هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۱۴:۲۷ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
- یعنی شوژه تموم شد رفت؟ ما به آرامش رشیدیم و تمام؟

آیلین نگاهشو از مورفین ـه سوار بر لوستر که همچون خرس تنبلی شده که از شاخه درختی آویزونه برمیداره و به سمت اسلایترینی هایی که مشتاقانه در انتظار اعلام رسمی آزادی بودن برمیگرده.

- خب حداقل فعلا که آزادیمون قطعیه!

ملت اسلی هی برای اولین بار وقار و متانت خودشونو کنار میذارن و با خوش حالی شروع به بالا و پایین پریدن و کف دست هورا میکنن. سیسرون وسط تالار وایمیسه، دستاشو باز میکنه و نفس عمیقی میکشه.

- عبور هوارو حس می کنین؟ طعم آزادیه!

و چه بسیار نیکو که ارباب نیستن که چنین صحنه های شوم و نامبارکی رو ببینن. حالا دو روز دیگه که سر همه شون به سنگ خورد و در به در دنبال ارباب گشتن مجددا میبینیمشون. :|

ولی اگه پشیمون نشن چی؟

تالار ریون:

لرد همراه نجینی کنار شومینه نشسته بود و از سرمای حاصل از هیزم ها و زغال های درون شومینه لذت میبرد. بله سرما، اونم از شومینه! چیه خب؟ جادوییه! تابستون سرما میده زمستون گرما.

دافنه با دیدن سرفه های لرد با امیدواری جلو میاد و میگه:

- ارباب فکر نمی کنین هوای جادویی ـه تالار ما با دستگاه تنفسی ـه شما سازگار نیست؟ از وقتی اومدین دقیقا 5 بار سرفه کردین! آب و هوای تالارمون براتون مشکل ساز نشه یهو.

لرد دستی به سر نجینی میکشه و جواب میده:

- خیر. ما مسموم شدیم. داریم مراحل ریکاوری رو سپری می کنیم. اتفاقا هوای اینجا خیلی پاکه. آسمونشم آبیه.

دافنه با ناامیدی به گلدونی که توسط ضربه ی دم نجینی پخش زمین میشه و میشکنه نگاه می کنه. محیط زیست تالار به خطر افتاده بود. اگه این مورد شیوع پیدا می کرد و به گوسپندانش آسیبی می رسید چی؟

- ارباب مطمئنا اسلایترینی ها نگرانتون شدن. میخواین شخصا تا تالار اسلی همراهیتون کنم؟ اصلا بشون خبر بدیم اینجایین؟ میخواین خود مدیر مدرسه رو بیاریم ترتیب انتقال مجددتون به اسلی رو بدن؟ میخواین برگردین درسته؟ دلمون براتون تنگ میشه. خیلی خوش گذشت.




پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۰:۰۳ شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه در اثر خوردن سوپ مسموم شده. اسلیترینی ها که از حضور دائمی لرد خسته شدن اونو به همراه نجینی به حفره شرارت می برن و همونجا ولشون می کنن و به تالار بر می گردن.
__________________________

-هی...زندگی...سرنوشت...همه رفتن! یه روزی اربابی بودیم برای خودمون. الان می بینی؟ کسی دور و برمون نیست. مریضم که هستیم. د خب تو هم یه چیزی بگو...همش چنبره زدی منو نگاه می کنی.

نجینی با بی حوصلگی سرش را برگرداند. برای اون بین تالار با شکوه اسلیترین و بزستان آبرفورث تفاوتی وجود نداشت. او گهواره اش را می خواست! و جوراب بلندی را که شب های زمستان به تن می کرد.
لرد سیاه روی تخته سنگی در حفره شرارت نشسته بود...ولی کمی بعد دیگر ننشسته بود. چون بالاخره متوجه شد که کسی دنبالش نخواهد آمد...با ناامیدی نگاهی به پشت سرش انداخت و وقتی از بسته بودن در حفره مطمئن شد بطرف جلو حرکت کرد. سرنوشت او را به سمت یکی از راهرو های داخل حفره هدایت کرد. در انتهای حفره دستگیره در خروجی را گرفت و با احتیاط باز کرد. کسی نمی دانست پشت در چه خبر است!

