هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۱۸:۴۶ شنبه ۱۰ فروردین ۱۳۸۷
#91

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
مـاگـل
پیام: 466
آفلاین
مسابقه ی بی معنی نویسی
+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+

به طرف مدرسه حرکت می کردم . اما کسی خونه ی خاله نبود . تاپیک هرچه می خواهد دل تنگت قفل شده بود . استرجس پادمور خاله بازی می کرد چون پرسی با ماندانگاس قهر کرده بود . نارسیسا در مدرسه حیاط رو تمیز می کرد چون تا حالا به این کثیفی بوده ؛ اما ویولت بولدر و آرشام بلاک نشده لوله ی خونه ی خاله رو تعمیر می کردن .

بالاخره سوار اتبوس شدم تا به مدرسه برگردم ولی کسی در اتبوس نبود . همه با هم حرف می زدند . جیمز هری پاتر علامت مرگ خواریش رو نشونه اربابش ، لرد سیاه ، خاله سارا می داد . هرمیون با چشم های ریزش از اتبوس بیرون ÷رید و کنار پیتر پتی گرو نشست .

در پارکینگ باز بود . تد ریموس لوپین دریا زده شده بود چون تا حالا سوار هواپیما نشده بود . هدویگ به طرف همه پرواز می کرد ولی عله اون رو بلعید . نوربرتا تاب رو بازی می داد ولی تا حالا تاب بازی می کرد ولی کسی ندیده بود .

مگورین به تالار برگشته بود و چهار زانو پرواز کنان سوار اتبوس شده بود و سیریوس را که با دامبلدور راز نیاز می کرد که تا حالا راز و نیاز نمی کرد رو زیر گرفت .

دوباره سوار اتبوس شدم ولی این بار با همه . بهشت خیلی خوش گذشته بود ولی روحم در جهنم بلاک شده بود . شورش های خیابان در هواپیما بیداد کرده بود . وایت تورنادو شیرین بود اما نمکش کم بود . دنیس سوار پشمالو دابی رو دنبال می کرد که توی چاه نیافتاده بود . کلنگ زیر میز بود . اما اتبوس که میز نداشت .

دامبلدور با هفت هشت تا ساحره راز و نیاز کنان غذا نمی خورد تا همه او را نبینند . اتبوس به مقصد خود رسیده بود ولی کلاغه هم رسیده بود . همه پیاده می شدند تا اتبوس شلوغ تر بشه .

با یک مینی بوس پر از مشنگ تصادف نکرده بودند . همه زخمی روی زمین بودن . کسی کمک می کرد و همه کمک می کردند تا هیچ کس کمک نکنه . ماشین حساب شکسته بود . اسپیکر ها خراب بود . چه ویروس بدیه این اتبوس فایروال نداشته بود . فناوری های فوق پیش رفته و فرا ارزشی فست فود بودند . آهن ربای هلیکوپتر توی تبوس چهار در چی کار می کرد .

صندوق پستی نود و دو چهار دو . شش صد و دو هزار و چهار _ خط تیره . با ما تماس بگیردید . شعبه ی اسکان ، هم اکنون منتظر کمک های نارنجی شما هستیم .لارتن
پسرک از خواب پرید . چه امتحان سختی!
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+
خودم رو خالی کردم انقدر بی معنی و چرت و پرت نوشتم



Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۱۹:۵۳ یکشنبه ۴ فروردین ۱۳۸۷
#90

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
مـاگـل
پیام: 333
آفلاین
مسابقه بي معني نويسي!!
سلام دوستان عزيز
با توجه به اين كه خيلي از شما اختلالات مغزي دارين قصد كردم يه مسابقه برگزار كنم با عنوان بي معني نويسي.
موضوعش خيلي واضحه مي تونيد واسه درك بهتر نمونه اي از اين پست ها رو بخونيد:
http://www.jadoogaran.org/modules/new ... id=187156#forumpost187156
البته اين يه نمونه ضعيف بود.
حالا شما مي تونيد در هر موضوعي كه دلتون خواست(البته موضوع كه نداره!!) يه داستان بوقي بنويسيد.
فعلا وقتشو تعيين نمي كنم.بذارين يه خورده يه 5 نفري شركت كنن.در پايان به نفر اول تا سوم يه آرمي ميديم به عنوان بهترين چرت نويس قرن
پس شروع كنيد!!!


