هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۲:۵۴ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۹۲

هلنا راونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۱ دوشنبه ۳ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۱:۵۵ چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۲
از عالم ارواح انتقامجو!
گروه:
مـاگـل
پیام: 45
آفلاین
فلور: خب دیگه چی میگفتیم؟

لینی: داشتیم متهم رو محاکمه می کردیم!

فلور: هوووووم. خب الا تو کی پیدات شد؟ تا حالا کجا بودی؟ الا؟؟؟ الی؟؟؟ چی شدی؟؟؟


آیا آنها حقیقت را می یابند؟( اصن حقیقت هیچی هلنا به این مهمی! ) چه اتفاقی برای الا و هلنا افتاده است؟ خون آشام چه کسی میتواند باشد؟ ( استفن سالواتوره؟؟؟ )
همه و همه در ادامه... ( همه ی همش که نه یخوردش )



دافنه که انگار یک چیز قبلن کفش شده را یاد آوری کرده باشد گفت: شاید کار بارون باشه . خباثت از این بشر میباره .

آماندا: اوهووووم. مشکوک میزنه خیلی

در این میان پادما به هوش آمد: خب بالاخره هلنا رو کی خورده؟

هلنا: کمـــــــــــــــــــک!!!

ملت ریون برای چهارمین بار در رولهای هلنا به این حالت در آمدند.

تریسی: خوبه روحه . وای به حال اینکه آدم باشه ! ولی ...اون...... اون .....که از در رددد.. نشد...یعنی....روح نیست!!!!!














تصویر کوچک شده


پاسخ به: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۲

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 1024
آفلاین
الا با عصبانیت گفت:آره دیگه تقصیر خودمه!یه بار تو پستم اون بالا واستون نظر نذاشتم که ایراد بگیرم،پر رو شدین!اصن می دونین چیه؟!من به خاطر نا امیدی و مضنونی بیش از حدتون میرم!تا علف زیر پاتون سبز بشه!

فلور خشمگین شد و پرسید:علــــف؟!شوهر مــن؟!زیر پای این همه ساحره سبز بشه؟!چه طور جرئت می کنی تهمت بزنی؟!یعنـی به این زودی به من خیانت کرده؟!

آماندا گلویش را یهویی صاف کرد و زیر گوش فلور زمزمه کرد: اون شناسه قبلی که نـه، قبل تر بیل بودا...!

لینی هم اضافه کرد: در ضمن، شما الان یه بچه ی بیست و اندی ساله دارین!زیادم زود نیستا!

تری هم با عصبانیت گفت: تازه همه ی ما از اون علف بدمون میاد،خاطراتشو زنده نکن!

فلور که ترجیح می داد زیر نور آفتاب لوموس بزند و جلوی دیوانه ساز ریدیکیولس ولی اینقدر ضایع نشود (همون توی زیرزمین بادبادک هوا کردن مشنگی ) گفت: باشه،باشه!کجا بودیم؟!

گابریل با جیغ و ویغ گفت: خواهری این جا بودیم که تو اینقد ضایع شدی که دچار میعان شدی!همون بلایی که سر اون پسره آنتونین دالاهوف می خواستی تو میخونه مسنجر بیاری که اول آبش کنی بعد با میعان دوباره جامدش کنی که بیل پرید تو میخونه بردت خونـ...

فلور که از شدت خجالت پروانه های دورش در آتشش می سوختند روی دهان گابریل را گرفت و دوباره پرسید:من کاملا و صد در صد مطمئنم یه جایی بودیما،مگه نه؟!


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۹:۲۵ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۲

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
‏‏[‏نویسنده برای اولین بار در طول عمرش نظری ندارد ]‏


ابرهای تیره دور پادما جمع شدن و شروع به رعد و برق زدن کردن و پادما قیافه ی مخوفی به خودش گرفت و موهاش با وزش طوفانی که از پشتش شروع شده بود به هوا رفت و صورتش با نور توهمی سفیدی روشن شد و با لحن خفن خوفناکی گفت:
-قسمت ممنوع کتابخونه!!

