هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل



در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: معجون های سیاه،افسون های سیاه
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۴
#12

گبریل دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۴۲ شنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۷:۵۹ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹
از محبت خار ها گل می شود
گروه:
مـاگـل
پیام: 143
آفلاین
ایلین که بالای سر پسرش وایستاده بود تغییرات فرزندش را مشاهد می کرد و منتظر شد تا پسرش به یک عدد دراکو مالفوی تبدیل شود؛ باشد که با پنسی مزدوج بشه و همه چی به خوبی و خوشی تموم بشه .

سیوروس اول این جوری شد بعد اونجوری شد بعد هی این جوری اونجوری شد تا بلاخر یه جوری شد ایلین هم یواش سرش اورد جلو تا از نزدیک نوع این جور رو مشاهد کن که گفت :
-یا پشمک مرلین فروش، یا تمبون اسلیترین، توکل بر نیش باسیلیسک.

ایلین در همین هین که داشت تمام اجزای بزرگان دنیای جادو گری رو قسم می داد به این فکر افتاد که این موجود جدید الخلقه رو چه جوری به جامعه تحویل بده.
چون سیوروس به ریمیکسی از دراکو با خودش تبدیل شد بود به این صورت

تصویر کوچک شده

دراکو که از خند کف زمین ولو شد بود گفت:
- مادربزرگ خواند جان دیگه کسی به پسر شوما زن نمی ده پروژه رو بیخیال شین که .......

حرف دراکو نصفه ماند چون ایلین در طی یک حرکت جهشی یه خرمن از مو های دراکو را کند به سمت پاتیل رفته و در راه پاتیل عمو پورنگ از شبکه جهانی کودک دزدیده جوشاند تا از جوشوندش به عنوان معجون جوانی در ایند استفاده کن که یهو سیوروس که در بینا بین عالم معنا و عالم اینجا گیر کرده شروع به فانتزی بافتن می کن :
- اوهای ته کلاس مامان فری مو فرفری گوش کن که داریم در بار معجون مخصوص بزرگ ترین جادوگر تاریک جهان یعنی همان
he-who- has-no nose .......

و هنوز جمله منحوسی منقوسی ممدوسه ممنوعه he-who- has-no nose از دهنش خارج نشد که لرد سیاه برای سفارش معجونی یهو وسط خانه ظاهر می شه و ایلین و دراکو رسما به این شکل در میان


[Steve Jobs]
Ooh, everybody knows Windows bit off apple

[Bill Gates]
I tripled the profits on a PC

[Steve Jobs]
All the people with the power to create use an apple!

[Bill Gates]
And people with jobs use a PC

[Steve Jobs]
You know I bet they made this beat on an apple

[Bill Gates]
Nope, Fruity Loops, PC

[Steve Jobs]
You will never, ever catch a virus on an apple

[Bill Gates]
Well you could still afford a doctor if you bought a PC



پاسخ به: معجون های سیاه،افسون های سیاه
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۴
#11

ورونیکا اسمتلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۳ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۵ دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰
از خودشون گفتن ...
گروه:
مـاگـل
پیام: 200
آفلاین
- من بابام رو می خوام!

دراکو با چشمانی خیس و کله ای از ته تراشیده شده در طول تالار اسلیترین می دوید و فریاد می زد. پشت سر او آیلین دست به کمر و مجهز به ملاقه بر فراز پاتیلش ایستاده بود و معجون تیره رنگ را هم می زد:
- این قده وق نزن بچه! بیا این ملاقه رو بگیر یه چند دور بچرخون بلکه بخت تو هم واشه.
- نمی خوام! نمی خوام...من موهام رو می خوام.
-اییش... تو هم واس یه قدمی واسه پدر خونده عزیزتر از جانت بر می داشتی دیگه! حالا هم بیا یه دو دقیقه این معجون رو هم بزن که من از کت و کول افتادم. خدا رو چه دیدی! شاید یکی هم اومد شناسه پانسی پارکینسون رو برداشت و ... دراکو مگه نمی خواستی سردرت خوب بشه؟

دراکو که از تغییر ناگهانی مادربزرگ خوانده اش تعجب کرده بود، سرش را بالا آورد و کاملا نا خودآگاه دست از گریه برداشت. سیوروس در آستانه در ایستاده و در هر دستش چند کیسه مواد اولیه معجون سازی بود و با نگاهی که به مادرش می گفت (( واسه من بی نوا چه خوابی دیدی آخه؟ )) خیره مانده بود.