-آبی...آبی... بازم آبی...خب...به نظر تو کجاییم نجینی؟!
-هیسسس!
-هوم..راس می گی...بهتره ساکت باشیم. ممکنه خوابیده باشن.
-هیسیس!
-آهان...منظورت این بود که نمی دونی. خب! تحقیقاتمونو عمیق تر می کنیم. اسامی روی خوابگاه ها رو ببین...پر عقاب، دم عقاب، شاخ عقاب(؟!)، اینور عقاب، اونور عقاب!..اوه...اینجا...
-ت...ت...تالار ریونه ارباب!
-هی...صدات چقدر نازک شده...تو از کی تا حالا به ما می گی ارباب؟!

لرد سیاه بطرف نجینی برگشت. ولی به جای نجینی با ساحره ای زیبا مواجه شد.
-اوه..فلور...از تو هم خسته شدن؟ تو رو هم انداختن دور؟!

-نه ارباب...اینجا تالار ماست. ولی نمی دونم شما چطوری وارد شدین! البته خوش اومدین ها!

چند دقیقه بعد لرد سیاه با حالتی افسرده روی کاناپه آبی رنگی لم داده بود و پاهایش را روی میز گذاشته بود و خودش را با پر عقاب باد می زد. و مطمئنا صدای پج پچ ریونی ها را نمی شنید.

-شما که می گفتین دوسش دارین! بهش احترام می ذارین؟!
-داریم خب...ولی نه دیگه تا این حد! اگه اینجا بمونه بیچاره مون می کنه. باید یه فکری براش بکنیم. تازه نجینی هم هست!


تالار اسلیترین:

--همین که گفتم! برای انتخاب جانشین لرد باید دوئل انجام بگیره!
-صبر کنین ببینم...مگه ما از حضور دائمی لرد خسته نشده بودیم؟ مگه آزادی نمی خواستیم؟ پس جانشین برای چی؟! آزادیم خب الان!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۸ ۰:۱۰:۵۸



پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ جمعه ۳ مرداد ۱۳۹۳

سیسرون هارکیس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۱ پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۲:۱۵ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 96
آفلاین
- خب حالا چی کار کنیم؟

- می ریم....می ریم........ من از کجا بدونم؟

همه در تالار اسلیترین جمع شده بودند. همه به استثنای بلا و اسنیپ، بلاتریکس که به دلایل امنیتی هنوز در صندوقچه بود و اسنیپ هم که خدا می داند کجا رفته بود. مورفین ، آیلین ، لوسیوس ، بارتی ، ویکتور و آگستوس دور هم جمع شده بودند. همه ساکت به هم خیره شده بودند.آیلین سر صحبت را باز کرد:

- خب حالا دیگه هر کاری دلمون می خواهد می کنیم مگه نه؟

- آره می ریم کلی خباشت از خودمون در می کنیم.

این مورفین بود که به سوال آیلین جواب داده بود.

- نه بابا این از اون کارا ایه که ارب....لرد سیاه دلش می خواست.

- آره یادتونه چه با جذبه دستور می داد.وقتی به من دستور می داد همه موهام سیخ می شد

- هی بابا ابراب ژونم دیگه رفته ، یادش بخیر. راستی کی قرار ژای لرد شیاه رو بگیره.

درست بعد از این حرف بود که تقریبا همه به مورفین نگاه کردند. بالاخره او به موضوعی اشاره کرده بود که همه آن ها در پس ذهنشان سبک سنگینش می کردند.بارتی بلافاصله از جایش بلندشد و فریاد زد:

- خجالت بکشید.حتی نمی تونید دو روز به احترام ارباب صبر کنید.........ولی خب مسلما وفادارترین خدمتگذارارباب ، جانشینش می شه.

قسمت دوم را با صدایی پایین تر بیان کرد. بعد از این حرف ، تقریبا پنج چوب دستی به سمت صورت بارتی نشانه رفت و همه فریاد زدند:

- دوئل،دوئل دوئل...................

************************************

آقایون لهجه خاص مورفین را در نظر بگیرید اشتباه املایی در کار نیست


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳

آشاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۸ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۷ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
از طرز فکرت خوشم اومد!!!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 162
آفلاین
مورفین نگاهی به اندام عضلانی کرام کرد و گفت: فک کردی الان خیلی چیژی؟ ... یعنی اونطوری ژشت گرفتی مخوای بگی من ژعیفم نمیتونم لردو بلند کنم؟ بژار رو کولم! ... گفتم بژارش رو کولم!

