تصمیم مشکلی بود،البته تا قبل از این که راه حل به فکر گلرت برسه.
اون یک راست اومد وسط حرف همه و گفت:
- مشکلی نی.پارتی داریم.ویریدی و چو میتونن نمره هامونو دست کاری کنن.
تری نالید:
- ویریدی شاید،ولی چو اصلا.چو جونش بره،ریونش بره،دوستاش برن،نمره ها رو دست نمیزنه.
گلرت گفت:
- اینش دیه مشکل خودتونه
و رفت.
دافنه نگاهی به تری و فلور از همه جا ناامید انداخت و گفت:
- شایدم ما خودمون بتونیم نمره ها رو دست کاری کنیم،ها؟
فلور و تری به هم نگاه کردند.بعد به دافنه نگاهی انداختند.
دستانشان را به هم مالیدند و گفتند:
- چرا که نه؟!
آندرو با دیدن این که وسط این همه بچه منفی گیر افتاده گفت:
- واقعا که...واقعا که...نمیدونستم که این جوری هستین.پس تمام نمره های خوبتون بخواطر همین بود،آره؟
فلور ،فکر نمیکردم که تو هم اون جوری باشی...دافنه،به قیافت نمیومد که...
-نه...نه...نگو.یعنی قیافم میگه که من بچه مثبتم،نه،نه...خواهش میکنم نگو که من...
آندرو با دیدن واکنش کاملا دور از انتظارش شانه هایش را با ناراحتی بالا انداخت و رفت.
از آنروز به بعد به لطف پارتی و خود بچه های ریون،نمره های همه خیلی بالا رفت.
خیلی خیلی...البته به جز نمره های آندرو.
اسلی ها، گریفی ها و هافلی ها از این رویداد غیر منتظره و فوران نمره و امتیاز ریونی ها متعجب شده بودند.
و مشکوک...
تالار اسلیترین:- ما باید بفهمیم که چرا این جوری شده.
-آره،نمره های اونا خیلی از ما ها بالاتره...
- آستوریا راس میگه.ما باید از رازشون سر دراریم.
- پس توافق شد.از فردا شروع میکنیم.
تالار هافل پاف:- ما این همه کار میکنیم و درس میخونیم،دلیل نمیشه که نمره های اونا از مابالاتر باشه.
- آره،این قبول نی.ما باید از رازشون سر در بیاریم.فردا شروع میکنیم.
- پس توافق شد و فردا شروع میکنیم.
تالار گریفندور:- به نام محفل،به ریش مرلین،به ریش دامبلدور...
6 ساعت بعد:-به نام چشم چشم بابا قوری،به پیروزی محفل و عشق شروع میکنیم.ریونی ها نمرشون خیلی غیر منتظره بالا
رفته و ما باید از راز این نمره ها سر در بیاریم و برای این کار تعقیبشون کنیم.
-آره،پس توافق شد.فردا کارمون شروع میشه.
- امسال جام مال ماست....
کافه ریونکلاو:
همه خیلی خوشحال بودند.وضع کافه خیلی خوب شده بود و همه در حال شادی بودند.
پروف هم دیگه دست از زور گفتن بر داشته بود و با کلاهش که تا چونش پایین اومده بود،روی مبل خوابیده بود.
یکی از مبل ها در یکی از اتاق های کافه.
غیر از چو و آندرو همه در حال بزن برقصو و عشق و حال بودند.
چو خیلی خیلی به قضیه نمره ها مشکوک شده بود و تصمیم گرفته بود که بچه های رونو دنبال کن تا ببینه که چقدر
درس میخونن که اینقدر نمرشون خوب میشه
.
ساعت 3 و 24 دقیقه و 23 ثانیه شب:- امروز داف و تری باید برن نمره ها رو دست کاری کننن.
- امروز چیه؟بگو امشب.
- تری،مسخره بازی در نیار،داف کجاست؟
- خوابیده.گلرت،تو چرا این قدر مسئولیت پذیر شدی؟
- چون من نگهبان کافه بودم.باید شبای نوبت تو نزدیکت باشم تا دوباره شیرینی ها رو نخوری.
گلرت و تری بی صدا درگیر میشن و توسط دافنه از هم جدا میشن.
- تری، بیا بریم.دست از سر گلرت بردار.بیچاره،مثلا خلافکار بزرک تاریخ جادوگر سیاه بوده،والا.گلرت،تو از پس یه آدم
فسقلی هم بر نمیای؟
گلرت سرشو پایین انداخت وتیکه کاغذی رو به داف داد...
که توش نوشته بود:
جان من نذار تری به کافه نزدیک بشه.خودت میدونی که اگه بوی شیرینی به مشامش برسه،لرد ولدمورتم نمیتونه
اونو نگه داره.ممنون.راستی دستت درد نکنه که اون از من جدا کردی.رکورد زد.فقط یک یا دو مشت از موهامو
کند.ممنون،گلرت.
دافنه که به از این جور نامه ها عادت کرده بود،با ناراحتی اونو تو دستش مچاله کرد و به تری گفت:
- دیگه رسیدیم.
و با چوبدستیش قفسه نمره ها را ترکاند.
- داف،تو نمره های تقییر شکلو درست کن،منم نمره های ...
دافنه گفت:
-خب باشه.تری،تری،چرا جواب نمیدی؟
روشو اون ور کرد و با چهره نگران تری و 4 چهره عصبانی روبرو شد.
چو و 3 نفر از گروه های دیگ مدرسه:
...
...
...
تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