هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴

فیلیوس فلیت ویکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۵ یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۸
از پیش اربابم
گروه:
مـاگـل
پیام: 317
آفلاین
خوابگاه پسرامون:

ملت شرورانه به ادی نگاه کردند. سپس به او نزدیک شدند...

-نه نه دوستان...
-

ادی سیگاری از جیبش درآورد و آن را به سمت پسرها گرفت.
-نیاید، من این کارو نمیکنم.

ولی گوش ملت شنوا نبود. همان طور که به او نزدیک میشدند ناگهان دوباره فکری به ذهن ادی رسید.
-معجون تغییر شکل چطوره؟

کنار فیلیوس اینا:

-هوووم ددی... فکر خوبیه. خیلی خوش سلیقه ای.
-تازه ناظرم هست.

زنوفیلیوس با خوشحالی جمله بالا را چند بار تکرار کرد. به نظر او یکی از معیارهای ازدواج نظارت بود!
-بالم داره.
-ددی فقط یکم دستپختش مشکل داره که اونم من درستش میکنم.
-منو هم داره.
-یکمم بد سلیقه هست. من درست میکنم.

فیلیوس با حرف های لونا به فکر فرو رفت... تنها کسی که همه از دستپختش تعریف میکردند لینی بود، تنها کسی که همه با او به خرید میرفتند لینی بود. با خود به اعتماد بنفس لونا آفرین گفت.
-میگم لونا حالا میای بریم پیشش؟
-دخترم ببینم میتونی ما دو تا کفتر عاشق رو بهم برسونی
فیلیوس:

بازم خوابگاه:

-فکر خیلی خوبیه.
-منم موافقم.
-ایول به تو.
-ولی اگه اینو به شکل دختر درآریم باحال تر نمیشه؟

با این حرف همه به گوینده آن که کسی به جز اتو نبود نگاه کردند.
-حرف حق جواب نداره.
-بیا اینجا ادی.
-ولی کی اینجا آرایش بلده؟


ویرایش شده توسط فیلیوس فلیت ویک در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۰ ۱۳:۴۷:۵۵
ویرایش شده توسط فیلیوس فلیت ویک در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۰ ۱۳:۴۹:۴۸

Only Raven


پاسخ به: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۲:۴۰ جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴

ادی کارمایکل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۹ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۰:۴۸ جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷
از گولاخ خانه
گروه:
مـاگـل
پیام: 122
آفلاین
وسط خوابگاه پسران، هنوز بعد از چند پست
- بچه ها بچه ها... دو دقیقه آروم باشین نفستون رو تو سینه حبس کنین. الان سوژه چیه؟ ما چرا هی وایسادیم اینجا؟

دای و باب و کسانی که در سوژه نبودند و قرار بود بیایند، منتها باب و دای بهشان امان ندادند، شروع کردند به فکر کردن من باب اینکه سوژه چیست. هی باب فکر کرد، هی دای فکر کرد، بعد هی به همدیگر نگاه کردند، بعد چون پلیس فتا مواظبشون بود، نذاشت دیگه به هم نگاه کنن.

ادی سیگاری در آورد و گفت:
- من می دونم باید چی کار کنیم.
- چی کار؟

ادی پک عمیقی به سیگارش زد، آنقدر عمیق که سیگار یهویی تمام شد اصن. بعد گفت:
- باید یه پسر رو مث دخترا آرایش کنیم و بفرستیم اونجا. چار پنج تا پسته سر این قضیه موندیم.
- پسته؟
- پُست عاقا، پُست.

دای گفت:
- حالا کی رو انتخاب کنیم؟

و اینگونه بود که ناگهان سر و کله ی اتو بگمن پیدا شد و با نیشخندی گفت:
- هر کی پیشنهاد داده، خودش این کار رو بکنه.



و جای دیگری از تالار که نمی دانیم کجاست، جلوی شومینه مثلن


- ینی... می خوایم برام زن بگیریم؟ ینی بالاخره بعد از کلثوم خدا بیامرز من سر و سامون می گیرم؟

فیلیوس که هنگ کرده بود، سری به نشانه ی تأیید تکان داد. لونا پرسید:
- حالا کی رو مد نظر داری ددی؟
- اممم... همم...

