هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۳

محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
جـادوگـر
پیام: 1125
آفلاین
-خوش آمدی کارلوس!
-خوش آمدی داداش چالوس!
-رود چالوس نه چارلوس!
-نخیرم چهارلوس!
-همه تون دارین اشتباه می گین چاپلوس!
-چاپلوس که اسم نیست صفته!
-اسمه!
-نیست.
-هست!
-نیست
-ه...

کارلوس با گیجی به ملت هافل که درحال بحث کردن با صدا بلند باهم بودن خیره شد و با ترس اندکی که در صدایش معلوم بود، گفت:
-س..س..سلام...کارلوس پاتر هستم پدربزرگ هری پاتر....نوه م رو که میشناسید؟

مرگخوارها با تحقیر به تازه وارد هافلی نگاه کردن و با ناخشنودی نفسشان را بیرون دادند ولی محفلی ها به گرمی از کارلوس استقبال کردن!
فرجو با دقت به کارلوس نگاه کردو در زهنش محاسبه ی چند خطی با چند مجهول را حل کرد و گفت:
-شما باید...یه لحظه صبر کنید...پدر..پدرِ پدر...ام...پدرِ پدر شوهر عمه ی من باشید!

کارلوس هنوز مشغول درک جمله ی سنگین فرجو بود که دورا هیجان زده گفت:
-من مادر خونده ی هری ام!

کارلوس با سردرگمی بیشتر محاسبه را ادامه داد که آنتو گفت:
-تو پدربزرگ عله می شی،ازش خبری نداری؟چند وقتیه زیاد سر نمی زنه به سایت!
رز ویبره ای رفت و گفت:
-تازه شناسه اش رو هم دادن به گیدیون!

قبل از اینکه محاسبات کارلوس به نتیجه برسد،وینکی جلو آمد و گفت:
-وینکی ناظر تالار هافلپاف بود و از آمدن عضو تازه ای به گروه خوشحال بود و امیدوار بود پدربزرگ عله به هم گروهی هایش کمک کند!

کارلوس کمی زبانش باز شدو با لبخند پرسید:
-حتما! هر کاری از دستم بربیاید انجام می دهم... چه کمکی می توانم بکنم؟
وینکی بیلی به دست کارلوس داد وگفت:
-زمین رو بکن!




پاسخ به: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۶:۵۵ دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۳

مادام هوچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۴۹:۱۱ دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
از زمین کوییدیچ هاگوارتز
گروه:
مـاگـل
پیام: 112
آفلاین
وینکی که داشت با مسلسلش دیوار های تالار هافل را سوراخ میکرد گفت:
اخه چرامن ؟؟؟خودتون میکنید وکاراشو انجام میدهید و من نظارت میکنم .
بعد این حرف وینکی همه سرها به طرف انتونین رفت انتونین که سعی میکرد جوری از نگاه های اعضای هافل فرار کند گفت:
اینجوری به من نگاه نکنید من کمرم درد میکنه از همتونم بزرگ ترم.
دورا گفت:
فادر یعنی میخوای دختر گلت بره زمینو بکنه.دختر گلت کمرش درد نمیگیره.
هافلیون که از کارکردن دورا وانتونین نامید شدند. سرشان را به سمت فرجو چرخاندن اما فرجو در حال رفتن بود وگفت خیلی درس وکار دارد و بعدا حتما میاید وکمک میکند.
رز که صداش در آمده بود گفت:
ای بابا .اینطوری که نمیشه دوتا دختربرن زمینو بکنن .من وهوچ که نمیتونیم تمام کارارو بکنیم .تازه ما امتحان هم داریم.
هوچ که تازه منظور رز را از دو دختر فهمیده بود گفت:
رز,عزیزم!!! متاسفم که باید اینو بگم ولی من وقتم پره .بچه های کلاس اولی خیلی بی استعدادن و من باید تمام وقت به اون ها درس بدم.تازه فقط این نیس چند روز دیگر مسابقات کوییدیچ شروع ومن باید داوری مسابقات را انجام بدم. ولی یه نظر دارم میتونیم قرعه کشی کنیم و دونفر رو انتخاب ...........
ناگهان صدای باز شد ن در آمد همه سرها به سمت در چرخید تا ببینند چه کسی واردتالار میشود.شخصی که واردشد کسی نبود جز کارلوس جوانی خوشتیپ که تازه واردهافلپاف شده بود.
اعضای هافل که از اومدن اون خوش حال شده بودند. تصمیم گرفتند جشنی به مناسبت ورود اون به هافل بگیرندوسر او را شیره بمالن واو را مجبور به کندن زمین کنند به او تبریک بگویند.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۳:۰۹ دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۳

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
چکیده:
اعضای هافلپاف به کم آبی دچار شدند و در پی وارد کردن آب از اسلایترین به تالار خود هستند و در این راه میخواهند از عضو سابق اسلایترین یعنی آنتو استفاده کنند...




