هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
#69

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
مـاگـل
پیام: 523
آفلاین
تانكس ناراحت در گوشه اي از سالن ميشينه و دورشو بچه هاي ريون ميگيرن كه ميخوان دلداريش بدن...
اينطرفتر كفتر و سدريك نشستن
كفتر در حاليكه بال بال ميزنه:نامرد تو كه همه چيو لو دادي.
سدريك:كريچر بهم گفته صداقت از همه چيز بهتره
كفتر:تو يكي ديگه اين حرفو نزن,بگو ببينم چقدز ميگيري دوباره اينكارو تكرار كني؟
سدريك:عمرا من با اين چيزا وسوسه نميشم.
كفتر يه مشت گاليون از جيبش در مياره و به سدريك ميده:كافيه؟فقط يه جوري بفرست منو كه صورت به صورت شيما.
سدريك:حالا بريم يه كاريش ميكنم.
سدريك و كفتر به اون سمت تالار ميرن...

مودي در اونجا با چشم جادوييش به دختراي ريون بد نگاه ميكنه...
كفتر(زير لب):آماده اي؟
سدريك(زير لب):آره برو كه رفتيم.
مثلا روي زمين ليز ميخوره و كفتر كه تو دستاشه از طرف صورت به سمت تانكس پرتاب ميشه...
وجدان سديك:اين چه كاريه ميكني؟مگه توصيه هاي بابا برقي نه ببخشيد توصيه هاي كريچر يادت رفته؟
در يك لحظه اسلوموشن سدريك به خودش مياد و خودشو به جلوي تانكس پرتاب ميكنه و...
كفتر كه چشاش بستس با سدريك در حال تنفس ميشه. :bigkiss:
كل تالار:
مودي:
سدريك بيهوش از اين فداكاري روي زمين ميافته.

----------------------------------------------------------

يه دكتر بالاي سره سدريكه و بچه هاي تالار همه ناراحتن.
دكتر:متاسفانه اين مرد جوان به بيماريه آنفلونزاي مرغي دچار شده.


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۹:۲۳ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
#68

نیمفادورا تانکس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۸ سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲:۲۴ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵
از دره گودریک
گروه:
مـاگـل
پیام: 93
آفلاین
تانکس:پشو بابا ..پشو خدت رو جمع کن ..داره حالا باسه من ناز میکنه ...هو کفتره پررو پشو ...مودی اومد تو ...دهه پشو دیگه بهت میگم
سدریک: من که بهت گفتم این لوسه و خودشو همش لوس میکنه تو اسرار داشتی ولش کنم
تانکس:آره بابا نمیدونستم اینجوری...پشو بابا...دختر جماعت انقدر ناز نمیکنه خودشو که این کفتر میکنه
مودی لنگان لنگان به طرف سدریک و تانکس میاد :اینجا چه خبره...دوشیزه تانکس این چیه در آغوشتون؟...مگه نمیدونید که اوردن هر گونه جوجه بخ سالن عمومی ممنون است
سدریک:پرفسور این جوجه نیست این کفتر خودمونه که در آغوش تانکسه و داره خودشو لوس میکنه
مودی: بله..چه معنی داره..این کار غیرآسلامی است ...خانوم تانکس خجالت بکشین .....
تانکس:پرفسور اجازه بدین من توضیح میدم ..قصه از اینجا شروع شد ...
ققی:از شب و ماه و ستاره
تانکس:اه پشو برو ببینم کفتربی مزه لوس..بله داشتم میگفتم که این سدریک کفتره رو گروگان گرفته بود و داشت خفه اش میکرد که من سر رسیدم و اومدم نجاتش بدم و این سدریک اینو انداخت تو بغل من حالا این بلند نمیشه بره پی کارش اینجا هی ناز میکنه
مودی:آقای دیگوری این حرکت شما خیلی ناشایسته بود ..منظورتون از این حرکت چی بود؟
سدریک:پرفسور راستش رو بگم این نقشه ای بود که این کفتره آب زیر کاه کشید و به من گفت تو منو خفه کن و بندازم تو بغل تانکس تا منم خودم رو باسه اون یه ذره لوس کنم
ققی:دروغ میگه بابا..به من چه ...منو چه به این کارا ..اصلا من خجالت میکشم برم طرف دخترا ..حالا میگی خودم رو انداختم تو بغل تانکس؟ وا بلا به دور
تانکس:پشو بابا بندو بساطت رو جمع کن ...کفترچاهی پررو ...خجالتم نمیکشه...منو بگو فکر کردم داری خفه میشی...آب زیرکاه
ققی:بابا به خدا بی گناهم تانکس جونم به خدا من..
تانکس قهرآمیزانه اونجا رو ترک میکنه و ....


