هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


"خبرهای فوری جادوگران" تنها زمانی ظاهر می‌شود که وقایعی خاص در جامعه‌ی جادویی جادوگران در حال به وقوع پیوستن باشد. با ما همراه باشید تا از جدیدترین خبرها مطلع شوید.


اگر می‌خواهید از وقایعی که در جریان است جا نمانید، بهتر است هرچه زودتر در محل حادثه حضور پیدا کنید و خودی نشان دهید!


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: تله تأتر
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ سه شنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۴
#36

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
ایول ...... ایول.......خب حالا نقد کاره مودی:
در مجموع خوب بود.....یعنی به عنوان معرفی شخصیت مودی توی این فیلم عالی بود، با اینکه طولانی شده بود و اگه هر معرفی شخصیت بخواد انقده طولانی بشه فیلم هم خیلی طولانی میشه کاره جالبی بود، خیلی جالب داستان دستشویی نرفتن رو گفته بودی ولی بعضی جاهاش چیزای اضافه داشت:
مثلا اونجا که فهمیدی کنار جنگل دستشویی عمومیه و یکی توش بود خیلی لازم نبود توی فیلم باشه.....
یه چیزه دیگه اینکه بهتر بود الستور رو به قزوین تبعید میکردن و اون مثلا فرار میکرد و میومد اونجا یا اینکه اصلا آوریل توی قزوین کنسرت داشت و اونجا همدیگه رو میدیدن یا اصلا آوریل رو هم به خاطر....نمیدونم به یه دلیل میومدن به قزوین تبعید میکردن......چون این جور که تو نوشتی الستور به قزوین اصلا ربط پیدا نمیکنه

به ادی : نه باب....من زن شدم.....همین چند ماه پیشم زن شدم ولی شخصیتم توی سایت دختره....لطفا حواستون باشه رعایت کنین من حساسیت دارم.

به دویل : هوم.....انی کجاش تکراریه؟ یعنی توی سایت کجا از این موضوع استفاده کردن؟ به هر حال فعلا روی این موضوع کار میکنیم و اگه شما هم موضوعات بهتری دارم خوشحال میشیم ببینیم....

تکلیف منو هم معلوم کنین : چون میخوام یا پست خودم رو با توجه به نظرات دوباره بنویسم یا اینکه کارای بچه ها رو با دیده خودم بنویسم یا .......
1- اول بیاین بگین کدوم شروع و موضوع برای شروع بهتره؟
الف) ماله من که آوریل توی آزمایشگاه قزوین ویروس رو میسازه.....
ب) ماله پنی یا ادی که منو میگیرن و از قزوین سر در میارم.....
ج) ماله الستور که با شخصیت مودی کار شروع میشه......

من فکر کردم که یه کاری بگنیم......با موضوع پنی یا ادی شروع کنیم که منو میگیرن حالا به هر جرمی....بعدا نشون بدیم که منو تبعید میکنن قزوین.....از اون ور حالا یه جوری (نمیدونم چه جوری ) من و الستور با هم آشنا شیم و برسیم به موضوع الستور، بعدش چی میشه؟....
برای بعدش من چند تا نظر دارم:
1- یه اتفاقی واسه من میفته که باعث میشه از قزوین نفرت خفنی پیدا کنم در حدی که بخوام اون ویروس رو بسازم.....وقتی که میسازم یا الستور مخالف من باشه و مبارزه کنه یا اینکه اون هم با من باشه و بزنیم یه جای دیگه رو به هم بریزیم....دوستان دیگه هم که بخوان توی فیلم نقش خاصی داشته باشن باید خودشون نظر بدن که کجای فیلم و چه جوری وارد بشن.
2- مثلا من با کریچر یا ادی یا چو یا مایکل یا دویل یا هر شخصه دیگه ای دوستم و ونا یه بلایی سرشون میاد و من باز میام ویروس رو میازم و .....
3- اصلا من توی قزوین با چند نفر دیگه که شماها باشین آشنا بشم که شماها هم بدبختی داشته باشین مثه الستور و با هم دیگه بر ضد این شهر قیام کنیم.....
4- در مجموع موضوع فیلم اینه : توی قزوین یه ویروسی منتشر میشه که مسببش یا منم یا شماها یا هر شخصه دیگه ای، ویروسش باعث میشه ملت دولا دولا راه برن و ...... و بدین ترتیب هر کسی نسبت به شخص دولایی سوء قصد پیدا کنه خودشم مبتلا میشه......بعد از تعداد زیادی بیمار بازم یه نفری که جزء خلافکارا بوده به یه دلیلی به ماها خیانت میکنه و ضد ویروس رو میسازه.....از اون ورم من یا شماها یا ...... فرار میکنیم و در حین فرار دستگیر میشیم...و آخرش توی زندان!!!!! یه جوری فیلم رو تموم میکنیم که بازم ویروس وجود داشته باشه......این طرح اولیه من برای این فیم بود و خیلی خوشحال میشم اگه با نظراات شما بهتر و بهتر بشه.


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: تله تأتر
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ سه شنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۴
#35



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۵۷ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
گروه:
مـاگـل
پیام: 433
آفلاین
وای نوشته الستور واقعا زیبا بود نوشته ادی رو هم خوندم اونم خیلی خوب بود ولی اگه موضوع فیلم نامه رو عوض کنین خیلی بهتر میشه " یه نوع ویروس که پخش میشه و همه رو ویروسی میکنه " یکم زیادی تکراریه ولی هر جور شما راحتین



Re: تله تأتر
پیام زده شده در: ۱۴:۴۰ سه شنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۴
#34

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
خيلي عالي بود...خب معلومه الستوره ديگه...
صحنه پردازي...ديالوگها...نثر و شيوايي...همه چي عالي بود...

