هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۹:۲۸ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۹۱
#43

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۰ سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۰:۲۶ یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۳
از مرگ نميترسم
گروه:
مـاگـل
پیام: 178
آفلاین
اما این دفعه نیز باز ورد زیاد دوام نیاورد و هر سه دوباره شروع به دعوا کردند و این دعوا تا جایی اماده یافت که تقربیا بیشتر کسانی که اون دورو ور بودن سهم خودشون رو میخواستن
در همین حال دامبلدور که خیلی عصبانی بود دستیار خودش یعنی سوروس اسنیپ رو صدا زد اسنیپ که از موضوع خبری نداشت به طرز خیلی مسخره ای به همه نگاه میکرد( )
بعد از اینکه گنج رو به سختی از زیر دست و پای ملت کشیدن بیرون بردن تا یه جایی اونو پنهان کنن قافل از اینکه هری و رون و هرمیون دنبالشون هستن
در همین حال اسنیپ مشغول صحبت با دامبلدور بود که یه دفعه دیدن گنج نیست
هری ، رون و هرمیون سریع خودشونو از اون محل دور کردن و گنج رو به تالار گریف رسوندن
رون:اخیش دیگه رسیدم
هرمیون:اره خسته شدیما
هری: با این وجود گنج به کی میرسه؟

و بازم دعوا بین این سه نفر شروع شد



به قول کالین امیدوارم سوجه رو خراب نکرده باشم



پاسخ به: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۲۰:۵۸ سه شنبه ۶ تیر ۱۳۹۱
#42

رون ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۹ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۳۸ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۱
از تهرون
گروه:
مـاگـل
پیام: 10
آفلاین
هری و رون خیره به هرمیون شده بودند.
هرمیون قدمی جلو امد تا گنچ را نگاهی بیاندازد که رون و هری دوباره به هم پریدن ....
_ هاگوارتز چیه دیگه این گنج مال منه!!
_ خودم پیداش کردم
هرمیون _ بس کنییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید!!
همه ی تالار ها با صدای هرمیون لرزیدند و ناظران همگی جمع شدند!!

هرمیون که دید اگر زود کاری نکند لوس میشود رفت قاطی دعوای اون دوتا شد و گفت _ منم سهم میخوااااااااااااااااااام!!
داد و هوار شد تا جایی که خود دامبلدور وارد قضیه شد....
_ چه شده است فرزندان من؟
هر سه باهم انگار او را دایورت کرده و به ادامه ی جدال پرداختند!!
هرمیون با خودش فکر کرد که چقدر احمق است که خود شیرینی به این بزرگی را از دست داده و با این دو احمق در حال دعواست.

هر کدام در فکری بودند که ناگهان خشم دامبلدور گر گرفت!
یه چیزی گفت و هر سه تاشون سیاه شدند و یه صدای بوم اومد!

رون هری و هرمیون ساکت بودند اما ناگهان بغز هرسه بترکیدستی و اعصاب دامبلدور خورد تر بشدستی

با وردی دیگر دهن مبارکه هر سه را بست تا به موضوع گنج بپردازد



//آقا دمت گرم من دیگه رول زنیم افتضاحه... یاد میگیرم انشالاه.. امیدوارم سوژه رو نخرابیده باشم //


اگه جادوگرا منو بپذیرن اینجا موندگارم ...


پاسخ به: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۲:۴۹ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۹۱
#41

فرد.ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۸ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۰ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲
از عزیزتون لیلی رفتم زیر تریلی
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 154
آفلاین
هری در را به صورت بسیار شیکی باز کرد ولی با دیدن رون این شکلی شد: :worry:
رون گفت:که گنج پیدا کردی!!!
هری گفت:آره اگه میخواهی با هم تقسیمش میکنیم.
رون گفت:اون گنج مال من و تو هیچ سهمی از اون نداری.
هری دیگر داشت از کوره در میرفت وباعصبانیت گفت:اگه من این گنج را پیدا نمیکردم تو هم هیچ وقت پیدایش نمیکردی.پس من هم از این گنج سهم دارم.
رون با عصبانیت گفت:تو هیچ سهمی نداری.
در همین هنگام هرمیون که صدای دعوا را شنیده بود از پله ها بالا امد و خودش را به هری و هرمیون رساند.
او که از دعوای بچه ها برای گنج تعجب کره بود به ان ها گفت که این گنج مال هیچ کدام از شما ها نیست.
هری و رون با تعجب به هرمیون نگاه کردند که ببینند او درباره گنج چه میداند. هرمیون گفت:این گنج مال هاگوارتز است.
هری و رون با هم به هرمیون نگاه میکردند و درباره حرف هرمیون فکر میکردند.....



