هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   5 کاربر مهمان





پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ جمعه ۱۹ دی ۱۳۹۳

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
لرد سیاه که از اشارات اورین و سایرین چیزی سر درنیاورده بود کاسه صبرش لبریز شد.
- بوق بر شماها!دیگه کارتون به جایی رسیده از رمز و اشاره استفاده می کنین تا ما منظورتون رو نفهمیم؟مارو دست می ندازین؟با این کار علم و نبوغ مارو در ذهن خوانی زیر سوال می برین؟ افسوس که به زدن کروشیو حساسیت پیدا کردیم...

ملت اسلی که از شدت ترس نفس در قفسشان حبس شده بود از سر آسودگی آن را بیرون دادند.اما هنوز نفس آسوده از اعماق سینه اشان کاملا خارج نشده بود که لرد ادامه داد:
- ولی در همینجا این وظیفه رو به عهده بلا می ذاریم!

ملت اسلی با شدت بیشتری نفسشان را در سینه حبس کردند و در یک حرکت دست جمعی به چهره وار بلا چشم دوختند که با آرامشی مخوف چوبدستیش را بیرون می کشید.

ملت اسلی:

به مدت چند ثانیه صفحه برفکی شد و این موضوع هیچ ارتباطی به بی حوصلگی نویسنده در توصیف صحنه های خونبار در جریان و کشدار شدن بی مورد سوژه ندارد و هرکس خلاف این فکر کند 50 امتیاز از گروهش کسر می شود!

چند دقیقه بعد-تالار اسلیترین

بار دیگر دوربین روشن شد و بر روی منظره جماعت اسلی زوم کرد که در گوشه و کنار تالار آه و ناله کنان افتاده بودند.در صدر تالار بلا در کنار لرد ایستاده و نوک چوبدستیش را فوت می کرد و رضایتمندانه به اسلیترینی های بخت برگشته پوزخند می زد.لبخندی محو روی لب های ناپیدای لرد نشست.
- مدت ها بود منظره به این جذابی ندیده بودم.کارت خوب بود بلا.

بلا با شنیدن این حرف از فرط خوشحالی نقش بر زمین شد.فلورانسو که با چهره ای درهم کشیده بازویش را مالش می داد اعتراض کرد.
- من میرم به مدیریت گزارش میدم...شما حق ندارین از طلسم ممنوعه استفاده کنین.این کار خلاف قوانینه.

لرد با خونسردی پاسخ داد:
- این قصه ها مال کتاب های رولینگه و حالا که رولینگی در کار نیست ما هر کاری دوست داشته باشیم انجام میدیم.مدیریت هم در حال حاضر در دست استرجس پادموره که قرنی یه بار آن میشه. پس بی جهت انرژیتو هدر نده محفلی کوچولو مگه دوست داشته باشی باز هم طعم کروشیو های بلاتریکسو بچشی.

فلورانسو بار دیگر دهان گشود تا اعتراض کند و بگوید که این رفتار ناشایست را که با او شده به گوش وزارتخانه و دفتر کاراگاهان می رساند اما با خواندن دو پست پایین تر از انجام این کار منصرف شد.
لرد نفس عمیق کشد و مغرورانه سرش را بالا گرفت.
- بسه دیگه...در محضر لردیت ما جمع کنین خودتونو!این سوژه خیلی کش پیدا کرده لازمه حرکتی داده بشه.هرچقدر ما به شما فرصت دادیم میسر نشد و ثابت کردین که عرضه هیچ کاری رو ندارین. پس خودمون انتخاب میکنیم چه کسایی برن تالار گریف و پرنسس مارو بیارن.در ضمن اون گوجه هارو هم همین الان از جلوی چشممون محو کن اورین تا ندادیمت دست بلا!