فقط چند تا مشكل:
ببينم حالا اين چه ربطي به رزيدنت آوريل داشت!!!(آي كيوم هويج!)يعني اينهمه اپيزود زياد نيست...توي فيلم جا ميشه؟يعني فيلم زيادي طولاني ميشه...


بعدشم ببينم آوريل كجاش زنه؟هنوز دختره...تازگيا داره به سوي زن بودن پيش ميره ولي هنوز زن نشده


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: تله تأتر
پیام زده شده در: ۲۱:۳۱ دوشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۴
#33

واگاواگا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۳ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۲۸ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 274
آفلاین
خب اینم دید من از نمای اولیه فیلم...البته نمای اولیه که نه...میشه گفت فقط اپیزود معرفی شخصیت مودی!....حالا این باشه تا بعدا بقیشم بگم.....گفتم این رو بنویسم تا شاید یکمی منظورم رو برسونم از بابت ساخت صحنه های معرفی شخصیت ها....حالا اینو ببینین و بگین مشکلاتش رو تا بقیش رو هم بنویسم...:



اپیزود اول- ( کانادا - شهر اتاوا- پارک شهر)

آسمان آبی نوید یک روز خوب رو میده. جمعیت زیادی توی پارک شهر با شور و شوق وصف نا شدنی در حال خندیدن هستند و اوقات خوبی رو سپری می کنند. درختان بزرگ کاج و سرو در اون هوای سرد با رنگ سبز با طراوتی ، حال و هوای بهار رو به پارک دادن و همه چیز محیاست تا کنسرت بزرگ آوریل لاوین مشهور ، هر چه با شکوه تر برگزار بشه.
در کنار دریاچه ی بزرگ پارک سکوی بزرگ و زیبایی قرار داره که با معماری مدرنی طراحی و ساخته شده و چیزی شبیه ساختمان اپرا ی شهر سیدنی رو در ذهن تداعی می کنه. نور افکن ها آمادگی خودشون رو برای یک روز پر کار اعلام کردند و از سر ظهر برای تمرین و آزمایش روشن شدند. بلند گو ها ، ساب ها و تمام لوازم صوتی در جای مناسب کار گذاشته شدند و برای آزمایش در حال پخش یکی از قدیمی ترین آلبوم های آوریل هستند.

( در زیر سکو - محل استقرار عوامل پشت صحنه)

_ جاسم!....جاسم!

مردی دیلاق با موهایی ژولیده و پیراهنی بنفش با گل های درشت صورتی و شلواری دوازده پیل در حالی که یک دسته گل بزرگ رو بقل کرده با سرعت می دوید.

