هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





Re: در كنار شومينه!!!
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ چهارشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۴
#49

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
مـاگـل
پیام: 911
آفلاین
دلدلنگ...دينگ دينگ دينگ....دلدلنگ...دينگ دينگ دينگ...صدايي مرموز توي تالار ميپيچه:تالار راونکلاو شصت سال بعد
...تالار راونکلاو 60 سال بعد...بچه ها در تالار راونکلاو...راجر و فلور که حدود 10 سال پيش در سن 60 سالگي به هم رسيدن و حالا يه بچه تپل مپل دارن که گوشه تالار نشسته و داره با يکي از اجزاي صورتش تلفن ميزنه...اوريل در گوشه اي از تالار نشسته و داره جي تي وي نگاه ميکنه(داره جوني هاي اوريل رو نشون ميده)سام و کريچر با پير شدن قدش اون انقد کوتاه شده که اگه کسي پا روي کريچ و سام نذاره شانس آوردن...نايت الف روي مبل نشسته و رفته تو فکر...حميد هم که نصف عمرش رو در راه ارشاد بچه ها صرف کرده حدود 15 سال پيش دچار بيماري لاعلاجي شده بود و بچه ها شب روز دعا مي کردن زود تر بميره...عکس ارني خدا بيامرز هم رو ديوار بود ...ققنوس هم که تازه وارد دوره ي جونيش شده بود روي تي وي نشسته بود...که يه دفه نايت الف گفت:
-آخه چرا ميخواين از تالار برين...
حميد با صدايي که بيشتر شبيه ناله بود گفت:
-اخه...من اون همه ح...ف زدم..ار...اد کردم...هههههههههههق...
و کلش مثل مرده ها افتاد رو تنش هرکي تازه اومد بود تو تالار فکر مي کرد تمومه اما بچه ها 10 سال شاهد اين ماجرا بودن و مي دونستن حميد دو دقيقه ديگه زنده ميشه...
کريچر:همش تقصير اين ققنوس عقده ايه...
چرچيل که اون روز اومده بود يه سر تو تالار ناهار بخوره گفت:
-راس ميگه اين داره بهونه مياره خودش ناظر تالار شه...
سام:راستي نطارت من چي شد من قرار بود ناظر شم...
ققنوس:بابا به من چه شما هم مضوع پيدا نمي کنين گير ميدين به اين قضيه...
فلور:راستي تو خجالت نميکشي اون چه عکسي بود تو سايت گذاشتي
ققنوس:ماااااااااااااااا ...بابا آخر عمري چه گيرهايي مي دين ها...
چرچيل:تو که آخر عمرت نيست!!!
ققنوس:بله بنده حدود 400 سال ديگه عمر دارم تازه بعدش دوباره به دنيا ميام...اون وقته که من ناظر ميشم...
کريچر:اي تشنه قدرت...اي پليد...اي رزل...اي پست...اي آلبالو...اي شفتالو...اي هلو...خرمالو...
چرچيل در حالي که يه پاي مرغ تو دهنش بود با صدايي نا مفهوم گفت:عمر...از رو جسد....شده يه نفر ديگه رو بيارم به زور تو تالار اين....
و بقيه حرفش هم که ديگه گم شد
ققنوس پروازي کرد تا از پنجره خارج شه...که تابلوي روينا که رو ديوار آويزون بود گفت:اه تو چه قد زود رنجي خوب راس ميگن ديگه
ققنوس: من چي گفتم...
کريچر:اه مسخرش رو در اوردي...هر روز با يه دليل از تالار خارج مي شه...
ققنوس:داشتم مي رفتم هوا خوري اصلا اين حرفا يعني چي..حالا که اينجوري شد من ميرم گيرف
حميد دو باره با صدايي ناله اي گفت:منم ...ههههههههههههق
آوريل:ققنوس منو با خودت ببر...
سام:منم ميام بزنيم بريم...
که يه دفه يه چيز سياه شبيه ريش از پنجره مياد تو...
سرژ:آقا من ميخوام بيا ريون...چرچيل جون اجازه ميدي
کريچ:نه زاخي گناه داره برو بيرون رات نمي ديم...
ققنوس:اه تواهم که 60 سال در اين تالار رو بستي نمي زاري کسي بياد...زاخي که رفت عمرش رو داد به چرچيل...
چرچيل:نميشه
يه دفه همه بلند ميشن و مشت هاي گره کرده ميريزن بيرون تالار و شعار ميدن:زنداني جادوگر آزاد بايد گردد

ققنوس: به گو....مرگ بر استاکبار
ملت:مرگ بر آستاکبار
ملت:استقلال،آزادي دموکرات جادوگرياليستي
ققنوس:بگو:جادوگر جادوگر استقلال حق توست...آزادي مال توست...
چرچيل هم اونور تالار دوستاش رو ميبينه و چرچيل دوستاش با هم ديگه شروع مي کنن به خوندن:
فيش فشيو مار نازنين...بخزو برو روي زمين
با مورفينت بد نکني...يه وقت باهاش قهر نکني
وگرنه ميخت مي کنه به در آويزونت مي کنه...