ویکتور: مورفین میشکنیا!

مورفین: گفتم بژار ... بردار بردار بردار! شیکشتم.

پشت سر ویکتور ملت اسلی مسیر خفره ی شرارت رو در پیش گرفته بودند. در میانه ی راه یه صدایی آهی در بغل ویکتور به گوش رسید. ویکور که رنگش مثل گچ پریده بود به این فکر میکرد که اگر لرد توی بغلش بیدار بشه چه فکرایی که نمیکنه.
پشت سرشم بقیه از ترسشون میخکوب شده بودن سرجاشون.

دوباره یه ناله ی خفیفی به گوش رسید: ما ... ما گفتیم ... ما چیز ... ما ... نمیخوایم ... مورفین ...چیز ... چیز بّده! ... خخخخخخخخا پووووف .... خخخخخخخخخا پوووووف!
و دوباره در آغوش ویکتور خوابش برد.

بدن همه یخ بسته بود و نمیتوانستند نفس بکشن. انگار یه سطل آب یخ روشون ریخته باشن. بعد از به خواب رفتن لرد دوباره کم کم به سرعت خودشون میافزاین تا سریع تر به خفره ی شرارت برن و از همان طریق به تالار اسرار و بعد از اون از تالار به یه جایی دور مورپرت کنن بدن مقدس لرد رو!
در بین تمام بچه ها نبود یکی خیلی خس میشد. بلاتریکس. به خاطر سرو صدای که راه انداخته بود جهت اعتراض به این موضوع اورا طلسم کرده و به درون گنجه ای انداخته بودن و بعد دراونو با انواع و اقسام طلسم ها قفل زده بودن. لازم نبود همیشه اونجا بمونه. فقط تا مدتی که لرد رو از تالار بیرون بندازن.

تنها 10 یا 12 قدم مونده بود تا به مقصد برسند. 12 قدم تا فره ی شرارت. 12 قدم تا آزادی ( البته نسبی) 12 قدم تا بهشت....
- دواژده قدم تا پرواژ ... یاژده قدم تا پرواژ ... ده قدم تا پرواژ ...

که ناگهان لرد در بغل ویکتور کرام شروع کرد به جنب خوردن.
- ما کجاییم؟ این جا کجاست؟ ... ویکتور؟ ما تو بغل تو چیکار میکنیم؟

ده قدم پایانی رو ویکتور با سرعت آذرخش 2014 طی کرد و سریع لرد را به درون خفره پرتاب کرد. سوروس همم نجینی رو از دور گردن خود جدا کرد و نزد او فرستاد.
همه با هم سعی کردن خفره رو با چندین طلسم ببندن. و چنین نیز کردن.
همه دست و پاشونو گم کرده بودن و کوچکترین نظری نداشتن راجع به اینکه چه باقلوایی خوردن.


-------------

با عرض پوزش! کیبرد خرابه. خ همون ه جیمی هست در "خفره" و "خس"
+ ویرگولم نمیتونم بذارم.


ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۳۱ ۱۸:۲۷:۱۱
ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۳۱ ۱۹:۲۷:۰۱
ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۳۱ ۱۹:۳۱:۳۸

....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۱۶:۰۶ شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۵۱:۵۸ یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۳
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
ملت با اصل و نسب اسلی یک نگاه به خودشان انداختند، یک نگاه به سیسرون بی اصل و نسب، یک نگاه به لرد و نجینی و بعد عین تیم کوییدیچ یک حلقه ی مشورت تشکیل دادند و هر کدام چیزی گفتند:

آیلین: بدم نمیگه ها! لرد جدید بهتره. شاید مهربون تر هم باشه.
ایوان: اصن چرا باید لرد تو تالار اسلی باشه؟
سوروس: اصن کلا لرد به چه دردی می خوره؟ بیاین محفلی شین همتون!

بعد از این حرف، چند کروشیو از جانب مرگخواران جمع روانه دک و پوز اسنیپ شده، وی را به اعماق حفره ی شرارت پرتاب نمود و دوباره مشورت ادامه پیدا کرد.