_ بله خانوم آوریل.....فرمایشی بود؟....
_ من چطورم؟
_از من می پرسین؟...آقاتون خدا بیامرز که راضی بودن....فقط دم مرگ گفتن شما کمی حال عصب دارین حواسم رو جمع کنم!
_ تو نوفهمی!....گلابی جون منظورم اینه که الان قیافم خوبه؟
_ از من می پرسین؟...آقاتون خدا بیامرز که راضی بودن...فقط دم مرگ گفتن یک موی خانوم کوچیک می ارزید به صد تای شما.
_ آقامون دیگه چی می گفتن؟
_ آخر عمری؟...خانوم اگه شما اون تیر آخری رو بهشون نمی زدین داشتن در مورد صداتون میگفتن که خدا امونش نداد.
_خب من هنوز چند تا تیر تو هفت تیرم دارم.
مرد گل رو محکم به طرف زن پرت می کنه و با سرعت به سمت اتاق سرپرستی می دوه.
زن در حالی که سرخ شده بود به سمت انتهای راهرو حرکت میکنه. از راهروی اصلی عبور میکنه و از پله ها پایین میره. به پا گردی می رسه که دو تا در داره و روی در ها نوشته شده " wc"
زن در سمت چپ رو باز می کنه و سرش رو به داخل اتاق میبره . مردی با شکمی خیلی بزرگ رو میبینه که در حال قدم زدن در اتاقه پس متوجه میشه که اونجا دستشویی برادرانه! پس در رو می بنده و در سمت راست رو باز می کنه. توی اتاق هیچکس نیست پس داخل میشه و به سمت آبخوری میره تا صورتش رو بشوره.
در همین لحظه در باز میشه و مردی که ، زن چند لحظه پیش در اتاق بقلی دیده بود وارد اتاق میشه و با سرعت به سمت در های دستشویی ها میدوه و یکی یکی در میزنه.
_اهم!...اهم!.
_اوهوم!
_اممممممممم..هان؟!
_د لامشب!...تو که ژدی همشو پروندی!...خدا نعلتت کنه!
_آه...آآآآآآآآآاه!....آخ!....بوق!!!!!!!!!!!!!!!!
مرد با چهره ای ماتم زده در گوشه ای از دستشویی روی زمین میشینه و میزنه زیر گریه!
زن با دیدن این صحنه متعجب میشه و به طرف مرد گریان میره....
_ببخشید آقا!...مشکلی پیش اومده؟...من میتونم کمکتون کنم؟
_اهم..اهم..اهم...های های هی!!(صدای گریه)
_چی شده؟....نکنه نتونستی تحمل کنی گند زدی به خودت؟...ها؟...اشکالی نداره....بابای منم مثل تو بود!....هر شب که میمود خونه بوی گند همه جا رو بر میداشت....درکتون میکنم!
_چرا چرت میگی خانم...هم!...هم!..هم!(صدای بغض!)....بابای شما کجا مثل من بوده!....بابای شما حداقلش این بوده که یه جو وجدان نداشته خودشو راحت میکرده بعدشم تو خونه بالاخره میرفته خودشو راحت می کرده...ولی من چی!....ولش!...هیشکی منو نمی فهمه!....های های ههای!!!
زن که در مونده شده بود جلوی مرد روی زمین نشت و گفت:
_خب مگه تو چته؟....مشکل جسمی داری؟.....مریضی داری؟
_ای کاش مشکل جسمی داشتم ...حداقلش یک بهونه ای بود که بتونم خودمو به گند بکشم!....نه مشکل من ....ها ی های !!...من الان هیجده ساله نتونستم خودمو خالی کنم!...فکر کردی برای چی چاق شدم؟...هان؟....اینا مجموع هیجده ساله!!!....های های های!
_چی؟...مگه ممکنه؟!!...یعنی تو هیجده ساله یک بار هم نتونستی بری دستشویی!!!؟!
_اوهوم!...های های های!...یادمه هیجده سال پیش که تازه به سن بلوغ رسیده بودم...فکر کنم ...آره....پنج سالم بود!....آر...
_چی!!...تو توی پنج سالگی به بلوغ رسیدی!...نکنه منظورت پونزده بود!
_نه خانم !..درسته هیجده ساله نرفتم دستشویی ولی میدونم چند سالمه!....داشتم میگفتم....پنج سالم بود که برای اولین بار متوجه یکسری تغییرات در خودم شدم....بعدش یکدفعه احساس کردم که چقدر تغییرات چرت و ضد حالیه!....حالم بد شد و نمیدونم چم شد که دستشوییم گرفت!...سریع دویدم ...همین که خواستم برم تو دستشویی یکدفعه برقا رفت...خب شما از یک بچه پنج ساله که نمی تونی انتظار داشته باشی توی تاریکی تنهایی بره دستشویی!...داری؟!...خب منم مسلما یک همچین انتظاری از خودم نداشتم پس نرفتم....خلاصه به هر بدبختی بود خودم رو نگه داشتم تا برقا بیاد...یک ساعت...دو ساعت...سه ساعت...ده ساعت....فردا...پس فردا....یک هفته!...نخیر..دیدم خبری نیست!...اون موقع نمیدونستم که هر وقت همه جا سیاه شد علتش به جز رفتن برقا میتونه چیزایه دیگه ای هم باشه!...خلاصه یک سال گذشت و دیدم برقا نیومد!....همه ی شهر برقش رفته بود...البته اون موقع اینطوری فکر می کردم!....بزرگ تر که شدم متوجه شدم که از فشار زیاد چشمام باز نمیشده!....دو سال تموم!.....به محض اینکه متوجه این مسئله شدم با سرعت به طرف دستشویی رفتم...در رو باز کردم...وای هر وقت یاد اون موقع میفتم احساس پرواز میکنم!....هیشکی توی دستشویی نبود!...می فهمی!..هیشکی!...تنهای تنها!....یک دستشویی بزرگ!...تمیز و خوشبو!!...با خوشحالی رفتم و شروع کردم!....یک دقیقه...دو دقیقه...هشت دقیقه...یک ساعت....سه ساعت....هشت ساعت.....پانزده ساعت...دیگه چاه پر شده بود و آب داشت بر میگشت!....بیست ساعت!....آب رسیده بود به زانو هام!....بیست و سه ساعت!....آب رسیده بود به شکمم!....واقعا شانس آورده بودم که دستشویی خونمون بزرگ بود!....آخه حموم هم با دستشویی یکی بود!....بیست و هشت ساعت ...آب رسید به چونم!....ولی هنوز احساس راحتی نکرده بودم!...ولی چاره ای نبود....اخه شما که از یک بچه هفت ساله انتظار ندارین که شنا بلد باشه!...دارید؟!...خب منم انتظار این کار رو نداشتم پس به زور تونستم که کارم رو متوقف کنم و به هر زحمتی بود با دست و پا زدن خودم رو به در دستشویی رسوندم!....به محض اینکه در رو باز کردم آب منو با خودش به بیرون پرتاب کرد و من کنترلم رو از دست دادم!....باز شروع کردم به کار!.....سه روز تموم !.....آب همه ی شهرمون رو به عمق یک متر گرفته بود!...