دو ساعــــت بعـــــــــــد

صدای خُر و پُف اعضای هافل بلند شده بود. انگشت رز رفته بود تو چشم وینکی و پای وینکی تو حلق رودولف بود و سیبیل رودولف تو چشم فرجو و زبون فرجو تو گوش سارا و چوبدستی سارا تو موهای دورا و آفنبات دورا تو موهای سارا و در این میان تنها هوچ، همچنان وفادارانه پای صحبت های آنتو نشسته بود ...

آنتو: بله حضار محترم داشتم عرض میکردم که جنگ جهانی آینده مطمئنا بخاطر آب رخ خواهد داد...

هوچ: آنتو تموم شد سخنرانیت؟!
آنتو: به چشم های سرخ و نحوه صحبت هوچ و جاروی پرواز خطرناکی که در دستش بود نگاه کرد و با ارزیابی شرایط حقیقتش چیز نکرد که بگه نه! چی میگن؟ آهان جرات نکرد!
هوچ: آخ جون... بچه ها پاشید! تموم شد! پا شید بیریزیم اسلایترین آب بیاریم! بی اعصاب!
وینکی که در حالت گرخیدگی و خواب آلودگی بود گفت: خب الان چطوری باید بیاریم؟
آنتو: بنظر من باید تونل بکنیم تا برسیم به منبع آب اسلایترین!
رز: خب الان دقیقا کی باید بکنه تونلو؟
دورا: راس میگه ما که کوشولوئیم نمیتونیم!
فرجو: مگه یه جن خانگی بیشتر تو تالار داریم؟! غیر از جن خونگی کس دیگه ای جون نداره از این کارا بکنه!

همه نگاه ها به سوی وینکی که در حالت:() قرار داشت برگشت...
غیر از اینکه چه کسی باید تونل را بکند اعضای هافلپاف باید در نظر داشتند که مسیر کندن تونل از هر جایی در هاگوارتز ممکن است بگذرد و از هر جایی سر در بیاورد...


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۳ ۳:۱۷:۳۳
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۳ ۳:۲۰:۵۰


پاسخ به: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۳

مادام هوچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۴۹:۱۱ دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
از زمین کوییدیچ هاگوارتز
گروه:
مـاگـل
پیام: 112
آفلاین
بعد 5دقیقه
انتونین درحالی مادام پشت سرش بود وارد تالار هافل شدوناگهان هافلیون ازپشت در بیرون امدند.
وینکی مسلسلش را به سمت انتونین گرفت وخوشحال گفت :خوش امدید بفرمایید داخل .
انتونین که تعجب کرده بود قصد فرار داشت لرزان وارد تالار هافل شد :worry: وروی صندلی نشست:ممنون از استقبال گرم وصمیمانتون
هافلیون یک صدا :خواهش میکنیم .
رز نگاهی به مادام که میخواست تا کسی اونو ندیده به خوابگاه بره کرد وگفت:مادام تو هم یادمون نرفته بعدا حسابتو میرسیم.
سپس دورا گفت:ما یه کمک میخوایم ازت فادر.
رزکه تازه یادش اومده بود برا چی این جان ادامه داد:شما حموم اسلایترینو بهتر از ما میشناسیدبرا همین میخوایم کمکمون کنید.
انتونین که خودشو دراون لحظه همه چی دون میدونست گفت:بله من مکان های اسلایترینو خیلی خوب میشناسم.حالا میخواین چیکار کنین ؟؟؟
وینکی مسلسلشو کنار گذاشت وباز باذوق گفت :میخوایم اب بدزدیم
انتونین که دهانش 1متر باز شده بود کمی ناراحت گفت :جای دانگ خالیست او دراین موارد پایه بود وبا ذوق ادامه داد :ولی به جاش الان من پایه ام.و اندکی فکرید و گفت :کی شروع کنیم؟؟؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۶:۰۳ چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۳

محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
جـادوگـر
پیام: 1125
آفلاین
الا:اگه دستم به این هوچ نرسه دیگه الادورا نیستم!

