هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ سه شنبه ۱ فروردین ۱۳۸۵
#13

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
مـاگـل
پیام: 929
آفلاین
یکی رو با دستهای بسته می یارن تو!
عده ای تو تالار نشستن تقریبا تمامه اعضای ریونکلا!
فرد رو می زارن رو یک صندلی
فرد خیلی ناراحته!
آوریل اون بالا نشسته و می خواد کار محاکمه رو شروع کنه

یک دو سه!

خانم فلور دلاکور به دلیل تنبل شدن به دلیل ننوشتن رول به دلیل فعالیت کم محکوم به نوشتن رول در همه جا می شن! و من ناظر به کار ایشون هستم!
همه کف می زنن
و من موندم که چی کار کنم!آخه من رولم نمی یاد!!!!!!!!!ایده هام ته کشیده! حالم رفته!احساس رول نوشتن ندارم! یکی کمکم کنه!


خب در راستاي رول اومدن براي شوما، ميتوني يه تاپيك رو برداري و به شيوه سنتي رول كوتاه بزني، ما هم ادامه ميديم، اگه كسي پست بلند زد پاكش ميكنيم! خوبه؟
اينجوري رولت ميياد؟
با تشكر...ادی


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۲۰:۵۸ یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۴
#12

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
مـاگـل
پیام: 911
آفلاین
کریچر:پس به یه دونه شابلون مدرج نیاز داریم
آوریل:درسته تو 20 امتیاز گرفتی...کریچر خوشحاله
کریچر:باشه پس من می رم...
ولپ های ققی رو میکشه و از اونجا دور میشه
ققی:من هم بلدم ...میشه منم برم
آوریل:پس یه چیزی از خودت در وکن!!
و صدای نا هنجاری از ما تحت ققی میاد و همه اونو تشویق می کنن
ققی:مخلصیم
و ققی صحنه رو ترک می کنه...
آوریل:پس سدریک تو توهم زدی؟!!
سدریک:من سر در نمیارم اون که خواهرش بود...
ادی:به نکته خوبی اشاره کردی پس من برم برا خودم یه نوشابه باز کنم...
خوب در اینجا این قسمت تموم شد دیگه پست رو ادامه دادن من می دونم ...اوکی..


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۴
#11

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
مـاگـل
پیام: 523
آفلاین
سدريك دستشو ميبره بالا:من اعتراض ندارم.
آوريل:خب بگو چه اعتراضي نداري؟
سدريك:خب ميگم اعتراض ندارم.
آوريل:جونه من بگو حالا.
سدريك:اصلا راه نداره.
آوريل:ارزون ميفروشي مشتري ميشما؟
ادي:سدريك يه كيلو هم به من بده.
سدريك:از كدوم؟
ادي:از اون بنفشه كه اونجاس.
سدريك:تموم كرديم.
ادي:خب پس از اون بنفشه كه اونجاس بده.
سدريك:بيا.
ادي:مرسي.
آوريل:خب همه ساكت باشن جلسه رسميه.
ققي:من شناسم از كريچر پاك حذف كنم داره بود كرد.
كريچر:چي ميگي ققي؟
ققي:نميدونم تو ميدوني؟
كريچر:نه به منم نگفتن چه مشكوك.
سدريك:من ميدونم.
كريچر:خب؟
سدريك:اين از راه اتحاد سينوسي حل ميشه.
همه:احسنت.
_____________________________________________________
واي عجب پستي بود بايد بهترين زننده ي رول بشم امسال


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۴
#10

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
مـاگـل
پیام: 536
آفلاین
ادي:آره بدبخت...با همون زاخي برو بيرون ! كتي خله رو ميبيني ؟ زاخي همچينش كرد!
آوريل:چي ميگي تو؟همه آرزوشونه با من برن پارتي!
ادي:خب معلومه...بلاخره توي پارتي بايد يه نفر باشه ظرفارو بشوره!
آوريل:منو بگو كه شبا تو رو تحمل ميكنم...اي خدا چقده من بدبختم...
ادي:آخه بيچاره...اولين بار كه همديگرو ديديم...تو هنوز بلد نبودي آرايش كني! حالا به من گير ميدي؟
آوريل:من تو رو از تو آشغالا اوردم بيرون كه حالا به اينجا رسيدي...