مدارس تعطیل شده بودن.....آب و فاظلاب منطقه کنترل آبراه ها رو از دست داده بود.....جاده ها مسدود شده بودن!...خلاصه کل شهر فلج شده بود.....آتش نشانی به هر زحمتی بود خودشو به خونه ی ما رسوند که بعدا متوجه شدم فشار آبی که از خونه ی ما بیرون میزد از آبشار نیاگارا هم بیشتر بوده و یک رکورد محسوب میشه که الانم توی کتاب گینز ثبت شده!..خلاصه آتش نشانی خودشو به من رسوند و به هر زحمتی بود تونست که کارم رو متوقف کنه!....ولی من هنوز راحت نشده بودم!....آتش نشان ها خواستن من رو به بیرون از شهر ببرن و توی یک کویر رها کنن تا به محیط زیست هم کمک کنم!...اما به علت خرابی راه ها نتونستن تا یک ماه کاری برام بکنن....بعد از یک ماه که آب ها از آسیاب افتاد خبر نگار ها اومدن جلوی در خونه ی ما و می خواستن با من مصاحبه کنن ولی بابام اجازه نداد و گفت آبروی چندین و چند ساله ی خانواده ی مودی رو از سر راه نیاورده و خلاصه ضد حال زد و مانع شهرت من شد!....خدا بیامرزتش....خلاصه بعد از یک ماه مقامات متوجه استعداد من شدن و تصمیم گرفتن که من رو با یک فضا پیما به مریخ بفرستن تا شرایط جوی مریخ رو برای زیست آماده کنم!....خلاصه همه چیز ردیف شده و بعد سه سال سختی و مشقت و زجر...بالاخره عازم شدم....یادش بخیر بابام خدا بیامرز اومد پیشم..یک ماچ به شکمم کرد !...گفت تو مایه ی افتخار منی!....برو!...خلاصه همه چیز آماده شد و من داخل فضا پیما با موفقیت به فضا پرتاب شدم....ولی یکدفعه همه چیز تغییر کرد...به محض اینکه از جو خارج شدیم و به حالت بی وزنی رسیدیم متوجه شدم که چیزی داره با سرعت از گلو به دهانم نزدیک میشه!....احساس استفراغ داشتم!....به زحمت خودم رو به بیرون از سفینه رسوندم و دوباره یک کابوس دیگه شروع شد!...آب از دهنم فوران کرد!...یک روز تموم طول کشید تا بتونم خودم رو به حالت عادی برگردونم...به سرعت به داخل سفینه رفتم و بعد از چند روز به موقعیت مقرر رسیدم و از سفینه خارج شدم و شروع کردم به کار!.....سه ماه تموم!...فوق العاده بود!.....احساسی که اونروز داشتم هیچوقت دیگه نداشتم!....احساس میکردم که دارم پرواز میکنم!...البته خب داشتم پرواز میکردم پس دوباره احساس کردم که دوباره متولد شدم!.....وزنم به یک صدم رسیده بود....این دومین باری بود که احساس راحتی میکردم!.....بعد از چهار سال که کم کم گند کار در اومد و معلوم شد که مریخ به علت فرسایش از بین رفته!...دولت بریتانیا در کمال بی رحمی منو به کانادا و به جنگل های اطراف اتاوا تبعید کرد!...سه سال توی جنگل ها دنبال یک دستشویی عمومی میگشتم!....بعد از چهار سال که تقریبا نقشه ی تموم جنگل رو کشیده بودم متوجه شدم که در بیست متری درختی که توش زندگی میکردم یک توالت عمومی وجود داشته!....خلاصه به سمت توالت حرکت کردم و بعد از سه ساعت قل خوردن بهش رسیدم!
_قل خوردن؟...مگه پاهات چی شده بود؟
_چه عجب تو هم حرف زدی!...رفتی تو کف زندگی!....آره ...میدونم...نه پاهام سالم بودن....ولی هیکلم به علت حجم زیاد سموم دفعی کاملا کروی شده بود....ولی چون خیلی سنگین بودم و راهم سر بالایی بود نتونستم زودتر خودم رو به توالت برسونم....خلاصه رفتم و خواستم در رو باز کنم که متوجه حرف مادرم شدم که می گفت همیشه قبل از رفتن به دستشویی مطمئن شو که کسی توی دستشویی نیست...آخه یک بار که بچه بودم خواستم برم دستشویی و بدون اینکه در بزنم در رو باز کردم و بابام رو دیدم که بوق!....یک کتک مفصل از بابام خوردم و بعدش مامانم در حالی که یک کیسه اّب گرم روی چونم گذاشت این جمله رو بهم گفت!خلاصه.....اول در زدم....یکی از داخل گفت:آخ آروم بابا!....گفتم ببخشید و سریع منطقه رو ترک گفتم!...نه همون بیخیال توالت شدم بهتر بود...آره ...بیخیال توالت شدم و با غصه از سراشیبی که جلوم بود قل خوردم به پایین ....همینطوری که قل میخوردم یاد اون سفرم به مریخ افتادم و توی رویا غرق شدم....چشمام رو بستم و رفتم توی توهم اونروز!....یکدفعه احساس کردم که صدایی شبیه صدای انفجار سیلندر بوتان گاز شنیدم!...درد شدیدی احساس کردم و از هوش رفتم....سه سال بعد که به هوش اومدم متوجه شدم که با یک تریلر تصادف کردم و بدنم به علت فشار زیادی که از داخل بهش میومد نتونست مقاومت کنه و منفجر شده!....این شد که من بدن طبیعیم رو از دست دادم و یکی از چشمام هم چون افتاده بود توی گل ها کثیف شده بود و دیگه قابل استفاده نبود و همین شد که الان یکی از چشمام هم مصنوعیه!.....یکی از پاهام هم که مکانیکی و صورتم هم که دیگه معلومه!....خلاصه ....این بد شانسی ها اینقدر طول کشید تا الان....راستش الان هیجده ساله که نتونستم برم دستشویی...بعضی وقت ها هم که فرصتش پیش میاد چون عاقبتش رو میدونم رغبت نمیکنم که برم.....در ضمن یک جورایی دلم نمیاد حاصل هیجده سال صبر و مشقت رو به همین راحتی بریزم دور!....راستش منتظرم یک سرمایه گذار بیاد و روی من سرمایه گذاری کنه...کلی طرح هم به شهرداری دادم...مثلا آبیاری پارک ها و درخت ها و فضای سبز به مدت ده سال با قیمتی استثنایی ولی چون تبعیدیم نمیتونم توی کارهای عمرانی سهیم بشم...هی!....آره خانم عزیز!....این جوریاس!....
زن که تابلو بود توی کف مونده اهی کشید و گفت:
_عجب!....من باید برم....دیرم شده....کنسرت تا پنج دقیقه ی دیگه شروع میشه!....وای نه!..دیر شد!....برات آرزوی خوشبختی میکنم!...فعلا!....
زن با سرعت به سمت در رفت و از اتاق خارج شد..........


