هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۰:۲۰ جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۹
#25

الکساندر پردفوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۰۵ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از دست رفته کسی که با الکس کل کل کنه! :دی
گروه:
مـاگـل
پیام: 152
آفلاین
سگ سه سر همزمان با هر سه سرش غرش کر کننده ای کرد و با 3 جفت چشم با ولع به ترورس نگاه کرد .

ترورس در حالی که اینجوری شده بود و میلرزید گفت :

- اااین ااااز کککجا پپپپپیداش شششد . . . ؟! مممامان ! کککمک !

در همین حال . . .

لینی : روونا ! آخه نمیتونه که غیب شده باشه !

روونا : چقدر بهش گفتم نره جایی ! حالا ببین چی شد ؟! ما رفتیم زمان ظهور ولدک پس از مرگش و ترورس گم شد ! نکنه بره همون اتاقه طبقه سوم و با سگ سه سر هاگرید رو به رو شه !

لونا : آره بهتره بریم اون جا !

گابر : مــــــــامان ! بوهــــــو ! یعنی دیگه نمیتونیم به زمان حال برگردیم ؟!

روونا : حالا تو گریه نکن این وسط ! فعلا باید بریم دنبال ترورس . ممکنه تو وضعیت خطرناکی گیر افتاده باشه ! چرا به من زل زدین ؟! بریم دیه !

در همان حال ترورس داشت توبه میکرد !

- خدایا ببخشید اگه بچه بدی بودم و بیناموسی کردم و . . .

در همین لحظه سگ سه سر با سر وسطیش جلو آمد تا ترورس را بخورد .

شترق !

ناگهان در با صدای بلندی منفجر شد و روونا و بقیه وارد شدن .

- ریداکتو !

سگ سه سر به عقب پرت شد . ترورس گفت :

- روونا ! تو گولاخ ترین ناظر دنیایی !

روونا : تو یکی خفه شو که بعدا خدمتت میرسم ! لینی یه فلوتی چیزی ظاهر کن و بزن تا این سگه خوابش ببره !


"Only Raven"


Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۹
#24

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
ترورس با خوش حالی در راهروهای هاگوارتز در حال قدم زدن بود و هر از گاهی سرش را داخل کلاسی میکرد ، بلکه بتواند چیز جالبی بدست آورد.

در گوشه ای دیگر:

روونا نگاهی به اطراف انداخت و گفت: پس ترورس کو؟

بقیه نیز اطراف را نگاه کردند ولی ترورس را ندیدند.

لونا با عصبانیت گفت: حالا چی کار کنیم؟ بدون اونکه نمیتونیم بریم!

- واااااااای بالاخره این ترورس کار خودشو کرد.

ماریه تا به دیوار تکیه داد و گفت: حالا از کجا میتونیم پیداش کنیم؟

روونا چماغی را از درون ردایش بیرون آورد و گفت: همین اطرافو میگردیم ، پیداش کردیم که کردیم ، نکردیمم میریم!

چشم های همه با دیدن چماغ لحظه ای توقف کرد و سپس همگی برای پیدا کردن ترورس از آنجا دور شدند.

دقایقی بعد:

لینی نفس نفس زنان در حالی که همراه لونا به بقیه می پیوست گفت: اونورم نبود.

ماریه تا هم سرش را به نشانه ی موافقت تکان داد و گفت: اینورم نبود.

روونا کمی فکر کرد و گفت: نوبت کی بود؟

ماریه انگشتان دستش را شمرد و گفت: ترورس انداخت ، بعدش لونا و لینی ، حالا تویی بعدشم منم!

روونا سریع تاس را برداشت و گفت: خوبه تاس میندازیم میریم دیگه. اونم هر گوشه ای باشه با ما میاد چون اون موقع هم که شما بازی رو شروع کردین ما در خواب خوش بودیم.

- خیله خب بنداز دیگه.

روونا تاس را انداخت ، لحظه ای همه چیز ثابت ماند اما لحظه ای دیگر همه چیز شروع به چرخش کرد و لحظه ای بعد ( اینا همش تو 3 ثانیه بود! ) وسط سرسرا ظاهر شدند.

لونا کارتی را که درون جعبه بیرون آمده بود را برداشت و شروع به خواندن آن کرد: « اولین ظهور لرد ، بعد از نابود شدن »

همه نگاهی به هم انداختند و با تعجب به نوشته ی روی کارت خیره شدند.