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: در كنار شومينه!!!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ شنبه ۵ شهریور ۱۳۸۴
#48

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
مـاگـل
پیام: 1223
آفلاین
استثنا اینجا جوابت رو میدم ولی دزیره جان شما باید تو شورا این پست رو میزدی
من فعالیتم به نظر خودم زیاد و کافیه شما الان دارین تالار رو میبینین یک بار دیگه نا پرهیزی میکنم و از خودم تعریف میکنم
من قبلا ناظر خانه ی ریدل بودم و خونه یریدل رو ترکوندم 27 تا تاپیک پاک کردم و 20000 تا پست رو به دقت خودنم و کلا پاک سازی اساسی کردم اونجا رو بعدش هم تالار اسرار که اونجا هم با وجود کرام من فرصت نشون دادن خودم رو پیدا نکردم الان من یک هفته نمیشه ناظر اینجا شدم و از وقتی ناظر شدم اول رفتم نقشه ی تالار رو به روز کردم و بعدش آنچه باید بدانیم رو ویرایش کلی کردم و از جاهای دیگه هم پستهای اضافی رو پاک کردم و از تاپیکهای رول پستهای غیر رول رو پاک کردم
پس نتیجه میگیریم کارم رو انجام دادم
در مورد این که ریون داره از هم میپاشه هم تقصیر من نیست که دوستان فکر میکنن اینجا داره استعداداشون هرز میره و اگه برن گریف خیلی بهتر میتونن کار کنن قبلا هم چنین موضوعی پیش اومده بود و من منتم رو قبلا کشیدم ولی دیگه وقتی اصرار میکنن من چی بگم جز این که اگه بازم نرن خوشحال میشم


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: در كنار شومينه!!!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵ شنبه ۵ شهریور ۱۳۸۴
#47

دزيره


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۲۲ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از ماه
گروه:
مـاگـل
پیام: 201
آفلاین
سلام!!!!! خیلی ببخشید که پارازیت میندازم..ولی.!!!!!!!

من خیلی مایلم بدونم که چرا قراره ریونکلا از هم بپاشه..!!!!!

امروز یه چیزایی به گوش رسید که موجب شد اتیش بگیرم...!!!

من هیچ خوشم نمیاد که افراد گروه مون با همدیگه مشکل ایجاد کنن...

اگه همه رعایت نکنن افراد گروه میرن..!!!!...

بدشم...ریونکلا رو دانش اموزای جدید و بی تجربه پر میکنن!!!

از ناظر های ریون خواهش میکنم...که

یه ضره فعالیتشونو بیشتر کنن...

که کسی نتونه ازشون انتقاد کنه!!!!!

خواهش میکنم این سوال احمقانه رو نپرسید که دزیره منظورت چیه...

شما خوب میدونید دارم چی میگم....

.......



Re: در كنار شومينه!!!
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۸۴
#46

ارنی پرنگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۲ شنبه ۴ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۴۶ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۶
از اتوبوس شوالیه
گروه:
مـاگـل
پیام: 34
آفلاین
در همون لحظه همه خواهرا میرن و به خوابگاهشون و دوباره بر می گردن به تالار و جلوی تلویزیون::banana:
پسرها:
آوریل که تازه از حالت غش خارج شده::banana:
ارنی هنوز در حال چسباندن پوستر های سه بعدی بود و تازه متوجه تی وی شده بود: این چیه دیگه؟
راجر:تی وی. ارنی چشمش به خواهرا میفته:فتبارک ا... چی ساخته خدا!!!
کنترل تی وی رو بر بر میداره و میزنه یه کانال دیگه:
بسم ا... الرحمن الرحیم.
بحث امروز در مورد پوشش بانوان محترمه می باشد.
حمید:
ادامه بحث: پوشش کم بانوان گرامی باعث ایجاد فساد در خلق ا... می کند و ....
حمید:ای آدمای مفسد... این لباس های کوتاه و تنگ چیه؟شرم بر شما باد. یالا... عوض کنید. زود....
جمعی از خواهران به طرف ارنی:
ارنی:بچه ها من گشنمه! کی پیتزا می خوره؟
همه:
آوریل:من مخصوص می خوام
کریچ:من با قارچ!
راجر:من و فلور با هم یه خانواده.
لونا:من هرچی خودت بخوری !!!
ارنی: یک...دو ....سه:آشیو اینا که بچه ها سفارش دادن!
همه:
کریچ:این چه جورشه؟
ارنی:میاد دیگه!
غذاها از پنجره میان تو و همه شروع به خوردن می کنن. در همین زمان اسنیپ وارد میشه:کو کو غذا؟
راجر:کریچ غذاتو بده بده اسنیپ.
کریچ:ا من چه کاره بیدم؟؟؟؟؟ و غذاشو میده به اسنیپ و با فلور و راجر میخوره(البته غذا)
در همین زمان حمید میزنه کانال سه:
گوینده:امیدوارم از تماشای فیلم هری پاتر 3 لذت بده باشید. این فیلم عمرا تکرار بشه....


