هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۰:۴۳ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶

آستوریا گرینگرس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
از زير سايه ى ارباب
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
دقايقى بعد، دراكو لرزان و پيچِ دل زنان، به خدمت لرد سياه شرفياب شد.
تعظيم كرد و پايش به لبه ردايش گير كرد و تلپ (!) پخش زمين شد.

لرد سياه ضمن تماشاى تلاش دراكو براى بلند شدن، به حال خود، كه صد البته نه، ولى به حال مرگخوارانش افسوس خورد كه قدر لردشان را نميدانند و همچون غول هاى غارنشين، فقط ميخورند و ميخوابند.
-خب دراكو، ميدونى كه بايد چه كار كنى. پس زير سايه ارباب، برو و شروع كن.

دراكو، كه نه ميدانست بايد چه كار كند، نه علاقه اي به پرسيدن داشت، چشم گويان، تعظيمى كرد، از اتاق خارج شد و نزد مادرش رفت تا او طبق معمول مشكلش را حل كند.
-مامــــــــــان

نارسيسا دوان دوان به سمت دراكو رفت.
-نگران نباش مامى جون. دست يكى از اين سال اوليا، يدونه ديده بودم، باباتو فرستادمش بره بياره!
-من كه نميدونم چيو ميگي ، ولى سريعتر ! لرد از من انتظاراتى داره !

دقايقى بعد، لوسيوس وارد تالار شد.
-يكم مقاومت كرد، يكم گريه زارى و آخرم خواهش، اما بالاخره گرفتمش!

و وزغ سبز رنگ را از جيبش درآورد.

حالا فقط بايد وزغ را راضى به نشستن روى آن تخم ميكردند.



پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۱:۲۹ شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۳ چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۶
از کاخ مالفوی ها
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 52
آفلاین
دارک لرد: خب از آن جا که برای مرگ خوارا دنبال وزغ کردن افت داره باس دنبال یه نیمه مرگ خوار بگردیم که قابل اعتماد هم باشه.

همگی ناگهان به طرف لوسیوس که هنوز تمام حواسش به چوبدستی اش بود خیره شدند. نارسیسیا با آرنجش به پهلوی لوسیوس کوبید و او را متوجه اطرافش کرد.

- ها ها ؟ چی شده؟ چرا همه زل زدین به من ؟ من یه مرگخوار کاملم . چه کارم دارید؟

-خودت که نه اسکول . منظور همگی ما پسرته . دراکو.

-چییی؟ پسرم؟ پسر من؟ خب چرا پسرای کراب گویل نه؟

-ببین لوسیوس جان . این کار یه ذره هم که شده نیاز به عقل داره و یکمم پر جنب و جوشی . از اون جایی که پسر ت مناسب ترین فرد برای این کار هست ، ما اونو انتخاب می نماییم .

-من مشکلی ندارم . ولی راضی کردن نارسیسیا با شما.

-اونش با ما

-نه . من راضی نه می شم.

- خب اگه بهتون بگم با قبول این کار به شما 3 فالوور دیگه اضافه میشه چی؟

-قبوله.

-خب این از این.

- سوروس

- بله دارک لرد؟

- بعد از جلسه برو دراکو رو پیش من بیار. پایان جلسه.

-مرگخوارا:

- چیه ؟ برید دیگه. کاری که بهت گفتم یادت نره سوروس. همین الان انجامش بده.

- چشم قربان.

- چش و چالت بی بلا

-سوروس:

-برو دیگه پر رو نشو. تو یه فیلم دیدم.


اصالت و قدرت برای لحظه اوج ! به یک باره خاموشی ما برای دگرگونی شما ...

بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد ...


شرارت ماسک های زیادی رو میزنه.
اما هیچ کدومش بدتر از تقوا نیست.


پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۳:۰۹ شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

اسلیترینی ها برای پیدا کردن یک گنج، باسیلیسک سالازرا رو به کشتن دادن...لرد سیاه بهشون دستور می ده که یه باسیلیسک دیگه رو پرورش بدن و به سالازار تقدیم کنن.

اسلیترینی ها یه تخم باسیلیسک پیدا کردن و حالا دارن تحقیق می کنن که چطوری ازش نگهداری کنن.
....................