گوشه ای دیگر:

ترورس با صدای پارس بلندی از جا پرید و به اطرافش نگاهی انداخت. با شنیدن صدای پارس دیگری تازه متوجه اطرافش شد. سگ سه سر ، در مقابل او ایستاده بود و فاصله ی چندانی با ترورس نداشت.




Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۸ شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۹
#23

الکساندر پردفوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۰۵ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از دست رفته کسی که با الکس کل کل کنه! :دی
گروه:
مـاگـل
پیام: 152
آفلاین
ترورس : باشه بریم . روونا میشه راهو نشونمون بدی ؟

روونا : خیله خب ، از این طرف . دنبالم بیاین .

لینی و لونا و ماریه تا : نه !

روونا برگشت و گفت : ببخشید ؟

لونا گفت : اِ . . . چیزه . . . آخه ما . . . میترسیم !

- شما غلط میکنین میترسین ! خـــــــاک بر سرتون ! خـــــــاک بر سرتون ! خجالت داره ! اصلا شما چرا اومدین ؟! چه جوری روتون میشه تو روی من نگا کنین ؟! خـــــــاک . . .

لینی : باب تو هم انقدر خاک خاک نکن دیه ! ناظر باید گولاخ باشه ! اصلا تو بگو ، ما با چی میخوایم باسیلیسکو بکشیم ؟! هان ؟ هان ؟

روونا : خب اینم حرفیه ! خـــــــاک بر سرم !

لونا : یه فکری ! بریم اتاق دامبلدور . . .

- الآن که دامبلدور مدیر نیست !

- . . . خب باب ! حالا فرقی نداره ! بریم اتاق مدیر و کلاه گروهبندی رو ازش بگیریم . بعد بریم تو تالار گریف و کلاه رو بدیم به یکی از گریفیندوریای خیلی گولاخ و خیلی شجاع و خیلی خوش تیپ ( ! ) و بهش بگیم : « شمشیر گریفیندور رو برامون در بیار » بعد بریم با شمشیر گریف باسیلیسکو بکشیم !

روونا : خب اگه پسره نتونست شمشیرو از کلاه در بیاره چی ؟

لونا : هیچی همگی میشینیم دور همی بهش میخندیم !

روونا : دیگه بسه ! کلافه شدم دیگه ! اصلا همون زمان حال بهتر بود . ماریه تا ! زود جعبه رو بردار . باید سعی کنیم به زمان حال برگردیم .

پنج دقیقه بعد . . .

ترورس با خود فکر کرد : چه بد شد ! اینا میخوان برگردن به زمان حال ! این روونا چقدر زد حاله ها ! ولی من میخوام ماجراجویی کنم ! بهتره تا اینا سرشون به جعبه گرمه من جیم بشم . . .


"Only Raven"


Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۴ یکشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۹
#22

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۱۱ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
از ل مزل زوزولـه .. گاو حسن سوسولـه!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 553
آفلاین
ادامه داستان:

گابریل که تازه از موج حرکت در زمان بیرون آمده بود گفت:
- شدیدا احساس خطر می کنم، بهتره بازی رو ادامه بدیم !
و تاس را از دست لونا قاپ زد. ترورس که در این موقعیت اسف بار، ماجراجویی ش گل کرده بود، با دست مانع گابریل شد:
- نه! ایندفعه موضوع جدیه. بزارین یه دور این اطراف بزنیم؛ شاید یه چیزی دستگیرمون شد. شاید تونستیم خودمون تالارو ببندیم، قبل از اینکه به زمان عله برسیم !

لونا کمی سرش را خاراند، چشمانش را نازک کرد و رو به بقیه گفت:
- فکر می کنم حق با ترورس باشه. شاید بتونیم جلوی تام ریدلو بگیریم، قبل از اینکه بزرگ شه و.. چیه؟ چرا همتون اینجوری منو نگاه می کنین؟ ترورس؟

- آخه میدونی چیه لونا؟ این اولین باره که یکی از من حمایت می کنه. بعلاوه الان که دارم فکرشو می کنم می بینم عله دوبار مرد و زنده شد تا تونست اربابو شکست بده. حالا تو انتظار داری که ما با یه گروه که 80 درصدشم دخترن بریم و بقول روونا هشتبلکوش کنیم؟ راستی نظر تو چیه روونا ؟

- روونا؟ روونا کجاس؟
- ای بابا حتما دوباره رفته بخوابه. این دختر چشه؟ چرا همیشه از زیر کارا در میره؟