ناگهان فیلیوس گفت:
- لینی وارنر!

و اینگونه بود که سوژه خیلی ریونکلایی شد.


ویرایش شده توسط ادی کارمایکل در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۰ ۱۲:۵۶:۴۲




He is Nostro dis Parter
Nostr' alma Mater...


پاسخ به: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۱:۲۷ جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۷ جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۲۵ شنبه ۹ تیر ۱۳۹۷
از زیر چتر حمایتی رودولف!
گروه:
مـاگـل
پیام: 92
آفلاین
_شمشیر به دست بوقی

_چوب کبریت ناقص

_غیر قابل تحمل

_ناقص الخلقه ی تسترال

_هیپوگریف!

فیلیوس که از نگاه کردن دای و باب خسته شده بود دیگر تحمل نکرد

_ساکت ! زنوف پاشو بریم ببینیم دخترت کجاست

_ولی من میگم به خوابگاهشونم یه سری بزنیما

_من تو رو میکشمت . چوب کبریت ناقص بوقی......

ان طرف ماجرا

لونا به سمت خوابگاه میرفت که ناگهان :

_سلام دخترم

_سلام ددی کاری داشتی .

_سلام

_خوب یه بار که سلام کردم که

_نه منم لونا . این پایین

_سلام فیلیوس . ندیدمت . خیلی خب من کار دارم باید برم

_نهههه. یعنی ....میای بریم...

_کجا بریم ددی

فیلیوس که میدانست باید وقت کافی برای سایرین فراهم کند اولین کار وقت گیری که به ذهنش رسید را گفت:
_خواستگاری

_خواستگاری برای کی فیلیوس

_برای بابات دیگه

لونا:

فیلیوس

زنوف:

باب و دای :





چه جالب




پاسخ به: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۰:۰۵ جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴

دای لوولین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲:۲۹ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 292
آفلاین
- د خب بوقی! تو کل کتابای هری پاتر اون گرنجر تسترال داشت می گفت پسرا نمی تونن برن تو خوابگاه پسرا!
- به من چه خب اصن!
- هیچ کس ایده دیگه ای نداره؟

دای متوجه شد ردایش دارد به طرز عجیبی به پایین کشیده می شود.

- ول کن ردامو فیلیوس! الان آسلام به خطر میوفته.
- ایده دارم خب. می گم نظرتون چیه وسایل دخترا رو گروگان بگیریم؟
- بریم تو خوابگاهشون.

باب توسط چماق دای که از دوران اوجش به جا مانده بود از سوژه به بیرون پرتاب شد.

- این ایده خوبه! باید یه نقشه بکشیم.
- من حواس لینی رو پرت می کنم. دای برو کتاباشو بدزد.
- فقط یه نفر کافی نیست. فیلیوس و زنو هم باید برن سراغ لونا!
- آخ، فقط اگه کمربندم بود دای!

باب از نا کجاآباد خود را دوباره به وسط سوژه پرتاب کرد.
- می گم نمی خواین برین تو خوابگاهشون؟

دای و باب:
بقیه پسران ریونی:


ویرایش شده توسط دای لوولین در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۰ ۱۰:۳۹:۴۲

این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۹:۱۲ جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۷ جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۲۵ شنبه ۹ تیر ۱۳۹۷
از زیر چتر حمایتی رودولف!
گروه:
مـاگـل
پیام: 92
آفلاین

_فقط قبل از اینکه به صورت مغولی به خوابگاه دختر حمله کنید ....عایا دختری رو میشناسید که حاضر شه جاسوس ما پسرا بشه

پسر های ریون :

_دای برو اون راهب رو پیدا کن یه اردنگی دیگه هم بهش بزن با این فکر کردنش

_من دوباره یه فکری کردم

_کسی فکر دیگه ای نداره

_چرا من من


_نه انصافا هیچکس

_من هستم

_هر فکری

_من فکر کردم

سرانجام دای به دلیل کمبود فکر دیگر مجبور به گوش دادن به فکر باب شد

_بگو اون فکرتو

_بله....نمیشه دخترا رو به بهونه یه جشنی ؛ چیزی بکشیم بیرون یواشکی بریم خوابگاهشون

ملت ریونی باز هم به دلیل ذیق فکر و ایده دیگر مجبور به برسی ایده باب شدن.