همه:
راجز:همش تقصیر آوریله!
آوریل:ها؟ به من چی؟ من چیکار کردم مگه؟
راجر:همش تو میخوندی دیگه!
ققنوس که تا حالا در حال خوردن بود:چیکار آوریل جونم داری؟!؟!؟!
همه+آوریل:
آوریل:از کی تا حالا؟
لونا:ققنوس از تو بعید بود. ای خائن.
ارنی:هان. لونا چی شد؟
راجر:هوووی ارنی.شناسه ات رو میبندما !
فلور::slap:
و همه میریزن سر هم دیگه و حمید هم شروع به تمرین تنفس مصنوعی میکنه.

ــــــــــــــــــــــــ بعد از دعوا های بچه ها ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حمید میره رو منبر:
اهم اهم :من همینجا از تمام خواهران به خاطر مساعتهایشان در امر تنفس مصنوعی تشکر می کنم.
همه:
حمید:
صدای تلویزیون بلند میشه: پارتی پارتی پارتیه شب جشنو ......
ــــــــــــــــــــــــــــ پشت صحنه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ــ تمام روابط و دعواهای این رول کاملا دروغین میباشند
2 ــ به علت استفاده بشی از حد از تی وی برق فیوز تالار پرید .
3 ــ 45 روز بعد کارآگاه ققنوس متوجه شد که غذایی که خورده پیتزا نبوده (حالا چی بوده منم نمی دانم)
4 ــ حمید از امتحان تنفس مصنوعی که توسط گیلدی گرفته شد سربلند بیرون آمد و به همه نون خامه ای با نوشیدنی کره ای داد!
5 ــ ارنی هنوز در حال دست و پا زدن در پنیر پیتزا می باشد.
و از بس در مورد طرح سه بعدیش فکر کرد بیخوابی گرفت.
نتیجه بی خوابی های ارنی:
شومینه تالار در نیمه شب

ارنی از برادر حمید در خواست کرد تا تنفس مصنوعی را به او بیاموزد.
یکی از عکس های ارنی در هنگام ارتکاب جرم!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طرح سه بعدی تالار ریون کلاو{جدید}نظر یادتون نره


تصویر کوچک شده


Re: در كنار شومينه!!!
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۸۴
#45

