هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۸:۵۱ دوشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۷
#71

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۴:۱۸ چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
از زير سايه لرد سياه
گروه:
جـادوگـر
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 827
آفلاین
خلاصه:
برق تالار اسلیترین رفته. یک لیوان آب کدوحلوایی روی میزه که در تاریکی، هکتور مقداری معجون توش می ریزه. بعد از اومدن برق، لرد از هکتور میخوان نوشیدنی رو براشون تست کنه. بعد از خوردن نوشیدنی، هكتور گوشاش بزرگ میشن و غش میکنه.
لرد دستور میدن تا مسبب سمی شدن آب کدو حلوایی رو براشون پیدا کنن.
اسنیپ مسئول بازجوییه و هنوز از کراب، بلاتریکس، بانز، دلفی، هوریس، نجینی، الکس سایکس، سوآرو، کیگانوس و هستیا و... بازجویی نشده.
...............................................

-گفتم نفر بعد.

خبری از نفر بعدی نبود!

-خودم باید صدا کنم؟

نگاه اسنیپ روی افراد باقی مانده در جمع گشت. لجظه ای گذرا روی بلاتریکس ماند و سپس باز به چرخیدن ادامه داد.

-این الان به من زل زد؟... به من؟ بگین ببینم!

نگاه اسنیپ تنها یک لحظه روی بلاتریکس مانده بود.
-نه من فقط...
-تو فقط چی؟ هان؟ چی؟... زل زدی به من تا محکومم کنی؟... تو به من؟ به بلاتریکس لسترنج...تهمت می زنی که قصد مسموم کردن اربابم رو داشتم؟! به منی که...
-نه بلاتریکس... من فقط...

اسنیپ در آن لحظه، یکی از بزرگترین اشتباهات زندگیش را مرتکب شد.

-حرف من رو قطع می کنی؟... وسط حرف من می پری؟ می خوای من رو مقصر جلوه بدی؟ نکنه کار خودت بوده هان؟!... اصلا بیا بازجویی کن. بیا!

و روی صندلی نشست.
-بشین و بازجویی کن دیگــــــــه!

با فریاد بلاتریکس، اسنیپ روی صندلی بازجویی اش نشست و آماده بازجویی از بلاتریکس شد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۱۶ ۱۴:۵۱:۱۶

I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۰:۳۴ یکشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۷
#70

گرگوری گویلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۴ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۸:۲۲ دوشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۷
از زیر سایه ارباب
گروه:
مـاگـل
پیام: 204
آفلاین
-ارباب چقدر با کمالات شدین!
-

خود گویل دست از کپی کردن جملات ساحره خر کن رودولف برای ردا خواری پیش لرد برداشت:
-ببخشید

اسنیپ چشم هایش را ریز کرد:
-خب...فقط معجون های هکتور میتونه همچین بلایی رو سر کسی بیاره و تو هم کلکسیون معجون های هکتور رو داری!چطوری میخوای این موضوعو توجیه کنی؟
-نمی تونم توجیه کنم!

اسنیپ هیجان زده شد:
-یعنی داری اعتراف میکنی کار تو بوده؟
-نه.
-

گویل که از سکوت لرد و چشم غره هایش ترسیده بود,فورا توضیح داد:
-من اونموقع اصلا توی تالار نبودم.
-پس کجا بودی؟
-در دنیای ماگل ها گم شده بودم!

اسنیپ کلافه گفت:نفر بعدی!



"تنها ارباب است که میماند"


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ یکشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۷
#69

