هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶ شنبه ۲ مهر ۱۳۹۰

آگوستوس پایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۰۴ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 374
آفلاین
دامبلدور بعد از گفتن این حرف یکی دو ساعتی مشغول تفتیش بقیه بر و بچ اسلیترین کرد و از اونجاییکه اصل اعتماد کردن به همه در اولیت بود سرانجام پس از ایراد خطبه ای طولانی برای مورفین در مورد مضرات گرد و وادار کردن گانت به ریختن اندوخته اش در سوراخ توالت، دست از جستجو کردن برداشت و تالار را ترک کرد.

با رفتن دامبلدور طولی نکشید که شلیک خنده از گوشه و کنار تالار بلند شد. صحنه برخورد دامبلدور با لرد سیاه به گونه ای بود که حتی بلاتریکس هم با به یاد اوردن ان صحنه قادر به کنترل رکدن خودش نبود.
- ها ها هاها... هو...اهم...سرورم به دل نگیرید!
- هه هه...اربابو کلاس اول! ها ها ها....
- ها ها ها.. آخخخخخخخخخخخخخخخخخخ... ارباب!!!!
- ارباب و زهر مار!

لرد سیاه با گفتن این جمله با عصبانیت چوب جادویش را رو به سایرین گرفت و دردناکترین کروشیو هایش را روانه انها کرد.
- کروشیو... که به لرد سیاه... یعنی من... سرور خودتون... می خندید!...کروشیو ابله ها...

شبانگاه

لرد سیاه در تختش غلتی و با ناراحتی بالشش را جابجا کرد تا در وضعیت بهتری قرار گیرد. هنوز صدای ناله از گوشه او کنار تالار به گوشش می رسید اما برای او هیچ اهمیتی نداشت! انچه که او را ناراحت کرده بود برخورد ابلهانه دامبلدور با او ان هم در جمع بود.

- کلاس اولی... پیر خرفت... کلاس اول... چه جسارتا!!! اگه اگه فقط می تونستم برگردم اون لحظه که این حرفو بهم زد همون موقع پوست از سرش می کندم و با ریشاشش کارخونه نخ ریسی را مینداختم!


When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ سه شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۰
#99

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
سوژه جدید:


-آستوریا کتاب منو بیار، ایوان چوب دستیمو برق بنداز، سوروس به کفشام روغن بزن، آگوستوس اون آینه رو بیار ببینم این سیاهی چیه روی سرم؟درست میبینم؟تار موئه؟...

در حالیکه ملت اسلیترین سرگرم اجرای اوامر لرد بودند در تالار باز شد و گروه متشکل از دامبلدور و همراه همیشگیش مک گونگال و چند تن از اساتید وارد تالار اسلیترین شدند.

-سلام عزیزانم!
ملت اسلی:

دامبلدور طبق عادت دوست داشتنی همیشگیش روی میز رفت و شروع به سخنرانی بی سروتهش کرد.
-نقل و نبات...شیرینی بادومی...قورباغه بی سر...خب دوستان عزیز...بازرسی ماهانه مونو شروع میکنیم.همکاران عزیز لطفا تک تک خوابگاهها و کمدهای این جانیای آینده رو بگردین...چون یه بار نشد یه بچه مثبت از اینا در بیاد...راستی خبر رسیده که یه جادوگر تحت تعقیب در این تالاره.تا خودم پیداش نکردم بیارین تحویلش بدین که مجازاتتون سبکتر بشه.قول میدم امتیازتونو فقط تا حدی کم کنم که گریفیندور قهرمان بشه.


همراه با سکوت اسلیترینی ها نگاه دامبلدور روی صورت تک تک اعضا جستجو کرد...تا به چهره معصوم لرد سیاه رسید!
-آهان...تو...گرفتمت...خودتی.همون جادوگر تحت تعقیبی!

آستوریا با آرامش نگاهی به دامبلدور انداخت.
-منظورتون کیه پروفسور؟

دامبل به لرد اشاره کرد.
-این دیگه...اینو میگم...همین بی دماغه.مگه این جادوگر نیست؟

آستوریا چند قدم از لرد فاصله گرفت.
-نه بابا جادوگر کدومه.این درخته!برای زیبایی گذاشتیمش اینجا.قراره برای کریسمس تزئینش کنیم.