- نه لونا جان، اشتباه نکن. این سیاستشه وقتی من و تو ناظر بودیم یادته؟ چه حرفایی می زد ؟ چه پستای قشنگی! ولی فقط می خواست نشون بده که تالار نیازی به ناظر نداره. به هدفشم رسید، منو تورو بیرون کرد، خودش شد ناظر! الانم که ناظر شده به هیچ کدوم از وظایفش عمل نمیکنه. یه هفته و نیم گذشته اما هنوز یه پستم نزده، بعدشم هی ملتو ترغیب به پستیدن می کنه! اَه، چندش !!!

- آره بات موافقم. ما باید حقمونو از ازش بگیریم.

- بابا یکم نفس بکشین !

ماریه تا هنوز رنگ و رو رفته بود. اما با این حال رو دو پایش راست ایستاده بود و سعی در جدا کردن آنها از یکدیگر داشت.

- فکر نمی کنم اینجا و این زمان، زمان و مکان مناسبی برای بحث کردن سر این موضوع باشه. همینطور فکر نمی کنم که یک طرفه به قاضی رفتن شما هم کار دُرُس..
- حاشا نکن ماریه تا ! خودتم میدونی که حقیقته. حقیقت تلخه ، چه میشه کرد؟


ماریه تا که دیگر از سر عصبانیت سرخ شده بود دهانش را که برای فریاد زدن سر لینی باز کرده بود، با باز شدن در بست.

- شما که هنوز اینجا وایسادین. در مورد چی بحث می کنین ؟ زود باشین باید بریم. من رد باسیلیسکو زدم. یه جایی تو لوله های جنوبی قلع.. صبر کن ببینم، اینجا چه خبره؟ لینی؟ لونا؟ چتونه؟ چرا مردمکاتون گشاد شده؟ اینجا که نور کافی هست.

نیست؟ لوموس ماکسیمان. الو؟ با شمام؟ ماریه تا اینجا چه اتفاقی افتاده؟ میشه یکی لطفا توضیح بده اینجا چه خبره؟

و این ترورس بود که آرزوی روونا را برآورده می کرد: هیچی بابا دعواشون شده.

- آخه سر چی ؟ تو این موقعیت؟
- سر چی نه ! بگو سر کی. سر تو؛ اینا فکر می کنن تو یه دختر نق نقوی الاف و بیکار هستی که عرضه اداره کردن یه تاپیکو هم نداره چه برسه به یه تالار. و همینطور اینکه با دغل بازی به اینجا رسیدی !

روونا سمت نگاهش را از ترورس به سمت لینی، لونا و ماریه تا تغییر داد و بعد.. ریداکتو !

لینی، لونا و ماریه تا در هوا به سمت دیوار پرواز کردند و پس از بازتاب روی زمین لندینگ کردند. همه با ناباوری از لب های روونا آویزان شده و او را می نگریستند که از سر خشم، آواتارش به لرد سیاه تغییر شکل یافته بود.
ترورس دندان بر سر جگر معلق وا نگذاشت و گفت: ماریه تا رو دیگه چرا ..

اما با صحبت کردن روونا، ترورس ناکام ماند: معذرت می خوام بچه ها، مجبور شدم این کارو انجام بدم، باید از خواب بیدار می شدین.
- ها؟ چی ؟ من کی هستم ؟ تو کی هستی؟ اینجا کجاس؟

- متاسفانه شما تحت طلسم فرمان بودین. این دام ولدمورته؛ می گرده ببینه کجا نقطه کوری از کدورت هست تا بتونه پیشرفتش بده و دشمناشو بجون هم بندازه.
اَه، ببینین چقدر وقت از دست دادیم! باید سریعتر بریم؛ تاریخ هاگوارتز میگه توی همین زمان کسانی بودن که تونستن تالارو ببندن و نسل کشی ماگل زاده ها رو موقتا متوقف کنن. طبق محاسبات من، اون اشخاص ماییم و فکر میکنم بدونم چطور میشه جلوشو گرفت.

زود باشین، باید سریعتر بریم..

آفرین. ادامه بدین..


»»» ارزشـی متفکــر «««
.
.
.

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم!
شد..شد! اگر نشد دهنم را عوض کنم!!

I have updated a new yahoo account, plz add the last one!


Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ جمعه ۲۷ فروردین ۱۳۸۹
#21

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
لحظه ای بعد خود را در تالار بزرگی یافتند. ترورس ، لینی و لونا با تعحب نگاهی به اطرافشان انداختند. به نظر آشنا می آمد ...

ترورس خنده ای کرد و گفت: دیدی چیزی نبود؟ فقط جامونو تغییر داد. واو ازش خیلی استفاده ها میشه کرد. لحظه ی پیش تالار بودیم الانم تالار اصلی هستیم. واو ...

لونا نیز به تایید از ترورش گفت: آره درسته. ینی هر وقت بخوایم هر جا بخوایم میتونیم بریم؟ هوووم چه جعبه ی جالبی.

لینی جمله ی لونا را تصحیح کرد و گفت: البت هرجا بخوایم نه! دیدی که خودش خود به خود آوردمون اینجا.

ترورس تاس را برداشت و گفت: شاید هرکدوم از عددای تاسه معنی یه مکانو میدن فقط باید امتحانش کنیم. هوووم؟

اما ناگهان توجه همه به کارتی که ناگهان از درون حلقه ی وسط جعبه بیرون آمد و نمایان شد جلب شد.

لینی دستش را دراز کرد تا کارت را بردارد و روی آن را بخواند اما لونا بلافاصله جلوی او را گرفت و گفت: بذار ترورس که تاس انداخت اینکارو کنه.

ترورس کارت را برداشت و بلند از روی آن خواند:

" نگران نباشید!"

ترورس با خواندن این جمله نگاهی به لینی و لونا انداخت و ادامه داد:

" شما وارد زمانی از دوران قدیم هاگوارتز شده اید که اتفاق خاصی در آن نیفتاده است. اما ممکن است دفعه ی بعد خطرناک باشد. نفر بعدی میتواند تاس بیندازد یا میتوانید گشتی در هاگوارتز در سال 19800 بیندازید."

هر سه با نگرانی به اطراف خود خیره شدند.

- الان چه سالیه؟
- 2010.

لینی بلافاصله تاس را برداشت و گفت: باید زودتر بریم از اینجا.

ترورس تاس را از دستان لینی قاپید و گفت: برو بابا! این فرصت طلایی رو از دست بدیم؟ میتونیم یه گشتی این اطراف بزنیم و اطلاعات جمع کنیم.

لونا سریع گفت: لینی تاسو بنداز.

لینی تاس را دوباره از دست ترورس گرفت و قبل از اینکه کسی مانعش شود دوباره آن را انداخت. مهره ای به آرامی از کنار تخته بیرون آمد و به تعداد شماره ی تاس جلو رفت و درست بر روی خانه ای با یک افعی بزرگ قرار گفت.

چند دقیقه بعد:

گروهی از افراد مدرسه با عجله در حالی که شخصی را که بر روی تختی خوابیده بود را میکشیدند از رو به روی آن سه ظاهر شدند. روی تخت را پارچه ای پوشانده بودند و زنی گریه کنان بلند فریاد میکشید و مردی که به نظر همسرش می آمد نیز آرام آرام در کنار همسرش راه میرفت و او نیز به آرامی اشک میریخت.

لونا با ظاهر شدن دوباره ی کارتی روی صفحه ، آن را برداشت و سریع خواند:

" تالار اسرار باز شده است ... "

- بقیه شو بخون.

لونا با ترس گفت: بقیه ای نداره!

و هر سه با نگرانی به گروهی که از راهروی بقلیشان پیچیدند و رفتند خیره شدند.

ترورس آب دهانش را قورت داد و گفت: اون میرتل نبود؟




Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ جمعه ۲۷ فروردین ۱۳۸۹
#20

ماریه تا اجکامب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۳ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۴۴ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶
از ...........
گروه:
مـاگـل
پیام: 275
آفلاین
ناگهان تالار که تا چند لحظه پیش در سکوت بود شروع به لرزیدن کرد.
لونا به سمت جعبه ی جواهراتش پرید که در اثر لرزه در حال افتادن از
میز بود.با گرفتن جعبه خیالش راحت شد.

لینی فریاد زد : ــــــــــــرورس
ترورس :

بلاخره تالار از حرکت ایستاد و همه چیز اروم گرفت.
ماریه تا اولین کسی بود که از خوابگاه بیرون پرید،قیافه اش از ترس سفید شده بود.
بعد از او ملت هم از جایشان بلند شده بودند.