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
آوریل میره میشینه سرجاش جلو تی وی(TV).
حمید : خب نفر بعدی....خواهر فلور...شما تشریف بیارین.
فلور :
یهو راجر سر و کلش از اون ور پیدا میشه.
حمید (تو دلش) : ای بر ...... معرکه لعنت.(از خانوده مگسها )
راجر : هوی مرتیکه....تو خودت ناموس نداری.....بی.....بوف...بوق...بوق....بوق......
حمید : قربان بنده داشتم فقط آموزش میدادم. جسارت دیگه ای نمی کردم.
راجر : تو......میکردی. ....میخوردی. این همه دختر چرا فلوره من؟
آوریل : اهای..کجا این همه دختر؟ ما 5 نفریم.شما ها ماشالا ماشالا 10-12 نفرین. این جوریه؟
سام : عوضش هر دختر از 2تا پسر تنفس میگیره.
آوریل :
دزیره : بی ادب.....بی فرهنگ...بوق...بوق...بوق...
(اینور دزیره بوق بوق میکرد...اون ور راجر.)
کریچ : من میگم این دوتا که تو کاره بوقن رو بندازیم با هم. ما هم بریم دنباله کاره خودمون.
فلور : کریچ نبینم از این پیشنهادا بدیـــا.
راجر هنوز داره فحش میده.
فلور که از غیرت راجر فکش رو زمین ولو شده بود و در تلاش بود که جمعش کنه گفت :
فلور : ابمبکسیککیسککببکب.
همه :
فلور موفق میشه فکش رو جمع کنه.
فلور : میگم عزیزم چرا انقده خودت رو ناراحت میکنی؟
راجر : آخه مرتیکه....بوق بوق میخواد آموزشش رو رو تو امتحان کنه.
فلور : تو خودت رو ناراحت نکن. مهم اینه که سرت سلامت باشه بقیه چیزا مهم نیس که.
راجر : ااا؟ خب باشه فقط به خاطر تو.
راجر و فلور مشغول میشن. :bigkiss: :bigkiss:
حمید : خب نفر بعدی کیه؟
دزیره و پادما و گابری و لونا : من که نیستم.
حمید : اه..اینجوری که نمیشه. پس خوهر آوریل شما دوباره بیاین لطفا.
آوریل : بسه دیگه. من نوبتم رو اومدم. تازه همون موقع هم به زور. آخه مرد حسابی. آدمی که میخواد آموزش تنفس بده میاد ناهار سیر بخوره؟؟؟ از بوی گند و متعفنت حالم بهم خورد بابا.
حمید :
همه :
سام : ااااا بچه ها ...آوریل.
آوریل : بله با من کاری داری؟
سام : تی وی رو نگاه کنین...آوریل.
آوریل : نم که اینجام...چرا چرت و پرت میگی؟
سام : بابا اینجا رو نگاه کن....
و سام از جلوی تی وی میره کتار.
همه :
آوریل : این که منــــــــــــــم.
و همون حا از خوشحالی غش میکنه.
حمید : وافعا که..... چه لباس بی ناموسی تنشه. نگاه کن...تاپ و شلوار...اونم چه شلواری...شلوار کوتاه.
ققنوس هم میاد تو تالار و پشمش به تی وی میفته....
ققی : اینکه آوریله.....اااا نگاه کن...این فقط بلده جلو ما اینحوری لباس بپوشه؟ تو تیوی که این شکلیه.....
حمید : همه توجه کنند. خواهران گرامی....از این لحظه به بعد....هر کسی که با لباس های آستین بلند با شلوار بلند دیده شود.....از تالار بیرون خواهد شد.


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: در كنار شومينه!!!
پیام زده شده در: ۱۱:۱۵ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۸۴
#44

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
مـاگـل
پیام: 911
آفلاین
واقعاً ارنی جون رقیب خفنی هستی برای حمید...به حمید بر نخوره کلشو خوابوندی...منم یه مدت از این کارا می کردن تا سرو کله این حمید پیدا شد و نون ما رو آجر کرد...حالا ارنی جون انتقام بگیر...کلش رو بخوابون...حمید ببین خوبه یه نفر بهت ضد حال بزنه ...راستی حمید تو این رول رو از کجات در آوردی تو که تا دیشب عاشق دل شکسته بودی...حالت بد بود...پستت خیلی خوب بود مثل اینکه رولت داره در میاد...حالا از کجات در میاد من نمی دونم!!
-------------------------
...همه بچه ها مثل ندیده ها زل زده بودن به تلویزیون...که یه دفه کریچر بلند شد
کریچر:من برم یه کاری دارم...زود میام...
2 ساعت بعد کریچر در حالی که یه بشقاب گنده با 3 تا میله دستشه وارد تالار می شه...
کریچر:آخ شام بیارید که من دارم از گشنگی می میرم...
فلور و آوریل میرن غذا بیارن که...
راجر:اه کریچ جون میخوای تو این غذا بخوری...من از این میله ها دیده بودم...اون موقع ها که چو تو تالار بود با اینا غذا میخورد...
کریچر:آره..آره...تو راس میگی
راجر:خوب بهتره اون بشقاب رو بدی به من من تو اون غذا میخورم...زود باش من سرپرست تالارم
فلور:بفرمایید اینم خورشت فسنجون...
کریچر:اولا که منم سرپرستم بعدش به تو ربطی نداره
راجر:
راجر اون سر بشقاب گنده رو می چسبه و اونسرش رو هم کریچر بعد دوتایی شروع می کنن به کشیدن...
ققنوس:اصلا دعوا نکنید...من تشنه قدرتم من تو اون غذا میخورم...
ثانیه نمی گذره که همه بچه ها میریزن رو سرو کول هم و دعوا سر بشقاب...حمید هم از این فرصت استفاده میکنه و به همه خواهران تنفس می ده...راجر در حالی که به دیگران پیروز شده بشقاب رو میگیره و میشینه سر میز غذا
همه غمگین نشسته بودن و به بشقاب بزرگ راجر نگاه می کردن...به جز کریچر که گریه می کرد
راجر:این که فقط برنج خورشت من کو...؟!!
آوریل:الان میارم...
حمید:من میارم...
کریچر:منم میام....
آوریل:بفرمایید...
راجرکل برنج رو خالی می کنه کنه تو بشقاب و بعد هم همه خورشت رو میریزه برای خودش...
ققنوس:این غیر عادلانه س...
سام:من گشنمه...
کریچر از پشت شروع می کنه به علامت دادن
راجر:شما که چیزی نمیخورین...؟!!
سام:نه...
ققنوس:نه...نه...ما سیریم
کریچر بعد از تموم شدن غذا:راجر می دونی چی خوردی..؟!!
راجر:آره خورشت فسنجون.....
کریچر: نخیرتازه این بشقاب گنده اسمش دیشه اون میله ها همواسه این لود چون تلویزیون دار شده بودیم می خواستم ماهواره وصل کنم...
راجر همونجا ول می شه و بچه ها میرن کنار شومینه می شینن انگار نه انگار که اتفاقی افتاده...
حمید:خوب ادامه درس دیروز...گفتم تا اونجایی که تنفس کش داره وتنفسی که کش نداره... تنفس های بی کش به 3 دسته طنفس،طنفص و تنفث تقسیم میشه...و تنفس های کش دار به 3 دسته تنفس،تنفص و تنفث تقسیم میشه
در کتاب بهرالتنفس نیز آمده که همشه ثواب تنفس های کش دار بیشتر از تنفس بی کش می باشد...
خوب 2 تا داوطلب بیان برای انجام عملی...ققنوس جان شما و خواهر نه خواهر ها با خودم تمرین میکنن سام جان شما و ققنوس با هم تمرین کنید...
ققنوس و سام: ...
ققنوس:من نمیخوام استاد خودتون با یکی از خواهران تمرین کنین...
حمید:خواهر آوریل...2 قدم بیا جلو...خوب چه تنفسی دوست داری؟
آوریل:من چون آدم مومنی هستم و تنفس کش دار ثواب بیشتری داره من کش دار میخوام...
حمید:خوب...10 دقیقه بعد.... :bigkiss:
حمید:نمره پایانی شما بیسته خواهر آوریل...