تصویر کوچک شده


Re: تله تأتر
پیام زده شده در: ۱۷:۲۸ دوشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۴
#32

پنه لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
از پشت دریاها!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 239
آفلاین
به آوریل:وقتی که فیلم شروع میشه اولین چیزی که دختر میگه اینه که دارم شوی آوریلو نگاه میکنم.یعنی خیلی بهش علاقه داره و به خاطر اون خودکشی میکنه!
درباره ی سوال دومت:یه همچین چیزایی.
درباره ی نوشته ی ادی:
خیلی خوب بود و به نظرم بهتره منتظر نظرات بقیه دیگه باشیم و بعد روش کار کنیم.
____________________
راستی چرا الستور نمیاد نقد کنه؟



Re: تله تأتر
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ دوشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۴
#31

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
نقل قول:

دوربين روي صورت دختر زوم ميکنه.دخترك در حالي که به تصوير شطرنجي آوريل خيره شده،گوشي از دستش ميفته و ميزنه زير گريه...دوربين عقب ميياد...دختر رو ميبينيم که چاقويي رو گذاشته روي گلوش..

من نفهمیدم که چرا دختره چاقو میذاره روی گلوش؟ یعنی آیا دلیل خاصی داره یا فقط چون یکی از فن های آوریل بوده این کارو میکنه؟

نقل قول:

دوربين كلوزآپ آوريل رو گرفته که باروني چرم بلند پوشيده،با بوت پاشنه20سانتي.با ژست خاصي از پله هاي فرودگاه پايين مياد.
دوربين به سرعت كمي به طرف آوريل حركت ميكنه و با سرعت دور سر آوريل ميچرخه...باد توي موهاي آوريل ميپيچيد و صورتش پشت موهاش قايم ميشد...صحنه آهسته ميشه...آوريل با يه حركت سر موهاشو از جلوي صورتش كنار ميبره...
(صحنه آهسته تموم ميشه)

این تیکه جالب بود، صحنه کاملا توصیف شده بود، عالی بود....

نقل قول:

دوربين در كنار آوريل حركت ميكنه...آوريل از فرودگاه بيرون ميره و جلوي خيابون وايميسته...يه ماشين بي ام و جلوي آوريل وايميسته:ساعتي چند؟
آوريل سرخ ميشه:خفه شو مرتيكه...
ناگهان صحنه سياه ميشه و جمله اي سفيد رنگ روي اون نوشته ميشه:"به علت بيناموسي،اين قسمت فيلم توسط اداره ارشاد كل سانسور گرديد"
دوربين آوريل رو نشون ميده كه داره دنبال ماشين ميدوه...آوريل پاش پيچ ميخوره و به ساكش تكيه ميده كه زمين نخوره...

اینم تیکه جالبی بود ولی دیگه به نظر من تکراری شده......حالا بازم نمیدونم والا.....

نقل قول:

آوريل بر ميگرده جلوي فرودگاه...
بعد حدود ده دقيقه يه پيكان قرمز رنگ جلوي آوريل وايميسته و آوريل سوار ميشه...دوربين تا ميياد بره تو ماشين،پيكان حركت ميكنه و ميره.
دوربين:وايسا بابا...
با رساندن امدادهاي غيبي دوربين سوار ماشين ميشه......

اینم تیکه جالبی بود.....خوشم اومد

نقل قول:

داخل ماشين:
آوريل:بازم مثل هميشه دير كردي...آخه چرا من برات مهم نيستم؟
دوربين روي صورت راننده زوم ميكنه...صداي جيغي شنيده ميشه،دوربين به لرزش ميوفته...ناگهان همه جا تاريك ميشه...
كارگردان:اين كه سكته كرده...فكر كنم از ترس بوده!دوربين بعدي بيا كارتو شروع كن...

"از طرف اداره ارشاد مرگ اين عزيز را به شما و خانواده محترمشان تسليت عرض ميكنيم"

من نفهمیدم....چرا دوربین چی باید از ترس سکته کنه؟ مگه ولدی رو دیده؟ ولی این تیکه اداره ارشاد اینجا جالب بود...

دوربين روي صورت راننده زوم كرده...
راننده:آخه جلوي صف اوتوبوس يه سوژه جالب دستم اومد...ولي حالي دادا!حسابي آخ در اوردم...

نقل قول:

آوريل و الستور(راننده)با هم دوستن و آوريل يه معجون درست ميكنه(عمد يا غير عمد)كه كار الستور كساد ميشه...و دوستي اين دو تا بهم ميخوره...(برا اين گفتم كه الستور گفته بود:بهتره الستور يكي از مبارزا باشه)

هوم.....اینم موضوعش جالبه.....ولی من یه چیزی رو نمیفهمم اگه آوریل رو اوله فیلم گرفتن پس اینجا چیکار میکنه (یعنی قزوین چیکار میکنه) درواقع میخوام بدونم یعنی تبعیدش کردن اینجا؟ به هر حال به نظر من (من = آدمی که تاحالا فقط یه قسمت از یه فیلم رو نوشته که واقعا مزخرف بوده) چیه جالبی نوشته بودی......شاید میشد بهتر از این هم باشه (نمیدونم حالت بهترش چه جوریه) ولی اینم خوب بود.....به هر حال از بقیه هم میخوام اینو نقد کنن.

مهم به نظر من مثلا وقتی بیشتر بچه ها کاره منو نقد کردن......من بیام اونو یه باره دیگه با توجه به نقد بنویسم......اینجوری همینجوری کاملتر میشه.....یا اینکه مثلا وقتی چند تا ایده میدیم یکی یکی روشون بحث کنیم و ببینیم کدوم بهتره تا روی اون کار کنیم....مثلا اگه ایده پنی خیلی خوبه دیگه روی ماله من کار نکنیم......
منتظر سایر قسمت های اول و نظرات شما هستیم دوستان!!!!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: تله تأتر
پیام زده شده در: ۱۴:۰۱ دوشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۴
#30

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
من بر اساس سوژه هاي پنه لوپه اول فيلمو نوشتم...خوب نيست ولي نقد كنيد تا حيرون نباشيد

_______________________________________


صداي همهمه اي در فضا پيچيده...با پخش يك موزيك ملايم سكوت همه جارو فرا ميگيره...
بيني كريچر جلوي ديدمان را گرفته...به صندلي كناري ميرويم تا بتوانيم پرده سينما را مشاهده كنيم...