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۹ ۱۸:۰۲:۱۸


پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۲۳:۲۴ شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۳

اورین بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ پنجشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۴
از ارزشی ها متنفرم
گروه:
مـاگـل
پیام: 32
آفلاین
سیوروس:چرا من اورین رو بفرستید بره با اون گوجه هاش
هکتور:اسنیپ فازت چیه اورین کجا بود آخه

شششپلخخخ[صدای پس گردنی سیوروس به هکتور]

-اونجاست احمق به خاطر کور بودن هکتور ۱۸۰ امتیاز از گریفیندور کم میشه

ملت اسلی بر میگردن و اورین رو میبینن که با ۷ کیلو گوجه وایساده

ملت اسلی در نگاه به گوجه ها😍

اورین:چیه گوجه ندیده ها ۵۰ هزار گالیون پول دادم اوردم واسه ارباب تو غذاشون استفاده کنن

ملت اسلی:🙇
اورین:😏
لرد سیاه:😌

سیوروس:به جای این کارا برو نجینی رو بیار
اورین:آخه مرلین رو خوش میاد من پیرمرد برم دنبال نجینی
هکتور:مگه خودت تو سه تا پست قبل نگفتی پیر نیستی و پیر اسنیپه اینم مدرکش ...ا مدرک رو چی کار کردم
یکی از جمع مرگخواران:مدرک نمی خواد همه شاهدن

اورین که دید نقشش نگرفت یکم فکر کرد و گفت : آخه...
-آخه نداره برو نجینی رو بیار

ملت اسلی:برو نجینی بیار یالا، برو نجینی بیار یالا

اورین:لعنت مرلین بر شما باد میرم ولی افتادم مردم جواب سیریوس و ریگولوس و پدربزرگ نایجلیوس رو کی میده؟
رودولف لسترج:جهنم و ضرر من میرم
تو هم بگیر بشین پیرمرد

اورین:😁
ملت اسلی:🙆
رودولف:🙏


دوباره اومدم جلو چوبدستی به دست/سه سوته میکشمت پس از من بترس


پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۱:۲۶ یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

نجینی گم شده و ملت اسلی مجبورن پیداش کنن. بعد از مشورت به این نتیجه می رسن که احتمالا اعضای گریفیندور نجینی رو دزدیدن.
اسلی ها باید به شکلی وارد تالار گریفیندور بشن. مثلا به شکل یک جانور!
ملت سعی می کنن فلورانسو رو بفرستن. ولی اون می گه که می تونن از مالی کمک بگیرن.

________________________________

-مالی؟...مالی ویزلی؟! الان مالی چه ربطی به هاگوارتز داره؟ مالی الان تو خونش داره آش شلغم درست می کنه... همین کارا رو کردی که به نظراتت توجه نمی کنیم ها!

مالسیبر سرش را پایین انداخت. او می دانست که منظور فلور مالی ویزلی نبود. منظورش مالسیبر بود. ولی دیگر کمی دیر شده بود. مالسیبر داشت کمرنگ و کمرنگ تر می شد. تا جایی که نگاه اندوهناکی به ملت انداخت و به آرامی ناپدید شد.
طبیعتا توجه همه مجددا به فلورانسو جلب شد.

-چیه؟! باز چرا زل زدین به من؟ همتونو خلع سلاح کنم؟ جغد بفرستم به وزارت؟

سیوروس قهقهه ای شیطانی زد!
-به کجا؟

فلورانسو متوجه اشتباهش شد و حرفش را تصحیح کرد.
-خب...به کاراگاها!

مورگانا قهقهه ای شیطانی تر زد.
-به کجا؟!