-خب...پس باسیلیسک از تخم مرغ زیر وزغ تولید می شه! حالا ما باید یه وزغ پیدا کنیم و راضیش کنیم بشینه رو این تخم.

لوسیوس مالفوی در حالی که در این موقعیت حساس و خطرناک، عصای طلایی رنگش را برق می انداخت گفت:
-آمبریج؟ فکر نمی کنم راضی بشه چند هفته روی این تخم بشینه!

نارسیسا تنها کسی بود که به شوخی شوهرش لبخند زد! بقیه اسلیترینی ها سرگرم فکر کردن به این موضوع بودند که آخرین باری که یک وزغ دیده اند چه زمانی بوده است!

-وزغ همون سبزه اس؟
-توهین نکن کم خرد! سبز مقدسه.
-نمی شه یکیو بیارین نقش وزغ بازی کنه؟ فکر نمی کنم تخمه چیزی بفهمه!
-آی کیوی تخم چنده؟
-این هکتورم از شدت زشتی تفاوت زیادی با وزغ...داره...خیلی تفاوت داره...اون معجونو بگیر اون ور!

کار حساس برق انداختن عصا توسط لوسیوس به پایان رسید.
-دارین به چی فکر می کنین؟ وزغ کجا زندگی می کنه؟ توی برکه! الان شما اصیل زادگان باید برین یه برکه پیدا کنین و توش دنبال وزغ بگردین.




پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۱:۴۲ پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴

ایرما پینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۸ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 184
آفلاین
شکستن دیوار صوتی دارای مضرات و خطرات بسیاریست که از جمله آن ها میتوان به تخریب ساختمان ها،شکستن شیشه ها،از بین رفتن حیات حشرات کوچک و....اشاره کرد.
که البته هیچکدام از این خطرات برای ایرما اهمیتی نداشت،البته اگر موجب بر هم خوردن آرامش و خلوت او نمیشد.
مطالعه کتاب امری سرسری نبود،به سکوت مطلق نیاز داشت.

با صدای مهیب سالازار،ایرما که روی در گوشه ای از تالار مشغول مطالعه کتاب بود از جا پرید.
برای صدمین بار از خود پرسید که چرا نباید پس از عمری کار بازنشسته شود و بتواند برای خود خانه بخرد؟

اعضای تالار بی توجه به شکست دیوار صوتی همچنان مشغول اظهار نظر بودند.

-مادر بزرگم همیشه میگفت تسترالو نباید توی خونه پرورش داد.
-فکر کنم باید تخم نهنگ رو زیر کوشه بذاریم.
-اشتباه نمیکنی؟تخم کوسه رو باید زیر نهنگ گذاشت.
-نهنگ یک حیوان پستانداره و مسلما نمیتونه تخمی داشته باشه،از ترکیب دو حیوان آبزی هم قطعا خزنده به وجود نمیاد.

گوینده دیالوگ آخر کسی جز ایرما نبود.

-اون که پستانداره گاوه،نهنگ بال داره!

ایرما بدون توجه به این شخص کند ذهن کتابی را باز کرد و شروع به روخوانی از روی آن کرد.
.."
باسیلیسک ماری غول‌آسا است که می‌تواند تا پنجاه پا طول داشته باشد و صدها سال زندگی کند. باسیلیسک تنها توسط مارزبان‌ها قابل کنترل است. احتمالا اولین بازیلیسک به دست جادوگر سیاه و مارزبانی به نام هرپوی کثیف بوجود آمده است. او این موجود را از قرار دادن تخم بارور یک مرغ در زیر یک وزغ به وجود آورد. باسیلیسک‌های نر یک پر سرخ رنگ بر روی سر خود دارند.

قدرت کشنده‌ی یک باسیلیسک در زهر و نگاهش نهفته است و هر کس به این چشم‌ها نگاه کند، بلافاصله کشته می‌شود. هر کسی که بطور غیرمستقیم در چشم‌های بازیلیسک نگاه کند، دچار حالت فلج سراسری می‌شود. تنها پادزهر شناخته شده برای زهر کشنده‌ی بازیلیسک، اشک یک ققنوس است. از آنجایی که عنکبوت‌ها و بازیلیسک‌ها دشمن هم هستند، هر جا بازیلیسکی ظاهر شود عنکبوت‌ها به سرعت آنجا را ترک می‌کنند. ظاهرا بازیلیسک تنها از خروس وحشت دارد، چون بانگ خروس برای این جانور کشنده است."