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۸:۴۶ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
#67

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 1771
آفلاین
-عجب گیری کردیم ها! بابا اون صدای حذف پست بود..!!!!

سدریک: حذف پست!؟

آوریل: آره دیگه!!! به ویلی جون گفتم موزیک بذاره براش!! همچی نازه!!!

در همین حال سدریک احساس میکنه چیزی مثل بال و پر یه پرنده!!!( از کنارش عبور میکنه!!!

سدریک: ققی! فرار کرد!! ققی! هوی کفتر فرار میکنی!!! اکسیو کفتر! اکسیو کفتر!!! میگم اکسیو!

کفتر در بغل سدریک هی به طرف بالا کشیده میشه!!!

سدریک: تو اینجایی

ققنوس در حال بالا پریدن!!!

تانکس میپره جلو!

-تو هیچی نوفهمی! دوساعته دارم میگم ولش کن!

سدریک: ها آبجی نوشه!!! فقط بخاطر شما ها!

سدریک ققی رو میده به تانکس! تانکس کفترو تو بغلش میخوابونه!!!

تانکس: آخی نازی!گوگولی! کفتر! گنجیشک! ای کلاغ روی سیم خاردار!!! دردت گرفت؟؟

ققی که داره خودشو ناز میکنه یه قری میده!!!

شترق!

در باز میشه...و مودی وارد میشه!!!


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
#66

نیمفادورا تانکس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۸ سه شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲:۲۴ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵
از دره گودریک
گروه:
مـاگـل
پیام: 93
آفلاین
به طرف ققی میره و چوب جادوش رو به طرف ققی بیچاره فلک زده میگیره و به دشمن میگه اگه نزدیکم بشین با یه طلسم قشنگ میکشمش و میفرستمش اون دنیا ققی که رنگ از سرو صورتش پریده التماس کنان به سدریک میگه بابا ولم کن به من چه چرا منو میگیری من زن و بچه دارم مگه همه مثل تو بی زن و بچه ان به بچه هام رحم کن...ولی از اونجا که این سدریک خیلی پلیده نه تنها ققی رو رهاش نمی کنه بلکه بدتر خرخره ش رو میگیره که بدبخت خفه شهو با خشانت تمام به ققی میگه خفه شو که ققی نزدیک بود از این خشانت سدریک پس بیفته تو این گیرو دار که دوتا از دوخترای خوشگل ریون وارد سالن میشن و سدریک که همش چشمش به ققی فلک زده بود تا یه وقت از چنگش فرار نکنه دختر خانوما رو نمیبینه اما ققی (از اونجا که خیلی چش چرونه) دوتا خانوما رو میبینه هی با علم اشاره میخواد به این سدریک که هیچی نوفهمه بفهمونه که بابا زشته جلو دخترا نکن از این کارا ولی سدریک نوفهمه ....که در این هنگام آوریل جلو میاد و به سدریک میگه:اینجا چه خبره؟
سدریک که تازه متوجه حضور اونا شده بود دست و پاشو گم میکنه و گلو اون ققی بدبخت رو محکمتر میگیره که تانکس بهش اشاره میکنه گلو ققی رو ول کنه که سدریک طبق معمول نوفهمه تانکس چی میگه که تانکس یه دفعه با صدای بلند
تانکس:ول کن گلو اون بدبخت رو دوست داری یکی گلوت رو اینجوری بگیره و فشار بده
سدریک با همون حالت خشن با خشونت و فریاد به تانکس میگه:آخه دشمن داره حمله میکنه اینو گروگان گرفتم منو نکشن
تانکس هم از دست سدریم عصبانی که چرا سرش فریاد زده و تو فکر بود که ققی میگه:بابا خجالت بکش میگم هیچی نوفهمی آدم آخه سر یه خانوم محترم فریاد میکشه پسر
سدریک:هوووووووووووم
ققی:من از شما عذرخواهی میکنم ..این اشتباه کرد نفهمیده
تانکس:مهم نیست....(با فریاد) سدریک بهت میگم گلوش رو ول کن خیالاتی شدی دشمن کجا بود پسر خفه شد ..رنگش پرید تا دو دقیقه دیگه ولش کردی که کردی نکردی خودم میام گلوت رو اینجوری میگیرم ببینم دوست داری گلوت رو اینجوری بگیرن......۱و۲و۳
سدریک:باشه بابا ولش میکنم ..بیا ولش کردم... تو جلو نیا حالا
...ولی به جون خودم من دشمن رو دیدم ها
تانکس:ای بابا زیادی فیلم جنگی میبینی روت تاثیر گذاشته ...پسر آخه دشمن کجاس ..کو نشون بده دیگه ...کوشن ...
سدریک:باشه...هرچی تو بگی من اشتباه کردم...ولی به جون خودم دشمن بودنا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