فلورانسو خیال نداشت برای نجات جانوری که متعلق به لرد سیاه بود امنیتش را به خطر بیندازد.
-من نمی رم! ولی بپرسین چرا نمی رم! نمی پرسین؟...خب...خودم می گم! من نمی رم چون باید تکالیفمو انجام بدم. بالاخره یکی باید برای این گروه امتیاز بگیره یا نه؟ اصلا چرا ناظر نمی ره؟ جزو اساتید هم هست و کسی بهش شک نمی کنه. سیوروس رو بفرستین!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۶ ۱:۳۲:۰۹



پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۳

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
اورین عزیز

اگر من اون پستو زدم فقط خواستم در مقام ایفای نقش براتون توضیح داده باشم سوژه های در جریان معمولا طنز هستن.ما در این سوژه ها تلاش نمی کنیم بالافاصله سوژه تموم کنیم.تلاشمون اینه حتی المقدور از دسترسی به هدف جلوگیری به عمل بیاریم و روندشو کند کنیم.هدف از پست زدن اینجا تفریحه نه اینکه حتما موضوع رو به هدف مشخصی برسونیم.منظورم اینه که هدف مهم نیست بلکه قصد پرورش خلاقیته وگرنه شما تصور کردین بچه ها بعد از چندتا پست سوژه رو نمی تونستن تموم کنن و به هدف برسونن؟رویه غالب ایفای نقش تو سایت همین رو می طلبه و من به عنوان ناظر این انجمن وظیفه دارم تازه واردین رو راهنمایی کنم.من تصور کردم تو قالب یه رول خلاقانه تر باشه وگرنه حتما براتون زاغ می فرستادم تا وقفه ای به این شکل وسط سوژه ایجاد نشه.

نقل قول:
-اسنیپ جان عزیز دل احمق خان من تو اسلیترینم نه تو گریفیندور

با ندیده گرفتن کلمه احمق عرض کنم خدمت شما یک بار پست منو با دقت بخونید.دقیقا من کجا گفتم شما تو گریفندورین؟
نقل قول:
دوما اون سگ احمق به کارآگاها دستور داده امضا تورو هم پای یه برگه داشت که بهش اختیار تام داده بودی

این میتونست سوژه جالبی باشه ولی خاطرتون باشه منو بلک هر دو با هم وزیریم و امکان نداره بدون نظر من اون چنین کاری کنه در واقع دستوراتش بدون تایید مشترکمون ارزشی ندارن.مقر غالب کاراگاها تو وزارت خونه ست و می تونن ماموریت هم برن ولی نه مسلما تو تالارهای خصوصی!هرچند این کار شما یه ابتکار می تونه محسوب بشه و من بهش ایراد نمیگیرم که چرا چنین کاری کردین.خواستم در کل وضعیت وزارت خونه رو براتون شرح داده باشم.
نقل قول:
سوما اون طلسم توسط دافپلفور ساخته شده که یعنی پادمور نمیتونه باطلش کنه

منظورتون رو از طلسم متوجه نشدم.در حال حاضر مدیر مدرسه استرجس پادموره نه دامبلدور.دامبلدور صرفا رهبر محفله.
نقل قول:
چهارما نایجلیوس خودش نمیره جاسوسی و تابلوی جاسوس داره

من هم نگفتم خودش رفته جاسوسی.اگر شما کتاب هفت رو دقیق خونده باشید تابلوی فینیاس به هری گفت فقط قادره تو تابلوی خودش ظاهر بشه وقتی هری ازش خواست تا دامبلدورو براش بیاره.من متوجه نمیشم چطور شما چنین برداشتی از حرف من کردین؟

نکته بعد اینکه دالاهوف تو تالار هافلپافه و مرگخوار هم نیست.اگر تو کتاب بوده ظاهراتصمیم گرفته رویه ش رو عوض کنه.توی ایفای نقش ما فقط یه کلیتی از کتاب رو در نظر میگیرم.شخصیت ها تو جزییات می تونن متفاوت باشن.برای رول زدن باید به این نکات هم توجه داشت.خواهشا اگر سوالی براتون پیش اومد از طریق مجمع نجیب زادگان یا زاغم(پخ) با من در میون بذارین.دیگه در اینجا پستی(مشابه پست من) ارسال نشه.چون تاپیک ایفای نقشه.