ویرایش شده توسط کريچر در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۲ ۱۱:۰۱:۴۲

[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: در كنار شومينه!!!
پیام زده شده در: ۸:۲۹ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۸۴
#43

ارنی پرنگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۲ شنبه ۴ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۴۶ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۶
از اتوبوس شوالیه
گروه:
مـاگـل
پیام: 34
آفلاین
سلام کارآگاه جان
از نظراتت واقعا ممنونم. نمی دونستم جوابتو کجا بدم!!!! یعنی تو همون شومینه یا؟؟؟
خب به هر حال
1-عکس بچه های دیگه در قسمت های دیگه ی اتاق قرار دارن.
2- در مورد گلدون باید بگم که چیز دیگه ای پیدا نکردم بذارم. اگه میتونی چندتا عکس از یه مجسمه بفرس تا منم اگر تونستم بسازمش
3-سرامیک ها هم(که سرامیک نیسن) به عنوان موکت هسن تا من یه فکری به حال قالی بکنم
4-پرده ها از سقف آویزون شدن دیگه!
5-فکر نمی کنم توی یکی از برج ها باشیم. یعنی شک دارم. اگه مطمئنی بگو تا منم با کمال میل این کارو بکنم
6-موافقم. نور خیلی خوبه!
7-اون نوری که از خوابگاه خواهران میاد نور مشعلیه! که در راهرو نصب شده.
8-استخر میزنیم فرشم میندازیم. صبر کن حالا!
9-مرسی! موافقم!
10-تا حالا کسی کاهامو ندیده بود که بخواد اشکال بگیره. منم هی میگم نظر بدین نمیدین.
البته شومینه آماده است.(برای نصب) فضا رو بزرگتر می کنم. عکس ها رو هم یه فکری میکنم.
فقط بچه ها رو تشویق کن نظر بدن تا بدونم چیکار می کنم.
و در آخر(چقدر حرف زدم ):من تالار رو از روی نقشه کریچر ساختم.نه پنجره داشت. نه شومینه!
مخلص کارآگاه.
(ایشالا شومینه رو که نصب کردم کلی مبل خشنگ میزارم دورش شبای زمستون بشینیم کنارش حالشو ببریم)
راجب درها هم فکر خواهم کرد.

از بقیه هم میخوام کمک کنن.
محیط هم با 3D Studio Max 6.0 و پوسته ها هم با Photoshop ساخته شده اند.