بلو مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۰ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۲
از من به شما!
گروه:
مـاگـل
پیام: 101
آفلاین
نارگیل رفت و وسط صورت نارسیسا پهن شد. و یک دفعه شصت پای نارسیسا رفت توی چشمش. پدیده ی بسیار عجیب، کم یاب، و غیرقابل باور اتفاق افتاد.
نارسیسا به آرامی شصت پایش را از چشمش بیرون آورد. و با عصبانیت سرش را بلند کرد تا چشم غره ای نصیب پسرش کند، اما یک نارگیل دیگه روانه سرش شد و این بار پخش زمین شد.
لرد از عصبانیت چشم هایش را بست و دست هایش را دوطرف سرش گذاشت و با حرکات دورانی تکون داد.
ناگهان لوسیوس که تازه وارد اتاق شده بود از خنده منفجر شد و کنار نارسیسا پخش زمین شد. لرد چشم هایش را با عصبانیت باز کرد و چشم غره ای به لوسیوس داد، اما این بار کار ساز نبود و لوسیوس همچنان میخندید.
اسنیپ با چهره ای پوکر به لوسیوس نگاه کرد.
_به چی میخندی؟
_نگاه کن! ارباب مثل ای کی یوسان شده بودند. کارتون دوران بچگیمون، یادت که میاد اسنیپ؟
لرد با عصبانیت از جایش بلند شد.
_چطور جرئت میکنی مارا با اون بچه ماگل مقایسه کنی؟
و رو به اسنیپ کرد.
_بندازیدشون بیرون، تا از سرما بمیرند.
اسنیپ نگاهی به جدیت لرد کرد و گفت:
_ببخشید ارباب، ما الان وسط تابستونیم، هوا گرمه، نه سرد.
لرد که سرش از این همه حرف های بیهوده پر شده بود گفت:
_روی حرف ما حرف میزنی؟! هوا هر طور که ما بگیم هست.
اسنیپ سرش را تکان داد.
_بعدی بیاد.
سلینا با ترس و لرز جلو آمد و قبل از اینکه اسنیپ چیزی بپرسد شروع کرد:
_باور کنید اون موقع که برقا رفت من اصلا توی تالار نبودم، منتظر بودم ببینم کلاه توی کدوم گروه من رو میندازه. من از همه چیز بی خبرم ارباب.
لرد که حوصله تازه واردا رو نداشت اشاره کرد که اسنیپ بیخیالش شود و سراغ نفر بعد برود.



پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
#68

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
نارسیسا سر راهش پس گردنی دیگری نثار دراکو کرد.

-مااااااااااماااااااااان...این یکی دیگه برای چی بود؟

نارسیسا که حتی جنگ هاگوارتز هم نمی توانست وقار و متانتش را خدشه دار کند به صندلی نزدیک شد و روی آن نشست.
-نمی دونم...ولی مطمئنم تو این فاصله ای که من بازجویی می شم، یه حرکتی می کنی که سزاوار پس گردنی باشه.

وضعیت روحی و روانی دراکو به شدت آشفته شد. از آن جایی که بسیار سوسول و نازک نارنجی بود، طی چند ثانیه موفق شد دچار بیماری های روحی فراوانی بشود.

با پرشی بلند خودش را به لوستر اسلیترین رساند و ادای میمون در آورد!

دراکو همواره مایه شرمساری پدر و مادرش بود.

اسنیپ که همیشه کارش را جدی می گرفت، بدون توجه به دراکویی که سرگرم نارگیل پرت کردن به حضار بود، رو به نارسیسا کرد.
-خب خانم مالفوی...وقتی چراغ خاموش شد شما سرگرم انجام چه کاری بودین؟

نارسیسا کمی فکر کرد.
-اممم...خب...یه پس گردنی به دراکو زدم. فکر کردم رفتن برق هم کار همین ورپریده اس!

نارگیلی با تمام قدرت به طرف نارسیسا پرتاب شد.




پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶
#67

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۴:۱۸ چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
از زير سايه لرد سياه
گروه:
جـادوگـر
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 827
آفلاین
اسنيپ به صورت دراكو خيره شد.
-خب دراكو...
-به مرلين قسم كار من نبوده. مطمئنم كار پاتره... بريد بپرسيد ازش... كار من نبوده... مامــــــان!

بار ديگر پس گردنى مادرانه اى نثار دراكو شد.

-هم قدر ابوالهول شده. خجالت بكش لوس ننر! اون موقع ١٦ سالت بود كه نازت رو مى كشيدم! جواب بده!

البته كه هنوز هم نارسيسا پسرش را لوس مى كرد... لاكن در آن زمان و با عصبانيت لرد، اين كار جايز نبود.

-خب دراكو... وقتى برق رفت كجا بودى؟
-ام... چيزه... چجورى بگم؟... راستش روم نميشه بگم! ::

اينبار نوبت بلاتريكس بود.
-بگو خاله جون تا چشم هات رو درنياوردم از كاسه.
-ام... دستشويى!

اسنيپ بيشتر خيره شد!
-شاهدى هم دارى؟
-شاهد؟ آخه مگه آدم شاهد مي بره با خودش تو دستشويى؟!