پاسخ به: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۱
#40

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۳ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۷:۱۷:۱۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ما هم نشنیدن!‏
گروه:
مـاگـل
پیام: 62
آفلاین
رون که از دیدن آن صحنه جا خورده بود،‏ فریاد زد‏:
-‏ چه خبرررررره؟

-‏ سلام!‏

-‏ رون،‏ یه لحظه بیا!‏

کارگرا(‏:d:‏) دست از بیل زدن برداشتند و به اتفاقی که کم کم جلوی رویشتان در حال شکل گیری بود،‏ نگاه میکردند (‏:شکلک تخمه شکستن:‏) ‏:

-‏ چند بار بهت بگم که دور هر چی اسم دختره خط بکش،‏ حالا رفتی با بانو ویولت میگردی؟ اگه این گراوپی اینجا بود!‏

-‏ باشه،‏ باشه،‏ غلط کردم،‏ دیگه از این کارا نمیکنم،‏ تو رو به ریش مرلین بس کن،‏ الان این جماعت دارن منو نگاه میکنن،‏ مثلا من ناظرشونم،هر چی تو بگی،‏ حالا این گوشمو ول کن!‏

ملت گریفی در پشت:‏ ‏

بالاخره هرمیون از کشیدن گوش رون رضایت داد،‏ و با هم برگشتند پیش بقیه ی بچه های تالار.

ملت گریفی کماکان ‏:‏ ‏

رون:‏ ‏

ملت گریفی:

-‏ این خوب شد،‏ حالا بگین ببینم جریان چیه؟

کورمک با ترس و لرز شروع به صحبت کرد:

-‏ ص..ص..ص..صبح...ه...ه...هری،‏ او..او...اومد،‏ بـ...بـ...بهمون...

-‏ اه بس کن،‏ دق کردیم! صبح هری بعد از اینکه بانو از روی کلید تو یه کلید ساخت و بهش داد،‏ بصورت کاملا شیک آمد و رفت تو اتاقتون،‏ وقتی ازش خارج میشد،‏ یه نقشه گنج دستش بود و بهمون گفت که اینجا رو بکنیم تا برسیم به گنج،‏ الانم باید یکی بره خبرش کنه،‏ کورمک برو!‏

-ب..ب...با...با...باشه...‏!‏

-‏ نخیر نمی خواد،‏ خودم میرم!‏

پنج دقیقه بعد،‏ دم در دفتر نظارت:

رون:

هری:‏ ‏:d:


ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۲۷ ۱۹:۲۶:۴۵

قدم قدم تا روشنایی،‏ از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!‏

میجنگیم تا آخرین نفس!!‏
میجنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


تصویر کوچک شده


من در گذشته


پاسخ به: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۷:۲۷ شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۱
#39

بانو.ویولت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۹ جمعه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۳۰ پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۲
از اتاق کالبدشکافی مقتولین سیفید
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 147
آفلاین
نیم ساعت بعد

ملت همچنان با دستمالی گره زده بر سر با پاچه هایی تا زانو بالا کشیده و استین های تا بازو تاشده ()مشغول کندن بودند.
دراین حین رون و بانو ویولت درحالیکه باهم صحبت میکردند وارد شدند.

رون:

بانو ویولت:

هرمیون با دیدن این صحنه: :vay:

ملت که فعالانه مشغول بودند ناگهان کلنگ یکی ازکارگرا ()به جسم سخت و فلزی خورد...

رون که از دیدن ان صحنه جاخورده بود داد زد: اینجا چه خبرررره ؟؟



پاسخ به: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۱
#38

هرماینی گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۴ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۱۸ یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
از گربه های ایرانی :دی
گروه:
مـاگـل
پیام: 342
آفلاین
هری پله ها رو به صورت بسیار شیکی طی کرد و با شیکی تمام به بچه های غیر شیک تالار نگاه کرد.
بعد سرفه شیکی کرد وبعد به لحنی شیک گفت:خوب دوستان غیر شیک من .حتما از خودتون می پرسید چرا من شما رو به اینجا آوردم.من به عنوان یک ناظر شیک بایید به وظایف شیک خودم در این تالار شیک رسیدگی کنم.من یک نامه شیک پیدا کردم که تو نقشه گنج بود.پس بهتره شروع کنید
پس سیل عظیمی از بچه ها شروع به کندن کردنن
هرمیون:معلومنیست این هری گولاخ دوباره چه فکری به سرش زده میخواد رو ما امتحان کنه.من که خودمو درگیر نمیکنم.
کورمک:اماهرمیون هری گفت که یک گنجه.من هرکاری میکنم.
هرمیون:
هری:عالیه بچه های غیر شیک من.بزارید یک بار دیگه نامه رو بخونم
نقل قول:
سلام بر تو ای نواده عزیزم.
خوبی؟ سلامتی؟ هلگا هافلپاف چه طوره؟ () خوبه؟ ولی ولش کن. تا اون موقع حتما مرده. ولی حالا تو با نواداش دوست باش. زن خوبی بود. ولی این سالازار نا مرد که نگذاشت ما به هم برسیم. پس با اسلیتیرینی ها دوست نباشی ها.
بهتره بریم سر اصل مطلب. آورین که این برگه را پیدا کردی. می دونستم که پیداش میکنی. نواده بزرگ من. راستی اسمت چی بود؟() ولی بازم ولش کن. ببین. این نقشه گنجه. باید اول از همه بری و دقیقا یک در یک متر را بکنی و سه متر بری پایین. تا این کار را کردی بیا و با چوبدستیت بزن روی این کاغذ بت بگم بقیش چیه.