سوژه از پست من ادامه داده بشه لطفا.



پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۱۷:۳۵ شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۳

اورین بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ پنجشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۴
از ارزشی ها متنفرم
گروه:
مـاگـل
پیام: 32
آفلاین
-اسنیپ جان عزیز دل احمق خان من تو اسلیترینم نه تو گریفیندور
دوما اون سگ احمق به کارآگاها دستور داده امضا تورو هم پای یه برگه داشت که بهش اختیار تام داده بودی
سوما اون طلسم توسط دافپلفور ساخته شده که یعنی پادمور نمیتونه باطلش کنه
چهارما نایجلیوس خودش نمیره جاسوسی و تابلوی جاسوس داره
پنجما خوابگاه طبقه اول رو گفتم
ششما تابلوی نایجلیوس از توی خونه اومد نه از تو دفتر مدیر
هفتما ارباب لطف کردن واسه ما ازمون جهشی گزاشتن
هشتما پیرمرد کور خودتی
نجینی رو کردی تو کیسه به جاش شیلنگ گذاشتی فکر کردی ارباب نمیفهمه می خواستی ببریش تحویل محفلی ها بدی
خر خودتی کیسه رو رد کن بیاد

اسنیپ که بدجور ضایع شده در کیسه رو باز می کنه و نجینی از توش میاد بیرون
دالاهوف:ننگ بر تو باد اسنیپ خائن
جمع مرگخوار ها: ننگ بر تو

ارباب:ای اسنیپ خائن نجینی رو می دزدی ای محفلی
هکتور بیا به اسنیپ معجون بخوران بخندیم
-ارباب به خاطر من ببخشیدش جوونه دیگه فکر کرده می تونه منو ضایع کنه
-باشه به خاطر تو میبخشیمش تو هم حواس جمعی ها کلک
-قربان چاره دیگه ای ندارم باید حواسم جمع باشه دیگه و گرنه که تا الان صد بار کشته می شدم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دیگه دنبال چی می گردی اسنیپ هم ضایع شد دیگه این فصل تموم شد برو فصل بعدی


دوباره اومدم جلو چوبدستی به دست/سه سوته میکشمت پس از من بترس


پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰ جمعه ۱۴ آذر ۱۳۹۳

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
دیگه دنبال چی میای پایین نجینی پیدا شد ریگولوس و اورین هم مرگخوار ویژه شدن این فصل تموم شد دیگه...

- اهم...
اورین بلک که مشغول سخنرانی برای ملت بود از این تک سرفه ناگهانی چندان خوشش نیامد.
- زهر! مگه نمی بینی دارم سخنرانی می کنم برای...عهه...اسنیپ؟نوه گلم؟توئی؟