خب... قطعا نه!
-باشه! برو... نارسيسا؟... تو بيا!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶
#66

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
مـاگـل
پیام: 110
آفلاین
اسنیپ با چند سرفه ساختگی گلویش را صاف کرد.
_ اهم... اهم... خب. لوسیوس! برق که رفت کجا بودی؟

لوسیوس بدون اینکه تکانی بخورد یا حرفی بزند به چشم های اسنیپ نگاه کرد. اسنیپ کمی به سمت لوسیوس متمایل شد و سعی نمود ذهنش را بخواند.

لب های لوسیوس به طرز ناشیانه ای می لرزیدند. دیگر داشت تحملش تمام میشد. ناگهان صدای خنده اش بلند شد.
_

اخم های اسنیپ در هم رفت ولی سکوت نمود.

لوسیوس که از شدت خنده بریده بریده سخن میگفت، جواب داد :
_ آخه ... چطوری... میتونی نخندی؟! من... نمیتونم ... تو چشای من زل زدی... خب... خندم میگیره!

ناگهان با تلاقی نگاه لوسیوس با نگاه ولدمورت ، لوسیوس از به تغییر حالت داد.
ولدمورت که از مسخره بازی های رو به رویش هیچ خوشش نیامده بود، به سمت لوسیوس خیز برداشت.
_ یا خفه خون میگیری میذاری ذهنتو بخونه، یا باز زندگیتو جهنم میکنم لوسیوس!

اسنیپ با خونسردی همیشگی اش پاسخ داد:
_ نیازی نیست سرورم... همون چند ثانیه برای خوندن ذهنش کافی بود... کار لوسیوس نبوده!

لوسیوس خود را جمع و جور کرد و سریعا از اتاق خارج شد تا از زیر بار چشم غره های لرد فرار کند. ولدمورت به افراد در جمع نگاهی انداخت تا نفر بعدی را انتخاب کند.
_ تو ... دراکو! از تو بازجویی نشده. بیا جلو...

دراکو مثل همیشه ترسید و خواست در جلو رفتن دست دست کند که با پس گردنی مادرش نارسیسا، که دال بر این بود که « الان وقت این سوسول بازیا نیست، باز بابات گندشو در آورده، ولدمورت الان از اون عصبانیه دنبال بهونه اس، تو دیگه شر نشو واسه ما! » سریعا خود را به صندلی بازجویی رساند و مانند بچه آدم نشست و منتظر بازجویی ماند.


?Why so serious


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۰:۳۰ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۶
#65

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۴:۱۸ چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
از زير سايه لرد سياه
گروه:
جـادوگـر
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 827
آفلاین
خلاصه:

برق تالار اسلیترین رفته. یک لیوان آب کدوحلوایی روی میزه که در تاریکی، هکتور مقداری معجون توش می ریزه. بعد از اومدن برق، لرد از هکتور میخواد معجون رو براشون تست کنه. بعد از خوردن معجون، هكتور گوشاش بزرگ میشن و غش میکنه.
لرد دستور میدن تا مسبب سمی شدن آب کدو حلوایی رو براشون پیدا کنن.
اول مورفين از نارسيسا، آستوريا، اسنيپ و بلوينا بازجويي ميكنه و بعد به دستور لرد سياه، دراكو بازجو ميشه ولي چون ذهن خوني بلد نيست، بازجويي به اسنيپ واگذار ميشه.
.....................................

اسنيپ، بادى در غبغب انداخت و رو به روى لوسيوس، روى صندلى مخصوص بازجو نشست. از غيب چراغى ظاهر كرد و پس از خاموش كردن چراغ هاى تالار، با چوبدستي ضربه اي به چراغ زد.
-خب... آقاى لوسيوس مالفوى... همسر نارسيسا، پدر دراكو و فرزند...ام... ببخشيد!اسم پدرت چى...

لرد سياه صحبت اسنيپ را قطع كردند.
-سوروس!
-ببخشيد سرورم! اهم... لوسيوس ذهنت رو آزاد بذار و به هيچ چيز فكر نكن!

هنوز ثانيه اى از خيره شدن اسنيپ به چشمان لوسيوس نگذشته بود كه صداى خنده لوسيوس به هوا رفت.

-زهر نجينى! وسط بازجويي به چى ميخندى؟
-جدى...جدى كه ميشى... بسيار خنده دار ميشى!

سپس به سختي خنده اش را فرو خورد و جهت حفظ ديسيپلين لوسيوسانه اس، نفس عميقى كشيد و به پشتي صندلي اش تكيه داد.
-بفرماييد... ادامه بدين!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۷:۱۲ سه شنبه ۸ فروردین ۱۳۹۶
#64

آستوریا گرینگرس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
از زير سايه ى ارباب
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
لوسيوس لرزان و پا پيچ خوران، جلو رفت.
-اهم...خب! بابا ! كار تو بود ؟
-نه!
-خيلي خب.تبرعه...