فلور با حرکت چوبدستی کاترینای پشت پادما رو قبل از اینکه تسونامی بشه محو کرد و گفت:
-خب که چی؟! بریم ببینیم ممکنه کس دیگه ای هم خون آشام شده باشه، گیرم N نفر هم شده باشن، این چه مشکلی رو برطرف می کنه؟

پادما دهنش رو باز کرد تا جوابی بده، ولی قبل ز اینکه صوتی از دهنش خارج بشه بیهوش شد بقیه به صورت به پادمای بیهوش خیره شدن.
-صد دفعه بهش گفتم اینقدر تو رول خودشو بیهوش نکنه، عادتش میشه! گوش نداد که!!

آماندا این رو گفت و بعد برگشت سمت الا:
-تو کجا بودی تا اینجای رول؟! اصلا تو خودت مظنونی!!

-من؟! باو من که اصن خون آشام نیستم که!! حالا درسته یکی تو فامیل ما ناقص الخلقه دراومده ولی دیگه دلیل نمیشه از نظر ژنتیکی ما رو زیر سوال ببریاااااا!!

فلور گفت:
-از کجا معلوم؟ اینکه میگه اختیارش دست خودش نیس، ممکنه اتفاقی یکی رو خون آشام کرده باشه! اون یکی هم میتونه هر کی باشه!

الا در راستای فرار از موقعیت گفت:
-اصلا هلنا که روحه، چطوری خونشو یکی خورده؟ ببینین اصلا اونی که خونشو خورده هم روح بوده، مثلا ممکنه بارون خون آلود باشه!!

ملت در حال تتقاعد(اسم مصدر متقاعد شدن) بودن که انگشت تریسی به نشونه ی "طرح نکته ی سرنوشت ساز رول" بالا رفت:
-تو از کجا خبر داری یکی خون هلنا رو خورده، تو که نبودی تا الان!!

ملت:
-





ویرایش شده توسط الادورا بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۷ ۰:۱۱:۳۵
ویرایش شده توسط الادورا بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۵/۱۷ ۰:۱۵:۰۶
دلیل ویرایش: تصحیح شکلک ها



پاسخ به: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۲

پادما پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۱ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۳
از چادر سرخ پوستى
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 271
آفلاین
همه وحشت زده به هم نگاه مى كنند.
ترى:حتما كار همون چشم قرمزست.

آماندا : مسخره بازى در نيار كار لينى .

پادما:هييييم،هوووووم،هاااااام.

الا:اين صدا ها دقيقا براى چيه؟

-اين صداى فكر منه.

-ما صد بار تو رو در حال فكر كردن ديديم تا حالا صدا در نمى آوردى.

-گفتم مدل جديد باشه.

-باشه خانوم خلاق حالا بگو ببينم داشتى به چى فكر مى كردى.

-كه شايد به جز اين سه نفر خون آشام هاى ديگه هم باشن.

قيافه ى ريون

-اما نه من و نه لينى كسى رو خون آشام نكرديم.

-استفن؟

-اون بلد نيست.

-شايد شما بدون اين كه بفهمين كسى رو خون آشام كردين.

-امكانش هست ولى از كجا بفهميم؟

پادما در حالى كه قيافه ى ترسناكى به خود گرفته بود گفت:قسمت ممنوعه ى كتاب خانه.



به ياد قديما


پاسخ به: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۲

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 1024
آفلاین
-لینی...لینی جونم...؟!لینیِـ عزیزم...؟!عشــقم...؟!به من میگی که تو خوردیش یا نه؟!مگه نه عزیزم؟ :pretty:

لینی کمی چپ چپ فلور را که با لحن ملایم و جذابی این ها را گفت،نگاه کرد و پرسید:به نظرت من پسرم،فلور؟!می خوای منو خر کنی؟!