همین طوری ادامه بدید.تا سه متر.هرمیون تو چرا کمک نمیکنی.
هرمیون:نه ترو خدا .بیام کارگر هم بشم .تو چی فکر کردی.من نه اون گنج رو میخوام نه کمک میکنم.
هری:باشه باشه چرا جوش میاری
کورمک :بیخیال فقط یک متر دیگه مونده .دیگه طاقت ندارم.
آرسینوس:کورمک خیلی ذوق نکن .از کجا فقط یک شوخی نباشه.
هری:کافیه دیگه.این کاملا حقیقه .ادامه بدید.منم میرمو میام.یکیتون وقتی تموم شد بیاد و بهم خبر بده.وبه صورت بسیار بسیار بسیار شیکی از پله ها بالا رفت
--------------------------------
ببخشید بهتر از این نتونستم بنویسم



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۳:۱۷ شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۱
#37

هری جیمز پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۲ پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۹ جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۸
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 232
آفلاین
نیــــــــــــو سوژه

هری که کت و شلواری بسیار شیکی پوشیده بود به همراه کیف دستی شیکش با قدم هایی شیک به سمت دفتر نظارت شیکش شد و در را به طور بسیار شیکی بست.

هرمیون،آرسینوس و کورمک که مشغول دیدن این صحنه بسیار شیک (؟!) بودند صورت هایشان را در هم کشیدند و هرمیون با اندوه گفت:
- روز اول نظارتش که این طوریه، وای به حال بعدمون. اصلا سلامم نکرد به هیچ کس.

در دفتر نظارت شیک هری

هری عینک شیکش را بر روی چشمان شیکش صاف کرد و مشغول رسیدگی به به نظرات و پیشنهاداتی همانند:

نقل قول:
خواهشا کف دستشویی تالار را شست و شو دهید.

نقل قول:
لطفا به سیفون های دستشویی رسیدگی کنید.


به خاطر همین هری کلیه نظرات و پیشنهادات را دسته بندی کرد و به صورت کاملا شیک و آرام با خود گفت:
- این جزو حیطه کاری من نمیشه. درست نیست توی کار رون دخالت کنم. :evilsmile:

سپس به سراغ کشوی شیک میز شیکش رفت و پرونده هایی را از آن در آورد و و مشغول نگاهی گذرا و شیک به آن شد و دوباره به آرامی با خود گفت:

- این بابا الفی که همه چی را خراب کرده. یه عالمه بدهی بالا آوردیم. پول آب و برق هم که جدا. برای سروسامون این جا باید خیلی جون بکنم. ()

همین طور که مشغول ورق زدن پرونده ها بود بود برگه کوچک و قدیدمی را پیدا کرد که از حالت گرفتگی و شیکی به حالت تعجب و شیکی تغییر فرو رفت. با این که سه بار متن آن را خوانده بود باز هم مشتاق به خواندن آن بود:

نقل قول:
سلام بر تو ای نواده عزیزم.

خوبی؟ سلامتی؟ هلگا هافلپاف چه طوره؟ () خوبه؟ ولی ولش کن. تا اون موقع حتما مرده. ولی حالا تو با نواداش دوست باش. زن خوبی بود. ولی این سالازار نا مرد که نگذاشت ما به هم برسیم. پس با اسلیتیرینی ها دوست نباشی ها.

بهتره بریم سر اصل مطلب. آورین که این برگه را پیدا کردی. می دونستم که پیداش میکنی. نواده بزرگ من. راستی اسمت چی بود؟() ولی بازم ولش کن. ببین. این نقشه گنجه. باید اول از همه بری و دقیقا یک در یک متر را بکنی و سه متر بری پایین. تا این کار را کردی بیا و با چوبدستیت بزن روی این کاغذ بت بگم بقیش چیه.


نیم ساعت بعد همه بروبچ گریفی با تریپ کارگر افغانی کلنگ به دست و بیل به دست و همراه دست مال سر شیک در تالار جمع شدند.