اسنیپ که عضله زیر چشمش با حالتی عصبی می پرید کوشید خونسردیش را حفظ کند.
- 20 امتیاز به خاطر این گستاخی فینیاس از گریفندور کم میشه. در ضمن چندتا سوال برای من پیش اومد در این لحظه خطیر که با اجازه از محضر لرد سیاه می پرسم.از کی تا حالا کاراگاه ها تو مدرسه و راهروها می چرخن وقتی هنوز دستوری از طرف وزارت خونه بهشون داده نشده؟الان شما با این کار خواستین بگین من وزیری هستم که نسبت به زیر دستام و نحوه عملکردشون نظارت ندارم؟یا اینکه به بلک اجازه میدم هرکاری دلش میخواد انجام بده؟ اگر مدیر مدرسه دامبلدوره پس استرجس پادمور دقیقا این وسط چکاره ست؟یاکسلی چطور تو تالار اسلیترینه وقتی شناسه ش بسته شده؟تا جاییکه اطلاعاتم اجازه میده تابلوی دیگه فینیاس نایجلوس تو دفتر مدیریته و قابلیت جدا شدن از روی دیوار رو نداره.وقتی مدیر هاگوارتز بودم خودش اینو بهم گفت. حالا اگر هم این کار ممکن شده باشه یعنی ورود به دفتر مدیر انقدر راحته که یه جن خونگی روز روشن به دفتر مدیر دستبرد می زنه و تابلوی یکی از مدیرارو می دزده؟ و دیگه اینکه مگه خود فینیاس تو کتاب هفتم به پاتر کله زخمی نگفت تابلوها فقط قادرند به تابلوی دیگه خودشو سر بزنن؟چطور فینیاس موفق شد تو تابلوی گودریک گریفندور بره؟و سوال بعدی اینکه با توجه به این صحبت ها شما فرمودی پرنسس ارباب تو طبقه اوله؟یعنی تو تالار هافلپاف؟یا آشپرخونه ها؟تا جاییکه می دونم در طبقه اول یه آشپزخونه بود و یه تالار هافلپاف...حالا اینکه تابلوی گودریک گریفندور ملعون تو طبقه اول چه می کرده صحبتی ندارم! و نکته بعد اینکه چطور شما و پسرتون بدون پر کردن فرم مرگخواری و داشتن فعالیت ایفای نقش به لقب مرگخوار ویژه ملقب شدین؟البته به هیچ وجه قصد جسارت ندارم خدمت شما و پسر عزیزتون فقط ازتون می خوام نگاهی به آخرین پست ایفای ریگولس بندازین و البته اصلا منظورم این نبود که من دسترسی گروه مرگخوارارو تو گروهای شما دو نفر هم نمی بینم.

لرد سیاه که تا آن لحظه ساکت بود با عصبانیت حرف اسنیپ را قطع کرد.
- اگر به زدن کروشیو حساسیت پیدا نکرده بودیم یکی همین الان نثارت می کردیم کله چرب!با این همه یکی طلبت باشه تا به محض بر طرف شدن این حساسیت تقدیمت کنیم.آیا حضور دختر ما در دستان اورین بلک کافی نیست تا جنابعالی پاسخ سوالات بی پایانت رو بگیری؟

اسنیپ لحظه ای به چهره خشمگین لرد و چشمان سرخ و نافذش چشم دوخت اما چون دریافت چشم در چشم او دوختن چندان به صلاحش نیست نگاهش را به نقطه دیگری دوخت.
- خب سرورم...من چطور بگم اینو...در حقیقت خواستم به عنوان ناظر اسلیترین کمی اورین رو راهنمایی کنم و دیگه اینکه ایشون سن و سالی ازش گذشته و چشماش سویی نداره.پس طبیعیه بعضی وقتا اشتباهی کنه.

- الان خواستی نظارتت رو به رخ ما بکشی؟یه کروشیو دیگه طلبت!حالا بگو دقیقا چی میخوای بگی؟زود حرفتو بزن تا به حساسیتمون همینجا پایان ندادیم.

اسنیپ با خونسردی گفت:
- بر دیده منت سرورم... در حقیقت اورین عزیز ما به دلیل سوی کم چشماش شلنگ سبزی رو آورده خدمتتون که جن های خونگی باهاش آشپزخونه رو می شورن!

اورین:

ملت اسلی:


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۴ ۱۸:۲۸:۵۸


پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۲۱:۲۷ پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۳

اورین بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ پنجشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۴
از ارزشی ها متنفرم
گروه:
مـاگـل
پیام: 32
آفلاین
ناگهان...
شترق..
همه از جا می پرن
اورین بلک و پسرش ریگولوس ارکتوس با یه جن خونگی در وسط اتاق ظاهر میشن

اورین:ارباب ببخشید دیر کردیم آپارات با یه جن خونگی خیلی سخته
هکتور مثل قاشق نشسته میپره وسط حرف اورین و میگه: چرا با جن خونگی اومدی؟؟؟
اورین:احمق جان چون کل راهروها توسط کارآگاه های وزارتخونه پر شده حتی با تبدیل شدنمون به مار هم نتونستیم رد بشیم واسه همین با جن خونگی آپارات کردم چون جادوی محافظ دافپلفور روی اونا اثری نداره و میتونن تو قلعه آپارات کنن