[b]تن�


Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۵ یکشنبه ۴ فروردین ۱۳۸۷
#89

هرميون  گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۷ سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۷
از کلاس ریاضیات جادوویی!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 215
آفلاین
برگی از دفتر خاطرات هرمیون گرنجر
درست در زمانی که فکر می کردم می توانم از این به بعد با ویکتور به طرفدارانش امضا بدهم و تابستان همراهش به سواحل بلغارستان بروم این مسابقات مسخره ی سه گانه باعث شد برای همیشه از او دور بیفتم .من ویکتور را دوست می دارم .ولی رونالد بشدت به ویکتور حسادت می کند خیال می کند عاشق ان موهای مسخره ی سرخ سرنگش هستم .نمی خواستم کیریسمس را توی هاگوارتز بمانم می خواستم هرچه زودتر به لندن برگردم و فکرمو از هرچی اتفاقات ان سال بود پاک کنم از طرفی باید پیش هری می ماندم چون لردسیاه بازگشته بود من باید کمکش می کردم تا ان زخم زیگزاگی همیشه گیش دوباره نسوزد و به عنوان تنها کسی که در گروه سه نفرماین سواد درست و حسابی داشت توی نامه نوشتن کمکش می کردم تا اتفاقات رو برای سیریوس بفرستد.

اسنیپ با من مهربان شده بود نمی دانستم چرا ولی سرکلاس مدام به موهای وزوزیم دست می کشید و با مهربانی به من می گفت که :معجونت خیلی عالی شده دوشیزه گرنجر . از طرفی مک گونگال با من لج کرده بود .توی هیچ کدام از امتحاناتم به من نمرات کامل را نمی داد منتها اسنیپ همه ی نمره ها را کامل به من داد یادم می اید ان روز برای رسیدن به کلاس ریاضیات جادوویی مجبور شدم کلاس معجون سازی رو عقب بندازم ولی اسنیپ برایم غیبت رد نکرد

.دامبلدور ان روز ها خیلی به خوابگاه می امد هرروز بعداز ظهر با پیرژامه ی صورتی رنگ خال خالی برای دیدنم به خوابگاه دختران می امد .

برای همه ی پرفسور ها عجیب بود که این اتفاقات چطور با سرعت در حال انجام شدن است .

پرفسور لاکهارتی با ان موهای طلایی بورش هرشب مرا به صرف شام به اتاقش دعوت می کرد .نمی دانم چرا هاگرید دیگر نمی خواست من را ببینید از همه عیجب تر این بود که مالفوی دور و برم پرسه می زد و می گفت : در مورد تو اشتباه می کردم همه ی گند زاده ها هم بد نیستن .!آن روز ها برایم شیرین بود که ناگهان
شترققققققققققققققققق
پرفسور اسنیپ توی سرم زد و گفت : دختره ی مووزوی چقدر تو خیالاتی زود باش معجوت رو رقیق کن 20 امتیاز از گیریفندور کم می کنم تا بفهمی !
و ان روز برایم به بدتررین روز زندگی تبدیل شد زیرا همه ی صفحه را با توهمات پر کرده بودم


[b][color=FF6600]!و هرمیون گرنجر رفت و همه چیز را به هپزیبا اسمیت سپرد .

و فقط چند نفر را با


Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۶
#88

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۸ دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۰:۱۹ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
از هاگوارتز ، کلبه ی خودم
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 157
آفلاین
یک روز رفتم باغ وحش از یک گور خر سوال کردم
آیا تو سیاه هستی با خط های سفید یا که سفیدی با خط های سیاه ؟

و گور خر از من پرسید

آیا تو خوبی با عادت های بد
یا بدی با عادت های خوب ؟

آیا آرامی اما بعضی وقت ها شلوغ می کنی
یا شلوغی بعضی وقتا آروم می شوی ؟

آیا شادی بعضی روز ها غمگین می شوی
یا غم گینی بعضی روز ها شاد ؟

آیا نامرتبی بعضی روزها نامرتب
یا نامرتبی بعضی روز ها مرتب ؟

وهمچنان پرسید و پرسید و پرسید .
از آن روز به بعد تصمیم گرفتم که از هیچ گورخری درباره ی خط های روی پوستش نپرسم !