................................................................................
نام : من منم ولی بقیه بهم میگن تو . تو شناسنامم اسمم بابه

وظیفه: منحرف کردن سوژه منحرف شده , یکی درمیون با دای پست بزاریم





چه جالب




پاسخ به: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴

دای لوولین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲:۲۹ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 292
آفلاین
- پسرا نمی تونن برن تو خوابگاه دخترا!
- چرا؟
- هیچ ایده ای ندارم. می تونی از ننه روونا بپرسی.
- خاک برسرت دای. اینم ایده بود آخه؟

دای اصلا نمی دانست چرا جدیدا در سوژه ها انقدر عصبانی بود؟ دای تحقیر شخصیتی شد. دای غیرقابل تحمل بود. ای مادرش بگرید!

اما دای در نصف رول هایی که زده بود می خواست به ملت بفهماند مادر و پدر ندارد. دای کلا موجود بدبختی بود. دای جامه بدرید و سر به بیابان نهاد! ولی از انجایی که جامه دریدن شئونات آسلامی داشت، فقط سر به بیابان نهاد!

- من بهتون کمک می کنم! باید یه جاسوس بین دخترا داشته باشین.
- راهب تو دقیقا وسط تالار ما چی کار می کنی؟
- اومدم وصیتای آخرمو بکنم برم. به دای بگین ترشی نخوره یه چیزی می شه. به باب بگین حتما بره درخواست بده. به پسرم بگین...
-

با تشکر از اردنگی زنوفیلیس عزیز! فیلیوس به بقیه نگاه کرد.
- می گم ایده اش بد نبود ها؟
- آره. شاید جواب بده. به سمت خوابگاه دخترا!
- این بابم ببریم، شاید وسط راه ری استارت شد ایده اشو گفت.

------
نام: دای خطرناک!
رسالت: دادن سوژه و منحرف کردن آن بعد از یک پست!


ویرایش شده توسط دای لوولین در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۱۹ ۲۲:۳۰:۳۰

این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۷ جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۲۵ شنبه ۹ تیر ۱۳۹۷
از زیر چتر حمایتی رودولف!
گروه:
مـاگـل
پیام: 92
آفلاین
به نام خدای بزرگ
از انجایی که پسران هنوز در کف گم شدن وسایلشان و نظریه دزدی دختران بودند سکوت سختی همه جا را فرا گرفته بود.
تا اینکه صدای باب سکوت را شکست.

_من یه فکری دارم

_تو؟

_من؟ من منم دیگه ولی بقیه صدام میکنن تو .ولی توشناسنامم اسمم بابه

_منظورم این بود که تو یه فکری کردی؟ چه فکری کردی حالا

_اره دیگه...مگه چند تا من دیگه تو این اتاقه

_خوب بگو

_بله ...با سلام من منم ولی بقیه صدام میکنن تو ...

_فکرتو بگو... :vay:

با فریاد دای باب هنگ کرد و در هضم شرایط موجود دچار مشکل شد .

باب 1 دقیقه بعد

باب 2 دقیقه بعد
...
دای که حس کرد باب کلا از کارخانه دچار مشکل بوده تصمیم گرفت خودش نظری ارائه بدهد

_خوب اگه دخترا چیزامونو بر داشتن حتما تو خوابگاه خودشونه...

_ حالا میگی چه کار بکنیم

_خوب یه گروه تجسس تشکیل میدیم و میریم خوابگاه دخترا...

پسر های ریون

باب






چه جالب




پاسخ به: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۰:۳۴ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴

دای لوولین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲:۲۹ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 292
آفلاین
"سوژه جدید"


- جورابام نیست!
- ردای من گمشده.
- کتاب معجون سازیمو پیدا نمی کنم.
- من مطمئنم که دیشب کفشامو دقیقا همینجا گذاشتم و الان نیست.