ویرایش شده توسط نیمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۵ ۱۶:۱۵:۴۳

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۱:۴۱ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
#65

راجر دیویس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۳۴ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵
از کافه مادام پادیفوتD:
گروه:
مـاگـل
پیام: 23
آفلاین
در این هنگام راجر دیویس وارد صحنه میشه.
راجر:اینجا چه خبره نصفه شبی؟ کریچر چرا پژمرده افتاده رو زمین؟
سدریک سریعا به طرف صدا برمیگرده و چوبشو به سمت راجر میگیره و میگه تو دیگه اینجا چی می خوای؟
راجرم که قربونش برم نترس و شجاع و دلیر و Brave Heart میگه:اصلا خودت اینجا چی کا می کنی هافلی خنگ؟؟؟
ققی:سدریک اومده ریون.
راجر:خب چرا زودتر نگفتی بیا بغل عمو راجر
سدریک:نزدیک نشو.برو عقب وگرنه تو هم مثل کریچر...
راجرم که رو کریچر تعصب داره چوب دستیشو میکشه ولی با حرکت سریع سدریک راجر خلع سلاح میشه.
ناگهان از پنجره نوری دیده میشه و صداهایی ناهنجار که واسه بالگردهای N.Y.P.D بود.
صدایی بم از پشت بلندگو:تو هیچ راه فراری نداری.قلعه کاملا محاصره شده.چوب دستیتو زمین بزار و بیا بیرون.
سدریک که هنوزم نفهمیده قضیه کاملا چیه ولی از روی چند تا فیلمی که قبلا دیده بود می فهمه که الان وقت گروگان گیریه.
یه نگاهی به اطرافش میندازه و به طرف ققی میره.(بیچاره ققی)
...


Always know if the juice is worth the squeeze


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۱۷:۴۵ یکشنبه ۴ دی ۱۳۸۴
#64

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
مـاگـل
پیام: 523
آفلاین
ققي و كريچ تنها توي تالار نشستن.
كريچ در حاليكه با عصبانيت ناخوناشو ميجوه:همينو ميخواستي بد قدم.شوم.پليد.تشنه.كفتر.اينا همش از پاقدمه تو بود.
ققي:اين حرفا چيه ميزني داري حسابي خجالتم ميديا.
كريچر: خدايا توبه من چه گناهي كردم كه بايد گير يه كفتر بيا...

ناگهان چيز سياهي از جيب كفتر ميپره بيرون.
كريچ:اين چي بود
كفتر:آهاي سياهي كيستي؟
سياهي:اولن خودت سياهي من به اين سيفيد ميفيديم.دوما كه منو جدي نميشناسي؟ من كه خيلي معروفم
كفتر:ببينم تو زن عمو خفاش من نيستي؟
سياهي:هوي بوقي درست صحبت كن من سدريك ديگوريم
كريچ:حالا چه جوري رفتي تو جيب اين؟

سدريك:خب راستش يه بعد از ظهر كه پشت پنجره ي تالار هافلپاف نشسته بودم و از روزگار آستكباري ميناليدم يهو ديدم يه كفتر داره از جلوي تالار رد ميشه سريع كاملا باناموسي پريدم و دمشو گرفتم رفتم تو جيبش.ققيم حواسش به ماده كفتراي روي برج بود. الانم مديرا دنبالمم.اگه پيدام كنن سه سوت حذ شناسه ام.

كريچ:عجب داستانه عجيب و مهيجي بود ولي يه چيزي رو ميدوني؟
سدريك:نه چيرو؟
كريچ:ميدونستي من مديرم؟
و ناگهان دستشو به سمت دكمه ي بيسيم اطلاع رساني به وبمستر ميبره.
سدريك:استيوپفاي.
كريچ بيهوش روي زمين ميافته.
سدريك:هي كفتر صدات در بياد يه نفرين شوم نصيبت ميكنم.
كفتر در حاليكه بال بال ميزنه:به من چه تازه يه تشنه ي قدرتم كم شد.


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۹:۱۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
#63

کاراگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۵۸ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۵۰ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
از خوابگاه پسران راونکلاو
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 75
آفلاین
در تالار راونکلاو با صدای گوش آزاری باز میشه!!!
ققنوس به کل تالار نگاه می ندازه و می بینه هنوز مجسمه اش کنار دیواره!!
ققی:چه دوستای خوبی دارم من بعد رفتن هم به یادم بودن!!
ققی به طرف مجسمه میره!که توی تاریکی پاش رو روی یه چیز استخونی می ذاره و صدای شکستن استخون میاد!!
شخص:آخخخخخخ....کیه این وقت شب اومده اینجا
و چراغ ها روشن میشه
لحظه این نگاه کریچر با چشمان ققی گره می خوره!!!و ناگهان کریچر دادی می زنه و شروع می کنه گریه کردن
ققی:اه مگه مرض داری الان همه بیدار میشن!!نکن بچه!!
کریچر دست پاش رو می کوبه به زمین میگه:وای من چقدر بدبختم تا میام یه نفس بکشم اینو بالا سرم ظاهر می کنن!!من نمی خوام
ققی تا اومد کریچ رو ساکت کنه دید همه بچه ها بدور وره ققی ایستادن
الستور همون جا تاققی رو می بینه غش می کنه!!
آوریل:اه تو چرا دوباره برگشتی تازه داشت یه آب خوش از گلمون پایین می رفت!!
ققی: تو دیگه چرا؟!!این کریچ حداقل تشنه قدرته مشکل تو با من چیه؟!!
آوریل:تابلوه دیگه اومدی ناظر ریمون بشی دوباره!!خیلی پستی!همش تو فکر قدرتی!
ققی: من اصلا بر می گردم!!خیلی نامردین
کریچر تااین حرف رو مش نوه نیشش تا بنا گوش باز میشه
کریچ:این حرفی که الان زدی رو راست گفتی (از اینجا به بعد ققی و کریچ در حال اد زدن می باشند...با صدای بلند)
ققی:عجب آدمیه ها اصلا بر لج تو من اومدم که رو دست تو بلند شم و ناظر ریون هم بشم!!
کریچ:بیش بینیم باو من مدیرم!!!هرکی تو رو ناظر ریون کنه من برت می دارم!!!
ققی:اصلا حالا وقت این حرفا نیست!!من تازه اومدم
کریچر:تازه اومدی همین الانم بر می گردی!!من نمی ذارم این دفه هم تنها نیستم آوریلم با منه
ققی:دروغ می گی!!بوقـــی بوق
و کریچ ققی می پرن رو هم و شروع می کنن داد کشیدن!!
کریچ:آوریل این داره منو می کشه نجاتم بده!!
ققی: آوریل انقدر خوابش سنگینه چه زود خوابید!!
کریچ:نه یه چیزیش شده!!ببریمش دکتر!!
پشت در بیمارستان!!
ققی:کریچ مریضیش چیه؟!!
کریچ:می گن پارگی پرده گوش!!!
ققی:انقدر کولی بازی در آوردی و داد زدی تا کر شد!(از اینجا به بعد دوباره شروع می کنن داد زدن)
کریچ:من داد زدم یا تو!!
ققی:تو خود تو!!
کریچ:کولی با کی بودی بوقی!!
و دوباره می افتن رو هم و شروع می کنن داد زدن!!
کریچ و ققی با قیافه ای درب و داغون وقتی دارن از بیمارستان خارج می شن می بینن همه افتادن رو زمین و بیهوش شدن(علت همه:پارگی پرده گوش)

آها ماشالا....همه دست دست...گور بابا اقدس ایول ققی، خوش اومدی به ریون کلاو....خوب تعارفات بسه دیگه....چی داداش؟ دارم درست میبینم؟ کی میخواد بیاد ناظر شه ها؟ اهای نفس کش منو بیگیر که بیگیرمش....همون یه تشنه قدرت کریچر بس بود که رفت مدیر شد.....بیای طرف نظارت شپلخت میکنم منتظر پستای توپت هستم، به تله تاتر یه سری بزن.


ویرایش شده توسط پروفسور لاوین در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲ ۱۵:۰۷:۵۵
ویرایش شده توسط پروفسور لاوین در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۲ ۱۵:۱۰:۳۴