بلا: منظورت از اون جمله ای که گفتی چی بود ایوان؟ میخوای به ارباب خیانت کنی؟ نکنه تو هم میخوای بفرستمت پیش اسنیپ؟
ایوان: نه بابا! داغ نکن! میگم ما به اندازه ی کافی تو خانه ی ریدل نوکری اربابو می کنیم دیگه. حداقل خارج از وقت اداری که میایم تو اسلی باید یکم آسایش داشته باشیم. نمیشه که صبح تا شب گوش بفرمان و بشکنج و اجی مجی لاترجی ارباب بشیم.
آشا: حالا میگی چیکار کنیم؟
ایوان: من میگم زهر نجینی رو بگیریم و به خورد ارباب بدیم تا نمیره ولی تا صبح نشده و قبل از اینکه ارباب به هوش بیاد از همین حفره شرارت ببریم بندازیمش جلوی سرسرای عمومی. بالاخره یه مرگخوار دیگه ای تو هاگوارتز پیدا میشه که اینو ببره تو گروه خودشون دیگه.
کرام: خب حالا زهر نجینی رو چجوری بگیریم.
مورفین: کرام ژون! نترش اژ ژهر نجینی، اون با من! مثینکه یادت رفته منم نواده ی شالاژارما.
سالازار: الکی میگه...

مورفین رفت پیش نجینی و گفت: فیش فشو فشافشی فوش!
نجینی هم سری تکان داد و دهانش را باز کرد و مورفین یک بطری زهر پر کرد و ریخت به حلق ارباب و بعد هم کرام که عضلانی و ورزشکار بود لرد را کول کرد و برد توی حفره شرارت و نجینی هم دنبال صاحبش خزید و رفت.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۱۳:۳۱ پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۳

سیسرون هارکیس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۱ پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۲:۱۵ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 96
آفلاین
انگار فایده ای نداشت. هر چی آشا بیشتر التماس می کرد ، مار رفتارش عجیب تر می شد و همین الان هم دور لرد سیاه چنبره زده بود و با یکمی تلاش بیشتر استخوان های لرد را می شکست. مار بیچاره دوباره فش فش کرد و هیچ کس جز سالازار که روی صندلی چرخدارش با ملک الموت مذاکره می کرد از فش فش اون سردر نمی آورد:

- تو رو خدا بلند شو کچلو این دیونه می خواهد منو گره بزنه......وای......انگار می خواهد پوستمم بکنه.

شاید مشکل اصلی حرکاتی بود که آشا با دست انجام می داد.ول مهم سالازار بود که با شنیدن فش فش ها شروع کرد به حرف زدن:

- فاللو پفیلیل فیشاله فاله فیله ....فافو.....فش پاشف فاش فش فشین.

حرف های اون هم چندان قابل فهم تر از فش فش های مار نبود ولی حداقل به زبان آدمیزاد ها بود.و امیدی به فهمیدن حرف هایش بود. کسی نمی توانست حرف های او را بفهمد ، همه جمع شده بودند به سالازار زل زده بودن و همین کار آن ها پیرمرد را عصبی می کرد:

- فشوت مفه فشاف نفیشید.....فه

- چی می گی پدر جان؟

-حالا می خوای چی جوابت رو بده بارتی؟ همین کارا رو کردی که.......

- که چی؟

- هیچی بابا، راستی سوروس کسی رو می شناسی بتونه بفهمه این چی می گه؟

- یه دانش آموز تازه وارد هست الان می رم صداش می کنم ، حرفای دامی مو پشمکی رو که می فهمه. سالازار که جای خود داره؟

-جدی می فهمه اون چی می گه! ولش کن بدو برو بیارش.


بیست دقیقه بعد:

سوروس با پسر جوانی که کنارش می لنگید وارد اتاق شد.پسر چندان آشنا نبود و همین باعث شده بود که تمام حاضرین چپ چپ به او نگاه کنن همه به جز لرد کچ..سیاه ، نجینی و آشا. لرد که همنجور به سقف زل زده بود و دو نفر دیگه هم مثل کسایی که اولین باره در عمرشون آدم می بینن به پسرک زل زدن، اسنیپ زبون باز کرد:

- این سیسرونه .