اماندا گفت:ای بیشتر طرز حرف زدن با یه تسترال هنگام تربیتش بودا...!

فلور با آهی جواب داد:خو چی کار کنم؟جنس مذکر تو تالار پیدا نمیشه که مخ اونو بزنم!

تری با لحن تحکم آمیزی پرسید:لینی...تو خوردیش؟!

لینی با گیجی به آن ها زل زد و پرسید:من کیو باید می خوردم؟

آماندا غرید: اعتراف کن لینی....خودتو به اون راه نزن!

لینی بغض کرد و گفت: من کسیو نخوردم به مرلین!

-من مطمئنم دروغ میگه،به جز اون کی میتونه خون هلنارو مکیده باشه؟!

تری که مشغول بلعیدن یک شیرینی خامه ای در مقیاس کله ی گیلدوری بود،ناگهان با دهان پر فریاد زد:اوووومم،اوووو!

فلور کمی به تری که از جا پریده بود و انگشتش را تکان می داد نگاه کرد و پرسید:جانم؟!میشه اونو قورت بدی بعد نظرتو بیان کنی لطفا؟!

تری به سختی شیرینی را قورت داد و گفت:اون،همون یارو چش قرمزه که پشت پنجره بود!

آماندا با نیم نگاهی به پنجره گفت:اون جا که چیزی نیست،الکی از لینی دفاع نکن

لینی هق هق کنان گفت:نــــــــــــه!من روزه خوار نیستم...اصن خودم روزم،چی فک کردین؟!

اما تری با جدیت و با دهان خالی تاکید کرد:من مطمئنم یه چیزی پشت پنجره بود...همتون حواستون به لینی بود هیچ کس نگا نکرد!

فلور با آهی گفت:تری...اون شیرینیو مورفــ...

صدای جیغ الادورا حرف فلور را قطع کرد...الادورا دوان دوان به جمع پیوست و با صدای لرزانی گفت:هلنا این جا نیست!

و برای اثبات حرفش به تخت و خوابگاه خالی اشاره کرد.


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ شنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
آماندا با عصبانیت پشت سر هم جمله ردیف میکنه: من ناظر ریونم! این به نفع منه که همه صحیح و سالم باشن! این به نفع منه که تعداد شما زیاد باشه! این به نفع منه که شما با سلامت به فعالیت ادامه بدین! بعد بیام به یکی ازشما حمله کنم؟ :vay:

دافنه ابروشو بالا میندازه و میگه: ببینم این تو نبودی که با هلنا مشکل داشتی؟ ... اوممم یا نکنه من بودم؟

آماندا چشم غره ی عظیمی(!) به دافنه میره و میگه: آدم با هرکی مشکل داشته باشه که نمیخورتش!

فلور یادآوری میکنه: آدم نه تو! تو یه خون آشامی، مردی، روح نداری، احساس ندار...

آماندا وسط حرف فلور میپره و میگه: به جای یادآوری این چیزا به این فک کن که چرا منکه این همه وقته با هلنا مشکل دارم، گذاشتم دقیقا همین الان که تالار شلوغه بهش حمله کردم؟ هان؟

همون موقع در باز میشه و لینی یورتمه کنان وارد تالار میشه و با دیدن جمعیت ریونی که یه گوشه جمع شدن با خوش حالی به سمتشون میره، اما وقتی نزدیک میشه و چهره های عجیبشونو میبینه با تعجب و البته کمی نگرانی میپرسه:

- چیزی شده؟

آماندا مثل جت خودشو به لینی میرسونه، یقه شو میگیره و میگه: خودشه! اون این کارو کرده!

