت پیداشون میکنم . ببینم دیگه باهات تماس نگرفتن
صدای شخص اول : چرا منم یکم ازشون مهلت گرفتم خیلی عصبانی بودن ولی من راضیشون کردم
صدای شخص دوم : خودتو با بد کسائی درانداختی آخه خون آشاما رحم و مروت ندارن
شخص اول با نگرانی به اطراف نگاه میکنه
صدای شخص اول : هیس اسمشونو نیار ممکنه مراقبمون باشن ولی میدونی اگر کارشون رو انجام بدیم چی گیرمون میاد . جادوی سیاه . همون چیزی که اینجا خبری ازش نیست
تصویر کم کم فید به سیاهی میشه
------------------------------------------------------------------------------
خیلی دوست دارم این رول به صورت ترسناک ادامه پیدا کنه یا تا یه جائی به صورت ترسناک بره و کم کم با طنز آمیخته بشه
دیدم این هری پاتر اصلش بر مبنای ترس و وحشته ولی تو این جا همه فقط طنز کار میکنن گفتم یه چیز ترسناکی داشته باشیم بد نیست
از تمام بچه ها درخواست میکنم با همکاری هم این رول رو جلو ببریم اگه کامل بشه خوب میشه این فقط یه ایده است برای نوشتن ترسناک که من خیلی دوست دارم اگر خوب نیست میشه یه تغییراتی توش داد
از تمام بچه هائی که رول ترسناک دوست دارن خواهش میکنم همکاری کنن


[b][color=0000FF]بينز نام


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱:۵۴ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۴ سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۵۷ پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
از خودم هم نمیدونم(آواره)
گروه:
مـاگـل
پیام: 8
آفلاین
خب ببخشید دوستان ولی این پست چون خیلی جالب بود منم یک کم تغییرش میدم
...........................................................................
مایکل : اگه تو بذاری چرا دیگه
مایکل به طرف بینز اشاره میکنه
مایکل : این که میبینی بینزه از اون عوضیهاست یوقت دنبالش راه نیفتی خیلی ابله و بی آبروست فقط ور میزنه و جنجال میکنه الان شده دشمن کریچر اصلا فقط دنبال دعواست
آنتونی : ایول چه خوب اتفاقا منم دعوا دوست دارم زور گوی صفا میده، مخصوصاکتک زدن، خوشبختم بینز جان بیا بغلم >:D<
مایکل به طرف کریچر اشاره میکنه
مایکل : این کریچره مدیره اونم چه مدیری خیلی ادعاش میشه فکر میکنه چیکار کرده حالا یه پستی گرفته و به بچه ها همش زور میگه
آنتونی : ها؟ چی میگه؟ مدیر؟ سلام عزیز دلم چقدر تو خوشتیپی ای جیگر اصلا من اصولا مدیرا رو دوست دارم تو که حتما بیا بغلم >:D<
مایکل به ادی اشاره میکنه
مایکل : این ادیه ناظر تالار این (از اینجا به بعد توسط خودم سانسور شد فعلا ادی رو برای کارای مهمتر نیاز داریم )
آنتونی :
مایکل به دزیره اشاره میکنه
مایکل : این دزیرس خیلی خشنه اصلا...
آنتونی : خب خب بسه در مورد این نگو خودم میدونم ولی فکر کنم در ادامه میخواستی بهش توهین کنی نه؟ نبینم ها این اصلا
مایکل به سمت آوریل اشاره میکنه
مایکل : این آوریله خیلی ارزشیه قبلا ناظر تالار بود ولی خوشبختانه طی یک عملیات انتحاری سرنگون شد از هر صد کلمه که میگه یه نصف کلمش بدرد میخوره من فکر کنم جاسوسه کریچره ولی خودشو مخالف نشون میده مراقبش باش خیلی زیرآب زنه
آنتونی : جدا؟ چه جالب خوشبختم آوریل جان
مایکل : دیگه دیگه دیگه آهان این ققنوسه با تازه واردا زیاد خوب نیست ولی خیلی این کارس داره میزنه چشم کریچرو کور میکنه نوکش خیلی تیزه
آنتونی : بله میدونم قبلا با هم یک مناظره کوتاه داشتیم خیلی هم عصبیه
مایکل به سمت سدریک اشاره میکنه
مایکل : این سدریکه نشانه بارز جمله معروفه تفرقه بندازو حکومت کنه میاد همه رو به میریزه از آب گل آلود ماهی میگیره کلا طرفش نرو
آنتونی : ایول چه آدم جالبی خوبه دیگه از همه زرنگ تر به نظر میاد
ادمه دارد .........


when you need a light in aloanly night cry me like a fire in your heart :bigkiss:







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.