با پایان متن ایرما که متن را یکنفس خوانده بود به دلیل کمبود اکسیژن دچار خفگی شد و کف تالار افتاد.


Underfed Vulture


قبل از صحبت کردن فکر کنید.
قبل از فکر کردن مطالعه کنید.





پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۰:۳۶ یکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴

گالائتا مری تاوت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۷ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۵
از اسم من سخت تر؟
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 29
آفلاین
- خب معلومه دیگه... باید بذاریمش خیس بخوره... بعدشم باید یکم از معجونای منو بریزید روش.

همه ی اسلیترینی ها به گوینده دیالوگ که همان هکتوربود خیره شده بودند. اسلیترینی ها بیشتر به هکتور خیره شدند. اسلیترینی ها به عمق چشمان هکتور خیره شدند. اسلیترینی ها از خیره شدن به هکتور که اجداد ویبره را جلوی چشمشان آورده بود خسته شدند و تصمیم گرفتند زبان به سخن بگشایند.

- من میدونم باید چیکار کنیم.
- لازم نکرده ما رو از نظرات ارزشمند خودت بهره مند بسازی.

اسلیترینی ها که از لفظ قلم حرف زدن خسته شده بودند، گوینده دیالوگ دوم را به دیار باقی رهسپار کردند. همین شد که دیگر اعضای تالار عبرت نموده، به خاطر لفظ قلم صحبت ننمودن افسوس نخوردند.

- الان میشه بگم چطوری باید پرورشش بدیم؟

دوباره سر ها به سمت ضلع جنوبی تالار برگشت. این دفعه ی چندمی بود که سر ها به طرف گوینده ی دیالوگ بر می گشت، از این رو چند تن گردن گرفته، کشته و زخمی شدند. اجساد جان باختگان به خانواده هایشان تحویل داده نخواهد شد، باشد که دیگر سرشان را هی الکی به این طرف و آن طرف نچرخانند.

- بگم؟

اسلیترینی ها که می خواستند با تکان دادن سر تاییدات خود را به سمع و نطر شخص مذکور برسانند، با یادآوری تلفات لحظات گذشته منصرف گشته و فقط گفتند: بگو.

- ما باید اینو بذاریم زیر یه تسترال نر که در روز گذشته ش سه تن یونجه خورده باشه.
- تو همچین تسترالی رو سراغ داری؟
- نه.

ناگهان فریاد سالازار بلند شد. این بار فریاد بلند تر از دفعات قبل بود. خیلی بلندتر، خیلی بلند، در حدی که دیوار صوتی را به نهصد و شصت و پنج قسمت مساوی تقسیم کرد و اتفاقا هر نهصد و شصت و پنج تکه بر مرکز سر خود سالازار فرود آمدند.


تصویر کوچک شده
کی گفته من پیرم؟ من فقط ۲۰ و خورده ای‌-۳۴۳۸ سال- سالمه
باسیلیسک سوارااااااان
دلاوران
نام آوران
حالا بقیش


پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵ چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۱ سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 6
آفلاین
ریگولوس دستی به مو های سیاهش کشید و گفت:
_بذارید یکم فکر کنم. اِم فکر کنم گذاشتم بغلِ پاتیل آرسینوس نه ، نه، گذاشتمش بغل کتاب های ایرما...
_
_ :vay:
_ننگ بر تو باد. تو کتاب های کتابخانه ی هاگوارنز رو دزدیدی؟ :vay:
بازهم لرزشی بر تالار وزدن گرفت و باعث فرو افتادن تکه ای از سقف شد و همین باعث شد که ایرما و آرسینوس از گرفتن پاتیل و کتاب خود از ریگولوس بگذرند. ریگولوس در جیب های همانند گونی اش به دنبال تخم باسیلیسک گشت که به وسایل دیگری همانند: 16 عدد از تیله های به یادگار مانده از مادر آیلین اره گوش بری ورونیکا و سایر وسایل افراد تالار و غیر تالار پیدا شد.
_ریگولوس من شیش ماهه دارم دنبال این انگشتر می گردم نمی فهمی یادگار نامزدی منو نارسیسا بوده؟
_لوسیوس زیاد سخت نگیر. گفتم کوچولوعه یه موقع گم می شه بد کاری کردم برات نگهش داشتم؟
ریگولوس همچنان که جیب هایش را می گشت با صاحبان وسایل حرف می زد و برداشتن وسایل آنها را توجیه می کرد که ناگاه از حرکت ایستاد.
_چی شد؟ چرا وایستادی؟ بگرد. تا تالار رو سرمون خراب نشده! :worry:
ریگولوس لبخند پیروزمندانه ای زد و گفت:
_پیداش کردم.
ملت تالار از خوشحالی اشک ها ریختند و خشتک ها پاره کردند که از این بلای آسمانی رها شوند. همه به دست های ریگولوس چشم دوخته بودند که تخم باسیلیسکی را که باسیلیسکی به آن هیبت از آن خارج می شود را ببینند. دست ریگولوس با اسلوموشن بیرون می آمد و دهان ملت بیشتر باز می شد که در انتها با تخمی شبیه به تخم لاکپشت مواجه شدند. لوسیوس به مو های بافته شده اش تابی داد و گفت :
_ شوخی می کنی ریگولوس!
_شوخیم چیه ؟ من همینو از جیب سالازار برداشتم.
لرد که تاکنون فقط مشاهده گر بوده بالاخره تصمیم گرفت حرفی بزند.
_ خب چگونه باید تخم را پرورش بدهید؟
همه با تعجب به لرد نگاه کردند کسی تاکنون از او فعلی به جز فعل اول شخص جمع به کار نبرده بود پس چرا؟... لرد در وسط حرف های نویسنده پرید و گفت:
_ما خوابمان می آید.

*********

می دونم افتضاحه ولی به عنوان یه عضو تازه وارد بپذیرید.



پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴

سلستینا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۷ یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۳:۰۲:۵۱ شنبه ۹ تیر ۱۴۰۳
از کنده شدن تارهای صوتی تا آوای مرگ،فاصله اندک است!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 152
آفلاین
خلاصه:
لردسیاه به اسلیترینی ها فرمان داده که نجینی رو طلاکوب کنند.ملت اسلی متوجه میشن که گنجینه ای پر از طلا و جواهر که متعلقه به سالازار توی معده باسیلیسکه، بنابراین اونها با معجونی باسیلیسک رو منفجر میکنند و گنجینه رو بدست میارن،اما سالازار که حیوان افسانه ایش کشته شده بسیار خشمگین و ناراحت میشه و قصد داره اونها رو نفرین سالازاری کنه.(این نفرین باعث میشه که تالار بر سر اسلی ها خراب بشه.)لردسیاه دستور داده تا از سالازار دلجویی بشه و اعضا باسیلیسکی رو پرورش بدن ،کادو پیچ کرده و تقدیم سالازار کنند!

___________________________________


-من دارم به این نتیجه میرسم که هافلپاف واقعا گروه جالبیه، شاید بزودی ویزای اقامت توی هافلپاف رو از کلاه گروهبندی بگیرم!

ملت اسلیترین نمی دانستن در این هاگیر و واگیر از کجا یک باسیلیسک برای سالازار پیدا کنند.از طرفی دیگر هر لحظه بر صدای شیون سالازار و لرزش سقف اضافه میشد و این واقعیت که امکان دارد سقف بر سرشان خراب شود بر اضطرابشان می افزود.

به نظر سلستینا صدای شیون سالازار بدترین صدای دنیا بود،او درحالی که سعی میکرد گوشهایش را بپوشاند،گفت:
-حالا چیکار کنیم...کجارو برای پیدا کردن باسیلیسک جست و جو کنیم؟

لرد که برای حفظ جانش زیر میزی پنهان شده بود گفت:
-شما باید مکان هایی رو برای پیدا کردن باسیلیسک جست و جو کنید.
-ارباب منم که همینو گفتم!
-نخیر ما اول گفتیم.
-این یک دیالوگ دزدی آشکاره من شکایت دارم.
-سلستینا نکنه منظورت اینه که ما شبیه ریگولوسیم؟