سیوروس هر چه قدر که به والده مکرمه اش خیره شد نتیجه ای نگرفت و سرانجام سرش به سمت دراکو و برگدانهوییبا صحنه ای غریب و مضحک رو به رو شد و گفت:
-کی کچلت کرده دراکو؟!
- این روزگار...این پاتر بی اصل و نصب...این موشهای فاضلابی که معلوم نیست از کجا میان تو خونه آدم!

سیوروس:

- از اون لحاظ؟ خب از اون لحاظ ... ننه جون که گفت هنوز یکی دو شماره با کچل فاصله دارم!راستی اصلا من...من...من، موهام رو می خوام!
- این بچه هم که...آخ!

آیلین با ملاقه بالای سر پسرش ایستاد و با چشمانی اشکبار و کاسه ای پر از معجون مرکب او را نگریست. سپس آرام به روی سیوروس نیمه بی هوش خم شد و محتویات کاسه را در دهان پسرش خالی کرد.
- واسه خاطر خودت تاج الملوک مامان.


be happy


پاسخ به: معجون های سیاه،افسون های سیاه
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۴
#10

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۳ یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۰ پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲
از از تالار اسلیترین
گروه:
مـاگـل
پیام: 124
آفلاین
- مشکل ما قیافه است،درسته؟...

آیلین در این فکر غرق شده بود که صدایی اورا از جا پراند.
-مامان بزرگ اینجا چیکار میکنی؟بابام کجاست؟

آیلین به دراکو مالفوی جوان نگاه کرد.قد بلند و موهای بور و بینی زیبای دراکو هر ساحره ای را جذب خود میکرد.
اما چه معجونی میتوانست سیوروس را شبیه پسرخوانده اش کند؟
درسته معجون شبیه سازی تنها راه حل ممکن بود.
-مامان بزرگ چیزی شده چرا نیم ساعته اینجوری به من زل زدین؟

آیلین که تازه به خودش آمده بود و در دل به خودش برای اختراع معجون شبیه سازی آفرین میگفت از جایش بلند شد.
-نه دراکو مشکلی پیش نیومده.بابات بیرونه بیا تا برمیگرده کمکم کن یه معجونی رو بسازم.
-چه معجونی مامان بزرگ؟نکنه میخوای یه معجون درست کنی رودولف رو از جزایر بالاک برگردونه؟
-چی ؟ رودولف کیلو چنده دراکو؟ولش کن این رودولف رو!بیا معجونت رو بساز بچه!

دراکو که کم مونده بود با یادآوری رودولف اشکش سرازیر شود به سمت تنها پاتیلی که سالم مانده بود رفت.
-حالا مواد لازم این معجون چیه؟میخواین باهاش چیکار کنین؟
-پس میخوای کمکم کنی دراکو؟
-البته مامان بزرگ!
-افرین نوه خوبم!من که یه کاری نمیکنم تو صدمه ببینی!


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۰ ۲۰:۴۱:۳۲

تصویر کوچک شده


پاسخ به: معجون های سیاه،افسون های سیاه
پیام زده شده در: ۱۸:۲۷ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۴
#9

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
سلام
این یه سوژه جدید برای شروع این تایپیک هستش.
لطفا ادامه اش بدین.
خلاصه داستان در همین رول که قسمت اول داستانه نوشته شده.
فقط تنها کاری که باید انجام داد اینه که بااستفاده از خلاقیت وقدرت ذهن مبحث افسون ها ومعجون ها(به خصوص معجون ها)رو وارد سوژه مون کنیم .
معجون سازی میتونه به هر قسمتی از داستان ربط پیدا کنه و تنها کافیه دلیلی خلاقانه برای اون داشته باشید.
درباره ورد سازی هم که هرجایی از داستان که توانش هست ورد اختراعیتون رو بنویسید.