لینی پوزخندزنان به جایی که قبلا آماندا وایساده بود و فاصله ش با خودش نگاه میکنه و میگه: الان دقیقا چرا این مسافت کوتاهو با این سرعت اومدی؟ خواستی بگی خون آشامی؟

اما با دیدن صورت کاملا جدیه آماندا دست اونو از یقه ش جدا میکنه و میگه: هرگز فراموش نکن آماندا، من و تو توی یک جبهه هستیم. حالا ماجرا از چه قراره اصن؟

آماندا دوباره یقه لینیو میگیره و چشم تو چشم میگه: تو مدام عین همین جمله رو تکرار میکنی اما همیشه ضدش عمل کردی!

و رو به بقیه ادامه میده: کار خودشه! البته نمیگم از قصد این کارو کرده، چون یه خون آشامه تازه وارده رو خودش کنترل نداره و بی هوا زده به یکی حمله کرده.

قبل از اینکه لینی بتونه دفاعی از خودش بکنه تری میگه: آماندا با دوز و کلک آب آلبالویی که خون خودش بوده رو به خورد لینی میده و بعدشم میکشدش و اونو به زور خون آشام میکنه! حالا هم میخواد تقصیرارو گردن لینی و تازه کار بودنش بندازه. نقشه ی حساب شده ایه!

آماندا تا میاد دهنشو وا کنه تا جوابی بده لینی که رگ غیرت خون آشامیش بالا زده فریادزنان میگه: نــــه من نمیتونم به هم نوع خودم خیانت کنم. ما تو یه جبهه هستیم، آماندا نکرده، اون نکرده! من خودم خواستم خون آشام شم، من اصرار کردم، من من من ... آماندا من دیگه طرف توئم، آماندااااا ...

ملت ریونی با دهن باز به لینی خیره میشن که عین ابر بهاری گریه میکنه.

تری آروم زمزمه میکنه: یعنی اگه ارباب بفهمه لینی اینطوری گریه میکنه چی فک میکنه؟

فلور بدون توجه به حرف تری با تردید میپرسه: یعنی تو بهش حمله کردی؟

لینی سرشو میخارونه و میپرسه: هان؟ Who am I؟ Who r u؟ What r u talking about؟


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۵ ۲۳:۲۹:۱۶
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۶ ۲۰:۰۲:۰۹
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۶ ۲۰:۰۵:۴۲



پاسخ به: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ شنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۲

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
سوژه جدید:

هلنا در حالی که می دوید و گریه می کرد؛ وارد تالار ریون شد و از آن جا یک راست به طرف خوابگاه دختران رفت. تمامی افراد حاضر در تالار با تعجب او را نگاه کردند. فلور پرسید:
چی شده؟

آماندا با حالتی که باور کردنش مشکل بود؛ گفت:
- من که نمی دونم.

فلور رو به تری گفت:
- برو ببین چه خبره. منم الان باهات می آم.

بعد از این حرف نگاه به بقیه کرد و با تهدید منیویش را نشان داد و ادامه داد:
- از جاتون جم نمی خورین تا من بر گردم. هیچ کسی هم به پروانه هام دست نمی زنه. وگرنه...

بعد به منیویش اشاره کرد و به دنبال تری پیش هلنا رفت. تمامی بچه ها بعد از این که مطمئن شدند فلور رفته؛ با خوش حالی به طرف کلکسیون پروانه های او رفتند و بدون این که حتی استرس داشته باشند؛ آن ها را دستکاری کردند.

چند دقیقه بعد:

فلور و تری در حالی که هر دو دست های هلنا را گرفته بودند؛ پایین آمدند. فلور با عصبانیت رو به آماندا نگاه کرد و گفت:
- اون می گه یکی می خواست اونو بغل کنه و یک دفعه خونشو خورده.

آماندا سرش را به شدت تکان داد و با مظلومیت و ناراحتی با صدای بچه گانه ای گفت:
- کار من نبوده.

تری با خشم گفت:
- اگه کار تو نبوده کار کیه؟ تنها خون آشام هاگوارتز تویی.

دافنه این وسط اضافه کرد:
- و استفن سالواتور.