- خب حالا می تونه بفهمه سالازار چی می گه یا نه؟

- واسه چی می خواید بفهمید سالازار چی می گه ؟

- این فوضولیا به تو نیومده بچه جون.

- خب وقتی حرفای سالی رو گوش کنم می فهمم چی کار می خواید بکنید

- فافای فش فو فوشفوشی فشی

- زود خودمونی نشدم فسیل زنده.

سالازار که لپاش گل انداخته بود و ذوق مرگ شدن از چشمانش معلوم بود شروع کرد به داد زدن:

- فین فی فه فی فیفیفم

- آره می فهمم. خب حالا شما بگید با من چی کار دارید ؟

- ببین ما می خواهیم لرد سیاه رو بیدار کنیم این بچه ها چیز خور....

شترق - بلاتریکس که یک پس گردنی جانانه به بارتی زده بود.اضافه کرد:

-خاک تو سرت واسه چی بش گفتی بارتی کله....

- شماها همه کله هاتون خالیه ها

- اوهو ،اوهو ، دیگه خیلی پرو شدیا ، حالا بارتی و سوروس شاید ولی ببین داری به بانو بل......

- واسه چی؟

آخرین جمله را سوروس گفته بود و با کنجکاوی به صورت سیسرون خیره مانده بود و در انتظار جواب جوابی که زود از دهان پسرک خارج شد :

- راستش چه دلیلی داره که کچلو دوباره بیدار شه. من که یه لرد جدیدو ترجیح می دم نظر شما چیه؟


وقتی که می بری نیاز به توضیح دادن نداری ولی وقتی می بازی چیزی واسه توضیح دادن نداری

ارزشیوانوانئه

تصویر کوچک شده



{سرهنگ دوم ساواج}


تصویر کوچک شده


پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ شنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
-نجینی عزیز دلم...گلم...فقط چند قطره!

نجینی با چشمان نیمه باز نگاهی به آشا انداخت.این ساحره تازه وارد نیم ساعتی می شد که مقابل او نشسته بود و صداهای نامفهومی از خودش در میاورد. خمیازه ای کشید و سرش را روی جسم نیمه جان لرد سیاه گذاشت.اربابش مدت زیادی بود که خوابیده بود.نجینی تعجب کرده بود.لرد سیاه زیاد نمی خوابید.از طرفی حوصله اش هم سر رفته بود.در تالار بجز لرد و سالازار کسی زبان او را بلد نبود.
ساحره تازه وارد هنوز به چشمان نجینی خیره شده بود و چیز هایی زیر لب زمزمه می کرد.نجینی کمی احساس خطر کرده بود.
-نکنه داره منو جادو می کنه؟!...ارباب بیدار شو...ببین دارن چه بلایی سر دخترت میارن!

جمله اعتراض آمیز نجینی به صورت " فش فش" تهدید آمیزی به گوش آشا رسید.ولی چاره دیگری نداشت.
کمی بعد مار آرام به نظر می رسید.به آرامی دستش را به طرف دهان مار برد.
-خواهش می کنم.بذار چند قطره از زهرتو بگیرم.وگرنه اون خوب نمی شه.

آشا کلافه شده بود.می دانست تنها دلیل این که این وظیفه خطرناک به او سپرده شده تازه وارد بودنش است و برخلاف ادعای آیلین در تالار اسلیترین چنین رسمی وجود ندارد!
نجینی سرش را عقب کشید.
-این داره چیکار می کنه؟خیال داره دندونای منو از جا بکنه؟ می خواد زبونمو از حلقومم بکشه بیرون؟یا بدتر از همه...می خواد جغدی رو که دیروز از جغد دونی دزدیدم و قورت دادم در بیاره؟!




پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۴:۲۹ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۳

آشاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۸ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۷ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
از طرز فکرت خوشم اومد!!!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 162
آفلاین
- اصلا از همون اولش من میدونستم این غذای آدمی زاد نیست. ناخن تسترال؟ لیوان اون غول بیابونی؟
بلا اینو در حالی که سر تا ته اتاق را برای چندمین بار طی میکرد گفت.