****************************************
دود سبزی تمام فضای دخمه رو پر کرده.اما ایلین دست برچانه همچنان بی حرکت روی کاناپه نشسته و در اندیشه ای دووووووووور دست غرق شده وبا نگاه عاقل اندر سفیهی زل زده به افق.
در جلوی چشم ایلین خاطرات مدت ها پیش تداعی میشه...
((... ـ نههههههههههههههه!!ایلین!منو نکش!
...ـ توبیاس اسنیپ! بمیر مشنگ زاده کثیف!بمیییییییییییر!!! ))
ایلین سرشو تکون میده و میفهمه که خاطره رو اشتباهی اومده پس میره به عقب تر...
((...ـ توبیاس؟توبیااااااس؟بدو بیا این بچه رو بگیر داره روغن موتور جارو رو میخوره!من دستم بنده!
...ـ سیوروس!اون روغن موتورو بزار زمین بچه!اَخه!میکروب داره!... ))
ایلین دوباره سرشو تکون میده ودوباره متوجه میشه خاطره رو اشتباهی اومده.
وباری دیگر در اندیشه فرو میره و بلاخره خاطره ای رو که میخواد پیدا میکنه...
((...ـ مادمازل ایلین...بامن ازدواج میکنید؟... ))
که ناگهان!
ـ بووووووووووووووووووووومممممممم!!!!!!
ایلین باصدای انفجار از جا میپره و تازه متوجه اطرافش میشه.
بوی گندی شبیه بوی جوراب تمام فضارو پر کرده وهمراه اون همه جارو دود فرا گرفته.
ایلین غرولند کنان بلند میشه و به سمت جایی که پاتیل معجون تازه اختراعیشو به نام (کالبد خالی)رو بار گذاشته حرکت میکنه تاببینه چه بلایی به سر معجون اومده(البته اگه معجونی وجود داشته باشه!)
و طبق انتظاری که داره همون اتفاق 10 دفعه پیش افتاده.پس تمام اون چیزی که از (پاتیل)باقی مونده رو یعنی یه تیکه فلز کج وکوله رو برمیداره و به طرف گوشه اتاق که ده تا پاتیل منفجر شده قبلی دراونجا انبار شدن پرت میکنه.
برای ایلین هم واقعا عجیبه.تاحالا سابقه نداشت بخواد در معجون هاش انفجاری رخ بده چه برسه به ده بار انفجار به طوری که ازپاتیل حتی چیزی نمونه!
ولی میدونست فکرش مشغوله.انگار نزدیک ترین کسی که داشت درخواستشو رد کرده باشه.
خب قطعا اون کی میتونست باشه؟کی به جز سیوروس به ایلین نزدیک تر بود؟
ایلین در حالی که درتفکر بود با یک دست درحال جمع کردن خورده تیکه های پاتیل بود وبا چشمانش بی هدف دستور ساخت معجون اختراعی اش که بادست خط کشیده خودش نوشته شده بود میخوند.
((چشم خشک شده اباریمون 2 جفت
جیغ یک افسون شده طلسم اِلف کانگلاتا(جن منجمد شده) 1 یک شیشه
پوست تنه زیرین یک درخت کتک زن
سیاهرگ قلب یک سانتور
بخار تقطیر شده نفس یک دیوانه ساز
اب دریاچه سیاه یک بتری
نفرینِ نابودی(نوعی افسون سیاه) یک بار
سفیده تخم عقرب یک قاشق))
اما بااینکه این معجون خودش بود اما از چیزی که میخوند هیچی نمیفهمید.
ـ مادر؟مادرررررررررر؟؟
این صدای سیوروس بود
سیو با تعجب چشمش رو دور اتاق چرخوند تا اونکه به مادرش رسید.
ـ اژدها حمله کرده بود مادر؟
ـ نه بابا اژدها کجا بود!
ـ پس چه بلایی سر اینجا اومده؟
ـ هیچی معجونم ترکید.