دختري زيبا روي مبل لم داده،سيگار ميکشه و تلويزيون نگاه ميکنه.
در وسط پرده نوشته اي به آرامي ظاهر ميشه:آوريل لاوين
محو ميشه...
دوربين هر لحظه به دختر نزديک ميشه
نوشته ديگه اي ظاهر ميشه:الستور مودي
دختر سرفه ميکنه...
صداي زنگ تلفن...
-بله؟
"پنه لوپه كلير واتر"...
-ولم کن بابا،دارم شوي جديد آوريل رو نگا ميکنم...گير داديا...کانال چند؟
"ادي ماکاي"...
دختر کنترل تلويزيون رو برميداره،کانال رو عوض ميکنه.تلويزيون داره تصوير شطرنجي شخصي رو نشون ميده كه از صداش معلومه آوريله:من فقط ميتونم بگم اخفال شدم...!(گريه)
"و با هنرنمايي:كريچر"
صدايي آرام:توصيه ت به جوونا چيه؟
تصوير شطرنجي:با دوست ناباب نگردن،اين کارا آخر عاقبت نداره،حرف مامان باباهاشونو گوش بدن...اوهواوهو...

آهنگ قطع ميشه و پرده سياه ميشه و روِي پرده هك ميشه"رزيدنت آوريل"

دوربين روي صورت دختر زوم ميکنه.دخترك در حالي که به تصوير شطرنجي آوريل خيره شده،گوشي از دستش ميفته و ميزنه زير گريه...دوربين عقب ميياد...دختر رو ميبينيم که چاقويي رو گذاشته روي گلوش...
"كارگردان:آوريل لاوين"

تصوير سياه ميشه.
دوربين كلوزآپ آوريل رو گرفته که باروني چرم بلند پوشيده،با بوت پاشنه20سانتي.با ژست خاصي از پله هاي فرودگاه پايين مياد.
دوربين به سرعت كمي به طرف آوريل حركت ميكنه و با سرعت دور سر آوريل ميچرخه...باد توي موهاي آوريل ميپيچيد و صورتش پشت موهاش قايم ميشد...صحنه آهسته ميشه...آوريل با يه حركت سر موهاشو از جلوي صورتش كنار ميبره...
(صحنه آهسته تموم ميشه)
دوربين در كنار آوريل حركت ميكنه...آوريل از فرودگاه بيرون ميره و جلوي خيابون وايميسته...يه ماشين بي ام و جلوي آوريل وايميسته:ساعتي چند؟
آوريل سرخ ميشه:خفه شو مرتيكه...
ناگهان صحنه سياه ميشه و جمله اي سفيد رنگ روي اون نوشته ميشه:"به علت بيناموسي،اين قسمت فيلم توسط اداره ارشاد كل سانسور گرديد"
دوربين آوريل رو نشون ميده كه داره دنبال ماشين ميدوه...آوريل پاش پيچ ميخوره و به ساكش تكيه ميده كه زمين نخوره...

آوريل بر ميگرده جلوي فرودگاه...
بعد حدود ده دقيقه يه پيكان قرمز رنگ جلوي آوريل وايميسته و آوريل سوار ميشه...دوربين تا ميياد بره تو ماشين،پيكان حركت ميكنه و ميره.
دوربين:وايسا بابا...
با رساندن امدادهاي غيبي دوربين سوار ماشين ميشه...

داخل ماشين:
آوريل:بازم مثل هميشه دير كردي...آخه چرا من برات مهم نيستم؟
دوربين روي صورت راننده زوم ميكنه...صداي جيغي شنيده ميشه،دوربين به لرزش ميوفته...ناگهان همه جا تاريك ميشه...
كارگردان:اين كه سكته كرده...فكر كنم از ترس بوده!دوربين بعدي بيا كارتو شروع كن...

"از طرف اداره ارشاد مرگ اين عزيز را به شما و خانواده محترمشان تسليت عرض ميكنيم"

دوربين روي صورت راننده زوم كرده...
راننده:آخه جلوي صف اوتوبوس يه سوژه جالب دستم اومد...ولي حالي دادا!حسابي آخ در اوردم...

--------------------------
آوريل و الستور(راننده)با هم دوستن و آوريل يه معجون درست ميكنه(عمد يا غير عمد)كه كار الستور كساد ميشه...و دوستي اين دو تا بهم ميخوره...(برا اين گفتم كه الستور گفته بود:بهتره الستور يكي از مبارزا باشه)


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: تله تأتر
پیام زده شده در: ۸:۵۴ شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۴
#29

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
مـاگـل
پیام: 1223
آفلاین
در مورد داستان آوریل
_____________________-

راهرویی است بس باریک، چهار طرف آن نقره ای رنگ است

اول فیلم باید حداقل نحوه ی نمایش دوربین گفته بشه یعنی قصه نیست که خودت شرح بدی مثلا باید بگی

صفحه کم کم روشن میشه دوربین یک راهروی تاریک رو نشون میده که دیوارهای اون نقره ای رنگه

دقت کن گفتی راهرو بعد گفتی چهار طرف ان دیوار دو طرف داره

.نگاهی به سمت بالا و دیدن دریچه......با سرعت مگس به سمت بالا میاید...دریچه کنار میرود.

این جا هم یک جوریه مثلا

دوربین ناگهان می ایسته و به سمت بالا نگاه می کنه دریچه ای دیده میشه ... دوربین با سرعت مگس وار به سمت بالا میره . دریچه کنار میره

یعنی جمله ی خودت خوبه اما قسمت اولش که گفتی به سمت بالا و دیدن دریچه سینمایی نبود
در مورد با سرعت مگس به بالا رفت منظورت چی بود؟ منظورت این بود که یواش میرفت؟ البته اگه کلا مثل مگس با پیچ و تاب و یواش بره خیلی قشنگ تره


: به شهر آخ پرور قزوین خوش آمدید.....امیدواریم از اقامت خود در این مکان و شنیدن صداهای آخ لذت کافی را ببرید....با تشکر : رکورد آخ در آور ها : مودی

تو یک پاراگراف سه بار آخ جالب نیست کل این جمله میتونه این طوری باشه
به شهر قزوین خوش امدید.... .....امیدواریم از اقامت خود در این مکان لذت کافی را ببرید با تشکر : رکورد آخ در آور ها : مودی