رز در حالی که با سر خم شده از کنار الا رد می شد جواب داد:
-خو انو ولش الان چه کنیم؟

الا با اخم گفت:
-برگردیم توی حموم.

دورا متفکرانه پرسید:
-بهتر نیست بریم دنبال انتو؟

باری (یا وینکی؟)پرسید:
-بریم دنبال انتونین دالاهوف که چه بشه؟

دورا:
-فادر من قبلا اسلیترین بوده می تونه کمک کنه!

هافلیون:

کنار در !

الا با تبر ،وینکی با مسلسل و رودولف با چوب دستی اماده به انتظار انتونین ایستاده بودند.

در کنارشان دورا رنگ مو تست می کرد و سارا بایک دست رز را نگه می داشت تا ویبره نرود و با دستی دیگر دفترچه ای را محکم گرفته بود تا از انتونین امضا بگیرد.

کمی ان طرف تر انتونین قدم زنان به سمت انان می امد غافل از نقشه ی هافلیون و دردسر هایی که در پیشرو داشتند!





پاسخ به: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۰:۴۰ پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۳

مادام هوچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۴۹:۱۱ دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
از زمین کوییدیچ هاگوارتز
گروه:
مـاگـل
پیام: 112
آفلاین
در این لحظه مادام وارد صحنه میشود.
مادم:قلپپپ قلپ قلپ .نههههه وایستین ..

سارا و باری باهم گفتن : قلپ قلپ قلپ قلپ قلپ ؟؟؟این این جا چی کارمیکنه؟؟؟

مادام :قلپ قلپ قلپ قلپ قلپ من اومدم نجاتتون بدم.

سارا:قلپ قلپ قلپ؟؟ مگه چی شده؟؟

مادام :قلپ قلپ قلپ ؟؟؟قلپ قلپ قلپ قلپ قلپ قلپ . یعنی نمیدونین ؟؟؟همه جای قلعه خبرش پخش شده.

باری:قلپ قلپ قلپ قلپ قلپ ؟.خب بنال بگو چی شده دیگه؟

مادام:قلپ قلپ قلپ قلپ قلپ قلپ قلپ قلپ .اسنیپ داره میاد حموم به مناسبت انتخابات.

دانگ :قلپ قلپ ؟؟؟قلپ قلپ قلپ قلپ قلپ قلپ ؟؟؟ یعنی چی ؟؟؟چی جوری شده من خبر ندارم؟؟؟

الادورا:قلپ قلپ قلپ قلپ قلپ .بچه ها فرار کنید باید نقشه رو عقب بندازید.

10دقیقه بعد کنار دریاچه
مادام:اره شانس اوردی انتونین سرکارشون گذاشتم میخواستن خفت کنن.

انتونین :حالا که اومدم هافل حسابشونو میرسم. :

همون لحظه برو بچز هافل در راهرو
سارا :بچه ها این اسنیپ نبود ؟؟

باری :نمیدونم ولی هر کی بودخیلی شبیهش بود

الادورا:اما اسنیپ که الان باید تو حموم باشه

سارا و باری والادورا :مادام هوچ


تصویر کوچک شده


پاسخ به: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۴:۰۱ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۳

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
چکیده(تا اونجایی که من متوجه شدم ):
اعضای هافلپاف قصد دارند تا از حمام اسلایترین به حمام خودشان آب انتقال بدهند و خشکی حمام خودشان را از بین ببرند...



وینکی در حالی که مسلسلش دستش بود و چپ و راست را با دقت نگاه میکرد به شیرفلکه اصلی حمام اسلایترین نزدیک شد. پشت سرش، دورا، رودولف، فرد و رز در حرکت بودند. همین طور حرکت میکردند و بازم حرکت میکردند که ناگهان از حرکت ایستادند چون...

دالاهوف خوشحال و شاد و خندان در حالی که یک لنگ قرمز دورش پیچیده بود وارد حمام شده بود و زده بود زیر آواز که:
_ امشب دوباره میرم هافلپاف...هافلپاف...امشب دوباره چه حالی داره هافلپاف... هافلپاف

دورا که دید اوضاع خطریه یه سوت یواش زد و گفت:
_ بچه ها آروم و بی سر و صدا برید زیر آب!