دامبلدور به سختی از میز پایین آمد و روبروی لرد سیاه ایستاد.
-نه بابا...جادوگره ها...شبیه تام ریدله.هی...تو...اعتراف کن ببینم.تام ریدلی؟

لرد سیاه:نه!

دامبلدور:اوه...خیالم راحت شد! من حرفتو قبول میکنم.من حرف همه رو قبول میکنم.من به همه اعتماد میکنم کلا!خب پس کی هستی؟اسمت تو لیست من نیست!

آستوریا که مطمئن بود لرد هویت واقعی خود را انکار نخواهد کرد جلو پرید.
-این دانش آموز جدیده پروفسور...همین دیروز رسید.کلاهم انداختش تو گروه ما.

دامبلدور نگاهی به هیکل نه چندان کوچک لرد انداخت.
-هوووم...باشه..من حرف همه رو باور میکنم...ولی این چرا اینقدر بزرگه؟مهم نیست...حتما رشدش زیاد بوده...آخی...مشکلات جسمی هم داره...از فردا باید سر کلاس اول حاضر بشه.یادت نره پسرم.تو باید اصول اولیه جادوگری رو یاد بگیری.اون کراواتتم صاف کن!اینجوری هم زل نزن به من!




Re: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۲:۳۷ دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۹
#98

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
هنوز دخترک بطور کامل از مرلینگاه خارج نشده بود که عده ای از مرگخوار ها به داخل مرلینگاه هجوم بردند.در این میان:
-بابا...بابا چرا به اینجا میگن مرلینگاه؟بابا...بابا چرا آنی مونی میخواد خودکشی کنه؟بابا...بابا...

و در بخاطر اینکه از آرامش سوروس کفرش دراومده بود سوالی رو که مدت زیادی توی مغذش بالا و پایین میپرید رو هم پرسید:
-بابا...بابا چرا عمو سوروس و نجینی بچه دار نمیشن؟
سوروس مثل فنر در رفته(!) پرید سمت بارتی و گفت:
-سرورم شما زحمت کروشیو زدن به اینو به خودتون ندید من میبرمش بیرون و به سوالاش جواب میدم.

پس از دقایقی در ورودی سالن اسلیترین باز شد و آنی و مونی صحیح و سالم وارد شد.

ملت اسلی:
-آنی مونی مگه تو خودتو نکشتی؟
-نه سرورم داشتم میرفتم که تو مرلینگاه خودم بکشم ولی تصمیم گرفتم اول کیک تولد سوروس رو بپزم بعد خودم و بکشم.

لوسیوس:یعنی میخوای بگی من الکی سه ساعت...

-راستی سوروس کو؟
-پسر منو برد که جواب سوالاش رو بده.
-فس سیس سیسوس ساهس.
(ترجمه:اما فکر کنم تا حالا کچل شده باشه.)
آنی به سمت اتاق سوروس راه افتاد و سوروس را در حالت پیدا کرد.




Re: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ یکشنبه ۲ آبان ۱۳۸۹
#97

آدریان پیوسی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۶ یکشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۳ سه شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴
از این شناسه تا اون شناسه
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 81
آفلاین
اما هیچ صدایی از درون مرلینگاه به گوش نرسید...!

بارتي از پشت سر ولدمورت وسط محفل پريد و گوشش را به در چسپاند. پس از كجوكوله كردن مداوم لبولوچه اش با صدايي كنترل شده و شرلوك هولمزي گفت: صدايي شنيده نميشه... هيچ صدايي. حتي صداهاي مرسوم در مرلينگاه!

لوسيوس: آني بيا بيرون!!
بارتي دست به جيب شد و كاغذ كوچكي حاوي ارقامي نامعلوم رو از زير در به داخل هول داد و چند قدم به عقب برداشت. جمعيت پشت سرش خيس عرق و هيجان بوده و جو آنها را هم گرفته بود. ولدمورت با صدايي كه به زور از ته حلقش به در مي آمد در گوش بارتي زمزمه كرد: چي فرستادي تو؟!
- شمارمو.
ملت:
- آني هميشه ميخواست شمارمو داشته باشه... خيلي عجيبه. هيچ عكس العملي ديده نميشه!!