فلور چشم غره ای به نشانه "ساکت!" به دافنه رفت و در حالی که لحظه به لحظه صدایش بلند تر و بلند تر می شد رو به آماندا ادامه داد:
- ما خون آشام دیگه ای نداریم. حتما تویی. اگه تو نیستی؛ پس کیه؟ حتما داری دروغ می گی.

...

+ لازم نیست این خون آشام حتما لینی باشه. می تونه هر کسی باشه و این که، این که آماندا ممکنه دروغ گفته باشه که کار خودش نیست.



تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ شنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۲

تریسی دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۲ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۲۹ شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۳
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 17
آفلاین
لونا به آسمون نگاهی کرد . او یک پرنده ی قرمز دید‍‍‍‍‍ که گردنش برق می زد. لونا به لینی گفت: لینی ببین گردنبند ماریه تا دست پرنده هه ست.
لونا و لینی دنبال آن پرنده رفتند. اونا انقدر دویدن که خسته شدن لونا یه فکری به سرش زد. لونا به گوریلا گفت: هر کی بره برام اون گردنبندو از دست اون پرنده بیاره من بهش کلی موز میدم.
گوریلا به دنبال اون پرنده رفتن. پرنده که حسابی خسته شده بود به لونه اش برگشت که بالای یه کوه بود. گوریلا یواشکی آمدند یکی از گوریلا دستشو دور گردن اون پرنده فشار داد. پرنده گردنبند ماریه تا رو به گوریلا داد. گوریلا تو دل خود گفتن: این گردنبند بهتر از یک عالمه موز است، چون ما با خوردن موزا دل درد میشیم.
گوریلا گردنبندو بردن پیش خودشون. لونا که اونا رو دید بهشون گفت: زود باشین اون گردنبندو به ما پس بدین.
گوریلا فرار کردن و لونا ورد ایمریو رو خوند. بعدش لونا در دل خود گفت: ای گوریل بیا اینجا. گردنبندو بده به من و برو با بقیه دعوا کن.
گوریل رفت پیش لونا و گردنبندو به او داد و رفت با بقیه دعوا کرد. بعدش اونا با خوشحالی گردنبندو به ماریه تا تحویل دادن.




پایان



پاسخ به: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۹:۵۸ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۱

وزیر دیگر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۷ شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۲
از اینور رفت!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 367
آفلاین
آیا این جا فیلم کینگ کونگ ست؟!
آیا گوریل ها لینی و لونا را برای احیای سنت حسنه ی مرلین گرفته اند؟!
یا آن پرنده ی نارنجی مادر داماد بود یا اون جونور انیمیشن آپ!؟
آیا لینی بله را گفته که اینقدر شاد است!؟
اصلا مگه اینجا زنگ تفریح ریونکلاست که سوال می پرسیم!؟

جواب تمام این پرسشها در ادامه ی شبی از شبهای ریونکلا

- چی؟ انگشت؟ کجا رو میگی؟! بازم اسنورکک شاخ چلوسیده(!؟) دیدی!؟ برو بابا خدا شفات بده!

-
این فقط ظاهر آرام لونا بود! پشت این ظاهر آرام می تونست هر اتفاقی در حال افتادن باشه! البته نه هر اتفاقی.. لونا فقط یه کم شاکی و عصبی شده بود.. چون دیشب هم قبل از خواب با لینی داشتن پاندای کونگ فو کار نگاه می کردن.. هنوز جو آرامش درون گرفته بودش.. آرامش درون.. آرامش درون!

ولی خب دقیقا پشت این آرامش درون داشت لینی رو نفرین می کرد:

- تو رو خدا نیگاش کن! دختره ی سرخوش اسنورکک ندیده داره با گوریلا پی پی پینوکیو بازی می کنه! آخه اینا پاشون اشتباهی بره روت که شتک میشی! هی.. آرامش درون.. آرامش!