جمله ى دراكو هنوز كامل از دهنش خارج نشده بود، كه متوجه انگشت مبارك لرد سياه شد؛ با در نظر گرفتن دفعه پيش كه خطرى تهديدش نكرده بود، دوان دوان به سمت لرد رفت.
-اِم... بله سرورم؟

لرد سياه نفس عميقى كشيد...نفس عميق تــــرى كشيد...و باز هم عميق تــــــــــر...! ولي خب متاسفانه نفس عميق هميشه جواب گو نيست !
-آخه تسترال...مانتيكور كوهى... آخه دم انفجارى چرنده...
-خزنده ارباب!
-كروشيو ...از ارباب غلط ميگيرى ؟ يه آوادا بزنم نصف شي ؟

هكتور كه هنوز ميلرزيد، غش كردن رو ترجيح داد و با صورت، پخش كف سالن شد!
-خب...بلا بگو ببينيم كجا بوديم ؟

بلا كمي بالا و پايين پريده، مقاديرى شيرين بازى درآورده، كمى عشوه مانتيكورى اومده و با دريافت دو سه كروشيو، زبون باز كرد:
-دم انفجاري چرنده بوديم ارباب !

لرد كه عصبانيتش رو به ياد آورده بود، ادامه داد:
-آها ! آخه دم انفجارى چرنده، بزنم نصفت كنم ؟ ميپرسي كار تو بود و انتظار داري بگه آره ؟ ذهنش رو بايد بخوني غول غارنشين. ذهنش رو ! سيوروس...تو ادامه بده...!



پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۰:۱۱ پنجشنبه ۴ آذر ۱۳۹۵
#63

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
-بشه ژون تو این ژا شیکار می کنی؟

با این سوال، لرد سیاه متوجه شد که مورفین بازجوی خوبی نیست! برای همین با انگشت به دراکو اشاره کرد که جلو برود.

دراکو ترسید و جلو نرفت!

لرد دوباره اشاره کرد...و دراکو دوباره جلو نرفت.

پدر و مادر دراکو احساس خطر کردند. دراکو باید جلو می رفت. دیده نشده بود که لرد حرفش را سه بار تکرار کند. لوسیوس جلو رفت و در گوش دراکو زمزمه کرد:
-برو پسرم. نترس. تو فیلم هفت که دیدی. رفتی جلو بغلت کرد! کاریت نداره. برو جلو.

دراکو آب دهانش را قورت داد و قدمی به جلو برداشت.
-بفرمایین ارباب!

لرد سیاه دستش را به صورت دورانی در هوا چرخاند!
-این وضعیت تالار اجدادی ماست! و الان تو باید بازجویی رو ادامه بدی. مسئول این اغتشاشات رو پیدا کن!

دراکو "چشم" ی گفت...ولی خودش هم می دانست که هیچ اطلاعی درباره جریان ندارد و کلا نمی داند که باید درباره چه چیزی تحقیق و بازجویی کند.
با ترس و لرز به پدرش اشاره کرد که برای بازجویی نامشخصش جلو برود!




پاسخ به: نشست اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۵:۴۰ یکشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۵
#62