سیو با شک به مادرش نگاهی انداخت و گفت:
ـ شوخی نکن.
ـ من باتو شوخی دارم؟
ـ پس مگه چن بار ترکوندی؟
ـ تعداد انفجار ها زیاد نبود.فکر کنم فقط 10،12 بار.
ـ اممم...اهان.
ایلین سپس به تمیز کردن میز ادامه داد و درهمان حال باحالت معنا داری به سیو نگاه میکرد.
سیو:
ایلین:
سیو که متوجه منظور مادرش شده بود به سرعت جلو رفت و در حالی که تند تند وسایل میز رو جابه جا میکرد گفت:
شما چرا مادر؟خودم مرتب میکنم.
ایلین لبخند رضایتمندانه ای زد و گفت:ای قربون پرنس خوش تیپم برم!
و در حالی که از انجا دور میشد گفت:فقط قربون دستت کارت تموم شد برو یه چن تا برام پاتیل بخر.هیچ پاتیلی دیگه تو خونه نداریم.
ـ بله مادر
و سپس از اتاق بیرون رفت.
اما دوباره در اتاق باز شد و ایلین گفت:
اصن نمیخواد تمیز کنی!بیا پیش خودم بشین میخوام باهات یه کم حرف بزنم.
سیوروس که از رفتار مادرش متعجب شده بود باحالت دست از مرتب کردن کشید.
ـ باشه.
ـ حالا تا من میرم واست قهوه اماده کنم بفرما یه کم بشین خستگیت در بره پسر عزیزم!
سیو اندر رفتارات متد جدید بی سابقه مادرش در هنگی عظیم فرو رفت.
ایلین چند دقیقه بعد با فنجان قهوه ای در دست و ظرف شیرینی در دست دیگر امد و انها را جلوی او گذاشت و خودش روبه روی سیو نشست و در حالی که دستاش رو نزدیک صورتش به هم قفل کرده بود کاراگاهانه به سیو زل زد.
سیو از طرز نگاه های مادرش دو سیکلی اش جا افتاد و در حالی که سعی میکرد فرار نکنه تو ذهنش گفت:
غلط نکنم اینبار میخواد جلد پونصد و سی وهفتم کتاب (فواید ازدواج در تابستان)رو برام بخونه!یا مرلین!
ـ اشتباه فکر میکنی سیوروس!
سیوروس ازجا پرید و صرف نظر از ذهن خوانی ماهرانه مادرش تازه فهمید که اصلا یادش نبود که در ذهنش رو قفل نکرده.
ایلین سرفه ای به معنای(حواست به من باشه) کرد وسپس کتاب جدیدی رو اززیر میز بیرون اورد وگفت:
از اونجایی که من ادم تنوع طلبی هستم سیوروس،پس تصمیم گرفتم برای اینبار مطالعه تفریحی خارج از معجون سازی برای رفع خستگی کتاب جدیدی رو تهیه کنم که حتما خوشت میاد.
ـ جدی میگی مادر؟خوشحالم که موضوع رو عوض کردی!
ایلین لبخندی زد و گفت:ولی نه چندان...
کلمه (نه چندان)کمی سیو را به این فکر واداشت که احتمالا(باز هم همان لیوان خواهد بود وهمان نوشیدنی کره ای!).
ـ خوب مادر،حالا اسم کتاب چیه؟
ـ فواید ازدواج در مرداد ماه!
ـ
ـ میبینی مادرت چقدر تنوع طلبه؟
سوروس همچنان:
و پس از چند ثانیه دیگر پوکر فیس:
ـ بله...مادر... متفاوته.اصن تفاوت موج میزنه!
ایلین لبخند رضایتمندانه ای زد وشروع کرد به خواندن کتاب:
جادوگران دانشمند همواره بر این عقیده هستند که ازدواج در ماه مرداد میتواند در زندگی خوب جوانان تاثیراتی ویژه و مفید بگذارد از جمله:1-مناسب بودن اوضاع کواکب،2- افزایش تعداد دختران شایسته واصیل زاده دراین ماه،3-...
سیوروس:

3 ساعت و 33 دقیقه و 33 ثانیه بعد:
ـ ...499- فایده ضروی برای پوست،و در اخر فایده شماره500- کاهش مبلغ پیشنهادی مهریه توسط خوانواده عروس.
ایلین کتاب را بست و روی میز گذاشت و نگاهی به سیوروس انداخت.
ـ سیوروس؟
ـ
ـ تو...خوابیدی؟
سیو در همان لحظه در کسری از ثانیه:
ـ کی؟ من؟ من کی خوابیدم؟ به به!به به!عجب کتاب زیبا و سرگرم کننده ای!چه نکاتی!چه مطلبی!چه پری!چه نوکی!عجب بالی!
ـ
ـ
سیوروس همانطور که سوت میزد برخواست و در حالی که از در بیرون میرفت گفت: من میرم پاتیل بگیرم میام.
ـ پس حالا که داری میری پاتیل بخری از مغازه اون ساحره جوون بخر که تازه باز شده.
ـ مادر؟
ـ چیه؟
ـ اون مغازه جغد فروشیه نه پاتیل فروشی!
ـ عه؟...یعنی من نمیدوم کدوم مغازه پاتیل داره؟
ـ نه،ولی...
ـ برو بخر تا من برم ببینم چقد از مواد معجون مونده!
ـ باشه
سیو این رو گفت و از اونجا رفت.
در همین حین ایلین موند و باری دیگر با افکارش.چیزی که بیشتر ازهمه اونو نگران میکرد این بود که سیوروس هیچ عکس العملی نسبت به تلاش های اون نشون نمیده و این واقعا براش ازار دهنده بود.
اون گذشته خوبی نداشت و بعد از ماجرای ((اون دختره مشنگ موقرمز)) قسم خورده بود که این ماجرا یکبار برای همیشه است. واز اون به بعد دیگه کسی ندید که سیو به دختری علاقه مند شده باشه.
البته ایلین این حقیقت رو هم نباید ازخودش مخفی میکرد که تاحالا هیچ دختری به سیوروس محل نذاشته.
و دلیل این چی میتونست باشه؟
در همین فکر بود که ناخود اگاه چشمش افتاد به تنها عکسی از سوروس که روی دیواربود.
ایلین همونطور که به عکس نگاه میکرد با خودش گفت:
کی میگه سیوروس من بد قیافه است؟خب...حالا دماغش یه خورده افسایته،درست.موهاش یه کمی شبیه ماکارونی سوخته است،درست.هیکلش یه کم به باباش رفته که کج وکوله شده،درست.ولی به غیر ازاینا پسرم خیلی هم جذابه!.
ایلین این حرف هارا گفت و با حالت ازخود ناراضی به عکس خیره شد.که ناگهان ناخود اگاه ایلین از درون بهش گفت:زر اضافی نزن!خودت میدونی داری دروغ میگی!
سرانجام ایلین تسلیم شد.از جایش برخواست و درحالی که بانگرانی عرض اتاق را طی میکرد گفت:اولش باید با قیافه اش یه کاری بکنم.وگرنه با این قیافه هیچ دختری بهش نگاه هم نمیکنه!
که ناگهان چشمان ایلین از خوشحالی درخشید و چشمش به طرف اتاق معجون سازی برگشت.
ـ مشکل ما قیافه است،درسته؟...


eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



پاسخ به: معجون های سیاه،افسون های سیاه
پیام زده شده در: ۱۵:۴۷ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
#8

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
نقل قول:
ایده ات خوبه ورونیکا.فقط اگه برات ممکنه توی پیام شخصی درباره این ایده و (اصطلاحات)و(جمله های خاص مخصوص اسلایترینیس ها)ازت توضیح بیشتری میخوام.ممنون


ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۷ ۱۵:۵۷:۰۵

eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



پاسخ به: معجون های سیاه،افسون های سیاه
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
#7

ورونیکا اسمتلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۳ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۵ دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰
از خودشون گفتن ...
گروه:
مـاگـل
پیام: 200
آفلاین
نگفته بودین که نظرات رو کجا بگیم، من هم همین جا گفتم بگم.

نظر من اینه که این جا رو بکنیم یه کارگاه آموزشی واسه اسلیترینی و هر مدت یه موضوع بدیم و بگیم بر اساس این یه رول اختراعی بزنید. ببینید چی گفتم رول اختراعی. یعینی این که یه رول با اون موضوع و با سبک و سیاقی که تا حالا دیده نشده بنویسیم. اصطلاحات جدید و جمله های کوتاه خاص مخصوص اسلیترینی ها اختراع کنیم. بعد از هر دوره هم یک نفر ( حالا یا پروفسور اسنیپ یا لرد یا رودولف اگه برگشت یا وینکی یا هر قدیمی ای که قبولش داریم.) بیاد و به ما نمره بده.

حالا که این جا تاسیس شده بیاید یه جای خفنش کنیم که تالار اسلیترین رو متفاوت کنه!

زت زیاد! اره هاتون تو حلقه هر چی گریفیه!


be happy


معجون های سیاه،افسون های سیاه
پیام زده شده در: ۱:۴۰ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
#6

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
به نام یکتا و درود بر مرلین!
قابل توجه جادوگران گرانقدر:

طبق گفته سیوروس عزیز در این تایپیک بایستی حتما سوژه ای ساخته بشه و کار به صورت رولی وماجرایی ادامه پیدا کنه تا در ایفای نقش موثر باشه.
بنابراین اگر هر جادوگری مایله میتونه همین الان یه سوژه ارائه کنه.
هر سوژه ای که زود تر ارائه بشه،همون در دستور کار قرار میگیره.
باارزوی موفقیت برای مخترعان جادوی سیاه


eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



طرز ساخت معجون (اتش مایع)
پیام زده شده در: ۱:۲۹ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
#5

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
باسلام
اولین اموزش معجون های سیاه:
اتش مایع
********************************************************
کلاس معجون ها شروع شده بود وتمامی دانش اموزان اسلایترینی سال اخر،ساکت وارام در انتظار استاد در اتاق مخصوص معجون سازی پروفسور پرینس ایستاده بودند.تاانکه بلاخره درب کلاس باز شد وخانم جوان شنل پوشی باچشمان ابی تیره وارد شد.
او کلاه شنل خود را برداشت و تکانی به موهای لخت قهوه ای تیره اش داد.
ـ صبح بخیر!
دانش اموزان یکصدا پاسخ دادند:
ـ صبح بخیر پروفسور.
ـ امروز قراره طرز ساخت نوعی معجون مرگبار به نام(اتش مایع) رو یاد بگیرید که البته من به سختی تونستم مجوز تدریسشو بگیرم.پس بهتره خوب تلاش کنید وچیزی رو خراب نکنین!
دانش اموزان یکصدا باری دیگر پاسخ دادند:
ـ چشم پروفسور.
پروفسور پرینس لیستی را ازجیب ردایش بیرون اورد وپیش ازانکه انرا بخواند گفت:
اتش مایع معجون سرخ رنگیه که اگر درغذای هرکسی مخلوط بشه حنجره اون شخص رو ذوب میکنه و مخلوط کردن اون با معجون حبابی(اشتباها!چون هیچ کسی این کار احمقانه رو نمیکنه)عواقب انهدامی به دنبال خواهد داشت.
این لیست مواد لازم برای تهیه معجونه.وقتی من میخونمش شما یادداشت کنید و از قفسه برشون دارید.
سپس لیست را باز کرد وشروع به خواندن ان کرد.
مواد لازم برای تهیه معجون اتش مایع:
چنگک پشت دم موجود دم انفجاری*
شاخ متوسط دم یک اژدهای سیاه هیبرایدی
یک عدد مار خاکستر گردان خشک شده*
پودر کوره ای شده فلفل انفجاری (یک قاشق چای خوری)*
یک جفت بال داکسی*
کیسه انتهایی شکم خرچنگ اتش(یک عدد)*
شیرین بیان برّنده(یک کیسه)*
یک میلی لیتر زهر رنگ مار*
عصاره توت اتشین،مقداری*