تصویر کوچک شده


Re: در كنار شومينه!!!
پیام زده شده در: ۲:۵۱ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۸۴
#42

واگاواگا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۳ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۲۸ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 274
آفلاین
برادر حمید میاد تو و میبینه همه بچه ها دو به دو ، یه گوشه نشستن دارن ...هم دیگه رو میخورن(بی جنبه ی بی تربیت منظورم غصه بود!)حمید گوشی موبایلشو در میاره و ازشون فیلم میگیره(گوشی مبایل یک وسیله ی مشنگی است که اطلاعات بیشتر را میتوانید در کلاس درس ماگل شناسی بدست بیارید)...

راجر غصه ی فلور رو که چند وقت بود که تحویلش نمی گرفت....کریچر غصه ی برگشتن ققنوس رو می خورد که داشت قدرت رو ازش میگرفت....آوریل غصه حمید رو می خورد که به کاست جدیدش مجوز نداده بود....لونا غصه سام رو می خورد که چرا هر کاری میکنه تحویلش نمی گیره(اینو از خودم در آوردم و هیچ واقعیتی در این یک نبود).....ارنی غصه همه رو میخورد که چرا به کارای زیبای گرافیکیش نظر نمیدن(از همین جا میگم تو با اینکارت نشون دادی که می تونی در آینده شاید مثل من بشی!!!)....لرد دلاکوا غصه می خورد که چرا هنوز اونجاش(هنوز هیچ اطلاعاتی مبنی بر اینکه کجاش بوده ارائه نشده) درد میکنه و خوب نمیشه تا به کاراش برسه!!!.....ریحانه هم غصه ی خودشو می خورد که چرا هر کاری میکنه مورد ظلم بقیه قرار میگیره!......

حمید: بچه ها میبینم که در انفوان جوانی دارین غصه میخورین...البته تا اینجاش اشکالی نداره ها...ولی اینکه غصه ی همدیگه رو میخورین از نظر کتاب الغصت المیزان پر از ایرادات شرعیه!... اصلا چه معنی میده که دوتا نامحرم غصه همدیگرو بخورن!...پاشید جمع کنید ببینم!... .

فلور: ببخشینا ولی شما از کجا فهمیدین ما داریم غصه ی همدیگه رو می خوریم؟!!

حمید:(با یه ) خب اگه شما هم برادر بودین و جایی که الان من هستم به اتاق نگاه می کردین تابلو بود!

همه: نـــــــــــــــــــــــــــــــه!!!!! .....چجوریاس؟!!!

حمید گوشی موبایلشو در میاره و میره پیششون و ریپلای(replay) رو میزنه ..

همه: ....

در اسکیرین موبایل چی نشون داده بود:راجر رفته بود تو بغل فلور و می خواست به زور از فلور تنفص بگیره!.....کریچر شمشیر لرد دلاکوا رو برداشته بود و رفته بود بالای سره ققنوس و شمشیرو گذاشته بود رو فرق سر ققنوس.......آوریل کاستش رو گرفته بود تو بغلش و داشت حمید رو با صدای بلند فحش میداد!....لونا رفته بود رو میزی که سام رو مبل جلوییش نشسته بود داشت حرکات موزون میومد!.....ارنی داشت کاراش رو بصورت کاغذ دیواری همه جا میچسبوند تا شاید بچه ها متوجه بشن که ارنی هم اینکارس!(من کلا چون آدم حسودی هستم الان نمی خوام سر به تن ارنی باشه!...)لرد دلا کوا هم دستشو گذاشته بود اونجاش(هنوز هیچ اطلاعاتی نداریم لطفا بی خودی برا خودتون فکر نکنید) و داشت نعره میزد!......ریحانه هم رفته بود رو چهارپایه و سرشو گذاشته بود تو گره ی طناب داری که درست کرده بود شاید با این کارش دل بچه ها رو به رحم بیاره!.....

حمید: خب حالا گرفتین؟...

بچه ها: ....

حمید: حالا همه پاشید بیاین ببینید چی آوردم واستون!....جاسم اون جعبه رو بیار برادر!

جاسم: الان میاروم برروتر(جاسم به علت معاشرت با بچه های با کلاس جادوگران به سمت «های» کلاس میل کرده بود!)

و جاسم با یه جعبه ی بزرگ میاد که رو جعبه عکس یه قاب عکس بزرگ بود که قابش یک خورده عجیب بود)

حمید: خب بچه ها اینی که میبیند یه تلویزیونه.......با تلویزیون میشه خیلی چیزا دید ...بستگی داره چی بخواین ببینید....

بچه ها:اوووووووووووو....عجب چیزیه....
راجر: با این میشه خواهران رو در استخر دید؟!!!!!