ملت اسلی با شنیدن نام ریگولوس اطرافشان را جست و جو کردن و سرانجام او را در حالی که دستش در جیب آیلین بود یافتن.ریگولوس که نمیدانست همه به او نگاه میکنن پس از کمی گشتن تیله ای به رنگ سبز کمرنگ یافت.پس از مدتی نگاه کردن به تیله بلاخره متوجه موج خشمگین نگاه اسلیترینیا شد.
-دیدم این تیله داره از جیب بانو پرنس میفته گفتم بگیرمش یه موقع گم نشه!
-ریگولوس تو روز روشن دستتو بردی تو جیب یک بانوی محترم؟این تیله رو بزنم توچشمت از اون طرف مغزت بزنه بیرون؟
-نه بانو راضی به زحمت نیستیم!

آیلین به سمت ریگولوس هجوم برد تا تیله اش را پس بگیرد،ریگولوس که داشت فرار میکرد تیله از دستش پرتاب شد و مستقیم به سمت بینی سالازار رفت.

سقف تالار به شدت لرزید و ناله سالازار دو برابر شد.

ملت اسلیترین:

-وینکی احتمال داد باسیلیسک دیگری در حفره اسرار بود.
-نه فکر نکنم... آخرین باسیلیسک همونی بود که مرده و سیو تا الان فقط تونسته حنجرشو به رودش بچسبونه!

سلستینا ازجا پرید و نگاه خشمگینی به ورونیکا انداخت.
-سیو چیکار کرده؟حنجره باسیلیسک رو که تارصوتی های به اون زیبایی درونش قرار داره چسبونده به روده!؟

سلستینا که حس میکرد به مقدساتش توهین شده قصد داشت برود و تارصوتی های باسیلیسک را نجات دهد اما با لرزش دوباره سقف به یاد آورد که مسئله مهمتری در پیش رو دارد.

-ممکنه تو آشپزخونه هاگوارتز یک باسیلیسک باشه؟

ورونیکا رو به کراب کرد و پاسخ داد:
-آره فرض کن یک باسیلیسک تو آشپزخونه باشه و اینهمه جن هم با خونسردی آشپزی کنند.
-کتابخونه هاگوارتز چی؟
-ایرما اینهمه تو کتابخونه بودی کی تاحالا دیدی یک باسیلیسک بیاد اونجا و بشینه کتاب بخونه!؟
-زمین بازی کوییدیچ؟
-لابد ماره به اون بزرگی ستاره کوییدیچم شده!
-تالار عمومی؟
-نچ
-تالار مدال ها و افتخارات؟
-نچ
-جیب سالازار اسلیترین؟
-ریگولوس جدیدا سالازار باسیلیسک به اون بزرگی رو میذاره تو جیبش؟
-خب باسیلیسک که نه...ولی تخم باسیلیسکو آره!
-ریگولوس اعتراف کن!
-باشه...حالا چرا داد میزنی؟چند روز پیش یک تخم بزرگ توی جیب سالازار پیدا کردم...منم که دیدم ممکنه بیفته بشکنه برش داشتم تا بعدا بهش بدم...البته نمیدونم تخم باسیلیسکه یا تخم یه موجود هولناک دیگه!خودتون که میدونید سالازار هرموجود هولناکی رو حیوون خونگی خودش میدونه!

ملت اسلیترین باهم فریاد زدن:
-الان کجاست؟


ویرایش شده توسط سلستینا واربک در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۱۲ ۲۲:۲۰:۵۳

تصویر کوچک شده


پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۳:۳۳ دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
فردای ان روز:

اعضای تالار هریک خودکار و چندین ورق کاغذی در دست در حال نوشتن علاقیات سالازار اسلیترین بودند.انها بسیار در تلاش بودند و بسیار در تفکر بودند و در سرجای خود نشسته بودند...شاید هم نه!در حال قدم زدن بودند!شاید هم دراز کشیده بودند!
اما درباره انها مورد دوم بسیار بیشتر از بقیه موارد صدق میکرد.درواقع وقتی دقیق تر میشدی،میشد قدم زدن مرگخواران به طرز نا معلومی،دقیقا حول محور لرد(!) که روی کاناپه نشسته بود را مشاهده نمود.
و همینطور چرخش چشم مرگخواران به صورت (کاملا تصادفی)! از پشت کاناپه بر ورقه لرد از زاویه روبه روبه رو کاملا مشخص بود.
دلیلش؟کاملا مشخص بود که نواده سالازار اسلیترین از همه بیشتر درباره جد بزرگوارش میداند!
اگرچه...اینکه مرگخواران به صورت:افکت ویبره درونی: در حال کپی کردن ورقه لرد که سرگرم نوشتن بود،بودند،ابدا به خاطر این نبود که انها مثقالی هم از علایق سالازار(به جز کشتن مشنگ ها و باسیلیسک)نمیدانستند!بلکه انها مرگخوارانی بسیار خرد ورز و اندیشمند بودند و برای افزوده شدن به اطلاعات عمومیشان چهار چشمی ورقه لرد را میپاییدند.
که البته این حرکت دانش ورزانه به وسیله(کروشیو توآلی)از جانب لرد انها را بر روی زمین پخش نمود.
ـ ای بوقیان درگاه!از ورقه ما تقلب میکنید؟بدهیم ناجینی رنده تان کند؟
مرگخواران که با خجالت و لبخندی حجیم به لرد خیره شده بودند،سر به زیر انداخته و همانطور با همان لبخند حجیم هریک به سویی متواری شدند درحالی که چیز دیگری به ذهنشان نمیرسید و قصد نوش جان کردن کروشیوی مجدد را هم نداشتند.
لرد نگاه عاقل اندر صفیحی به مرگخواران خود انداخت و اندکی انها را درک نمود!و به خاطر این رفتار عجیب و نایاب لرد کل عالم زیرین و بالا به لرزه در امده،کمر فیثاغورس شکسته شد و کلیه عالمان فلسفه و (درک)سر به بیابان گذاشتند،عده ای با خوردن صابون سبز و نان سنگک خود کشی و عده ای دیگر خود را با سیم خاردار دار زدند.
ـ سرورم شما مارو درک میکنید؟
ـ به مقدار بسیاااار اندک ارسینوس!ان هم به خاطر گل روی جد بزرگوارمان که در عزای باسیلیسک از دست رفته خویش است.
انگاه به سالازار اسلیترین اشاره کرد که در کمال اباهت و متانت یقه ها میدرید و نعره ها میزد و....
ریش برمیکند و میگفت ای دریغ!
کافتاب نعمتم شد زیر میغ!
دست من بشکسته بودی ان زمان!
که بدادم وی،به دست مرگخوران