روونا گفت : چه خبره؟ اگه گذاشتین دو دقیقه بخوابیم.
لونا پیش دستی کرد و گفت : ترورس جعبه رو باز کرد.
ملت :
دزیره جیغ کوتاهی کشید که البته تا یک دقیقه ادامه داشت و اگر
ماریه تا با طلسم صدا خفه کن ساکتش نمی کرد احتمالا تا صبح
طول می کشید.

ترورس گفت : حالا هم که اتفلقی نیفتاده فقط یه لرزش کوچولو
بود،همین.بهتره همه بریم بخوابیم که فردا صبح کلی کار داریم.
و خودش راه افتاد تا به سمت خوابگاه برود که با جیغ ماریه تا متوقف
شد.

دیگه چی شده؟
لوستر سر جاش نیست.
یعنی چی سر جاش نیست؟آخه مگه میشه نباشه.لوستر به اون
بزرگی به درد کی میخوره؟
ماریه تا که عصبی شده بود گفت : چشاتو باز کن ببین نیست.
حق با او بود.

ناگهان لونا گفت : عکسهامون،عکس هایی که دسته جمعی
انداختیم به دیوار نیستن.
لینی گفت : انگار تالار عوض شده.

روونا به سمت جعبه رفت و به بازی نگاه کرد.کلماتی در حال
شکل گیری بودند.
ملت دورش جمع شدند و با حیرت به بازی خیره شدند.
کلماتی پدید امدند که تکان می خوردند.
نوشته این بود:
شما به اندی سال قبل برگشتید و تا بازی را تمام نکنید
اجازه ندارید به اندی سال جلو برگردید.منتظر چیزهایی باشید
که حتی در خواب ندید.
تماس فرت

گابریل که تا ان لحظه ساکت بود با صدایی لرزان گفت:
مثل جومانجی می مونه


معصومیت قدرتی دارد که شیطان نمی تواند تصور کند


Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۰:۳۹ جمعه ۲۷ فروردین ۱۳۸۹
#19

الکساندر پردفوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۰۵ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از دست رفته کسی که با الکس کل کل کنه! :دی
گروه:
مـاگـل
پیام: 152
آفلاین
- این دیه چیه ؟

- هر چی هست خطرناکه . روشو ببین ، نوشته : « خطرناک است »

- هر چی که روش نوشته « خطرناک است » که خطرناک نیستش . شاید صاحبش نمیخواسته کسی ازش استفاده کنه !

لونا به ترورس چپ چپ نگاه کرد و گفت :

- تو اصلا میدونی چطوری از این استفاده کنی ؟ اصلا مگه میدونی چیه ؟

لینی گفت :

- دزیره ، بندازش تو سطل آشغال .

ترورس : چی بندازش تو سطل آشغال ! بدش به من دزیره ! بذار بازش کنیم ببینیم چیه .

لینی گفت : تو غلط میکنی می خوای بازش کنی ! حالا حس کنجکاوی آقا گل کرده ! بیشین بینیم باو ! مگه روشو نمیبینی ؟! خطرناک است !

- باشه بابا غلط کردم . شما جوش نیار . دزیره ، باشه بندازش تو سطل زباله !

نیمه شب ، همه در خواب ناز . . .

دزیره : خررررررررررررررپف !

لونا : خررررررررررررررپف !

لینی : خررررررررررررررپف !

ماریه تا : خرررررررررررررررررپف !

اما ترورس : خب دیگه فکر کنم همه خوابیدن . حالا وقتشه برم سراغه او جعبه !

ترورس به آرامی و قدم قدم از خوابگاه بیرون و به اتاق زیر شیروانی رفت . او به سوی سطل زباله رفت و جعبه را در آورد .

- الآن بازش می کنم !

او جعبه را باز کرد . یک جعبه بازی بود .

- فقط یه جعبه بازیه ! اونوقت لونا و لینی بوقی می گفتن خطرناکه .

ترورس تاس های بازی را برداشت و به آنها که از جنس عاج قیمتی بودند خیره شد .

ناگهان کسی از پشت سر ترورس گفت : « داری چی کار می کنی ؟! »

- اِ لونا ! لینی !

تاس از دست ترورس به روی صفحه بازی افتاد .

- شما اینجا چی کار . . .

اما ترورس نتوانست جمله اش را تمام کند .

ناگهان همه چیز شروع به تغییر کردن کرد .