این شناسه قبلیمه

شناسه جدیدمه

ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک ولدک

ای جادوگران و ساحره ها. بدانید که هری مرد بزرگی بود. راه او را ادامه دهید.
ارزشی ولدک کش

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۵:۳۷ شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۰
#36

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۰ سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۰:۲۶ یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۳
از مرگ نميترسم
گروه:
مـاگـل
پیام: 178
آفلاین
... آلبوس داشت به سمت تالار گريفندور حركت ميكرد كه يه دفعه ديد همه ي بچه هاي مدرسه به صف شدن و صف تا وسط حياط رفته

آلبوس:ببخشيد آقايون،خانم ها راه رو باز كنيد بذاريد ردشم بابا

دابي:خواهش ميكنم هل نديدن به صف شين شما خانم برو ته صف

آلبوس: اينجا چه خبره اينا چرا دارن ميرن تو تالار ما؟

دابي:اه آلبوس تويي ميشه يه كمكي بهم بكني؟

آلبوس:گفتم اينا چرا دارن ميرن تو تالار ما؟


دابي دست جرج رو گرفت و گفت حالا چي كار كنيم اگه بفهمه ميره به همه ميگه

جرج: چيز خورش ميكنيم

دابي: حرف بدي هم نيست ها

آلبوس:دابي كجا رفتي؟

دابي: اومدم...



Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۹۰
#35

رومیلدا وین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ دوشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۳
از بیکران دور در روزگار نور در شهر بی عبور زیر درخت مهر
گروه:
مـاگـل
پیام: 157
آفلاین
یک ماه بعد

ملت هافلی: از گرمای شدید

ملت ریونکلاو: از گرمای شدید

ملت اسلی: اگه بدونیم کی اینکارو کرده پدره پدرسوختشو در میاریم...

و اما ملت گریف:

درون تالار گریفندور:

باریک جرجی نقشمون گرفت الان تقریبا یک ماه این بیچاره ها دارن گرما میکشن..

دابی که کلی داشت از نقششون کیف میکرد فکری به ذهنش رسید و گفت جرج بیا یه کاری کنیم که از بقیه ی گروه ها اخازی کنیم ما کولر داریم خب...! اونا ندارن خب...!

ما میتونیم یه اطلاعیه بزنیم که هر کس گرمشه در روز فقط 1 ساعت میتونه بیاد در تالار ما و با گرفتن گالیون از اونا اجازه بدیم بیان تو و خنک بشن اینجوری میتونیم کلی پول به جیب بزنیم ولی گودریک نفهمه ها....

جرج:

دابی:

اطلاعیه بر روی دیوارهای قلعه چشم هر ببیننده ای را جلب میکرد ....

اگر خواهان هوای سرد هستید
اگر گرمتان است
اگر از گرما دچار بیماری شده اید
به گریف بیاید دوای درد شما دست ماست
با دادن فقط و فقط 3 گالیو از هوایی دلپذیر بهره مند شوید..


همه ی افراد قلعه دور اطلاعیه جمع بودنند و با هل دادن یکدیگر به طرف تالار گریف می امدند

پشت در تالار گریفندور


جرج نیگا چقد ادم جمع شده بیا بریم سراغشون دابی در را نیمه ای باز کرد و نسیم خنک به صورت مشتریان برخورد کرد و همه از حال رفتن از بس این یک ماه هوای خنکی به صورتشان برخورد نکرده بود...

خب خب ...همه به صف شین نوبتی بیاین تو.....


چشمانت را

به مناظره دعوت می کنم


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۵:۴۰ پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۰
#34

لی جردن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۰۸ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶
از سوسک سیاه به خاله خرسه
گروه:
مـاگـل
پیام: 416
آفلاین
جرج و فردکه با چوبدستیشان داشتند به نقشه ی هاگوارتز اشاره می کردندرو به اعضا کردند و گفتند:

-به دو گروه تقسیم میشیم.هدف اولی مون هافلپافه.پسرا کولرو از کار می ندازن.

-دخترام سر اونارو گرم می کنن.بقیه هم سر گودریک رو گرم می کنن.

- باریک جرج.همه گرفتید؟

-نخیییییر!:no:

- نقشه عوض میشه.مجبوریم از نقشهb استفاده کنیم.از کارشناسمون می خوایم وارد بشن.

در این هنگام لی در حالی کنترل کولر در دستش است وارد میشه.

-خوب.این کولرا چون از یک مارکن کنترلشون بهم ربط داره.

ملت::yconfuse

-یعنی با این کنترل میشه او نو خاموش کرد.

ملت:

فرد که کله اش را می خواراند گفت:
باید وارد تالارشون بشیم.

-معجون می خوایمو یه ذره هافلی

یک ماه بعد


Modir look at that ticket
I work out
Modir look at that ticket
I work out
When I go to "contact us", this is what I see
Modirs are in bed and they wont answer me
I got passion in my head and I ain’t afraid to show it

I’m ANGRY and I know it


تصویر کوچک شده








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.