و در این زمان بود که کل ملت مرگخوار با حالت پوکر فیس دوبل به یکدیگر،سپس به لرد و سپس به نویسنده زل زدند و تمامی شاعران مرحوم در گور بندری زده و شاعران زنده نیز طی یک اقدام دسته جمعی خود را برای عملیات انهدامی به داعش معرفی کردند.
و در همینجا بود که سازمان ملل جادوگری مورد تهدید سازمان ملل مشنگی قرار گرفت و فرمان جنگ جهانی سوم به دلیل کشتن فیلسوف های مشنگی و شاعران سراسر جهان صادر گشته و جهان به نابودی کشیده شد!
که البته هنوز این اتفاقات نیفتاده بود و نویسنده بدلیل جوگیری ناشی از چنین اتفاقاتی، چنین تفکراتی انجام داد.
ـ سرورم!سرورم!یافتم!
این صدای ایلین بود که در حالی که چیزی مانند تومار در دست داشت با ویبره هکتوری وارد تالار شد.
ـ کجا بودی ایلین؟ما ندیدیم وقتی درباره علایق سالازار صحبت میکردیم تو حظور داشته باشی!
ایلین در حالی که با یک دستش و با مهارت خاصی با تیله هایش اکروبات بازی میکرد جلو امد و تومار را گشود.
بر خلاف تصور حضار،تومار تنها چندسانت بیشتر طول نداشت!
ایلین شروع به خواندن کرد:
ـ علایق سالازار اسلیترین:
الف-کشتن مشنگ ها
ب-باسیلیسک
ج-گزینه الف و ب
پایان!
ایلین اینرا گفته و سپس با لبخند ملیحی طومار را بست.
نگاه مرگخواران با حالت بی حالتی بین ایلین و لرد در نوسان بود.
ـ ولی این رو که ما خودمونم میدونستیم!
دراکو اینرا گفت و به نشانه تعصب قلم خود را بر زمین پرت کرد.
ایلین لبخند ملیحی زد،سیگار خود را که اصلا وجود نداشت را فوت کرد و کلاهی را که وجود نداشت برسر خود صاف کرد و گفت:
همه اون چیزیو که نمیدونن رو درواقع میدونن...فقط باید خودتو باور کنی...
ایلین اینرا گفت و کمر همه ی مرگخواران به جز خود لرد زیر سنگینی ان خم شد.عده ای در شفق،عده ای در افق، و گروهی دیگر در دودی خیالی محو شدند.
و از انجایی که نویسنده برای روند ظاحر شدن دوباره انها وقت اضافه نداشت،پس انها باری دیگر ظاحر شده ودر پیشگاه عالم رول حظور یافتند.
مرگخواران در فکر فرو رفتند،مرگخواران بیشتر در فکر فرو رفتند،مرگخواران میخواستند باز هم بیشتر در فکر فرو روند که روونا ریونکلا از عالم غیب ظاحر شده و ذهن انها را تحریم نموده و نگذاشت اباهت راونکلایی اش نابود شود.
اما انچه تا همان اندازه به ذهن مرگخواران قد داد ان بود که گزینه اول ممکن نبود.چرا که باعث دردسر بزرگی میشد و تنها میماند گزینه دوم...
ـ ما منتظریم!ایا قصد ندارید راه حلی ارائه دهید؟یا جد بزرگوارمان نفرین بعدی را به ما عنایت فرمایند؟
ـ راستش قربان...راه حل اول اگر هم ممکن باشه پیامد های ناگواری...
ـ منظورت چیست که ممکن نیست؟اگر ما چیزی را بخواهیم خودش ممکن میشود.
ـ درسته قربان ولی بهتر نیست اول راه اسونتر رو انتخاب کنیم؟
لرد چشمانش را ریز کرد و با لحن تفکر امیزی گفت:
منظورت پیدا کردن یک باسیلیسک جدید برای سالازار است؟
ـ عه...خب...نه...یعنی اره...یعنی...
ملت با نگاه غضب الودی به سیوروس خیره شدند.اکنون میتوانستند حدس بزنند که ماموریت جدیدشان پرورش یا پیدا کردن یک باسیلیسک جدید و سپس کادو پیچ کردن ان و سپس اهدا کردن ان به سالازار اسلیترین است.
ـ اما و اگر ندارد سیوروس!
انگاه لرد رو به ملت کرده فرمودند:
ماموریت جدیدتان پیدا کردن یک باسیلیسک برای جدمان است!بقیه اش پای خودتان!



eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۴

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 1272
آفلاین
لرد با وقار همیشگی نگاهی به اسلیترینی ها انداخت...
_اینجا چه خبره؟!چرا دیوار های تالار لرزیدن؟!
_ارباب...بدبخت شدیم...فکر کنم به "نفرین سالازاری" دچار شدیم!
_نفرین سالازاری دیگه چه تسترالیه؟!
_ارباب...اجازه بدین...الان از رو کتاب میخونم بهتون میگم...نوشته شده "نرفین سالزاری برترین نرفین هاست که اگر سالازار اسلیترین از نوازندگان خود نامی یا رنگ پریده شود،با استفراغ آن تالار را بر سر نوازندگانش خلاء میکند!"
_خودت فهمیدی چی گفتی کراب؟!
_بله ارباب...فکر کنم منظورش اینه که سالازار بهترین نرفین که یحتمل یه نوع غذاست،بهترین نرفین رو وقتی یه سری نوازنده موقع نواختن موسیقی معروف بشن یا بترسن و رنگشون پریده بشه،سالازار بالا میاره روی سر اون نوازنده ها...خلاء هم یعنی دستشویی...یعنی کلا سر نوازنده ها رو دستشویی میکنه...فکر کنم مقصود کتاب این باشه!

همه ی اسلیترینی ها از توانایی کراب در شر و ور گویی تعجب کرده بودند و از خودشان میپرسیدند که این بشر تا چه میزان میتواند چرت و پرت سر هم کند!
ایرما کتاب را با خشونت از دست کراب کشید و رو به لرد گفت:
_ارباب...این رو ول کنید...از رو کتاب هم نمیتونه بخونه! اصلش اینه که نفرین سالازاری نفری هست که وقتی سالازار از نوادگان خودش ناامید یا رنجیده بشه با استفاده از اون تالار رو بر سر نوادگانش خراب میکنه!