"Only Raven"


Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۹
#18

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۴۸:۱۶ سه شنبه ۵ تیر ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
زیر شیروونی،ملت در حال تمیزکاری:

گابریل در حالی که بر اثر پاک کردن گرد و غبار آینه ی شکسته ای سرفه میکرد ، نگاهی به آینه انداخت و در حین تاب دادن موهایش گفت: واو نمیدونستم حتی تو آینه شکسته هم خوشگلم.

و بلافاصله با تکان چوبدستیش آینه را سالم کرد و در جای خود آویزان کرد.

روونا با خوش حالی در کنار صندوقی قدیمی که آرم ریونکلاو هنوز هم با درخشش خاص خودش خودنمایی میکرد نشسته بود و به گنجینه های قدیمی تالار نگاه میکرد.

لونا نیز در گوشه ای دیگر چراغی را که دارای نوکی دراز و به حالت زیبا و طلایی رنگی بود را بالا گرفت و گفت: چه قد قشنگه نه؟ میتونم به عنوان جعبه جواهراتم استفاده کنم ، اون چراغ قبلیه داشت واسم خسته کننده میشد.

ماریه تا که کوچک ترین نگاهی به وسیله ی در دست لونا نکرده بود با تعجب پرسید: تو جواهراتو توی چراغ میذاری؟

لینی بلافاصله گفت: آره بابا این عادتشه. صبر کن ببینم این چراغه قیافه ش خیلی آشناس. فک کنم تو یه کتاب داستان کودکان دیده بودمش.

ماریه تا اینبار سرش را بالا آورد و با دیدن چراغ فریاد کشید: غول چراغ جادو!

سر همه ی ملت ریونی به طور اتوماتیکوار به سمت چراغ در دست لونا چرخید.

گابر با شیطنت گفت: اوه آره ، لونا بدش به من!

لونا بلافاصله چراغ را از دست گابر دور کرد و گفت: غول چراغ جادو چیه؟

گابر که هنوز سعی در قاپیدن چراغ داشت گفت: هیچی تو کتاب خوندم اگه اونو لمسش کنی یه غول میاد بیرون و صاحبشو میکشه.

لونا که احساس خطر کرده بود گفت: باشه واسه تو.

و دستش را دراز کرد تا آن را به گابر بدهد اما لینی جلوی او را گرفت و گفت: نه لونا غوله سه تا آرزوتو برآورده میکنه.

- نه نمیشه من آرزو نمیخوام ، من جا جواهراتی میخوام.

ترورس قبل از اینکه کسی بتواند جلویش را بگیرد چراغ را قاپید و شروع به لمس کردن آن کرد.

ملت:ماااااااع

- تقلبیه؟

- مال خودمه! جعبه جواهرات خودمه!

ترورس با ناراحتی چراغ را به دست لونا برگرداند و گفت: میدونستم الکیه مال خودت باشه! اینا مال داستانای مشنگاس.

لونا با خوش حالی چراغش را گرفت و قبل از اینکه کس دیگری قصد امتحان کردن آن را داشته باشد از اتاق خارج شد و رفت.

در این میان دزیره در گوشه ای نشسته بود و به چیزی خیره شده بود.

- تو داری به چی نگاه میکنی؟

دزیره ابتدا به جعبه ای مستطیل شکل و باریک که جلویش قرار داشت شاره ای کرد و سپس به نوشته ی روی آن.

" خطرناک است!"

--------------------------------

سوژه: دزیره که همراه با بقیه ی ریونیا در حال تمیز کردن زیر شیروونی بود جعبه ای رو پیدا میکنه که مربوط به یه بازی قدیمی میشه و روش نوشته خطرناک است.
باید طوری ادامه بدین که ملت تصمیم میگیرن بازیه رو شروع کنن و بلافاصله با انداختن اولین تاس همه چیز تغییر میکنه و به زمان های گذشته ی هاگ بر میگردن و اتفاقای دیه! بقیه با شما ...


Only Raven !


تصویر کوچک شده


اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۲ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۸
#17

کاساندرا تریلانی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۵ یکشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۵۶ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۱
گروه:
مـاگـل
پیام: 229
آفلاین
سحر، توی دستشویی

برودریک: بردار شما باید به یاد داشته باشید که سحر مال من است که می خواهم در آن راز و نیاز کنم. شوخی با ناموس مردم کار درستی نیست. بهتر است موضوع را عوض کنید.


