هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۰:۳۲ شنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۴
#1

نارسیسا بلک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۰ جمعه ۳ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۰۵ پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۹
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
مـاگـل
پیام: 100
آفلاین
به نام او ...


قصر خانواده مالفوی

تصویر کوچک شده


از زمانی که نارسیسا توسط خواهرش بلاتریکس از ورود مرگخواران به هاگوارتز مطلع شده بود، مضطرب و نگران در سرسرای بزرگ قصر قدم می زد و در همان حال که قطرات اشک آهسته بر گونه های یخ زده اش می غلتید، دستان لرزانش را به هم فشرده و زیر لب نام دراکو را زمزمه می کرد.
ساعتی بعد، با شنیده شدن صدای تق بلندی، نارسیسا از عالم دلهره و اضطراب کشنده بیرون آمده و سراسیمه به سوی در بزرگ دوید، او به محض گشودن در چهره غضبناک سوروس اسنیپ را در برابر خود دید ولی قبل از آنکه بتواند سخنی به زبان آورد اسنیپ گفت:
- نارسیسا !
- آه سو ... سوروس !
نارسیسا با ناباری به اسنیپ چشم دوخت و منتظر شنیدن خبر ناگوار مرگ پسرش ماند، اما ناگهان با شنیدن کلمه مبهم " مادر " که از پشت سر اسنیپ به گوش رسید، گویی گذر زمان برایش متوقف شد.
نارسیسا با دیدن دراکو که همچون ارواح رنگ پریده بود و سر و وضعی آشفته داشت، گیج و سردرگم تنها توانست بگوید " دراکو " و سپس بیهوش شد، ولی قبل از آنکه بر زمین بیافتد اسنیپ او را گرفت ...

دقایقی بعد نارسیسا با احساس طعم تلخی که گلویش را می سوزاند چشمانش را باز کرد. سرش بر روی شانه های اسنیپ قرار داشت و او به آرامی معجونی را به او میخوراند.
- مادر ... مادر حالت خوبه ؟!
نارسیسا با به یاد آوردن همه آنچه که اتفاق افتاده بود، سراسیمه به سوی دراکو برگشت و صورت او را میان دستانش گرفت و پس از چند لحظه که او را با چشمانی اشکبار نگریست، محکم در آغوش فشرد. اسنیپ که گویی صحنه ی زشتی را دیده با به تندی از روی کاناپه بر خاست و با قدم های سریع چنان که شنل سیاهش پشت سرش تاب میخورد به سوی شومینه مرمرین سبز رفت.
- سوروس تو ... تو به قولی که دادی ... به عهدی که بستی ...
نارسیسا چشم به تصویر ضد نور اسنیپ دوخته بود و او بی آنکه سرش برگرداند، به آرامی پاسخ داد: درسته نارسیسا ... وفادار بودم
- آه من ... من واقعا ... ولی ...
نارسیسا ناگهان ساکت شد. چهره هراسانش نشان از به یادآوردن واقعیتی تلخ داشت، او با صدای لرزانی ادامه داد: یعنی آه ... پس دامبلدور ...
اسنیپ که به نظر می رسید به وضوح آنچه رو که در ذهن نارسیسا بود فهمیده، آهسته گفت ...


ویرایش شده توسط سوِروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۲۹ ۱۸:۳۵:۲۴
ویرایش شده توسط نارسیسا بلک در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۲۶ ۲۲:۰۳:۴۴

این نیز بگذرد !







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.