رگباری جملاتی از همین قبیل خوابگاه پسران را پر کرده بود. عده ای از پسران با یکدیگر دعوا می کردند و عده ای همچنان به دنبال وسایل گمشده خویش می گشتند. هیچ یک از پسران نبود که چیزی را از دست نداده باشد. هر کس به گوشه ای می دوید.

فردا شب، تالار ریونکلاو

پسران ریونی هر یک غمگین گوشه ای از تالار نشسته بودند. هیچ کدام موفق به پیدا کردن وسایل خود نشده بودند. حتی بعضی ها چیزی های بیشتر را هم از دست داده بودند. اما دختران...
- هی ادی! شنیدم سیگارات ته کشیدن؟
- میگم فیلیوس حالا که چارپایتو دزدیدن، چجوری دیده می شی؟
- آخی زنو بیچاره. حالا چجوری می خوای بقیه رو سیاه کبود کنی بدون کمربند؟

خنده های دختران همچنان ادامه داشت و عصبانیت پسران هر لحظه بیشتر می شد. ادی با ناراحتی به بقیه نگاه کرد.
- چه جوریه که از اونا هیچی ندزدیدن؟
- شاید تا چند شب دیگه سراغ دخترا هم برن.
- امیدوارم! خسته شدم از بس مسخرمون کردن.
- امکانش هست. ولی اگه این خود دخترا باشن که وسایل مارو دزدین چی؟

پسران به یکدیگر نگاه کردند. باید به زودی می فهمیدند چه کسی پشت این قضایا است.

آیا دختران، وسایل پسران را دزدیدند؟
آیا خوابگاه دختران هم به زودی مورد دستبرد قرار خواهد گرفت؟
آیا پسران وسایل خود را پیدا می کنند؟
این شما و این سوژه...



این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۱۰:۱۳ شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۳

گلرت گریندل والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۱ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۳
از عقلت استفاده کن، لعنتی!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 513
آفلاین
سقوط لودو با چنان صدای مهیبی اتفاق افتاد که صدای آن تمام فضای تالار را پر کرد و گلرت را از خواب زمستانی تمرکز و مدیتیشن خارج کرد...

گلرت که فکر کرده بود به تالار حمله شده بارانی از طلسمهای رنگارنگ را در تالار به هر سو می فرستاد و پس از 10 ثانیه تنها چند چیز به چشم میخورد؛ خاکستر، کاناپه ای که گلرت بر روی آن خوابیده مدیتیشن کرده بود، مجسمه ی روونا ریونکلاو و ریونیهایی که از ترس جانشان تا آنجا که میتوانستند خود را به زمین چسبانده بودند!

گلرت که حالا کاملا" روی پاهایش ایستاده بود، چشمانش را باز کرد و در تالار به دنبال دشمن احتمالی گشت ولی هرچه کرد نتوانست کسی را پیدا کند و پس از دیدن خرابیهایی که به بار آورده بود تلاش کرد که بدون جلب توجه بقیه دوباره به روی کاناپه دراز بکشد و خود را به خواب زند اما این تلاشش با فریاد بلند لینی که از خشم تمام بدنش داشت میلرزید ناموفق ماند.
- گلرررررررررررررررت؛ هیچ معلوم هست چه کار کردی؟ گذشته از این که داشتی همه ی ما را میکشتی(این مسئله نسبت به مسئله ی دوم برای لینی ارزش کمتری داشت)، تقریبا تمام وسایل تالار رو به طور کامل نابود کردی!

- فکر کردم به تالار حمله شده؛ این صدای چی بود؟

لینی که ول کن قضیه نبود دوباره اخم کرد و با لحنی که از هر کلمه ی آن هزاران آتش میبارید ادامه داد:"بحث رو عوض نکن گلرت؛ خسارتهای وارده باید جبران..."