به سمت بیمارستان "بیمارستان مرکزی قزوین" " مکان درمان انواع دردهای ناشی از آخ با پزشکان با تجربه" راه میفتد

اینجا باز داستانی شد میتونست این طوری باشه
دوربین لنگان لنگان به سمت بیمارستانی در اون ور خیابونه حرکت میکنه .... دوربین روی سر در بیمارستان زوم میکنه
بیمارستان مرکزی قزوین مکان درمان انواع دردهای ناشی از آخ با پزشکان با تجربه

اینجا یک جمله جا افتاده

تصویر قطع میشه و دوربین داخل بیمارستان رو نشون میده


داخل بیمارستان مردم در دو دسته دیده میشوند:
اشخاصی با لباس های سفید که پزشکان باتجربه میباشند و به آخ های مریضان میرسند، و اشخاصی که فریادهایی ناشی از آخ میزنند

از نظر من


داخل بیمارستان مردم زیادی دیده میشن یک دسته افرادی با لباس سفید که درد نمی کشن و یک دسته افراد بدون لباس سفید که درد میشکن

آخ اول : آی دکتر جون به دادم برس.....خیلی آخش آخ بود.

مثلا

آخی اول: آ دکتر جون به دادم برس .... ضربش خیلی مهلک بود
و برای این یکی
آخ دوم : دکی جون بدو بیا که از آخ مردم......وامونده چه آخی هم بود......باید بهش لقب آخ ترین آخ ها را داد.

آخی دوم : دکی جون به دادم برس که از درد مردم .... وامونده چه آخی بود .... فکر کنم کار مودی بود

قسمت /اخر این هم حذف شه بهتره
آخ اول : بی معرفت صبر نکرد پامو بذارم، از اتوبوس پیاده شدم دیدم یه 1 گالیونی روی زمینه، دولا شدم وردارم یهو آخ شدم.

مثلا یهو چشمام سیاهی رفت

پزشک : خب شما باید قبل از ورود به این شهر دفترچه راهنما رو مطالعه......

بعد این جمله این جمله مناسب تره
دوربین از کنار دکتر دور میشه و صدای اون به تدریج محو میشه


دوربین از آنان میگذرد.....به تابلویی میرسد : اولین آخ شدگان
دوربین وارد میشود....کسی آنجا نیس.......روبروی در ورود دری است که روی آن نوشته شده : آخ شدگان وارد نشوند.

اینجا رو هم نفهمیدم اولین اخ شدگان یعنی چی بعد ورود اخ شدگان یعنی چی با هم تناقض دارن

هر جا نوشتی دوربین چی بشه دوربین بهتره چون اصولا همه چیز از دید دوربینه ما با فیلم بردار کاری نداریم

دختری مو سیاه با قدی بلند روی یک میزه آزمایشگاهی خم شده،

اینجا اگه میگفتی پشت به در روی چیزی خم شده بهتر بود چون دوربین و بیننده نبینه روی چی خم شده

در اطراف او چیزهای رنگی.....یا همان نورهای رنگی در جریانند....ماده ای به ظرف اضافه میکند، اتاق را ابری سبزرنگ فرا میگیرد.....و قطره ای از معجون قرمز رنگی به آن اضافه میکند......اتاق را نوری قرمز فرا گرفته و رنگ ماده به نارنجی نبدیل میشود.

بهتر بود دوربین اول وارد اتاق بشه بعد شرح اتفاقات گفته بشه یعنی

دوربین از در رد میشه و دخترک رو از بالا نشون میده
اطرافش پر از ظرفهای آزمایشگاهی و ماده های رنگیه که از هر کدوم بخار به خصوصی بلند میشه و انفجارهای کوچیکی روی سطح ماده دیده میشه دختر یکی از ظرفها رو بر میداره و مقداری از ماده ی داخل اون رو به ظرفی که جلوشه اضافه میکنه .. اتاق رو نور و بخاری سبزی فرا میگیره .... دخترک معجون قرمز رنگ دیگه ای رو داخل محلول میریزه ... ناگهان یک انفجار کوچیک رخ میده و همه جا قرمز میشه و رنگ ماده به نارنجی تبدیل میشه

میدونم طولانی میشه ولی کلا اگه توضیحات جوری باشه که با خوندنش آدم بهتر تجسم کنه بهتره


..این هم ویروس آوریل

مثلا

این هم ویروس جدید من ..... آوریل

موج ترسی فضا را فرا میگیرد.....آبی زلال و تمیز از زیر دوربین چی که درواقع یک جاسوس است روان میشود...

قسمت اولش منطقی نیست چی جوری موج ترس رو بیننده ببینه و قسمت دومش به دلیل بد اموزی و این که کلا دوربین چی نداریم چه برسه به این که جاسوس باشه حذف بشه بهتره

این طوری بهتره

دوربین به لرزه می افته و یواش یواش عقب میره


کل قسمت آخر هم به دلیل اینکه قبلا گفتیم دوربین وارد اتاق شده و دوربین چی نداریم و مودی بهتره مبارز این ویروس باشه عوض میشه

میتونه این طوری باشه

دخترک ظرف معجون رو بالا می یاره و بلند بلند میخنده
دوربین یاش یواش میره جلو تا ظرف رو از نزدیک ببینه یک دفعه دخترک مثل اینکه حضور چیزی روتو اتقا حس کرده باشه بر میگرده روی روپوشش نوشته اوریل لاوین بعد از این که به این ور اون ور نگاه میکنه دوباره به کارش مشغول میشه
دخترک مقداری از ماده رو داخل ظرف کوچیکتری میریزه و اون رو از پنجره روی شخصی که داشته از پایین پنجره رد میشده میریزه
مرد چند لحظه خشکش میزنه و یک دفعه دولا میشه و به راهش ادامه میده
اوریل سرش رو از پنجره می یاره تو و لبخندی از سر رضایت میزنه