از اون بالا کفتر میایَ یَک دانَه ققنوس میایَتصویر کوچک شده


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ جمعه ۲۰ آبان ۱۳۸۴
#62

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
دوربین بیناموس همراه با فیلمبردار بیناموستر از سوراخی فوق العاده بیناموسی وارد تالار میشود و روی ناحیه ای شامل تعداد زیادی پشم زوم میکند که بعد از تحقیق و تفحس (تفحص؟ تفهس؟ تفهص؟) زیادی معلوم میشود که بله این ریش مرحوم سرژ میباشد که با ولدی بالای سن مشغول خوندن است و همه دوستان به جز آوریل و فلور دارن میرقصن.
فلور : دختره احمق دیوونه شدی؟ اومدی اسمشو نبر رو دعوت کردی؟
آوریل : اه.......چرا داد میزنی؟ مطمئن باش اگه تو چیزی نگی هیچکسی نمفهمه که این ولدیه.
فلور : هیس....اون اسم نحسش رو نیار که نحسی وجودمون رو فرا میگیره. بابا بفهم: این اسمش رو نبره که با خودت اوردی به این مهمونی ای خدای بزرگ، اون یه قاتل تمام عیاره این روزگار سیاه، با یه اشاره میتونه همه مون رو بکشه این آسمان کبود، اگه کسی اونو یشناسه بدبخت میشیم که بدبخت بیچاره، میزنن بیرونمون میکنن و دیگه هیچ غلطی نمیتونیم بکنیم ای پدرسگ فضول!
آوریل : اهوی درست صحبت کن....من ناظرم میدم بلاکت کننا.....
فلور : تو غلط میکنی.....دارم بهت میگم اینو یا بیرونش میکنی یا همه جا داد میزنم که این اسمشو نبره.....ببینم اون موقع چه غلطی میخوای بکنی.....
آوریل : بابا چرا انقده حرص میخوری؟ این ولدی دوستمونه...باهامون کاری نداره که.
فلور : چرا مزخرف میگی؟ توهم زدی چرا؟ اسمشو نبر از کی تاحالا با یه نفر دوست میشه....اصلا تو اینو از کجا اوردی؟ نکنه با هم تو این کارای بد بد دست دارین ها؟
آوریل : بابا چی میگی؟ بذار الان بیوگرافیش رو برات میگم: اوهوی گراپ این قضیه ولدی چیه؟ چی؟ سرژ مجهول الپدر بوده؟ باباش که مرد مادرش بهش میگه این باباته؟ پس مجهول الپدر نبوده؟ آها بعدا ولدی میاد میگه من بچه این مرده ام؟ یعنی بچه یکی از پدرای مجهول سرژه؟ ولدی ادعای ارث میراث کرده؟ مادره سرژ گفته نمیدیم؟ ولدی قاطی میکنه؟ میپره رو مادره؟ به قصد کشت یا قصد دیگه؟ سرژ غیرت میزنه؟ اونم میپره رو ولدی؟ مادره میگه 2 نفر به یه نفر؟ ولدی سرژو مزاحم میبینه؟ میزنه میکشه؟ دادششو میکشه؟ بابا ایول مرام.....
دیدی پس؟ اینم فقط برای حق خودش زده سرژو کشته وگرنه قاتلی هم نیس....تازه خوده مرحوم سرژ گفت بگو بیاد. گفت میخوام حالش رو بگیرم.
فلور : عجب آدمیه....زده یکی از داداشای مجهول البرادرشو کشته.....پس چرا تو هی میگی سرژ سابق ولدی بالغ؟
آوریل : آخه من نمیدونم چرا این دوتا جونور انقده شبیه همن.....فکر کنم مادر و پدره حواسشون نبوده کی به کیه یکی اینو گرفته یکی اونو . ببینم حالا میتونی یه کاری کنی بزنه خواهرش هم بکشه؟
فلور : خواهرش کیه باز؟
آوریل : من
فلور : تو خواهر سرژ و اسمشو نبری
آوریل : آره مثه اینکه از مادر یکی بودیم از پدر جدا
فلور : خاک بر سره من کنن که بین سه تا خواهر و برادر که معلوم نیست از کجا با هم خواهر برادر شدن گیر افتادم
آوریل : خیلی خب بیا بریم دیگه.....الان مشکوک میشن.
آوریل و فلور میرن بالای سن تا حرکات موزون بزنن.
روح سرژ میاد پیش آوریل : خب من برم حال اینو بگیرم بیام....
آوریل : میخوای چی کار کنی؟
سرژ : میخوام برم تو مخش یه حوری توهم بزنم براش که فکر کنه به سازمان سیاها حمله شده و باید زود بره...اون موقع هم از دستش راحت میشیم اینجا......هم دونفری میریم میزنیم میخونیم.
آوریل : اوکی برو.......منم جات گیتار میزنم.
آوریل الکتریک سرژ رو میگیره و سرژ میره طرف ولدی.
سرژ : ولدی....خود را بگشای....بگذار واردت شوم....
ولدی : ها.......تو کجایی؟
سرژ : من وجدانتم...وسایم توی تو جا مونده...باید برم بیارمشون.
ولدی : اها خب برو......ولی از یه سوراخ کم درد برو.
سرژ : خب باشد.....و از طریق سوراخ گوش وارد میشود.
سرژ با خودش : خاک بر سر کثیف هپلیت کنن، چند وقته تو گوشت رو تمیز نکردی؟ نگاه کن یک من کثافت این توئه......چه حوری میشنوی؟
سرژ میره جلوتر و میرسه به مغز ولدی که انداره نخودی هم نبود.
سرژ : خب حالا کجای این برم؟ اها اون نقطه قرمز به نظر میاد در مورد مرگخواراس.
میره طرف نقطه قرمز و از ذهنش این عبارات رو به نقطه قرمز منتقل میکنه.
قربان! سفیدا به قلعه حمله کردن، ما به کمک احتیاح داریم. آنتونین دالاهوف
سرژ میاد بیرون و میره پیش آوریل.
ولدی با خودش : چی؟ آنتونین میگه به قلعه حمله شده؟ باید برم....
ولدی میپره بیرون و اصلا دقت نمیکنه که در هنگام بیرون رفتن از کنار آنتونین رد شده
آنتی : سرژ؟ این ولدی چه اش بود؟
سرژ : به قلعتون حمله شده.....یه پیام داشت از شخصی به نام آنتونین که باید برگرده قلعه.
آنتی : آنتونین که منم؟ نکنه برام یه جایگزین گذاشته؟ باید برم زود تند سریع.
سرژ : یوهاهاهاها