بلوینا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۱ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ یکشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۷
از دُم سوجی پالتویی خواهم دوخت!
گروه:
مـاگـل
پیام: 52
آفلاین
مورفین به سمت عقب سکندری خورد ...ولی خوشبختانه توانست به سختی تعادلش رو حفظ کنه.
_من مامورم و معژور این حرفا هم حالیم نمیژه همین که گفتم خدمتتون بیا بژین اینژا تا ژهنتو بخونم بینیم شه خبره.
بلاتریکس با چشم غره نگاهی به سر تا پای مورفین انداخت و " ایش گویان" به سمتش حرکت کرد .
مورفین با چشمان خمارش مستقیم به چشمان مشکی و نافذ بلا نگاهی انداخت پس از گذشت چند ثانیه به درون ذهن بلا نفوذ کرد .
_به به میبینمژ که خیالاتت در حد این داداچه دیکاپریوِ که ...اگه ارباب بفهمه...هعی دل قافل عاشژیه و هژار درد و کوفت و ژهرمار توام که رفتی قاطی باقالیا بیا برو بینیم کار اینم که نبوده بیژاره به تنها ژیزی که فکر میکرده ارباب در حاال...حالا ولژ کن یه سری مسائل پژت پرده بمونه بهتره.
بلاتریکس دهانش را باز کرد تا چیزی بگه ولی تا سنگینی نگاه ها رو , روی خودش احساس کرد دهانش را بست و هنگامی که از خجالت و مقداری هم عصبانیت سرخ شده بود اروم و بی سر صدا به گوشه ایی از سالن رفت.
مورفین با نگاهی مشکوک تمامی حضار , حاضر در تالار رو زیر نظر گذروند و دنبال متهم مناسب میگشت که غیژ غیژ درب سالن توجه همه رو به خودش جلب کرد.
بلوینا با ردایی مشکی و موهایی که پشت سرش بسته بود وارد سالن شد.
مورفین بالافاصله فریاد زد :
نفوژییی نفوژی...بریزینش سرژ بچها
ملت اسلی هم نامردی نکردن و چوبدستی کشان به سمت بلوینا حمله ور شدن !
بلوینا فریاد زد :
ای بابا منم ...منم منِ بدبخت تازه واردم این چه طرز برخورده ...ارباب ارباب شما منو یادتون نمیاد ...اهای تو ووروجک ,گبریل منم بابا بلوینا !

_اگه تاژه واردی چرا تا حالا ندیدمت؟
_مقداری خستم میدونی مورفین جان میفهمی که...دیر به دیر پست میذارم اخه
_ولی ژونِ داداچ خعلی مژکوک میزنی ...ذهن توام باید بخونم.
بلوینا: من که تازه امدم اصلا اقا :|
_تاژه قدیمی نداره که ...من مامورم و معژور همه باید باژجویی بشن حتی شما دوست عژیژ
لرد سیاه با همان لحن همیشگیشون شروع به صحبت کردن:
_مورفین...منتظر چه هستید , هر چه سریعتر ذهن تک تک این خائن های بی چشم روی نمک نشناسِ دشمن شاد کن رو بخون هم مارا راحت کن هم خودت رو , ما نمیدانیم اگر مشخص نشه کار کدوم شیادی بوده تک تکتون رو راهی شکم نجینی عزیزمون میکنیم ما گفتنی ها رو گفتیم بقیش با خودتون حوصله امان هم سر رفت.
_ارباب معجون ضد حوصله سر بر بدم خدمتتون ؟ماساژتون بدم؟
ملت اسلی: بمیر دیگه هکتووورر
_ما ژوخت تموم کردیم یه دو دیقه دندون به ژیگر بگیرین برم اون پژت موژتا لارژ کنم بیام ادامه بازژویی
نارسیسا : د جون بکن دیگه مورفین ممکنه یه خائن بین ما باشه اونوقت تو میخوای لارج کنی؟
هکتور:خداییش راست میگه!
مورفین:اولا تقژیر من شیه؟دوما یکی از شرایط باژجو بودن لارژ بودنه...توام بمیر دیگه هی اژحار نژر میکنه این وسط! ژوما همینژا بژین تکون نخور برم لارژ کنم بیام .
بعد از گذشت تقریبا نیم ساعت از لارژ کردنِ مورفین , بالاخره حضرتعالی وارد محفل (منظور جمعه...البته باید میگفتم مجلس بهتر بود ولی خب محفل امیانه تره منظور از محفل ...محفل ققنوس نیست قائدتا هر گردی گردو نیست هر کیم ریش داره پدر نیست , بگذریم)
با قدم های شمرده شمرده به سمت بلوینا هجوم برد به چشمان سبز و زرد براق بلوینا نگاهی انداخت.
_هی بابا اینم که نژد ژندگی...تف تو این ژندگی اصلا اینم که فکر و ژکرش مرگخوار شدن و ایناس .من دیه تحمل ندارم هی تو ...تویی که اونژایی بیا جلو بینم ژخبره تو مخچه تو .
مورفین انگشت اشاره اش را مستقیم به سمت گبریل دلاکور گرفت.
به یکباره دل گبریل در سینه اش هُری ریخت,پس ترس رو قورت داد,نفسی عمیق کشید و با قدم های لرزان به سمت جلو رفت. :worry:


ویرایش شده توسط بلوینا بلک در تاریخ ۱۳۹۵/۶/۲۱ ۱۶:۳۰:۰۵

اصالت و قدرت برای لحظه اوج!
به یک باره خاموشی ما برای
دگرگونی شما...
بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.