[size=medium][color=CC0000]اگر گروه های هاگوارتز به جز گریفیندور رو نشانه ی موس فرض کنیم و گریفیندور رو شکلک یاهو نتیجه می


Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۱۵:۲۷ چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۶
#87

جیمی   پیکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گیریفندور
گروه:
مـاگـل
پیام: 277
آفلاین
سلام نه خدا حافظ!


خواب میدیدم شایدم نمیدیدم خواب میدیدم شاید هم نمیدیدم که در یک جزیره گیر افتاده ام.

گشنه بودم شاید هم تشنه به لب دریا رسیدم خواستم اب بخورم در مقابلم لاکپشتی دیدم .

گفتم : سلام

گفت یا شایدم خیال کردم که گفت : سلام


گفتم : اسمت چیست لاکپشت

گفت یا شایدم خیال کردم که گفت : خودت میگویی لاکپشت

گفتم : تشنه ام :pint:

گفت : خب اب بخور .


با ناراحتی گفتم : اخه ابش شور است.

گفت : چرا امده ای به این جا




گفتم : نمیدانم . راستی چرا اینجایم ؟

گفت : بیا برویم از این جا.

گفتم : چرا ؟

گفت خسته شده ام از اینجا

گفتم : منم اما چگونه ؟

گفت : پشتم سوار شو من میبرمت .

گفتم : سنگینم

گفت : سوار شو

سوار شدم اما تو وسطای دریا در حال غرق شدن بودیم.

پس من خواب نبودم یا خواب بودم و خواب میدیدم که خوابم ؟




Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۶
#86

هدویگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۶ چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۸۷
از در خوابگاه دخترانه ي گريفندور
گروه:
مـاگـل
پیام: 245
آفلاین
در اتاقي تاريك نشسته بودم. نه...زنداني شده بودم...نه گير افتاده بودم..نميدونم...هيچي يادم نمياد...من مردم؟...نه...محاله...!
ناگهان صدايي در گوشم پيچيد:
_ تو كيستي؟
با شجاعت پاسخ دادم: من هدويگم.
صدا گفت: اينجا چي كار ميكني؟
_ نميدانم!
_نميداني؟!
_نه!
_اينجا قلمرو منه.
_ خب من چي كار كنم؟
هدويگ گفت: تو كي هستي؟
صاحب صدا گفت: اين پايينم!
_كجا؟!
_اين پايين!
پايين را نگاه كردم. موشي را ديدم كه مي خنديد و برايم دست تكان ميداد.
با صدايي عجيب گفتم: مرض!
بله. آن موش مرا ترسانده بود.


عشق ايمان است.

عضو محفل ققنوس عضو ارتش دامبلدور


Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۶
#85

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
مـاگـل
پیام: 333
آفلاین
سرم داشت وحشتناك درد مي كرد.به همين خاطر تصميم گرفتم برم تاير ماشينامو عوض كنم.ولي چون يه مار نيشم زد بين راه راهمو كج كردم و رفتم زير زمين تا به آسمون برسم...
حيف كه اون جا تخت بيمارستان نبود. وگرنه مي فهميدم با ديوار چي كار كنم.
خيلي تو آسمون گشتم تا اين كه يه مورچه پيدا كردم اون جا.رفتم وزنش كردم و بعد ولش كردم تا بخورمش...تازه يه موبايل هم براش هديه گرفتم.بعدش رفتم زير پتو تا فوتبال با دوستام بازي كنم. من طرفدار تيم كاغذ هستم.به خاطر همين هستش كه بعضي وقتا انگشتام كنده مي شه.
ولي از حق نگذريم هيچ وقت نمي شه موسيقي رو ول كرد.چون موسيقي موشه.موشم گوشه.گوشم توشه.پس نتيجه مي گيريم موسيقي كيكه!!!!..
تازه يادم اومد فردا امتحان داريم.پس سريع رفتم كتابامو پاره كردم و با ذغالاش تلويزيون ساختم
با اين حرف هايي كه زدم خدا وكيلي من آدم متعادلي نيستم؟



Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۶
#84

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
یک روز ..