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۴:۴۶ جمعه ۲۰ آبان ۱۳۸۴
#61

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
مـاگـل
پیام: 929
آفلاین
تمامه تفنگ ها دور سن رقص رو می گیرن!(تفنگهاش شبیه تفنگ ماسک)

همه:
کالین با حالتی موزیانه جلو می یاد و تک تک اعضای شرکت کننده رو نگاه می کنه!

آوریل، فلور، پنی، لونا، چو، کرام، هرمیون، الستور، مایکل، ارنی، کریچر، آنتونین، دمبول، سدریک و ولدی


دوباره بر می گرده از اول شروع می کنه
(همه ی اینها رو کالین می گه)
آوریل! اهم اهم جالبه از تو انتظار بیشتری نباید داشت! هرکه در راه موسیقی رود آخریش این شود که رقصد هرکه با سرژ همنشین شود آخرش خواننده شود! پس تو تاخصیری نداری همش زیر سر این سرژه!

از جلو آوریل کنار می ره و به جلو فلور استوپ لایت می زنه
اهوم فلور ... دختری زیبا.... خواستنی... دوست داشتنی! چون خوشگلی کاریت ندارم!

نفسها حبس شده

از جلو فلور کنار می ره و پنی رو می بینه جلوش ایست می کنه

هااااااااااااا من اصلا تو رو نمی شناسم محاکمه ات به من ربطی نداره!

نفسها حبس در حبس می شه

لونا یا لونی مسئله این است! چون خل و چلی باهات کاری ندارم!

هییییییییی این چو خودمونه دوست قدیمی همراه کل کل گرامی گل سرسبد مجلس کل کلان! چون نمی تونم جلو زبونت بایستم بخشیده می شی

وایییییییییی کرام وب مستر جامعه ی جادوگری! تو و پارتی؟ اهم اینکه هرمیونه چون چون زن زلیل درجه یکی و ممکنه من رو بلاک کنی کاریت ندارم

باز جلو می ره

اینکه مودیه! چون حوصله ی ریختت رو ندارم تا بفهمم چشمت کجاست و همچنین جلوی اون چشم جادوییت معذبم و چون چشمت بی ناموسیه بهتره برم کنار و باهات کاری نداشته باشم

مایکل و ارنی و انتونین! اسمهایه جدید مایکل تو رو تو کلاس ندیدم؟ چون مسائل دینی رو خوب بلدی آزادی! ها شما دوتا شماهم الکی آزادید!

جلوی کریچر می ایسته یک نگاه براندازانه می کنه
ببینم از کی تاحالا جنها ناظر می شن! از کی تاحالا جنها تشنه ی قدرت می شن! اهه جن و رقص؟ اوق حالم از قیافه ات بهم خورد برو کنار ببینم!

دامبلدور! مدیر مدرسه! خب اشکالی نداره!چون دامبلدور اینجاست و مجوز داده کاریتون ندارم

خدای من سدریک! ها مگه این نمرده؟ خدای من مرده ها هم زنده می شن! من ... من ... مرده....

وابییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی اینکه اس...اسم...اسمشونبره!
جاسم نور ممد برادرا فرار

یکدفعه همه ی برادرا و کالین سالن رو تخلیه می کنن

فلور نفسشو آزاد می کنه و می گه: من پشت سره مرده حرف نمی زنم هی ملت حرف می زنن ای بابا خوبیت نداره! ببینم مگه ... مگه .... اسمشونبر اینجاست؟ مااااااااااااااااااااااااا
و جیغ بنفش می زنه

آوریل از جمع جدا می شه و دستشو جلو دهن فلور می گیره و می گه: خب این یک پیام بازرگانی بود! امیدوارم لذت برده باشید! ادامه ی برنامه با آهنگ دیش دیش دانگ دونگ از سرژ مرحومه!

سه تا بشکن می زنه ( تق... توق... تق)
روح سرژ ظاهر می شه و آهنگ رو با گیتار الکتریکی می زنه!