پس از اتمام لیست دانش اموزان به سمت قفسه ها حجوم بردند و پس از انکه با مواد لازم بازگشتند پروفسور گفت:
ـ شروع کنید!
ابتدا باید عصاره توت اتشین رو به ارامی درون پاتیل خالی کنید.لطفا از پاتیل های زخیم تری استفاده کنید.
حالا سه دور اون رو با قاشق چوبی هم بزنید تا به رنگ قهوه ای نسبتا رو شنی دربیاد.
پروفسور درحالی که در میان دانش اموزان میگشت و کارشان را زیر نظر داشت ادامه داد:الان دراصل بایستی زهر رنگمار به معجون اضافه بشه اما به دلیل قوی بودن هردو مایع ابتدا بال داکسی رو به خوبی کوبونده و داخل پاتیل میریزیم.
حالا میتونید زهر رنگمار رو اضافه کنید و بعد از اون عصاره شیرین بیان هارو دربیارین.فراموش نکنید که اونهارو نبرید،بلکه باپشت خنجر فشارشون بدید تا عصاره بیشتری ازشون دریافت کنید.
بایستی تاالان معجون به خوبی جوش اومده باشه.اگه کار درست پیشرفته باشه باید از درون معجونتون بخارقرمز مایل به جگری بلند شده باشه.
عصاره شیرین بیان رو تنها 20 قطره به معجون اضافه کنید و بلافاصله 13 باربرخلاف جهت عقربه ساعت اونرو هم بزنید تا به رنگ بنفش یاسی رنگی دربیاد.
حالا مار خاکستر گردان رو بردارید و چشماشو کاملا خالی کنید وپس ازاون به هفت قسمت مساوی تقسیمش کنید و هرهفت قسمت رو یکبار دیگه به صورت عمودی نصف میکنیم و(نه یکباره)بلکه دانه به دانه و به ارامی تکه هارو اضافه میکنیم و درفاصله تکه ای تا تکه ای دیگر یکدور درجهت عقربه های ساعت هم میزنیم.
((نکته:در هنگام اضافه کردن تکه های خاکستر گردان معجون بایستی به اضای هربار اضافه کردن برای ثانیه ای به رنگ ابی تیره ای در اید.))
وهمین نکته درخصوص این مرحله موجب شده که ساخت معجون اتش کار سرگرم کننده ای محسوب بشه.
در همین حین چشم پروفسور به پاتیل معجون یکی از ویزلی ها خورد که دود بدبوی سبز رنگی از اون درحال تراوش بود.پروفسور پرنس دماغشو گرفت ودرحالی که قدم هایش رو برای دور شدن از اون پاتیل تند تر کرده بود گفت:
حالا بلافاصله بعد از خاکستر گردان چنگک پشت دم موجود دم انفجاری رو به معجون اضافه کنید.حالا معجونتون یه کمی قلپ قلپ میکنه و به جنب و جوش میفته وکارتون سخت تر میشه.
زیرا شما باید در همین فاصله جوشش کیسه خرچنگ اتش رو به معجون اضافه کنید وبعد ازاون به سرعت سرتون رو بدزدین!چون درغیر این صورت صورتتتون به وسیله انفجار عمودی اتشینی که برای لحظه ای اتفاق میفته جزغاله میشه!
و در همین حین بود که صدای انفجار از جای جای اتاق شنیده شد و به زودی بودی کله های سوخته فضای اتاق را پر کرد.
پروفسور پرینس در حالی که بوی خفقان اور را بادست ازخود دور میکرد ادامه داد:
حالا میتونید پودر فلفل اتشین رو به معجونتون اضافه کنید وصبر کنین تا به رنگ قهوه ای مایل به جگری دربیاد.
و در اخر چیزی که میمونه شاخ اژدهاست که در واقع هم برای معجون لازمه و هم یک وسیله ازمایش کننده است.
شاخ رو اضافه کنید.
اگر معجون شما درست باشه شاخ باید به محض وارد شدن به اون باصدای (پف)پودر بشه و رنگ معجون به رنگ قرمز خوشرنگی دربیاد.
در همین حین پروفسور با چوبدستی به میز زد و گفت:خب!وقت تمومه!


eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



پاسخ به: معجون های سیاه،افسون های سیاه
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴
#4

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
آقایون و خانم ها و باسیلیسک های گرامی!

عرضم به حضور منورتون که مادر من این ایده رو دادن و بنده قبول کردم منتها دقت کنید تالار ما جز ایفای نقشه و در نتیجه باید تاپیک رو یا به شکل ایفا دربیارید یا به شکلی که بشه به ایفا ربطش داد.مثلا تاپیک زنگ تفریح رو نگاه کنید متوجه منظورم میشید.این حالت بمونه کمی خز میشه طبیعتا!ضمن اینکه میشه بردش تو تالارهای عمومی و خارج از ایفا.
پس لطفا یا سوژه بزنید یا تک پستی باشه و یا ایده ی دیگه ای که عرض کردم روش پیاده کنید.

با تشکر.



پاسخ به: معجون های سیاه،افسون های سیاه
پیام زده شده در: ۱۷:۳۰ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴
#3

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۳ یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۰ پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲
از از تالار اسلیترین
گروه:
مـاگـل
پیام: 124
آفلاین
سلام بر جادوگران اسلیترینی و سیاه عزیز با یک معجون سیاه دیگه در خدمتتون هستیم.

معجون مرگ با درد
این معجون به درد وقتی میخوره که بخوای یه محفلی یا یه مشنگ رو بدون استفاده از طلسم و تنها با یه معجون ساده بکشی.
خورنده بلافاصله بعد از خوردن معجون مثل کروشیو خورده ها روی زمین میفته و اینقدر درد میکشه که بمیره.

مواد لازم:
نیش باسیلیسک : یک عدد
خون یک جادوگر سیاه : سه قطره
فلفل : به مقدار دلخواه.برای سوزاندن دهان خورنده به کار میرود.
مغز مشنگ زاده : نیم کیلو
اسید قوی : نیم لیتر

طرز تهیه:
نیم لیتر اسید قوی را در پاتیلمان که از قبل روی اتش داغ شده ریخته ؛ میگذاریم بجوشد.
سپس یک عدد نیش باسیلیسک را رنده کرده درون پاتیل میریزم و چهار بار در جهت ساعت هم میزنیم.
سه قطر خون یک جادوگر سیاه را به معجونمان اضافه میکنیم.
نیم کیلو مغز یک انسان مشنگ زاده را له کرده به معجونمان اضافه کرده ۱۰ بار در خلاف جهت هم میزنیم.
سپس مقدار زیادی فلفل برای سوزاندن دهان فرد مورد نظر به معجون اضافه میکنیم.
بعد از سه ساعت جوشیدن معجونمان که بی رنگ و بی بوست (درست مثل آب) را از روی حرارت بر میداریم.
معجون آماده ی استفاده است!
نکته : برای تاثیر بیشتر هر چند دقیقه یک بار یک کروشیو به معجون بزنید.


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.