آخ .. صبح شد ! ساعت چنده ؟!وااای ! دیرم شد !
بلند شد آماندا از خواب …
آخ آخ ! کتابام ؟! لباسام ؟! جورابم ؟! کجان ؟!!! ای وای ! زنگ اول امتحان دارم ! نمیرسم ! بدو ..بدو آماندا بدو ! .. خدافظ .. خدافظ کی ؟ کسی خونه نیست ! وایییی ! کفشام هنوز خیسن ! کفشای دیگم هم جلو بازن ! اشکال نداره فقط بدو … !
مدرسه ..

تق تق ! وای نه ! معلم اومده .. اجازه ؟!
برو دفتر برگه بگیر !

دفتر ..
کجا بودی ؟ چرا اینقدر دیر اومدی باز ؟
خ .خو
خواب موندی ! بهونه ی دیگه ای نداشتی ته کیست ؟! ..نخیر اجازه نداری بری کلاس ..
ولی خانم ..
گفتم نه ! همون پشت در جات بهتره ..

آماندا هی اینور قدم میزنه … هی میره اونور …

وای ! زنگ خورد .. معلم .. اومد بیرون ..

خانم ، ببخشید .. من .. امتحان . دوباره ازم بگیرید .. خانم شما رو به خدا ..
نخیر ..
همه ی نمره هام خوبن ! همه ی درسام خانم ، بذارید جلسه ی دیگه بدم ، سال آخرم .. برای سال بعدم مشکل پیش میاد .. دهه ! بیرحم راشو کشید و رفت ! تلافی میکنم !

تو کلاس ..
وای .. نفس ندارم اصلا .. کیفم کو ؟! چرا زیپش بازنمیشه ؟! رویا ..
چی شد ؟!دهه ! چرا کبود شدی ؟! کجاس اسپری ؟
تو.. کی .کیفم .. هه هه !
باز نمیشه ! بازم خوردی زیپش رو !
چی شده رویا ..؟
شیما .. ! نیست ! سالبوتامولش نیست !
بده خودم ! بیا اینم از این ! بده بهش .. رفت ! الووووو ! آماندا ؟!!
ها !؟ بدش به من …. آخیش .. هه ! هه ! هه ! من میرم نفسی تازه کنم بیرون !

………………..

آماندا ! کجایی ؟ هواست هست اصلا ؟ گفتن کسایی که مرحله اول رتبه آوردن المپیاد کامپیوتر برن دفتر فردا !
شنیدم .. مرسی که گفتی
هی ! میای فردا تولدم دیگه ؟!
آره آره !

ساعت چنده ؟! وایی ! ساعت آخر خدا کنه بابام یادش نره بیاد دنبالم ! فاینال دارم .. وای خدا ، مردم !

زنگ خورد ! خوبه ، علوم داریم ! چیزی نیست …

… تق تق !
بفرمایید ؟!
آماندا دفتر بره !

معلم : باز چه دسته گلی به آب دادی ؟! بازم آره ؟!
آره ! بله خانم ! برم ؟!
زود برگرد …

یعنی چیکارم دارن ؟! نکنه ..نکنه که .. خدا نکنه !

خوب شد اومدی ! تک زنگ خورد وسایلاتو جمع کن برو خونه ی پدربزرگت .. رسیدی بگو عمه ات زنگ بزنه خبر بده اومدی !

بله .. وای نه ! ای کاش فکرشو نمیکردم .. خدایا .. یعنی حال بابابزرگم دوباره خراب شده ؟! آره ! اگه نه عمه اینا مرض ندارن از تهران پاشن بیان اینجا .. ! وای ! اما منو چیکار دارن ؟! ..