لینی هم اصلا به این چیزا فکر نمی کرد..وسط گوریلایی که به انگوری گفته بودن برو جلو بوق بزن، شاد و خندان برای خودش اوانع بازی های راهنمایی و دبستان رو به اجرا گذاشته بود.. (اگه بازی های مهدکودک و دبیرستانم می خواستن بازی کنن شخصا مجبور می شدم پستو پاک کنم! ) حالا هم که گوریلا و لینی داشتن با هم والیبال بازی می کردن.. البته لینی نقش توپو داشت!

- لونا تو هم بیا بازی خیلی حال می دهههه! !
لونا بیا دیگه یه توپ کم داریم!
لونا من می خوام با این آبی سورمه ایه دوس شم... ببین یه قشنگه!
لونا بیا برای تو هم یکی پیدا می کنیم.. اینا هم یه خل و چل دارن که همش یه پرنده نارنجی رو می بینه!
لونا... لونا... هههههههیی!
فرار کنین.. اون روی تسترالش بالا اومد.. الان هممونو می زنه!

-


یک روز جادوگر به سراغ جادوی واقعی می رود!

به یاد اغتشاشگران خوف:

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شبی از شبهای راونکلاو
پیام زده شده در: ۱۳:۲۵ جمعه ۱۳ مرداد ۱۳۹۱

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 474
آفلاین
پست قبلی هم خودم بودم! مجبورم دیگه! شرمنده!

××××××××××××××××

لونا همینطور که فحش میداده به اطرافش نگاهی میندازه. اونجا یه جای سبز و قشنگ بود و درخت های زیادی داشت.

گوریل لینی رو از روی کمرش زمین میذاره و به سمت لونا میره. دست لونا رو میگیره و به زور اون رو کنار لینی میبره. لونا جیغ بنفشی میکشه و با یه حرکت تکواندویی گوریل رو از خودش دور میکنه!

گوریل به سمت لینی میره و با ناراحتی بهش نگاه میکنه. سپس صداهای عجیب غریبی از خودش در میاره و باعث میشه بقیه ی گوریل ها هم بیان پیش لونا و لینی.

- هی گوریل بوقی! اینقدر داد و بیداد نکن! واااای جیـــــــــــــــغ! لینی پاشو! اینجا پر از گوریله! من میترسم ...

لینی همچنان بیهوش روی زمین خوابیده بود. گوریل آب دهنش رو که اندازه ی یه سطل آب بوده روی لینی میریزه و همون موقع لینی چشماشو باز میکنه. با ترس اطرافشو نگاه میکنه و از اون همه گوریل تعجب میکنه.

لونا که فکر میکرد الآن لینی با دیدن گوریل ها دوباره غش میکنه ، با صحنه ای مواجه شد که نزدیک بود خودش غش کنه.

لینی با همه ی گوریل ها و حیوونای عجیب غریب دوست شده بود و باهاشون بازی میکرد.

- لونا تو چرا نمیای باهامون بازی کنی؟ اینا خیلی باحالن! کاش میشد بیاریمشون تالار!

لونا :

ناگهان حیوان عجیبی از جلوی لونا رد شد. حیوان روی دوتا پاهاش راه میرفت و هم دم درازی داشت و هم یه نوک نارنجی متمایل به قرمز! دستهاشم مثل پاهای اردک پرده داشت!

لونا محو تماشای این موجود شده بود که ناگهان چیز براقی تو گردن اون موجود دید. چشماشو کمی تیز کرد. از تعجب نفسش بالا نمیومد.

با انگشتش به حیوان اشاره کرد و داد زد : لینی ... ل ... لینی ... گردنبند ماری تا!

لینی به لونا نگاه کرد ، سپس با چشمش انگشت لونا رو دنبال کرد. اما چیزی ندید.

اون حیوان غیب شده بود. یعنی کجا رفته بود؟!


Only Raven!


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.