ادي با حالت كاملاً عصبي به جلوش نگاه ميكنه:
-اينا كي اومدن تو؟
آوريل(با لحن ملايم):نميدونم!
ادي:اهم اهم...خب عزيزم...براي محاكمه حاضري؟
ملت:


آوريل:خب...متهم رو بيارين تو...

سدريك ، ققنوس ، كريچر و فلور وارد سالن ميشن.ملت همه رو تشويق ميكنن...

آوريل به پرونده نگاهي ميندازه و با صداي بلندي شروع ميكنه به خوندن:
پرونده اول
موضوع پرونده:مردم آزاري
شاكيان:كفتر و سدريك
ملت:شيره...
متهم:كريچر
ملت:شيره...
قاضي:آوريل
ملت:شيره...
كمك قاضي:ادي
ادي با غرور دستش رو بالا ميگيره آما صدايي نميشنوه!

آوريل:بينم فلور...تو اينجا چيكار ميكني؟
فلور:وكيل مدافعم...
زاخي:شيره...

ادي:

-----------------------------------------------------------
به ارزشي بازي ما بپيونديد :bigkiss:


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۴
#9

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
مـاگـل
پیام: 911
آفلاین
آوریل در حالی که 2 پرونده دستش بود وارد تالار میشه و پاش محکم گیر می کنه به سکوی قاضی و می خوره روی زمین(ماجراهای آقای محمودی)
آوریل بالاتر از همه میره پشت میز قاضی می شینه و ادی در حالی که عینکی داره که قطر شیشه عینک چهار برابر صورتشه به چشم زده!!

همهمه در سالن پیچیده بود که ناگهان آوریل رو جو گرفت و پاشد چکش رو برداشت و با دو دست محکم کوبید رو میز قاضی و میز از وسط نصف شد
ادی: چرا میزو نصف می کنی؟!!
آوریل:از قصد که نکردم!!
ادی:خوب یه بار اومدی قاضی شدی ها چرا جو میگیرتت
آوریل:کی منو جو گرفت چرا دروغ می گی
(صدا هاشون هر لحظه بالاتر می ره)
ادی:همین الان این همه ملت شاهدن
آوریل:اصلا امشب اومدی خونه بهت غذا نمی دم...تا منو دیگه ضایع نکنی
ملت:
ادی:اگه گذاشتم از فردا بری خاله بازی؟!!
آوریل:تو...من پدرتو در میارم...حالا شب منقل میاری خونه ارزشی می کشی که جلو همه بگی من ارزشیم!!معتاد ،تابلو،انگل جامعه
...
ادی:ای کلک زیر آب منو می زنی حالا اگه امشب با گل دختر نرفتم ***کلاپ...
آوریل:فکر کردی من ***می سوزه...یه حالی ازت بگیرم امشب اگه با زاخی بیرون نرفتم...
ملت:
-----------------
پستی ارزشی برای هماهنگی ارزشی بازیه منو ادی


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ چهارشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۴
#8

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
مـاگـل
پیام: 929
آفلاین
کریچر در حال قرات حکم هست که ناگهان فلور خشمگین می شه
فلور: صبر کن ببینم محکوم می کنی؟ این آوریل منو طلسم کرد تا نتونم دفاع کنم!
آوریل: دروغ می گه من هیچ کاری نکردم!
فلور: این منو طلسم کرد که الکی محکوم بشم
و یک لنگه کفش از پایه راجر در می یاره و پرت می کنه به سمت آوریل!
آوریل: منو می زنی؟
فلور: تو به چه حقی.....
کریچر: ساکت ساکت!
فلور: برای من می گه ساکت
و یک چکش از تو کیفش در می یاره و می زنه تو فرق سر کریچر!
کریچر: من شکایت دارم
آوریل: منم شکایت دارم!
همه: ما شکایت نداریم .... ما شکایت نداریم
فلور که جلو ایستاده و از شدت عصبانیت قیافه اش وحشتناک شده می گه: حمله
و یکدفعه همه می ریزن رو سر آوریل و کریچر و دق و دلیشونو سر اینا خالی می کنن
چو که تا اون لحظه در حال نگاه کردنه ناگهان غیب می شه!
فلور به اطراف نگاه می کنه (در حال کشیدن موهایه آوریله) و می بینه از چو خبری نیست
فلور: فرار کرد رفت بلاک کنه بدبخت شدیم! بیشتر حمله کنید حالا که قراره بلاک بشیم بزارید تا آخرش بریم
ناگهان خون قرمزی رو دیوار پخش می شه فلور تا خونو می بینه غش می کنه! و می یوفته رو آوریل!
آوریل داد می کشه ولی هیچکی به دادش نمی رسه چون همه سرگرمن
دوباره خون فوران می کنه و می ریزه رو دیوار
همه تعجب می کنن که این همه خون داره از کجا می ریزه
ناگهان می بینن چو به دیوار چسبیده و داره خون اژدها رو رو دیوار می ریزه
همه تعجب می کنن
چو یک خنده ی با نمک می کنه و می گه: من فقط می خواستم حال این فلورو بگیرم البته کریچر منو راهنمایی کرد چون حالا زیرآبشو زدیم!
همه به سمت کریچر بر می گردن
کریچر یک خنده ی با نمک می کنه و می گه: یک دست به افتخار خودتون!
همه در حال دست زدنن که یکدفعه چو و کریچر و آوریل غیب می شن!
سام: ها .... تازه گرفتم .... ننننننننننننننننههههههههههههههه فرار کردن
و ققنوس می زنه تو سر خودش!
************************************
فردا تویه راهروی محکومین رو برد تالار زدن
حکم صادره از وزارت سحر جادو
با استفاده از اصل 668843 قانون ج.س اعلام می گردد
باید همه عوامل دعوا به حد مجازات محکوم شده و هفته ای ده بار در تالار ریون پست بزنن واگرنه به دار آویخته می شوند