لرد سیاه:آفرین به هوشتان اورین نفهمیدی کارآگاه ها چرا اومدن
ریگولوس:انگار شک کردن مار سبزی که پیدا شده نجینیه واسه همین نمیتونید نجاتش بدید
اخم های لرد سیاه در هم می رود و گوشه ای می نشیند

ریگولوس:ارباب نگران نباشید ما می تونیم نجاتش بدیم
اسنیپ:چطور می خواد این کارو بکنید

اورین:می تونیم کریچر رو بفرستیم تا واسمون بیارتش همونطور که گفتم جن های خونگی می تونن خیلی راحت آپارات کنن فقط یکم کارمون سخته
-چرا؟؟؟
-چون باید بفهمیم کجاست

ریگولوس:کریچر میشه بری و تابلوی نقاشی فینیاس نایجلیوس بلک رو بیاری؟؟؟
کریچر:البته ارباب
و دوباره شترق جن ناپدید شد و چند ثانیه بعد با یه تابلو نقاشی که فقط یه پرده و یه صندلی توش بود برگشت

یاکسلی که تا الان ساکت بود گفت:هه با این میخوای نجینی رو پیدا کنی خخخخخ
ریگولوس:صبر کن عزیز دل برادر
اورین:فینیاس نایجلیوس،پدر بزرگ لطفا یه لحظه بیاید

فینیاس کمکم وارد تابلو شد و گفت:کی منو اورده اینجا؟؟؟
ریگولوس:ما پدربزرگ نجینی دختر لرد سیاه تو تالار گریفیندور گیر افتاده میشه ببینید دقیقا کجاست تا بتونیم نجاتش بدیم؟؟؟؟

فینیاس:البته من هر کمکی که از دستم بر بیاد برای کمک به وارث اسلیترین،لرد سیاه انجام میدم.
و از تابلو بیرون رفت.

چند دقیقه بعد...

فینیاس به تابلو بر می گرده
هکتور:چی شد پس؟؟؟؟
فینیاس:دو دقیقه صبر کن نفسم بالا بیاد
نجینی تو طبقه اول خوابگاه شماره ۳ پسرا قایم شده با زور از تو تابلوی گودریگ گنده بک(گودریگ گریفیندور) دیدمش

اسنیپ:اینم از این حالا میخواین چی کار کنی بلک

این حرف بدجوری به فینیاس بر خورد که یه دورگه با نوه های خون اصیلش اینجوری حرف بزنه و با انگشت وسط علامتی رو به اسنیپ نشون داد -که اگه بگم بلاکیوس ماکزیما میشم- و از تابلو رفت بیرون

اورین:خوب کریچر فهمیدی که نجینی کجاست بیا بریم بیاریمش

و اورین به یه مار بزرگ و مشکی تغییر شکل میده و با کریچر غیب میشه

چند لحظه بعد دوباره ظاهر میشن ولی این دفعه یه مار سبز بزرگ هم باهاشونه

لرد سیاه که نجینی رو میبینه میگه:از حالا به بعد شما دو تن از مرگخواران ویژه من هستید و ردای مرگخواریتون سبز و مشکی خواهد بود حال همگی به اورین و پسرش تعظیم کنید ببینیم

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دیگه دنبال چی میای پایین نجینی پیدا شد ریگولوس و اورین هم مرگخوار ویژه شدن این فصل تموم شد دیگه


دوباره اومدم جلو چوبدستی به دست/سه سوته میکشمت پس از من بترس


پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۸:۴۹ پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۳

مالسیبر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۱ یکشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۱ چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴
از JusT iN helL
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 22
آفلاین
فلورانسو لحظه ای با فرمت به بقیه خیره شد و گفت :
-من ؟ چرا من ؟ اصن به من چ.. ؟ :worry:

که ناگهان چشم های عصبانی لرد رو دید و بقیه حرفشو خورد.
لینی که داشت از موقعیت نهایت لذت رو می برد گفت :

-ببین فلو این یه موقعیت خیلی خوبیه . تو میتونی وفاداریتو ثابت کنی تازه فک کنم اگه نجینی نخورتت و برگردی ارباب یه هدیه برات در نظر میگیره. پس بدو برو تو تالار گریفی ها نجینی رو بیار .