گلرت دوباره سعی کرد از مجازات کرده اش فرار کند پس گفت:"اِ... لودو چرا روی زمین افتاده؟ مثل اینکه اوضاعش خرابه؛ باید به سرعت اونو پیش مادام پامفری ببرم." و قبل از این که لینی بتواند حرف دیگری بزند بدن لودو را که حالا مانند جنازه ای بیش نبود بر دوش گذاشت و با سرعتی که از پیرمردی مانند او بعید بود به سمت درمانگاه دوید.
---------------------------------------------------
اون سوژه ای که لودو داده بود خیلی شبیه سوژه ی قبلی شده بود واسه همین سعی کردم سوژه رو این دفعه به تلاش ریونیها برای بازسازی تالار تبدیل کنم که لودو باز هم در این بین احداف آسلامی ضد ساحرگیش رو دنبال میکنه؛ البته اگه خواستین میتونین این پست رو نادیده بگیرین ولی به نظر من دوتا سوژه شبیه هم توی یه بخش وقتی پشت سر هم باشن خیلی اون بخش رو کسل کننده میکنه...


ویرایش شده توسط گلرت گریندل والد در تاریخ ۱۳۹۳/۱/۲۳ ۱۰:۲۱:۰۹
ویرایش شده توسط گلرت گریندل والد در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۴ ۱۸:۲۰:۱۱

هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!

Elder با نام علمی Sambucus از خانواده Adoxaceae به معنای درخت آقطی است؛ در حالی که یاس کبود جزو خانواده ی Oleaceae (زیتونیان) میباشد؛ کلمه ی Elder در Elder wand به جنس چوب اشاره میکند و صرفا بدین معنا نیست که این چوب قدیمی ترین چوب باشد.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوابگاه پسران
پیام زده شده در: ۰:۳۱ شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۳

لاکشسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۲ پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 40
آفلاین
لینی میوفته به سرفه های خفنز:
- اهو...اهه...اهوووووووهعع!
مقدار زیادی پشم گوسفند تو صورت دافنه که جلوی لینی داشته واسه خودش غل می خورده و غر می زده شلیک میشه و همه شو می پوشونه.
دافنه:
از صدای جیغ دافنه لودوفن که مشغول کوبیدن اعلامیه جدید بوده ناغافل از جا می پره و چکش از دستش هوا میره... نمی دونی تا کجا میره!
برای همین وقتی با مغز میاد زمین چکش نامبرده هم ملق زنان به طرف کله مبارکش سقوط میکنه و قبل از اینکه کی بفهمه چی شد تو ملاجش فرود میاد و یه فرو رفتگی قشنک وسط کله ش ایجاد میکنه.
عامل آستاکباریسم:
ملت ریونی:
در همین اثنا دست استکبار پشت صحنه که تصویرو اسلوموشن کرده بالاخره کله کچل اسلوموشنو ول میکنه و صحنه به صورت عادی در میاد تا لاکی و جیمی به لودوفن پخش زمین برسن و در کنار پیکر پرپر شده ش به فرمت همگانی ملت تو اون لحظه ملحق شن.
بعد از دقایقی بالاخره لینی می پرسه:
- الان دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
دافنه که همچنان رو زمین غل می خورد تا پشم گوسفندارو با کشیدن خودش رو زمین از سر و صورتش پاک کنه گفت:
خب خودت بخون دیگه! پشم گوسفند رفت تو حلقت تو هم همه شو تف کردی تو صورت من. اصلا این پشم گوسفند تو سوژه چیکار می کرد؟هان؟بگذریم. بعدش من جیغ زدم و اون عامل لودوفنی خورد زمین و چکشش هم افتاد تو کله ش و الان بیهوشه...چی؟بیهوشه؟
لینی یه نگاه به جمیت هاج و واج می ندازه و یه نگاه به لاکشس و جیمز که عین غول غارتشین های عصر نئاندرتال وایسادن بالا سر دست اندر کار آستاکبار لودویی.
لینی:


ویرایش شده توسط لاکشس در تاریخ ۱۳۹۳/۱/۲۳ ۰:۴۲:۰۵

when there is a will,there is a way







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.