فلور:

حمید: اصلا یکی از دلایل اصلی ساختن تلویزیون توسط مشنگها به احتمال زیاد همین بوده برادر! ولی با پیروزی انقلاب اسلامی ما برادرا کلا مورد مصرف این دستگاه رو اصلاح کردیم و الان یکی از بهترین و تاثیر گذار ترین وسایله! ....

راجر: برادر شما چرا اینقدر به خودتون زحمت دادین!....خب مصرف قبلیش که خوب بود!...یعنی الان هیچ راهی نداره؟...

حمید: خب راه که داره شما میتونید برین به میدون های اصلی دیاگون یا هاگرمید و از سمت بغل جوبا راه برین...در بعضی از این مناطق برادرایی هستن که در این عمر به شما کمک خواهند کرد...

راجر: خدا واقعا خیرشون بده!...چقدر برادرای خوب و زحمت کشی هستن!...خدا بهشون برکت بده!....

حمید:مرسی!....ممنون!....ما متعلق به همه هستی.... ...البته من به شخصه اصلا از این کارار نمی کنما!... فکر کردم چون گفتین برادر با من هستین!...حواسم نبود آخه این اسمارتیزا مگه واسه آدم حوا.... ...البته من اینو کلا گفتما...منظورم اینه که این چون معذلی شده الان فکر منو به خودش مشغول کرده که این جوونا رو داره معتاد میکنه! واز بین میبره...باید یه فکری برای پخشش ....نه ببخشید برای مبارزه باهاش بکنم!... .بــــــــــــــــــــــــــــــــــــله!...

همه:بــــــــــــــــــــــــــــــــله!....

حمید:خب حالا دیگه اگه سوالی نیست جاسم اینو وازش کن یه حالی ببریم...امروز شبکه سه قراره هری پاتر در سی دقیقه رو نشون بده ها!.....


تصویر کوچک شده


Re: در كنار شومينه!!!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۷ دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۴
#41

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
مـاگـل
پیام: 911
آفلاین
ببخشیدا ارنی جون من همیشه عادت دارم اشکال بگیرم...
راستش بگم از نظر گرافیکی و این حرفا واقاً عالیه...خودت درست کردی؟!!با چی درست کردی حتما بگو ما هم یاد بگیریم!!
اما کلا من ترجیح میدادم تصویر از بالا با شه یه اتاق باشه که یه جاهاییش در داشته باشه بعد مثلا یه جا می زدی حوضه مقاومت و همه جاهایی که واسه ایفای نقش یه جا می زدی دفتر مجمه تشخیص ...راجب مبل ها اونجا که زدی محل نصب شومینه باید مبل ها رو دور شومینه می چیندی و یه چند مبل هم اون ور تر دور یک میز...فضا کوچیکه جای زدن استخر نیست باید فضا یه کم بزرگتر باشه...


اون عکس بچه ها اونجا چیکار می کنه اگه باشه که باید همه باشن اگه نباشه هم باید همه نباشن یا مثلا فقط کریچ و راجر که تشنه قدرتن...آخ بحث قدرت شد من هنوز تشنه قدرتم ...
اون گلدون ها من ترجیح می دادم جای اون گلدون ها یه مجسمه ای که به نظر میاد تو تالار ریون باشه رو بزرام مثلا روینا راونکلا...

راجبه سرامیک های کف خیلی بزرگن مکوچیک تر بودن بهتر بود...
پرده ها واقعا خوب و قشنگه اما مشکل اینه این پرده ها از کجا آویزون شدن...
تازه ما توی یکی از 4 برج هاگوارتز هستیم اتاق خیلی تاریک یه پنجره نداره
این طور که تو تصویر تو به نظر میاد شبه اگه یه پنجره بود که نور می نداخت وسط تالار خیلی زیبا تر بود....
ببین تالار تاریک ولی از طرف خوابگاه دختران یه نور میاد مثل نر آفتاب اصلا مشخص نیست که شبه یا روز
چه جوری ما هم استخر بزنیم هم فرش بندازیم...اونم عجیبه

رنگ مبل ها خوبه...به تالار میاد

تا حالا کسی ازت انقدر اشکال گرفته بود
-------------------------------
راستی قبلا که اجازه داشتیم کنار شومینه غیر رول بنویسیم اگه
اینجا غیر رول ممنوع ناظر جان بگو منتقل کنم یه جای دیگه

منتقل کن


منتقل کنم به کجا؟


ویرایش شده توسط كارآگاه ققنوس در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۱ ۱۰:۱۴:۰۷

[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: در كنار شومينه!!!
پیام زده شده در: ۱۲:۴۶ دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۴
#40