ایوان با چهره ای سردرگم نگاهی به اطراف کرد و گفت: به نظر من بهترین ایده، ایده ی ویکتور بود. باید یه هورکراکسی درست کنیم محض اطمینان! ین چیزایی که ما به خورد ارباب دادیم، گوش دشمنش کر، ارباب رو نکشه یه صدمه ی جدی وارد میکنه.... نگا ... تورو مرلین نگا!
با دست تخت لرد را نشان داد که بی صدا و آروم روی تخت دراز کشیده بود. انگار که نه انگار این جادوگر همان جادوگری هست که حتی مردم از بر زبان آوردن نامش عاجزن.

بلا با حالتی بغض کرده نگاهی به لرد کرد و سپس سریع نگاهش را دزدید:
- نه! من نمیتونم نگاه کنم. جیگرم کباب میشه. هی وای مای لرد!!

اسنیپ این بار بدون اینکه دنبال مخاطبی بگرده، شروع کرد به حرف زدن: آره خب! کی اینارو میخوره؟ حالا نجینی رو بگی، توی یه روز یه تسترال رو درسته قورت میده، یا ده تا جن خونگی. یا چه بدونم هرچی! خب تبعا ناخن تسترال و .. هم خوردنش براش غیر عادی نیست. ارباب هنوز از موقعی که سریع آخر یکی به جونشون دروغ قسم خورده بود و هورکراکسشون رو از دست داده بودند، بنیشون ضعیف بود. الآن اینا رو خوردن دیگه....

بارتی گفت: اهممم! یادم میاد اون موقع ها ... وقتی ارباب همچون طفلی نوزاد توی خونه ی ریدل بودن و من بهشون رسیدگی میکردم. همون موقع که بعدا ورمتیل اومد از ارباب نگهداری کنه و شما میرفتین جام جهانی کوئدیچ، بنیشون به حدی ضعیف بود که ما روزی پنج شیش بار زهر نجینی به خوردشون میدادیم. هـــــــــــــــــی!

بعد از این حرف بارتی همه برای لحظاتی سکوت کردن و به فکر فرو رفتند. زهر نجینی؟ تقویت بنیه؟ گویا دوایی برای لرد پیدا شده بود.


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۲۲:۵۱ یکشنبه ۱ تیر ۱۳۹۳

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۲۳:۴۱ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
گروه:
مـاگـل
پیام: 633
آفلاین
خلاصه سوژه : لرد سیاه به همه دستور داده که براش سوپ درست کنند. از طرفی کریچر که قصد داشت انتقام اربابش را از لرد سیاه بگیرد وی را با شگردی مسموم کرد. دستور عمل سوپی که خودش حاوی نوعی سم است را در بطری کوچکی هنگام کشتن جن خانگی بدست اوردند. اکنون لرد سیاه در اتاق شخصی اش از درد مسمومیت به خود میپیچد و ملت اسلی بی آن که بدانند که سوپ سمی است به دنبال لیوان هاگرید که یکی ازموارد موجود در دستور عمل است هستند. بی خبر از این که اگر این سوپ را درست کنند با دستان خودشان لرد را دوباره مسموم میکنند. عاقبت ملت اسلی لیوان مسواک هاگرید رو پیدا می کنن و از روی دستور عمل تهیه سوپ کریچر برای لرد سوپ تهیه می کنن.بلا مامور بردن سوپ میشه ولی از دستش میریزه. در همین اثنا هم لرد از شدت مسمومیت از هوش میره و اسنیپ ویکتور کرام رو برای معالجه به بالین لرد میاره...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- اهم ببخشید بهترین معالجه گر...میشه بفرمایین دارین چیکار می کنین؟
لوسیوس این جمله را خطاب به کرام گفته بود که در آن لحظه تلاش می کرد دماسنج را به زور میان انگشتان کرخت لرد جا دهد.
- طبیعیه...دارم دمای بدنشو میگیرم....
بارتی سرش را خاراند.
- هوم؟معمول نیست دماسنج رو زیر زبون بیمار بذارن؟
کرام: نه بابا جاش مهم نیست دما دمائه دیگه... چه فرقی داره دماسنج رو کجاش بذاریم؟انقدر تو کارم دخالت نکنین حواسم پرت میشه.
نارسیسا که در آن وضعیت مشغول شانه کردن موهای بلندش بود نگاهی به نحوه معالجه کرام انداخت.
- بارتی حق داره. در ضمن من هم تا حالا ندیدم برای معالجه کردن نبض شصت پای مریض رو بگیرن.مگه تو از اون گوشیای مخصوص نداری؟
بلا که رسما در حال کندن موهای افشانش بود در حالیکه جمعیت را کنار می زد جلو رفت.
- بذارین من اینو بکشمش.این نفوذیه محفله می خواد اربابو بکشه... کرام از جات تکون نخور. سرجات وایسا. وگرنه ده دفعه دیگه هم میکشمت!
ویکتور که عاجزانه دنبال راه فراری بود گفت:
- بابا تقصیر من چیه؟ من که گفتم تازه کارم...نه جون موهات جلوتر نیا...بابا من اصلا این کاره نیستم این اسنیپ اومد تو درمانگاه دید من دارم از تو کمد داروها دارو می دزدم فکر کرد من هم شفادهنده م به زور دستمو گرفت آورد اینجا من بی گناهم!
ملت اسلی:
اسنیپ:
آیلین سری تکان داد.
- حیف که پسرمی سوروس و کلی تو ایفا سابقه داری وگرنه با یه تیپا از در تالار شوتت می کردم بیرون تا از این به بعد تو اصطبل هیپوگریفا بخوابی!
سپس نگاهی به لرد انداخت که رنگ پریده تر از همیشه روی تخت افتاده بود.
- اینجوری نمیشه. ممکنه زبونم لال ارباب تا اومدن یه آدم درست و حسابی نتونن دوام بیارن...لازم هم نیست بلا اینجوری بهم نگاه کنی. الان وقت این ادا اطوارا نیست که زمانمونو بیشتر میگیره.مجبوریم تقلب کنیم!
ملت اسلی:
آیلین سری از روی تاسف تکان داد.
- هیچی ذهنتونو درگیر نکنین! بذارین یه نگاه به پستای قبلی بندازیم...بذار ببینم... آهان فکر کنم این بود...
نقل قول:
جن برای بار آخر به دستورالعمل ساخت زهر نگاه کرد. بعد از ماه ها او موفق شده بود معجونش را کامل کند.
- کریچر انتقام ارباب ریگولوس را از اسمشونبر میگیره!