ققنوس که جلو برد ایستاده یه نگاهی به اطراف می کنه و با استفاده از طلسم جملات رو تغییر می ده
حکم صادره از وزارت سحر جادو
با استفاده از اصل 668843 قانون ج.س اعلام می گردد
همه ی عوامل دعوا به حد مجازات محکوم شده و به مدت یک هفته به تعطیلات فرستاده می شوند واگرنه به دار آویخته می شوند

بعد از 15 دقیقه
همه ی بچه هایه ریونکلا جلو برد
فلور: هوم چه خوب من یک هفته به همراه بیل می رم .....
راجر: چی گفتی؟
فلور پشت چشمی نازک می کنه و می گه آخه برات یک دختر خوب پیدا کردم!
راجر با حالت مشکوکانه می پرسه: کی ؟
فلور با ناز می گه : گابریل خواهرم اون اخلاقش خیلی خوبه فکر کنم روزی ده بار بکشتت و زنده ات کنه اون وقت دل من خنک می شه ببینم دخترباز کیه!(از لحن ملایم به لحن عصبانیت بخونید)
راجر با ترس: من ... آخه.... این حکم کی هست حالا؟
فلور با عصابانیت: این یکی رو من صادر کردم ها ها ها
و فلور یکی می خوابونه تو گوش راجر
برادر حمید: بارک الله من لذت می برم وقتی می بینم درسهایه من اثر خوشونو کردن!
همه با حالت مشکوکانه ای بر می گردن طرف حمید
برادر حمید: منظورم این بود که .... من درس زندگی بهشون دادم اینا...
راجر: تو جلسه ی بعد محکوم می شی!
حمید رنگ از صورتش پرش می کنه!


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ چهارشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۴
#7

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 789
آفلاین
من میخوام حرکتی رو در تالار محکوم کنم:
شاکی : پروفسور آوریل
متهمان : همه بچه های ریون کلاو
قاضی : کریچر (چه دنیاییه.....قاضی متهم هم هست)
وکیل مدافع : وجود ندارد جون من یم تنه به جنگ اونا رفتم.
_________________________________________________
صبح روز شنبه همه بچه های ریون کلاو آوریل رو دیدن که مثه یه بوفالو خشمگین داره میره به سمت تالار. و هم زمان با هر قدم بخاری دایره ای شکل از بینیش خارج میشه.
*******در تالار*********
آوریل : کریـچــــــــــــــر
کریچ : بله؟ بله؟
آوریل : من شکایت دارم زود باش یه جلسه بذار.
کریچ : شکایت؟ از کی؟ واسه چی؟
آوریل : از همه بچه های ریون.
کریچ : این جلسه خصوصی مختومه اعلام شد. برو دنباله کارت.
آوریل : چرا؟
کریچ : جون منم جزو بچه های ریونم و جون نمیتونم خودم رو که قاضی باشم محاکمه کنم پس جلسه مختومه اعلام میشه.
آوریل : خیلی خب......شکایت از همه بچه های ریون به جز تو خوبه؟
کریچ : اها.....حالا درست شد. خب چرا شکایت؟ کسی مالت رو خورده؟
آوریل : نه
کریچ : کسی حقت رو ضایع کرده؟
آوریل : نه
کریچ : کسی کتکت زده؟
آوریل : نه
کریچ : کسی زیادی ارشادت کرده؟
آوریل : نه
کریچ : کسی اذیتت کرده؟
آوریل : نه
کریچ : پس جلسه مختومه اعلام شد.
آوریل : چرا؟؟؟؟
کریچ : چون فقط در همین حالتا من میتونم جلسه بذارم...حالا که هیچ کدوم نیست پس مختومه اعلام میشه.
آوریل : بابا بچه ها فعال نیستن....دارم شکایت مکنم درست شن.
کریچ : اها خوب باشه...فردا جلسه اس.
آوریل : خوبه...من رفتم.
*******عصر همان روز در تالار*********
یه تابلوی حدید روی برد تالار به چشم میخوره:

" به نام مرلین.......افتابه ساز کبیر"
با توجه به اینکه پروفسور آوریل از بعضی بچه های ریون کلاو شکایت کردن فردا یکشنبه ساعت 9 صبح جلسه ای بدین منظور تشکیل میگردد. از متهمان تقاضا میشود حتما در این جلسه حاضر گردند.
متهمان : ققی، یگانه ققنوس تالار.
راجر دیویس، یگانه دختر باز تالار
فلور دلاکور، یگانه ویلا (پریزاد) تالار
برادر حمید، یگانه ارشادگر تالار
چو چانگ، یگانه وزیر تالر و سایت
سام وایز، دوگانه تالار
و سایر بچه های ریون کلاو به جز کریچر، یگانه قاضی تالار.

*******صبح روز بعد ساعت 9*******
تالار محکومین پر از جمعیته چون کل بچه های ریون اومدن اونجا. و آوریل با نگرانی به اونا نگاه مکنه و اینکه چه جوری باید باهاشون دربیفته.
کریچ : لطفا نظم تالار رو رعایت کنین.
صدای زمزمه ها که مثه وزوز مگس تسه تسه بود خاموش میشه مثه اینکه یه نفر از پیف پاف استفاده بهینه برده.
کریچ : خب همونطور که میدونین.....
راجر : نه کی گفته؟ ما هیچی نمیدونیم....
کریچ : همونطور که میدونین آوریل از همه شماها شکایت کرده و امروز انجاییم تا بهش رسیدگی بشه. آوریل اطفا به جایگاه شهود....نه شکوت (شاکیان) تشریف بیارن.
آوریل : خب من شکایت دارم.
کریچ : نفر اول نفر اول ققی یگانه ققنوس تالار بیاد به جایگاه متهموت (متهما).
آوریل : اهای ققی.....تو جرا فعال نیستی ها؟؟؟
ققی : من ناظرم.....وقت ندارم به کارای دیگه برسم.
آوریل : این همه مردم ناظرن...به همه کاراشون هم میرسن.
کریچ : حق با آوریله. ققی برو اون گوشه.....نفر بعدی راجر دیویس...یگانه دختر باز سایت.
راجر : یعنی چی؟ شما دارین به شخصیت من توهین میکنین. من دختر بازم؟ من که همش دارم بینش میخونم.
کریچ : امار بدست اومده نشون میدن که تو دختر بازی.
در همین زمان یه لنگه کفش میخوره تو شره راجر که کاشف به عمل میاد لنگه کفش متعلق به فلوره.
فلور : خیانتکاره پسته کثیف بوقه بوقی بوق زاده بوق اندر بوقی.