همه دستها بالا می ره و همه دوباره رقص رو شروع می کنن


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


شبی از شبهای ریون کلاو
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ پنجشنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۴
#60

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
ادامه پست خوابگاه :
صحنه قبلی : دوربین از خوبگاه میاد بیرون در جایی بالای شومینه قرار میگیره......پنی و لونا + چو از تالار میرن بیرون......آوریل و فلور هم میرن طرف خوابگاه پسرا......
(با ریتم اون بازی شنگول منگول بخونین)
-: تق تق تق
صدایی از اون ور : کیه کیه در میزنه؟
صدای دیگری از همون ور : درو با چکش میزنه؟
آوریل : منم منم آوریل گله....
صدایی از آن سو : از کجا اومدی؟
آوریل : از جهنم....
صدایی از آن سوی دیگر : برو از بهشت بیا
آوریل : نه یعتی از خوابگاه دخترا اومدم
در ناگهان باز میشه و الستور مودی** میپره بیرون....
السی : اه؟ شمایین خواهر؟
آوریل : میخواستی جدم آولیا باشه؟ (مراجعه به شبهای جرره)
فلور : یه خبر خوب داریم بگو همه جمع شن اینجا.....
السی : برادرا.....همه بیریزین بیرون....
راجر و مایکل و ارنی و کریچر و تعداد زیادی جاسم (تکلیف بچه ها برای کلاس منکرات جادویی) میریزن بیرون.
فلور : اینا رو بریزین بیرون ببینم......
مایکل : جاسمیوس بیرونیوس.....
جاسمها پرتاب میشن بیرون.
آوریل : بیاین جلو...نه تو اونجا واستا....دهنت بو گنده سیر میده خفه میشم......تو هم اونجا واستا...نزدیگ نیا.......مشکل بیناموسی داری.....اصلا همتون همونجا واستین. فقط گوش کنین: امزشزب دزر تازالازار کزنسزرت بزرگزار میزیشزه....بازایزد هزمه دوزوستازان روزو دزعوزت کزونیزیم بیزیازان بهزه ایزین کزنسزرت***
پسرا : هورااااااااااااا
فلور : پس تا شب....
آوریل : خب حالا من و فلور میریم بقیه رو بگیم بهشون....
-------در سوی دیگر قلعه : لونا و پنی---------
لونا : کریچر ظاهر شو....
کریچ ظاهر نشد.
پنی : یعنی چی؟ کریچر جن بیخاصیت ظاهر شو.
اتفاقی نمیفته.
لونا : ای تشنه قدرت بی خاص...... با یه صدای اوپس کریچ ظاهر میشه.
پنی : چقد دیر اومدی؟
کریچ : اسم رمزم عوض شده....شده تشنه قدرت
پنی : خیلی خب بسه.....بیا باید بریم دنباله کار.....هم باید بریم برای نوزورپزردازازیزی***هم برای پذیرایی....
کریچ : اوکی بابا بریم....
-------در سوی دیگر : چو در حال سر و کله زدن با مدیرا--------
چو : بابا به خدا ما کاره بدی نمیکنیم.....فقط یه مهمونی کوچولوه.
کرام : میگم نه......میخواین در ملا عام به کارای بیناموسی روی بیارین؟ پناه بر خدا.... استغفرالله.
چو قرمز میشه.....کرام سبز میشه.......قیافه چو به والده مورت تغییر میکنه.....: کرام...همه تورو تنها گذاشتن...با من بیا....
کرام : استغفرالله.......باشه حتما میام....
کارگردان : کات...خاک بر سر خنگتون کنن......این برای ما نیست که....این برای او یک فرشته بوده.....کرام تو هم لاقل درست بازی کن...میگی استغفرالله باز میری؟
کرام : آخه حیف بود نرم
کارگردان : خب دوباره میریم.....لوموس.....وویسوس......موووس (100 بار گفتم : Lumos... Voicus.....Moveus)
کرام : استغفرالله.....
چو : اگه بذاری تو هم میتونی با هرمیون بیایا؟؟؟
کرام : جون من راس میگی؟ باشه به همه بگو از من مجوز داری.....آخ جون چه فازی میده امشب با هرمیون..... (بقیه گفتگو به علت نداشتن نکات غیراخلاقی سانسور شد)
------- آوریل و فلور پشت در تالار هافلپاف-------
فلور : اهای.....زاخی......دامبول.....سدریک.....بیاین بیرون.
دو کله از پشت در پدیدار میشن.
سدریک : ااااااااا سلام بچه ها
دومبول : کارای بیناموسی بی کارای بیناموسی...خوبی آوریل جان؟
آوریل : مرسی...بچه ها امشب......(همون جملات مجهول دوباره تکرار میشن)
سد : ایول.....ما هم حتما میایم....فقط لونا هست؟
فلور : آره بابا هست......
آوریل : بریم دنبال اسلیا....
--------پشت در تالار اسلیترین--------