ملت اسلیترین:



پاسخ به: حفره شرارت !!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
-اینه بهترین معالجه گر؟این که تا همین یک ماه پیش تو استادیوم دنبال توپ پرواز می کرد!!

اسنیپ بدون توجه به بلاتریکس ویکتور را بطرف لرد سیاه هل داد.
-بیمار ایشون هستن.ببین چیکار می تونی براشون بکنی.

ویکتور که به وضوح از دیدن لرد جا خورده بود کیف طبابتش را روی تختخواب گذاشت.
-ای بابا!کاش می گفتین بیمار کیه!من تازه کارم!جونمو دوست دارم!برین یه معالجه گر دیگه پیدا کنین...چرا اینجوری نگاه می کنین؟چرا دارین چوب دستیاتونو در میارین؟بابا من تجربم کمه!...باشه باشه...آرامش خودتونو حفظ کنین.معاینش می کنم!

ویکتور در حلقه محاصره ملت اسلی به لرد نزدیک شد.چکش کوچکی را از کیفش در آورد و ضربه خفیفی به زانوی لرد سیاه زد.کسی متوجه نشد که لرد عکس العملی نشان داد یا نه...چون صدای فریاد گوشخراش بلاتریکس باعث وحشت همه شد!
-ای پست فطرت...ای مار در آستین...ای خائن...چطور جرات کردی؟اعمال خشونت علیه ارباب؟ضرب و جرح در مقابل چشمان من؟آماده مرگ باش!

بلا در حال حمله بطرف ویکتور بود که بقیه ملت اسلی جلویش را گرفتند.در حالیکه بلا تقلا می کرد که از دستان هم گروهانش آزاد شده و سر از بدن ویکتور جدا کند، ویکتور وحشت زده گفت:
-من یه هورکراکس براشون تجویز می کنم!!

اسنیپ سرش را به نشانه مخالفت تکان داد.
-هورکراکس مال وقتیه که زبونت لال ایشون مرده باشن!الان زنده هستن!
-خب...بکشیمشون...راحت تر نیست؟
-این حرفتو نشنیده می گیرم کرام...سریع ارباب رو بطور دقیق معاینه کن.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.