کریچ : حق نداری به متهم فحش بدی. خب تو چه دفاعی داری از خودت بکنی ها؟
راجر : بابا من درس دارم....کنکور دارم.....ناظرم...همش بینش دارم میخونم نمیتونم فعالیت کنم.
آوریل : دلیلت مزخرفه برو اونجا.
نفر بعدی فلور میاد به جایگاه.
فلور : من هیچ دفاعی ندارم فقط منم برم اون گوشه خب؟
آوریل : چرا؟
فلور : با راجر یه کاره کوچولو دارم.
آوریل : خب برو.
راجر : نــــــــــــــــــــه
ولی اون یکی لنگه کفش فلور هم میخوره تو سرش.
کریچ : یگانه ارشادگر تالار برادر حمید بیاد
حمید میره به جایگاه.
آوریل : اها......تو چرا فعال نیستی ها؟؟؟
حمید : من؟ خب معلومه.....یه مقداری درگیره ارشاد کردنم.......یه مقداری درگیره درسم و کنکور.
آوریل : میخوام 100 سال ارشاد نکنی...دلیلت غیر قابل قبوله برو اونجا.
حمید : به خدا من بچه خوبیم......دوست ناباب کولم زد.
آوریل : دوست ناباب؟
حمید : آره دیگه...این کتابا دوست نابابن....هی میگن بیا ما رو بخون.منم اغفال میشم میرم میخونم/
آوریل : برو بابا....نفر بعدی چو چانگ....وزیره تالار و سایت
چو با اعتماد به نفس کامل میره اونجا.
آوریل : خوب.....وزیره بیلیاقت (چو جونه مامانت ناراحت نشو همینجوری اینو گفتم. من شناسه ام رو دوست دارم). تو چرا فعال نیستی ها؟
چو : چون وزیرم 10000تا کار دارم.
آوریل : وزیر هستی که باش......برو اونجا.
چو : شناسه اش رو ببندین.
آوریل : نه غلط کردم......شما دلیلت کاملا منطقیه...بفرمایین.
آوریل : بقیه بجه های ریون خودشون بیاد.
همه میرن یه گوشه چون دلیلی ندارن.
قاضی کریچ : خب طبق اصول ماده 2424242 من همه شمکا ریون کلاویها رو به جز خودم آوریل و چو محکوم میکنم به.....
________________________________________________
حالا بیاین دفاع کنین ببینم


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۱۶:۵۲ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۴
#6

واگاواگا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۳ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۲۸ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 274
آفلاین
همه در حالتی خبیصانه داشتند به چو نگاه میکردند و با خنده های شیطانی در افکار پلیدشون برای زجر بیشتر چو نقشه میکشیدن که در همین لحظه در تالار باز میشه....نور سفیدی همه جا رو فرا میگیره به طوری که همهی صحنه سفید میشه
-.کات!!!!...آقا کات!!!......جاسم باز تو به این پروژکتورا دست زدی!....احمق اگه ببینم یک باره دیگه دور بره پروژکتورا پرسه میزنی میخت میکنم به در آویزونت میکنم!!!!
-دوباره میگیریم....نور....رفت....صدا...رفت...تصویر.....رفت...
چند دقیق بعد...
-آقا پس چی شد!!..چرا بازی نمیکنید؟!!!
-آها خب همه رفتن دیگه!!...نور رفت...تصویر و بقیسه هم رفتن....رفتن ناهار!!
-ای بابا ..برو بگو بیان بیینم!!...ای مسخره بازیا چیه!!
جاسم میره و همه رو صدا میزنه....بعد از نیم ساعت همه میان سر صحنه....
-خب...بریم....نور...اومد!....صدا....اومد....تصویر....واستا بزنم جلو اینجاهاش بی ناموسیه!!!...خب اومد!!!....بریم!