همگی رفتند زیر آب و دالاهوف هم داخل آب شد و دراز کشید.

در زیر آب:
رودولف: قلپ قلپ قلپ قلپ قلپ(آماده باشید تا خفتش کنیم!)
وینکی: قلپ قلپ قلپ قلپ(اسلحه ها آماده!)
رز: قلپ قلپ قلپ(حواسا جمع!)
فرد: قلپ قلپ(نفس ها حبس!)
دورا: قلپ(حمله!)



پاسخ به: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۳

مرگخواران

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۳ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۵۶:۵۱ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۳
از مسلسلستان!
گروه:
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 555
آفلاین
حمام اسلیترین در سکوت فرو رفته بود. سکوت نه ها... سکوت! حتی مورچه هم جرئت پر زدن نداشت چون معمولا وقتی حمام اسلیترین در سکوت فرو میرفت اتفاق خوبی نمی افتاد.
این سکوت تا قبل از اینکه کله ی دانگ از چاله ای که وسط حمام بود، بیرون بزند، پابرجا بود. (فهمیدین چی شد؟ )

-پیس پیس... از سوسک بلوند به دست راست محل! مارها خمیده راه میرن یا راست؟

دانگ لب و لوچه اش را تبدیل به یک خط افقی کرد و به زیر پایش، جایی که باری سینه خیز جلو می آمد نگاه کرد. گفت:
-باز رفتی تو فاز انیمه جنایی تو؟ همه جا امانه ملت. بیاین بالا.

و خودش را بالا کشید. پس از دانگ، باری و ریونا و آسپ و سارا و بقیه ملت هم اومدن.
ریونا در حالیکه لباسش را می تکاند، پرسید:
-ما قبلا هم اینجا بودیم؟قیافه ـش آشناست.

آسپ که هنوز با خودش درگیر بود که کورممد را به دانگ بفروشد یا مفت بدهد، در اوج آرتروز مغزی اش گفت:
-یه نگاه به پست 307 و 308 بنداز. مشکوک به نظر میرسن.

ریونا یه نگاه به پست 307 و 308 انداخت و با فرمت پرسید:
-به نظرتون میشه اسم تاپیک رو به «شیر تو شیر هافل» تغییر بدیم؟

دانگ سریعا با شنیدن اسم «تاپیک»، تریپ مدیر خوب برداشت و منوی مدیریتش را بیرون کشید. از طریق یک سری کدهای html و زوپس، با لودو ارتباط برقرار کرد و در کسری از ثانیه، جواب ریونا را داد:
-نه نمیشه.

لحنش طوری بود که طلسم شکافتن هسته اتم را یافته بود.
در نهایت، رزز که با خوندن رول به این نتیجه رسیده بود که هیچ جا اسمش برده نشده درحالیکه اسم ریونای مرحوم چندین بار به کار رفته، تارهای مغزش را تا به تا کرد و چیزی مهم کشفید:
-رول داره از مسیر منحرف میشه و وینکی داره خزعبلات مینویسه! در راستای هدایت رول به راه راست میگم چطوره که سریعا کار انتقال آب رو انجام بدیم تا یه کورممد دیگه پیدا نشده.

دانگ دستانش را به هم مالید و گفت:
-بریم ملت...



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱:۲۶ جمعه ۲۰ تیر ۱۳۹۳

سارا کلن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۷ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۲۹ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴
از همین دور و برا...
گروه:
مـاگـل
پیام: 355
آفلاین
آسپ منم نمی دونم چه جوری وارد شدن اما خب شیر تو شیره دیگه!
من تو این پست سعی کردم تازه واردا رو هم بازی بدم.
__________________________________________________________________________