خونه ی بابابزرگ ..

عمه ؟! طوری شده ؟
اول شماره مدرسه تون رو بده
باشه .. 2210003

…..

خوب عمه جون ! بابات گفت زنگ بزنم مدرسه ات .قرار بود بری بسکتبال نه ؟! مثل اینکه مسابقه داری .. ! خود بابات وقت نکرد !

وای ! پاک یادم رفته بود مسابقه رو .. فاینال روچیکار کنم حالا ؟!
ما میرسونیمت خونه .. زود حاضر شو ببریمت سالن بعد باید بابابزرگت رو ببریم با خودمون تهران .. حالش به هم خورده باز ..
واای خدا ..

……

سالن …مسابقه …..

تو چت شده آماندا ؟! چرا اینجوری بازی میکنی ؟! برو طرف حلقه … زود باش دیگه ..



سی و هفت به چهل .. بردیم ! باورم نمیشه .. خدا جون مرسی ..

راه خونه …

وای .. کیف پولم کجاس پس ؟! یادم رفته بردارمش ! حالا باید پیاده برم ! اشکال نداره ! فاصله ای نیست ! اما .. وای ! نه ! کول دیسک مامانم ! باید میبردم واسش اداره !! بدو آماندا بدو …

خونه ..

کلید ندارم ! کسی هم تو ساختمون نیس .. بدووو ! دیرش شد مامانت منتظر توئه !
از در پشتی برم بپرم تو حیاط !

رفتم .. خب اینم از این .. وای ! فردا امتحان فیزیک دارم ! چیزی نیست ! چند تا فرومول ! ولی دینی رو چیکارکنم ؟!
ببرم فعلا کول دیسک رو بعد میام میخونم !

اداره ..

….

خونه ..

خوابم می آد ! نا نمونده واسم ! درس نمیخونم .. وای خدا .. چیکار کنم ؟ ای کاش همین الان بیفتم مریض بشم فردا رو نرم مدرسه !
ای واییی ! کادو ی تولد شیما رو چیکار کنم !؟ فردا برم تولدش .. نمیشه نرم .. اما ..
میرم بخوابم … هر چه بادا باد !
بخواب ..نگران نشو .. وای … باورم نمیشه.. من دارم میخوابم .. یعنی میشه ؟!

تق تق …

نه !

بله ؟!
منم آماندا !
بفرمایید ؟!
سلام !خوبی ؟ ببین ما داریم میریم بیرون .. بردیا تنهاست ،گفتم بیارمش پیش تو .. ببخشید ! بازم مایه ی زحمت شدم ..
اختیار دارید !من دیگه شبا بدون بردیا خوابم نمیبره !!!
مرسی از لطفت ! اینم کیفشه ، جاشو تازه عوض کردم فکر نکنم به این زودی خراب کنه !!! اینم شیشه شه !


برم بشینم درس بخونم ! حالا که این بچه هست دیگه نباید بخوابم !!!

دینی …

…..

دینگ دانگ ! دینگ دانگ !

مامانه .. اومد .. خدا رو شکر ! درو باز میکنم …

شب بخیر ! ایندفعه مردم واقعا ! ….


تصویر کوچک شده


Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۶:۴۹ جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۸۶
#83

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
مـاگـل
پیام: 333
آفلاین
تاحالا از خودتون پرسيدين چرا دامبلدور پر مو هستش ولي لرد كچل نيست؟
يا با سيم كارت همراه اول هيچ كس تنها نيست؟
چرا دنياي جادوگري بايد بين اصيلا و مشنگ ها فرق بذاره.چرا آسمون سياهه.
پس من از صمصم قلب بهت مي گم واسا دنيا.من مي خوام پياده شم.
در آينده اي نزديك خرزو خان هم از دست اين كارهاي سايت كچل مي شه.در ضمن ديروز كه سوار دوچرخه بودم با خودم گفتم چرا موقع ركاب زدن دوچرخه نميفته. بعدش چون جوابشو گير نيوردم با خودم گفتم نگاه پيتر چرا دنيا ضد توئه به ما بگو چته يه نفرم نمي پرسه اين سوالو كه مايله...
اما چون ميخواستم از حد توهم خيلي بالاتر برو نياز به يه قرص اكس هم داشتم و هم اكنون در حال جستجوي اين قرص هستم
========
از همه بزرگ تر هاي سبز سرزمين سبزمان بخواهيم تا ما را ياري كند تا همه از توهم شيرين لذت ببريم