فلورانسو تو دلش گفت : من یا این لینی رو خفه میکنم یا اینکه این لینی رو خفه میکنم جز این دو مورد هیچ راه دیگه ای نیست.
کمی با خودش فکر کرد و ناگهان نقشه ای به ذهنش رسید که میتونست از اون وضعیت نجاتش بده.

رو به بقیه کرد و با خوشحالی و اعتماد به سقف کاذب گفت :
-من حاضرم اینکارو براتون انجام بدم اما ممکنه نتونم نجینی رو بیارم زبونشو که بلد نیستم هی فیس فیس فیسو میکنه، زورمم نمیرسه بندازمش تو گونی بیارمش ، باید یکی دیگه هم بامن بیاد . :sharti:

ملت همه زل زدن به فلورانسو با چشمانی گریان که جون مادرت مارو انتخاب نکن.
لرد که گوشه ای ایستاده بود و فکر میکرد گفت :
-خب فلاکس عایا کسی رو در نظر داری تا بره نجینی بابا رو نجات بده یا با کروشیو بفرستمت سیزده به در .

فلو من من کنان گفت :
-یکیو میشناسم که میتونه کمکمون کنه اسمش ... اسمش.. مالیه .

در اون لحظه
نگاه ملت به فلو
نگاه فلو به حضار


تصویر کوچک شده

ارزشی خونخوار
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
فلورانسو دست از تعجب کردن برمی‌داره و در حالی‌که انگشت اشاره‌شو بالا آورده، اعتراض‌کنان دهنشو باز می‌کنه و جلو میاد.

- لرد سیاه امیدوارم متوجه شده باشین کـ... عه.

جماعت اسلی بی‌توجه به فلورانسو که به دفاع از خودش دست زده بود و شجاعانه می‌خواست در مقابل مرگخواری بایسته و ایده‌ش رو پس بگیره همراه با لرد به مقصدِ گوشه‌ای از تالار به حرکت در میان و اونو همونجا تنها می‌ذارن.

- داشتم راه می‌رفتم خیر سرم.

فلورانسو دستش که باناامیدی رو هوا خشک شده بودو پایین میاره، آهی می‌کشه و به بقیه ملحق می‌شه و اگه گفتین با چی مواجه می‌شه؟ با لینی که همچنان با شور و حرارت جنبه‌های مختلف ایده‌ی نابش رو برای لرد تشریح می‌داد.

- بله ارباب وقتی جانور ناشناسی وارد تالار گریفیندور بشه اونا اصلا شک نمی‌کنن که اون کی می‌تونه باشه و حتی شاید به خاطر نجینی‌ای که از حضور تو اون تالار معذب شده از این جونور ما استقبال به عمل بیارن و جهت آروم کردنش ازش استفاده کنن.

آرامینتا که با دقت به حرفای لینی گوش می‌داد نکته‌ی نهفته تو حرفاشو تو هوا می‌گیره.

- چی؟ یعنی ممکنه نجینی اونو یه لقمه چپ کنه؟

حضار که برای اولین بار به این موضوع فکر کرده بودن با تعجبی آمیخته از ترس نگاهی به همدیگه می‌ندازن. لینی در دل سالازارو شکر می‌کنه که خودش از انجام این ماموریت معاف شده و ممدمرگخواری بی‌معطلی مشغول گشت و گذار تو مغزش می‌شه تا ببینه آیا هیچ وقت به لرد لو داده که توانایی جانورنما شدن داره یا نه!