بامداد، توی دستشویی

تروس: مامانـــــ اوهو...اوعق

برودریک: این جوشانده را بخور شاید که حالت به از این شد که هستی.

کاساندرا: حالا چی خورده؟

نجینی: مسواکش رو خوب نشسته بود. دیروز که زمین می شسته، شیرموزی شده بود.

کاساندرا: اوه چه رمانتیک!


همان لحظه، خوابگاه مدیران

هوکی: کوییرل جون نه نه ات بلند شو. کوییرل.

کوییرل: خر پف هن هن غون غون... اممم چته بوقی؟

هوکی: من می خوام تا صبح ناظر بشم.

کوییرل: چقدر تو احمقی! حالا کجا می خوای ناظر بشی؟

هوکی: راونکلاو!


سر سفره صبحونه

لونا: داره صبحونه می خوره. وسط غذا خوردن حرف نمی زنن.
لینی: داره صبحونه می خوره. وسط غذا خوردن حرف نمی زنن.
کاساندرا: داره صبحونه می خوره. وسط غذا خوردن حرف نمی زنن.
تروس: داره صبحونه می خوره. وسط غذا خوردن حرف نمی زنن.
نجینی: داره صبحونه می خوره. وسط غذا خوردن حرف نمی زنن.
برودریک: داره صبحونه می خوره. وسط غذا خوردن حرف نمی زنن.
[این پست کاملا دارای ارزش فرهنگی بوده و حرف نزدن سر سفره را آموزش می دهد.]
آرنولد: داره صبحونه می خوره و تلویزیون هم نگاه می کنه.
[این حرکت غیر بهداشتی بوده و ممکن است فرد اشتباها به جای لقمه اش، کنترل تلویزیون را قورت دهد.]
هوکی: و این جن هم صبحونه نمی خوره. منتظره یک فرصته که حرف بزنه!


ناگهان با اشاره هوکی بیست مامور ویژه می ریزن توی تالار و به علاوه یک گاز اشک آور در وسط سفره!

کاساندرا: چه بد...گاز اشک آور افتاد وسط کاسه ی آشی!

بیست نفر تقسیم بر دو می شوند و ده نفر لونا را دستگیر می کنند و ده نفر هم لینی!

یک مامور: اون فک دختره رو بگیر، داره تکون می خوره.

مامور دیگر فک لینی رو می گیره. در نتیجه لینی لقمه اش رو نمی تونه قورت بده و می خواد خفه بشه که یک دفعه آرنولد کنترل تلویزیون رو قورت می ده و خفه می شه! لینی می بینه برای اینکه آمار کشته های راون زیاد نشه، خفه نشه بهتره!

هوکی: هممم ... خب تغییرات ناگهانی ای به وقوع پیوست ... هم اکنون در تالار استکبار چکشیسم جای دموکراسی رو گرفته ... وزیر دیکتاتور پیشین به جای ارشد های قبلی روی کار اومده ...

کاساندرا: قابل توجه که چکش اش پنبه ای است ملت.

هوکی: بله داشتم می گفتم. در ضمن تا اینجا پست من شوخی بود و حالا دیگه جدا از شوخی ما باید فکری هم به حال هاگوارتز بکنم تا هیکلی عرضه بداریم.

سرژ: منم مي‌گم بياييم يه كاري كنيم اين سرژ برگرده
كلا بچه‌ي جالبي بود!
D:

کاساندرا: چه ربطی داشت؟! ولی به هر حال تو الان دوتا پست زدی! ایول و ای لاو یو

چوچانگ: جیـــــــــــــــــــــــــــــــــغ! اینجا چه خبره؟ سرژ؟ هوکی؟ اوه من الان حیرت و هیجانم رو روی کی پیاده کنم؟ شما اجازه حذف دارید.

هوکی چوچانگ رو حذف می کنه و بلند می شه می ره روی تخت سلطنت می شینه.

هوکی: زنده باد گروه دامول!

پایان سوژه


سلام ناظر هوکی

من پیشنهاد دارم که اتاق زیر شیروانی به تاپیکی مختص سوژه های کوتاه با موضوع اتفاقات داخلی تالار راونکلاو برای کم کردن جو محیطی تبدیل بشه.
کلا ایده جالبناکی هست که یک تاپیک مختص اینا باشه و سوژه ها تاپیک های دیگر چنین خرت و پرت هایی که در مورد تالار هست رو در خودش جا نده. همه ی این خرت و پرت ها رو می شه اینجا جمع و جور کرد.


ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۴ ۱۲:۲۵:۱۲
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۴ ۱۲:۲۹:۲۷
ویرایش شده توسط كاساندرا تريلاني در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۴ ۲۰:۳۸:۲۹

در دست ساخت ...


Re: اتاق زیر شیروانی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸
#16

ترورس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۱ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۱۸ چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹
از این سبیل ها خوف نمی کنی یابو !
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 209
آفلاین
پسران در خابگاه نسته اند و در حال کشیدن نقشه های مخوف هستند و هر کس .

برودریک: ما باید به غیر از ناظر رهبر هم برای گروه تایین بنماییم تا چشم سالازار کور دیگه این ناظران بوق زیادی نزنند!

مرلین:خوب چیزی که تابلو اگه رهبر بخوایید داشته باشید من باید رهبر شم.

هوکی که در خیالات ناظریت خودش به سر میبره میگه : ما باید این ناظز های بوقی رو بر کنار کنیم و ناظر جدید بظاریم واز اون جایی که ...

ترورس که تا الان خواب بود پارازیت داد: از کجایی که؟!!

نجینی:بخواب برادر با شما نیستیم همون بخوابی بیشترین کمک رو به جمع میکنی باب!

ترورس که زیر بار یاوه گویی های نجینی نمیره میگه:مرتکه خر من خواب نبودم زیر پوستی داشتم به شما توجه میکردم ... اهم اوهون ما باید علیه هرچی دختره تو تالار استکبار کنیم اقا بعــــــله!

مرلین:اخیه مگه چه گناهی کردن جیگرای بابا بزرگ نه نکنین !

ترورس با تعجب ادامه میده:مرلین بیخیال اها بیا نظر حاج قا برودریک رو بپرسیم شما فتواتون راجع به استکبار بر دختران و دختر بازی چیه لطفا مارو ارشاد کنید؟!!

-باید عرض کنم که دختر مثل اکسیژین میمونه برای مرد و اطتکبار بر دختر مستحبه و مارو برای رسیدن به هدف والا یاری میکنه و دختر بازی اصلا اوصول دین مرلین و واجب هست ... بعـــله برادر ترورس!

هوکی که از چرند گویی ها به ستوه امده بود گفت: از جایی که در تاریخ ثبت شده جن ها خر های بزرگی هستند من هم از این قاعله مستثنا نبودم بایدم بگم ما حتما برای براندازی نظام استکباری لینی و لونا باید به مدیران مراجعه کنیم ودهن این دو نفر رو سرویس بنماییم همین پاشیم بریم.

در همین هنگام در با صدای خوفی از جا کنده شد و لونا با چهره برافروخته در جلوی در ظاهر شد.

-بوقی های علاف شما خرید گاوید شپشید برین باید همه تالار رو با مسفاک تمیز کنید اونم بدون جادو !

- اخه خواهر من ...

- مگه نشنیدی چی گفتم تالار رو با مسفاک میشورید بعد لیس میزنید تا برق بیفته همین مگر اینکه ... ( یک تهدید بسیار بی ناموسی و گولاخ )

همه پسران مانند خرهای بار بری برای بیگاری بهسمت تالار میروند ؛ درون تالار برای هر نفر یک مسفاک گذاشته شده ولی برای یک نفر کم میاد!

لونا به شکل از خود متشکری میگه : خوب اون کی بود که راجع به خداحافظی من مشکل داشت و مسخره میکرد ها همون از اول تا اخر با ماتحتش زمین ودیوارارو میشوره بعدشم شما میاید مشقای مارو مینویسید همین!

برودریک به ارمی سرش رو کنار هوکی می برد و می گه : ای بابا پس ما کی به محضر مدیران بوقی شرف یاب شویم ؟

- بلاخره وقت ازاد گیر میارم راستی بو جنهارو میدی ها من امارتو در میارم چرا بو جن هارو میدی .

برودریک که دست و پایش را گم کرده بود به ارامی از کنار هوکی به سمت شیشه رفت تا با مسفاک داخل دستش انها را بساید.

صدای بلند لونا از داخل خوابگاه گ.ش پسران را کر کرد:درضمن اینها مسفاکای خودتونه باید با همونا دهنتون رو بشورید!

پسران :


خدا يكي ؛ زن يكي ، يكي !

"تا دنیا دنیاست ابی مال ماست / ما قهرمانیم جام تو دست ماست"







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.