سخنی با نویسنده
من اصولا دوست دارم نقدکنم و همه چیز رو با میل خودم عوض کنم اگه دیدی کل داستان عوض شد جدی نگیر
و یک نکته ی دیگه من یادم نمی یاد قبلا فیلم نشوته باشی به عنوان اولین فیلمت بهت امیدوار شدم خوب نوشته بودی مخصوصا قسمت اولش که حرکت دوربین رو شرح داده بودی منتظر قسمتهای بعدی هستم


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: تله تأتر
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۸۴
#28

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
پشيز سخن ميگويد:

ايول...جالب بود...يعني سوژه هات و چيزايي كه ميخواستي بگي خوب بودن ولي درست نتونستي منظورتو بفهموني...پاراگراف بندي و استفاده از علامات خيلي ضعيف بود(ببخشيدا)جملاتي كه به كار برده بودي يكم لنگ ميزدن...

نقل قول:
دوربین هنوز به فرودگاه خیره شده.

مثلاً اين...به نظرم اصلاً معني نداشت...


نقاط قوت زيادي هم داشت...سوژه ها و روند داستان خيلي خوب بودن...صحنه پردازيش هم متوسط به خوب بود...به نظرم اگه روي پستت كار بشه...ميتركونه!حالا تا ببينيم بقيه چي ميگن...

ببخشيدا...در حد و اندازه اي نيستم كه نقد كنم...فقط نظرمو گفتم.

مي افتخارم كه ارزشي ترين عضو ريونم!


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: تله تأتر
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۸۴
#27

پنه لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
از پشت دریاها!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 239
آفلاین
من یه چرت و پرتی نوشتم،ولی فکر میکنم بهتره شروعش با الستور باشه.در هر حال،اینو نقد کنید تا ببینیم چی میشه.
_______________________________
رزیدنت ایول
دختریست به زیبایی کلمنس پوئسی!!،لم داده روی مبل.سیگار میکشه و تلویزیون نگاه میکنه.در وسط تصویر نوشته ای به آرامی ظاهر میشه:رزیدنت ایول
محو میشه،دوربین هر لحظه به دختر نزدیک میشه،نوشته ی بعدی:کارگردان:آوریل لاوین
دختر سرفه میکنه،بازیگران:آوریل لاوین،الستور مودی.
صدای زنگ تلفن،دختر:بله؟:ادی ماکای،سدریک دیگوری
دختر:ولم کن بابا،دارم شوی جدید آوریل رو نگا میکنم...
سکوت:باهنرنمایی کریچر.دختر:گیر دادیا!کانال چند؟
کنترل تلوزیون رو ورمیداره.کانال رو عوض میکنه،تلویزیون داره تصویر شطرنجی آوریلو نشون میده:من فقط میتونم بگم اخفال شدم...!(گریه)
صدایی آرام:توصیه ت به جوونا چیه؟
تصویر شطرنجی:با دوست ناباب نگردن،این کارا آخر عاقبت نداره،حرف مامان باباهاشونو گوش بدن...اوهواوهو...
دوربین زوم میکنه رو صورت دختر.دختر در حالی که به تصویر شطرنجی آوریل خیره شده،گوشی از دستش میفته. میزنه زیر گریه.دوربین کمی میره عقب دختر رو میبینیم که چاقویی رو گذاشته روی گلوش.
تصویر سیاه میشه و بعد آوریل رو میبینیم که بارونی چرم بلند پوشیده،با بوت پاشنه20سانتی.(و عینک دودی سیاه)با ژست خاصی از پله های فرودگاه پایین میاد و از جلو دوربین رد میشه.دوربین هنوز به فرودگاه خیره شده.
صدای کارگردان:احمق برو دیگه!!
دوربین راه میفته دنبال آوریل که یه دستمال کاغذی گرفته دستش و با هر فینی که میکنه کل قزوین میلرزه:چته دنبالم راه افتادی...؟
برمیگرده.قیافه ش مچاله میشه:برو گمشو...چی میخوای از جونم؟کیفشو میکوبه تو سر دوربین.
پای آوریل هر دو ثانیه یک بار پیچ میخوره.به رو خودش نمیاره و همچنان تند تند راه میره.آخرش یه جا وامیسته:دربست!500تا ماشین ردیف میشن جلوش.راننده ی اولی:آخ بمیرم برات.دردت چیه؟دردی داری درمونش کنم؟
آوریل:خوشم اومد ازت.چند سالته؟
راننده:به هم میخوریم.بپر بالا.
آوریل سوار میشه.بوگلاب بی هوشش میکنه.به رو خودش نمیاره:پیکانت چه خوشگله...اسمت چیه؟
راننده:من ،الستور مودی،16سال دارم.

خب بنده همینجا نقد میکنم.....خب همون اول چرا گفتی رزیدنj ایول؟ در حالیکه اگه بنده کارگدانشم باید باشه رزیدنت آوریل......فقط یه خورده مبهم بود که یهو چطوری بعد از اینکه منو تی وی نشون میده یهو منو فرودگاه نشون میده؟ من نفهمیدم حقیقتش......ولی در مجموع میتونم بگم بد نبود خوب بود......ازاون تیکه ای که دوربین جا میمونه خوشم اومد......الستور هم خوب وارد ماجرا شد ولی بهتر بود یه خورده بیشتر ادامه میدادی که یه خورده به اون قضیه ویروس برسیم.....اینجوری هنوز هدف فیلم معلوم نیس...در مجموع میشه گفت خوب بود.....(آخه یکی نیس بگه خودت زدی بوقیدی روی فیلمت همه ازت ایراد کرفتن چرا با این بدبخت کج افتادی )
**حوصله نداشتم پستجدا بزنم همینجا نقد کردم.......


ویرایش شده توسط پروفسور لاوین در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۲۵ ۱۵:۲۶:۱۵







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.