[b]تن�


Re: بالاتر از توهم !!!
پیام زده شده در: ۰:۱۲ جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۸۶
#82

هرميون  گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۷ سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۷
از کلاس ریاضیات جادوویی!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 215
آفلاین
زندگی روز و شباش قشنگه نمیشه زندگی بدون غم چی میشه ؟ نهنه نه نمیشه ...لحظه ها رو بزاریم پشت سر...همیشه خنده بکن دنیا بروت بخنده هاهاهاهاها یک توپ دارم قلقلی سرخ و سفید و ابیه خوشکلا باید برقصن نگو خییسی چشاتو به کسی نشون نمی دی اسمون ابی ابی این ور گل نسترنه اما توی این باغچه فقط ننه گلی گل منه!

ملت دیوانه تیمارستانی : افرین افرین صدات خیلی قشنگه استاد شجریان ...صدای زیبایی داری استاد افتخاری...بزن به افتخارش..هوهوهوهوهو..کفو برو تو کارش...هو هو هوهوهو..دوباره به افتخارش...هوهوهوهو...بخاطر ایالش ایال بی خیالش استاد شجریان ممنون از هنرنماییتون

هرمیون : خواهش می کنم من متعلق به همه ی شما عزیزانم هستم طبق ریاضیات جادویی من باید صدامو اوج می دادم خوب داشتم می خوندم :اسمون ابی ابی این ور گل نسترنه اما توی این باغچه فقط مامان گلی گل من ..است....زندگی روز و شباش قشنگه....نازی جون بیا برگرد به خونه نازی همدم من بیاااااااااا{این قسمت چه چه می زند } ای نازنینن درت بجونم سرخی روی لبات به رنگ گیلاس ببین چه زیباست خانم هانم ها ...خوشکل خانم ها..چه خوشکل شدی امشب............. حالا همه دست بزنید ...بیا برو....غول سیاه قهوه ای غول سیاه قهوه ای تو منو مچاله کردی تو منو مچاله کردی !!

ملت دیوانه به سمت او گل پرتاب می کنند سکه های بسیار و .....
هرمیون ": خواهش می کنم من متعلق به همه ی شما هستم

ملت : استاد شجریان میشه به ما امضا بدهید ...استاد خواهش می کنم
هرمیون :بله ولی خودکار ندارم میشه خودمارت رو به من بدی مار عزیز؟ ممنونم ! اهان بفمرایید این هم امضای شما خوب من باید برم تند باد جلوی در واستاده منو ببره به کنسرت بعدی بای


و با کلی تشویق همراهان به بیرون می رود ولی تا می اید سوار اسبش شود از روی ان به روی زمین ولو می گردد
و ناگهان :

پرفوسور مگنونال : زود باش هرمیون جواب سوال من رو بده باز هم که توی فکری داشتی دقیقا به چه چیزی فکر می کردی؟
هرمیون : ا ...چیزه...استاد داشتم به طرحی که امروز باید به شما می دادم فکر می کردم



دوستان ببخشید خز شد کمی ..!! دیگه اولین پست ما در این تایپیک بود کلا همه دیوانه بودند و توهم زده بودند در این پست و همه ی این ها در فکر هرمیون سرکلاس پرفسور مگنونال بود و ارزوی او که یک شجریان شود یک چیزی بالاتر از توهم بود


[b][color=FF6600]!و هرمیون گرنجر رفت و همه چیز را به هپزیبا اسمیت سپرد .

و فقط چند نفر را با







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.