در باز میشه و نوری چشم همه ی حضار رو میزنه.....سایه ای از درون نور به داخل میاد....ردای عجیبش در باد به هوا بلند شده بود و با قدمهای سنگینش در(منظور در خونه و از این جور حرفاست)..درِ دل هر خواهری رو میکوفت!!!....ردای سفیدش ظاهر گشت...آری او برادر حمید بود!!!
-برادر ققنوس صبر کن!!
ققنوس با چهره ای خبیثش و با چشمانی که پلیدی از اون شعله میزد نگاهش رو به سمت صدا برد....حالت نگاهش عوض شد....رنگ از پرهایش پرید و جایش رو به بی رنگی سپرد...روح از کالبد سیاهش به پرواز در آمد(الان حال می کنیدا!!..برین به ولدی بگین بیاد بخونه خوشحال شه!!!)...با ترس و لرز گفت:
-تو چطور تونستی بیای تو!!...جاسم این شورشی رو از مجلس ببر بیرون!!!
جاسم سریع بازوی برادر حمید رو میگیره ولی سریعاً اونو ول میکنه و با نگاهی که شکه شدنش رو جار میزد پا به فرار میزاره(قدرت خدا!!!!)....برادر حمید تبسمی از روی تمسخر به روی ققنوس میزنه و میگه:
-همون طور که تو تونستیاینجا قاضی بشی من هم تونستم بیام تو!!!
کریچر که حرف دل خودش رو از زبون برادر حمید شنید با خوشحالی روشو به طرف ققنوس میگیره و میگه:
-هاها!!...دیدی دستت رو میشه!!...دیگه نمتونی منو تهدید کنی!!...(و رو میکنه به جمعیت حاضر)...بله...این ققی منو تهدید کرد که اگه نزارم قاضی این دادگاه بشه دوباره بر علیه نظارت من شورش کنه!!...
ققینوس که این حرفا رو میشنوه شوکه میشه...کمی نیم خیز میشه تا پر بزنه به فرار!!!...ولی غرور ققنوسیش بهش این اجازه رو نمیداد...برای همین بر میگرده و با حالتی مسخره میگه:
-ای بابا!!! عجب نامردین اینا!!!...بابا من دیگه بازی نمیکنم!!!...یعنی چی!!...تو نمایشنامه ی من که این چیزا نبود!!!...شما برام پا پوش دوختین چهره من رو تو انظار عمومی بد نشون بدین!!...من قرار دادم رو فسخ میکنم!!!
کارگردان(سام کارگردان این فیلم بود که برای ساخت همین فیلم نامزد جابزه اسکار مشنگی شد) با عصبانیت داد زد:
-ای بابا!!...جمش کنید!...کل جادوگران شده خاله بازی!!!...من میرم !!
لوناا(منشی صحنه!!!) که تا این لحظه ساکت بود برمیگرده و جلوی سام وا میسته و میگه:
-بخاطر من یک باره دیگه امتحان کن!!
سام نیشش باز میشه!!!...سرخ میشه...سفید میشه ...و برمیگرده میشینه رو صندلیش...
-اوکی...یک باره دیگه میگیریم!!...از بعد دیالوگ کریچر میگیرم...
ققنوس بر میگرده و با حالتی ترسان میگه
-من شکایت دارم ... من وکیلمو میخوام!!...
و با حالتی که نشون میداد جایگاهش رو در خطر میبینه با سرعت به طرف در رفت...
چو با حالتی رعوفانه بلند شد و به سمت ققنوس رفت و بازوش رو گرفت و گفت
-حالا چرا قهر میکنی....من که ازت ناراحت نیستم....کریچر هم فکر نکنم رفقاتشو برای این چیزا زیره پا بذاره و ازت شکایتی داشته باشه....همه چیز رو فراموش کن!(و چشمکی بهش میزنه و اونو با خودش برمیگردونه به سمت جایگاه...
برادر حمید در همین لحظه میره روی سکوی شهود و میگه
-البته در دین آسلام اومده که اگه حکمی صادر شد دیگه باید اجرا شه!!...پس تمامی مجازات های چو چانگ باید اجرا بشن!!!...پس برای سلامتی چو چانگ!!