و به طرف در رفت و تلاش كرد از سوراخ قفل اطلاعات جديدي به دست آورد كه ناگهان چند ضربه ي خفيف ناخن را روي شانه اش احساس كرد. سرش را با اكراه بالا گرفت و با دختري به شدت شلخته و نحيف رو به رو شد.

- فرمايش
- ببخشيد مگه اينجا دستشويي دخترونه نيست؟؟
- ادامه بده
- تو واسه چي داري از سوراخ در ديد ميزني؟!

و سپس رو به جمعيت اضافه كرد: و شماها هم وايسادين دارين نگاش ميكنين؟! مگه مسئول اين تالار شما نيستيد آقاي اسنيپ؟ چرا هيچ واكنشي نشون نميديد. لرد ولدمورت؟ شما هم همينطور وايسادين دارين دست گلي كه تحويل اجتماع داديد رو نگاه ميكنيد؟!

ناگهان لوسيوس با صدايي لرزان به حرف آمد: باو اينجا زنونه مردونه نداره تو مال كدوم داهاتي؟! من دارم ميتركم يكي اونو بياره بيرون! آني بيا بيرون!!
- نه خير! مگه اين تابلو رو نميبينيد؟! اين علامت يعني مخصوص بانوان!!
- خو پس مردونه كجاست
- اون ديگه به من ربطي نداره لطفا ادب رو رعايت كنيد و از جلو در بريد كنار.

و پس از حبس شدن نفسهاي بسيار و رها شدن جيغ هايي خفيف, دخترك شلخته بي اعتنا به هيجانات موجود در آتموسفر تالار در مرلينگاه را در يك حركت باز و همگان را بر جاي خود ميخكوب كرد...
_____________________________________________
چه چيزي در پشت آن همه سياهي و سكون مخفي شده بود؟؟ آيا آني خود كشي كرده بود؟ چرا در تالار مرلينگاه مردانه وجود نداشت؟ آيا اين به معني معنث بودن معمار تالار اسليترين و تبعيض جنستي حاكم بر هاگوارتز بود؟؟ آيا اين خود ميتوانست جرقه ي آغاز شورشي رولي باشد؟؟ آيا من الان قصد تحريك كردن جمعيت به يك دعواي درست حسابي را دارم؟؟ پاسخ اين سوالات را در رول هاي بعدي بيابيد!!


ویرایش شده توسط ملیندا بوبین در تاریخ ۱۳۸۹/۸/۲ ۱۶:۲۳:۰۸

تفاوت را احساس کنید:
این ----» :-| مثالی مناسب از همه ی انسان هاست.
این -----» : | لرد سیاه است.

تصویر کوچک شده


Re: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۹
#96

نجینیold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۷ یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
از ور دل ولدمورت
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 20
آفلاین
هنوز حرف لرد تموم نشده بود که بارتی با جیغ داد در را باز کرد و سراسیمه به درون اتاق پرید.
_بابایی... بابایی...آنی!آنی مونی...آنی...آنی مونی...آنی...!

ولدمورت با خشم به بارتی خیره شد.
_ بارتی بازیت گرفته؟!آنی مونی چی؟!باز چه گندی بالا اورده؟!

بارتی به سختی آب دهانش را فرو داد و نفس عمیقی کشید.
_ بابا جون،آنی مونی میخواد خودکشی کنه!!

لبخند گشادی بر صورت اسنیپ نقش بست و از صمیم قلبش احساس رضایت کرد.
ولدمورت با تعجب بارتی را برانداز کرد و با دیدن صورت رنگ پریده و بدن لرزان بارتی مطمئن شد که او شوخی نمیکند و دروغی در کار نیست.بنابراین بدون درنگ وبا عجله از اتاق خارج شد.
_کجاس؟کوش؟آنی کجاس؟

بارتی که با هیجان به دنبال ولدمورت میدوید،گفت:توی مرلینگاه!