این وسط که همه درگیری‌ـه ذهنی پیدا کردن، لرد شروع به صحبت می‌کنه.

- جون اون جونور در مقابل جون پرنسس ما کوچک‌ترین ارزشی نداره. پیکسی؟ مایلیم بدونیم که ایده‌ی شما در نهایت به کجا ختم می‌شد؟ مطمئنا ایده‌ای ناقص مطرح نکردی و کسی رو مدنظر داشتی. درسته؟

خوش‌حالی لینی به همون سرعتی که بوجود اومده بود از بین می‌ره و تته پته کنان جواب می‌ده:

- اممم چیزه ارباب ... من ... من ... اون!

انگشت اشاره‌ی لینی به کسی اشاره نمی‌کرد جز فلورانسو!




پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۳

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
اسنیپ نگاه دیگری به آگهی انداخت و موارد اضافی را کمی اصلاح کرد.

نتیجه عدم حضور برای اعضای گریفندور=کسر 100 امتیاز به همراه یک هفته مجازات برای تک تک متخلفین
نتیجه عدم حضور برای اعضای هفلپاف=کسر 50 امتیاز و یک شب بازداشت
نتیجه عدم حضور برای اعضای رونکلا=کسر 20 امتیاز تنها

اسنیپ بار دیگر موارد را از نظر گذراند و طرح کلی از یک لبخند روی لب هایش نشست که البته بلافاصله از روی لبهایش پرید.
- هوم؟ما اینجا چیکار می کنیم زاغی؟تا پست مورگانا یادمه تو تالار بودیم.کی از تالار اومدیم بیرون؟

طبیعی بود که زاغی هم ایده ای نداشت.در نتیجه بعد از نگاهی که میانشان رد و بدل شد هر دو به این نتیجه رسیدند وقت بازگشت به تالار اسلیترین فرا رسیده است.

دقایقی بعد- تالار خصوصی اسلیترین

درب تالار با شدت گشوده شد و اسنیپ هنوز یک پایش را بیشتر داخل تالار نگذاشته پروفسور بازیش گل کرد.
- چه خبره این وقت شب اینجا تجمع کردین؟مگه نگفتم تجمع های بیشتر از سه نفر تو مدرسه ممنوعه؟هوم؟نگفتم؟مال کتاب هفتم بود؟ آره پس...کی منو فرستاد بیرون تالار؟ من که تا دو سه تا پست قبل همینجا بودم...50 امتیاز از گریفندور کم میشه!در ضمن برای چی هنوز تا این وقت شب بیدارین و دارین اینجا پرسه می زنین؟20 امتیازم از هافل کم میشه...

هکتور ابتدا صبر کرد تا اسنیپ 20 امتیاز هم به خاطر کوتاهی پست آرامینتا از ریونکلا کم کند سپس گفت:
- پروفسور الان ما داخل تالاریم فکر نکنم هیچ قانونی بگه این وقت شب باید خواب باشیما.

- با من مخالفت کردی هکتور؟ 30 امتیاز دیگه از گریفندور کم میشه.هیچ قانونی اینو نگفته من گفتم.پس 20 امتیاز دیگه هم از هافلپاف کم میشه.

در همان لحظه که ملت اسلی به خاطر نمراتی که گروه های دیگر هاگوارتز به سرعت از دست می دادند از خوشحالی در پوست نمی گنجدیدند لینی در حال تاب خوردن از روی چلچراغ میان تالار با شوق و ذوق گفت:
- پروفسور وقتی شما رفته بودین آگهی بچسبونین من یه تنهایی مشکلو حل کردم و قرار شد یکی از ما شکل یه جانور بشه بره تالار گریفندور تا نجینی رو بیاره.به خاطر این ایده بهم نمره نمیدین؟

فلورانسو:








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.