آوریل : ققی......آنتونین.....ولدی....والده مورت...بیاین ببینم
دو کله دیگه از پشت در میان بیرون.
آنتونین و ولدی : ا.......آوریل
فلور : خجالت بکشین الان میگیرنمون......
ولدی : ها؟ اینجا چیکار دارین؟
فلور : امشب تو تالارمون (عبارات نامفهوم)
ولدی : ای جان.........ولی منم میام رو صحنه ها؟
آوریل : باشه با هم میریم اون بالا.....
-----بعد از 5 دقیقه همه ریونیها در تالار خودشون---------
فلور : خب همه کارا انجام شد؟
همه : بــــــــــــــــــــــــــــله
پس بریم فاز تزیینات رو بگیریم.......
------ساعت 7 شب در تالار عمومی ریون کلاو--------
افرادی که حضور دارن :
آوریل، فلور، پنی، لونا، چو، کرام، هرمیون، الستور، مایکل، ارنی، کریچر، آنتونین، دمبول، سدریک و ولدی
دلیل اجتماع : برگزاری یک کنسرت از آوریل و ولدی
تزیینات : شومینه بزرگتر شده و به یک سن تبدیل شده.....دوستان دور تا دور تالار نشستن و وسط جا برای رقص باز است. از 6 طرف نور پروژکتور میتابه...(کارگردانی به عهده گراپ بوده)
چو میره روی سن و از حضار دعوت به عمل میاره که بشینن....
چو : خب ما امشب جمع شدیم تا به آهنگای دوتا از معروفترین خوانندگان دنیا گوش بدیم.
همه : اوپس...اوپس.....
چو : از آوریل دعوت میکنیم تا بیاد بالا.....
آوریل به سمت سن میره و در راه میزنه کریچر رو با اون همه نوشیدنی سرنگون میکنه.
کریچ : ای مرگت رو ببینم ایشالا......وینسک**** خداوند بر تو باد.
آوریل در بالای سن : خب از همه دوستان که امشب در اینجا جمع شدن تشکر میکنم....در ابتدا یه آهنگ اوپس اوپس دیسک دیسک میخونم تا حالی بیاین همچین...همه بیان وسط.
He was a boy
She was a girl
Can i make it any more obvious
He was a punk
She did ballet
اهان.....ماشالا صدای دستا ضعیفه.....
دوستان در وسط ::banana:
دوستان در دور سالن :
آوریل : He was a skater boy
She said see you later boy
He wasn't good enough for her
She had a pretty face
But her head was up in space
She needed to come back down to earth
خب حالا از خواننده محبوبمون......سرژ تانکیان سابق.....ولدی بالغ تقاضا میشه بیان بالا.
ولدی میره رو سن. : Everybody's going to the party
Have a real good time
Dancing in the desert blowing up the sunshine
آوریل در سوی دیگر : He wasn't what I wanted
What I thought, no
He wouldn't even open up the door
He never made me feel like I was special
He isn't really what I'm lookin for
همه این بار در وسط :
بعد از 5 دقیقه:
آوریل : خب حالا از ولدی تقاضا میشه بشینن(ولدی یه میکروفون رو گرفته و ول نمیکنه) و با لگد چو پرت میشه وسط صحنه و از شانس بد در وسط کسی نبود تا اونو روی دستاش نگه داره در نتیجه یا صدای گرومپ برخورد میکنه با زمین.
آوریل : خب حالا یه آهنگ ملایم میذاریم تا عزیزان راحت برقصن.(همه قبل از شروع میان وسط)
آوریل : I miss you
I miss you so bad
I don't forget you
Oh it's so sad
I hope you can hear me
I remember it clearly

The day you slipped away
Was the day I found
It won't be the same
همه بغل در بغل......سانسور...سانسور.....و باز هم سانسور بودن که یهو در تالار باز میشه و شخصی با صدای بلند میگه :
ایست....کسی از اش تکون نخوره....این یک دستگیریه مسلحانه اس......این کالین کریوی مسوول واحد منکرات قزوین میباشد.....تمام.
لطفا ادامه بدین
** من مطمئن نیستم که حمید بخواد همین شخصیت آسلامی رو داشته باشه ولی چون نمیدونستم فعلا همینجوری گذاشتم باشه شخصیتش تا خودش بگه
***معنی جمله : امشب در تالار کنسرت برگزار میشه....باید همه دوستان رو دعوت کنیم بیان به این کنسرت.(به زبون زرگری بود) اون یکی لغت هم نورپردازی است
**** وینسک یک لغت من در اوردی است که در هیچ لغت نامه ای یافت نمیشود و باتوجه به معنی جمله باید معنی کرد....در جمله بالا معنی آن فحشی بسی بیناموسی بود


[size=small]جادوگران برای همÙ







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.