ارنی پرنگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۲ شنبه ۴ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۴۶ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۶
از اتوبوس شوالیه
گروه:
مـاگـل
پیام: 34
آفلاین
کارآگاه:والا...راستش...تو بگو آوریل
آوریل:خدا بگم چیکارت بکنه...ببین حمید جان کارآگاه داشت اصول اولیه کارآگاه شدن رو به من یاد می داد.
حمید: اوکی...ولی یادتون باشه دفه دیگه از من اجازه بگیرید
آورل:دیگه گیزر نده.
حمید:حالا کجا می رفتین با این عجله؟
کارآگاه:یکی به موبایل من زنگ زده و کلی فش داده!
حمید:
ارنی:کی بوده حالا؟
همه: تو دیگه از کجا پیدات شد؟
ارنی:خب من معمولا اینویزیبل آن می شم Invisible

کارآگاه:ولی شم کارآگاهیم میگه طرف آشناس...
آوریل:
ارنی:خب پس بریم پیش مدیرا
حمید:برادرا و خواهرا! من میگم بریم پیش جناب گیلدی...
همه:
و همه به طرف در اتاق گیلدی راه می افتند
ــــــــــــــــــــ همان روز ـ همان ساعت ــ دم در اتاق گیلدی ـــــــــــــــــــــ
بچه ها:ا شما اینجا چی کار می کنین؟
مهمان 1(فلور):وا...ما که گفتیم به کارآگاه...
مهمان 2(کریچ) یعنی نتونستی بفهمی چی گفتیم؟
کارآگاه ارنی و حمید به طرف آوریل: تو که فرق تافل به تفاله رو نمی فهمی چرا ترجمه می کنی؟
آوریل: اصلا به من چه؟
حمید رو به در:برادر گیلدی لطفا در را باز کنید.
گیلدی:شما یک مشت خائن هستید.ای بی پی جی نویس های بوق.

حمید: بابا این کارا چیه؟؟؟؟
کارآگاه:سلام گیلدی جون...چطوری عزیز دل؟
گیلدی در رو وا می کنه و ققی رو می کشه داخل.
همه:
ارنی:من یه فکری دارم
مهمان یک: تو چی داری؟
ارنی: خب یه فکری دارم دیگه.
همه::lol2:
مهمان 2:خب بذارین بگه بیچاره.
ارنی: من همین دیروز یه کتاب در مورد
چگونگی بازپسگیری شناسه های بلاک شده

خوندم.
همه:
ارنی: آشیو کتاب بازپــ.....
و کتاب ظاهر میشه
همه:
ارنی:صفحه 134421 رو در می آره و نشون میده:
تصویر کوچک شده

مهمان 1:من که عمرا چنین کاری بکنم
مهمان 2:بی شرم...آخه آدم بوق بوق بوق بوقی .من . یگانه جن سابت...تشنه قدرت...قاضی دادگاه ...بیام این کار بیشرمانه رو بکنم؟
ارنی:
خب یه راه دیگه میگم ببینین صفحه 6566 نوشته بود کـــ....
آوریل واندشو در می آره و با یک حرکت چرخشی کتاب رو آتیش می زنه و سپس این ورد رو می خونه:
دیسکانکتیوس ارنی پرنگ.
و ارنی در یک چشم به هم زدن نا پدید میشه.
همه:
حمید:
آوریل :من یه فکر بکر دارم. همه گوشاتونو بیارید جلو...
همه و آوریل:فیس ههیهیس شیشههیسسس
همه:
آوریل:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ همان روز ـ یک ساعت بعد ـ تالار عمومی راون ــــــــــــــ
آوریل:همه حاضرین؟
همه:بــــــــــــــــــــــــــله.
بعد:
و سپس صدای موسقی بلند میشه:اوپس توپس اوپس...
ــــــــــــــــــــــ همان روز ــ چند ساعت بعد ــــــــــــــ تالار عمومی راونکلاوــــــــ
همه:
در همین حین گیلدی از سوراخ در میاد تو :اوه مای گاد:
ـــــــــــــــ همان روز ــ یک ساعت بعد از چند ساعت ــــ تالار عمومی راونکلاو ـــــــ
کریچ: من در اینجا اعلام می کنم که آوریل بهترین عضو این سایت می باشد
همه:

حمید: نه
Ernie is now Online
آوریل:
ارنی: :banana:
همه:
کریچ و فلور هم به انجام حرکات موزون می پردازند ::banana:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قصه ما به سر رسید هیشکی به خونش نرسید
بالا رفتیم بوق بود قصه ما دروغ بود
پایین اومدیم راست بود غذای گیلدی نون و ماست بود!!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با تشکر از بروبچز تالار که همواره در خواندن قصص(ج قصه) بی مزه من ما را یاری کردند.

طرح سه بعدی تالار ریون ـــــــ نظر یادتون نره


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.