====================================
رولی که در بالا خواندید تلفیقی از یک رول جدی با فضایی تراژدیک بود که در کنار جدیت ظاهری از عنصر طنز نیز بهره برده بود....در واقع این رول دارای تمامی ایده آل های رولپلینگ خوشایند برای ولدی و جمعی از موافقانش بود که به صمع نظرتان رسانیدم....هدف از نوشتن این رول ایجاد زمینه سازی برای رول های جنگی شما میباشد...چرا که هم اکنون نوشتن رول های شما در جنگ برای سپاه سفیدی بسیار حیاتی بوده و هر گونه بی توجهیس به این امر باعث خواهد شد تا اینچنین رول های بی روحی در تمامی سایت جادوگران سایه اندازد...پس اگر خواهان نابودی اینگونه رول ها هستید باید برای رو کم کنی هم شده شما در جنگ شرکت کرده و با تلفیقی از جدیت و طنز...و با رعایت تمامی ضوابت روی ولدی رو توی قوطی کرده و او را شرمسار کنید....و سپس به رول های فرا ارزشی خود بازگردید و از جادوگران لذت ببرید!!...

با تشکر سازمان آموزش رول های جنگ تحمیلی جادوگران!!!!


تصویر کوچک شده


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۱۳:۴۷ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۴
#5

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
مـاگـل
پیام: 911
آفلاین
ققي:راجر دهنتو ببند بذار من کارمو کنم
کريچر:جلسه رسميست...تق تق تق...کيا با فرجام خواهي موافقن...
نصفي از اعضاي ريون دستشون رو بالا مي برن...
کريچر:خوب جناب ققنوس شما حکم رو صادر کنيد...
ملت:
همه اعتراض مي کنن(همهمه):کي گفته...يعني چي...چرا ققنوس..؟!!
ققنوس:1 سال حبس نامردي اون کار زيادي نکرده...
و دستش رو به طرف چو مي گيره و مي گه...
اگه الان اين فرد در گيرف نبود ما قهرمان گروه هاي مدرسه که بوديم هيچ چه بسا 100 امتياز هم بيشتر داشتيم
ملت:راس مي گه...
و همه شصت هاشون رو بر عکس به طرف پايين نشون مي دن...(يعني بکشش)
ققنوس:نه ما اون رو نمي کشيم ما براي اون به مدت 7 روز يک هفت سين مي گيريم...حکم هفت سين شب ها اجرا ميشه
شب اول:3 کيلو علف
شب دوم:3 بسته سيگار
شب سوم: 100 تا سي دي(من نمي دونم حالا با اينم صد تا سي دي يه کاري کنين)
شب چهارم: به مدت 3 ساعت درس ارشاد از برادر حميد
شب پنجم:3 روز دستشويي نره
بعد از خوندن اين حکم قيافه هم افراد دادگاه:
شب ششم:سنگسار
چو چانگ شروع مي کنه به جيغ کشيدن
ققي:
کريچر:هرچي به آخر نزديک تر مي شيم خشن تر مي شه هفتمي چيه؟
ققي:و اما شب هفتم :سي دور رو تنش آب جوش بريزيم
ققنوس در حالي که راضي شده يه لبخند به حظار تحويل مي ده و مي شينه...
کريچر:پس حکم صادر شد...تا روز آخر که حکم اجرا مي شه متهم رو کنار شومينه نگه داريم(يعني ديگه اجراي حکم بره کنار شومينه)واسه 7 روزتون سوژه در اومد ...ولي درکل بازگشت چو رو تبيک مي گم بعد از اين همه حکم واقعاً خوشحالم که برگشت


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: تالار محکومین
پیام زده شده در: ۱۲:۴۰ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۴
#4

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 1771
آفلاین
تق تق تق همه سر جاهاشون بشينن! متهم رو بياريد!

دو تا ديوانه ساز يه دختر سياه مو رو ميارن و مينشوننش رو صندلي....زنجيرهاي صندلي بسته ميشه!

- چو رزيتا چانگ...شما محكوم شديد به فروختن هوش ريونكلاو به گريفيندور، خيانت به ريونكلاو و برنگشتن سر موقع به گروه خود، و بدست اوردن امتيازاتي كه بايد به ريونكلاو ميرسيد!

چو:
- اعضاي ريونكلاو همگي از شما شاكي هستند. آيا چيزي براي دفاع خود داريد كه بگيد؟
چو:
- چيزي نداريد؟

چو همچنان با بيتابي به در نگاه ميكنه!

-پس حكم صادر شد! شما محكوم شديد به يكسال حبس در ...

- صبر كنيد!

همه نگاهها به طرف در برگشت. پسري بلند قد اونجا واستاده بود!
-راجر!
- من وكيل اونم! شما حق نداريد محكومش كنيد!
-حكم صادر شده راجر. دير كردي!
-ولي اون هيچ گناهي نكرده!

صدايي از بين تماشاچيا بلند شد: اون هوش ريونيها رو به گيرف فروخت!
راجر با متانت نگاش كرد و بعد رو به قاضي گفت: جناب قاضي اجازه دارم...
- اجازه صادر ميشه!
- ققنوس عزيز..فكر كنم تعجب كني اگه بگم....وقتي گريفيندور تصميم به جنگ با ريونكلاو گرفته بود چو جلوشونو گرفت؟!
-
- يا اگه بگم...اين هوشو نه براي گريفيندور، بلكه براي پيروزي در مقابل سياهها بكار برد؟
-

ققنوس دوباره داد زد: اون قرار بود بعد از سه ماه برگرده ولي برنگشت!
راجر همچين به ققنوس نگاه كرد كه اون سرخ و بنفش شد و سرشو انداخت پايين!
-يادت مياد كه كي اون اين حرفو گفت؟
-اواخر خرداد ولي...
-پس تا اخر شهريور فرصت داشت نه؟
-اره ولي...
-اون هنوز مهلتش تموم نشده و...
-ولي اون...
-بذار حرفمو بزنم ققنوس! اون برگشته به ريونكلاو!


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.