آسپ گفت:
-پاره نشه یه وقت!
الادورا گفت:
-چی؟!
-خشتک من! بابا شنلمو میگم دیگه.
-آهان! نه بابا!دانگ تو آدمم خرید و فروش می کنی؟
-من هرکاری توش سود باشه می کنم! حالا طرف کی هست؟
-همین کورممد!
-هووووم! یه مشتری سراغ دارم.
استیو گفت:
-حالا که اینو می خوایم بفروشیم اول بذارید من یه کم خونشو بخورم بعد!
هافلیون کورممد را به درختی بستند و مشغول انجام بقیه ی عملیات شدند.
دانگ گفت:
-خیل خب! کورممد رو شکست دادیم. نیم ساعت وقت داریم!
ریونا با تعجب پرسید:
-براچی نیم ساعت؟!
-چون نیم ساعت دیگه نورممد به حموم سر میزنه.
کوین هنذفیری اش را از گوشش در آورد و گفت:
-تو از کجا می دونی؟
-ناسلامتی مدیر هاگما
رز زلر با نگرانی گفت:
-دانگ اگه بفهمن تو هم داری با ما آب دزدی می کنی برکنارت می کننا.
-آبجی مارو دست کم گرفتی؟ تا حالا مو لا درز نقشه های من نرفته. خیل خب! باری زمینو کندی؟
باری عرقش را خشک کرد و گفت:
-اوهوم! تا خود تالار کندم.
آسپ گفت:
-چرند نگو!
-به مرلین راست میگم!
دانگ گفت:
-بحث نکنید وقت تنگه. کارو شروع می کنیم.



پاسخ به: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۳:۱۱ پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۱ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ جمعه ۲۸ آبان ۱۳۹۵
از همین پشت مشتا
گروه:
مـاگـل
پیام: 217
آفلاین
باری من هیچ وقت نمی گم پناه به هری پاتر.پناه به لرد درسته.
در ضمن.چجوری وارد تالار شدن بدون گفتن رمز؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صدای پایش هر لحظه بلند و بلند تر میشد و سبب لرزش اندام ملت هافل!
ریونا آب دهانش را به سختی قورت داد و با صدای خفه ای گفت:
- داره نزدیک میشه! چیکار کنیم؟
- نمی دونم شماها میخوایید چیکار کنید ولی من ارث پدرمو میپوشم.

آسپ در یک لحظه شنل نامرئی که از پدرش -هری پاتر ملعون- به او ارث رسیده بود پوشید و در جا غیب شد.
-لعنتی! کجا فرار میکنی؟! مارو هم غیب کن.
دیگر دیر شده بود و آسپ از صحنه ی جنایت غیب و از جنایت تبرئه شد!

- چی؟! شماها اینجا چیکار میکنید؟
- ما؟ما که اصلا کاری نمی کردیم.
- پس چرا اینجایید؟
الادورا دیگر پاسخی برای ممد نداشت.
- عه...ما داشتیم...ما داشتیم...نیگا میکردیم.

کورممد متوجه شد افراد ناشناس قصد خرابکاری دارند.دهانش را باز کرد، زبانش چند سانتی متری از لحقش بیرون شد و آماده ی فریاد کشیدن بود، که ناگهان جمسی از پشت سر کور ممد نمایان شد و شیء گونی واری را بر سر وی کشید.
- بکنیدش تو گونی.
اعضای هافل از دیدن آسپ بسیار خوشحال شدند و به سرعت مانند یک گروه آموزش دیده به سمت کور ممد هجوم آوردند.
- جورابو بکن تو حلقش.
ریونا دست های ممد رو گرفته بود که ناگهان دهانش باز شد، دستو پارو رها کرد و جورابو گرفت که بکنه تو حلقش. جورابو کرد تو حلقش ولی دستاش ول شد. آسپ پرید و دستای ممد رو گرفت و کوبید روی زمین. ولی ممد با پاهاش آسپ رو انداخت اونور.
اعضای هافل یکی یکی به سمت کورممد اسلیترینی میرفتند و در کمتر از 2 ثانیه به پیرامون خود منتقل میشدند.
تنها جسم پای بر جا که از سمت هافلیون به ممد چسبیده بود جوراب بود.
الادورا از این وضع اصلا خوشش نمی آمد پس چند متر خیز برداشت سپس زیر لب گفت:دیگه کارت تمومه و شیرجه کنان به سمت کورممد رفت و در چشم بهم زدنی تمامی نشتی های مخاطب را مسدود کرد سپس ممد را در شنل نامرئی آسپ پیچید و به پشت کول انداخت.


برای شرکت در بزگترین همایش جادوگران سال اینجا کلیک کنید .


زوپس! بلاک! زمستان! دیگر اثر ندارد!
حتی اگر شب و روز، بر ما برف ببارد!




تصویر کوچک شده


باشد که هیچ کس نباشد باشد که فقط که خودم باشم.

گروهک تروریستی الهافلیه ...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.