لرد به نشانه تفکر دستی بر چانه اش کشید...باید قبل از اینکه تالار بر سرشان خراب شود،راه حلی پیدا میکرد...و پیدا کرد!
_یاران وفادار من...

اما همین که نگاهش به چشم غره فلورانسو افتاد،جمله ی قبلی اش را قطع و آن را تصحیح کرد...
_اِاِاِم...اسلیترینی های اصیل...ما باید جلوی نفرین رو بگیریم...سالازار از ما رنجیده؟!خب...رنجشش رو برطرف کنید...یه کاری کنید که سالازار از ما خشنود بشه...همین الان یه لیست از کارهای مورد علاقه سالاز تهیه و اون رو اجرا کنید!


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۱۴ ۱۵:۴۴:۱۸
ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۱۴ ۱۵:۵۶:۲۷



پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴

سلستینا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۷ یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۳:۰۲:۵۱ شنبه ۹ تیر ۱۴۰۳
از کنده شدن تارهای صوتی تا آوای مرگ،فاصله اندک است!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 152
آفلاین
- روده،معده،کبد،مو هرماینی گرنجر...! صبر کن ببینم مو اون دختره مشنگ اینجا چیکار میکنه اونم تو حموم اصیل زادگان؟۵۰امتیاز از گریفندور کم میشه.

این صدای سیوروس اسنیپ بود که داشت اعضای بدن مرحوم باسیلیسک را با چسب جادویی راضی به هم میچسباند.

تالار عمومی اسلیترین

سالازار با صدایی بلند آه میکشید و می گریست.بقیه اعضا هنوز محو تماشای گنج ها بودن با چهره هایی که بی تردید شبیه "ماندانگاس فلچر"هنگام دست کجی بود.هیچ یک توجه ای به عذاب و زجه سالازار اسلیترین نداشتن.

-آه ای نوادگان اصیل چه کردید با این موجود زیبا و بی آزار ما؟حالا چه کسی این مدرسه رو از وجود مشنگ های کثیف پاک کنه؟

سلستینا درحالی که میکروفن طلایی درون صندوقچه را امتحان میکرد با صدایی با لطافت گفت: پدر جان درک میکنیم به زودی برای آلبوم جدیدمان آوازی در مدح باسیلیسک مرحوم میخونیم تا روحشون شاد شه.

صدای سالازار بلندتر شد و با شدت بیشتری شروع به گریه کرد دیوار های تالار شروع به لرزش کرده بود اما اعضا هنوز هم سرگرم صندوق گنج بودن.

سیوروس در حالی که داشت قلب باسیلیسک را به روده اش میچسباند فریاد زد:یکی بیاد کمک، شما که نمیخواین به "نفرین سالازاری" گرفتارشید تازه هنوز نجینی رو طلاکوب نکردیم ارباب بفهمن...

ایرما درحالی که کتابی طلاکوب شده در دست داشت گفت:نفرین سالازاری خب آره تو کتاب "اسلیترین و افسانه هایش"
نقل قول:
نفرین سالازاری یکی از بدترین نفرین هاست که اگر سالازار اسلیترین از نوادگان خود ناامید یا رنجیده شود با استفاده از آن تالار را بر سر نوادگانش خراب میکند.


همه اعضای اسلی با چشمانی از حدقه در آمده به ایرما نگاه کردن و با هم گفتن:چی!؟
ایرما که از توجه همه به خودش احساس غرور میکرد گفت:بد نیست یه سری به کتابخونه بزنید.

ناگهان در با صدایی بلند باز شد همه اسلی ها نفسشان را در سینه حبس کردن و در حالی که داشتن طلاهارا در همه جای بدنشان از جمله ردا،شلوار، کلاه و...جاسازی میکردن از صندوق فاصله گرفتن.آخرین نفری که از صندوق دور شد رودولف لسترنج بود که سعی در بلعیدن قمه طلایی گنجینه داشت.

لردسیاه درحالی که نجینی را نوازش میکرد وارد تالار شد.


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.