برای چند لحظه ولدمورت از حرکت ایستاد.
_ اونجا واسه چی؟!مگه چجوری میخواد خودشو بکشه؟
_ انگاری میخواد با سیفون مرلینگاه خودشو دار بزنه!!
صدای جیغ مانند نارسیسا به گوش رسید که میگفت : یا مرلین!خودت کمکش کن!
بارتی : واه! به عمو مرلین چه؟!
ولدمورت و سایر اعضای تالار با سرعت تمام به طرف مرلینگاه دویدند و اسنیپ با آرامش خاصی آنها را دنبال میکرد.

پشت در دستشویی:

ولدمورت پشت در مرلینگاه ایستاد و سینه اش را صاف کرد.
_اهم!اهم! اعلام میکنم که من،لرد ولدمورت کبیر، آنی مونی رو نجات میدم...

صدای تشویق اعضای اسلیترین تالار را پر کرد و ولدمورت ادامه داد: تا وقتی که من ،ولدمورت گولاخ،اینجا هستم همگی شما در امان هستید...

صدای کف و سوت تالار را فرا گرفت.

ولدمورت : من ، ولدمورت اعظم...
اسنیپ در حالیکه پوزخند میزد به وسط حرف ولدمورت پرید.
_ارباب انگاری جو کاندیدایی وزارت به شماهم سرایت کرده ...

ولدمورت چشم غره ای به اسنیپ رفت.
_حیف که دامادمی و اگه بکشمت دخترکم بیوه میشم وگرنه...
و به سمت در مرلینگاه برگشت :آنی مونی! ارباب با تو صحبت میکنه!هنوز زنده ای!؟

لوسیوس که به شدت به خود میپیچید یک قدم به جلو برداشت.
_ هوووووی آنی!چه زنده باشی چه مرده زود باش بیا بیروووون! من مشکل دارم!

اما هیچ صدایی از درون مرلینگاه به گوش نرسید...!



Re: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۸۹
#95

سوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۵ پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۴:۱۰ شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 91
آفلاین
خلاصه

لرد و مرگخوارانتصمیم گرفتن یک سورپرایز پارتی برای سوروس بگیرن،اما آنی مونی به اشتباه جشن رو لو داد و باعث آزردگی سوروس شد.سوروس الان بحاطر این که جشن تولدش بهمریخته ناراحته.لرد برای صحبت با وی به اتاقش رفته تا با او صحبت کند که ناگهان،اتفاق عجیبی رخ داد.(پست قبلی رو بخونید)



Re: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۲:۵۰ چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۸۹
#94

باسیلیکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۴ شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۱:۵۲ پنجشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۲
گروه:
مـاگـل
پیام: 29
آفلاین
لحظاتي بعد در حاليكه گوش بچه ها تيز تر و نگاهشون خيره تر شده بود،لرد در اتاق پشت سرسوروس كه روي صندلي پشت به در و رو به پنجره نشسته بود،ايستاده بود!(شبيه پارادوكسه نه؟ خي خي گول خوردي نيست!)
سوروس گفت: حالا همتون بايد يكي يكي بياين تو ؟ اه....بيرون...
صداي اهم لرد سوروس رو به سرعت از جاش پروند و متوجه اشتباهش شد و گفت ببخشيد سرورم،فكر كردم بچه هان...لرد: اگه ناراحت نبودي همين الان دخلتو مياوردم.
پاشو بيا بيرون لوس بازي بسته.
-نه نميخوام،اونا روز تولد منون خراب كردن
-اشكال نداره بچگي كردن،عوضش قول ميدن بهترين كادو هارو واست بخرن
سوروس آروم گفت: بازم...نه نميام...
لرد كه ديگه عصباني شده بود گفت: از علاقه ي شديدت به خزندگان خبر دارم.اگه تا 1 دقيقه ديگه بيرون نباشي،آنچنان با يك باسيلسك سوپرايزت ميكنم كه... هنوز حرف لرد تموم نشده بود كه...


ویرایش شده توسط باسیلیسک در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲ ۱۳:۰۸:۴۰
ویرایش شده توسط باسیلیسک در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲ ۱۳:۱۰:۰۷

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


Re: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۸۹
#93

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
لوسیوس که دید چاره ای نداره رفت تو اتاق سوروس.همه ی افراد حاضر تو تالار چشمشون رو در اتاق خشک شد،ولی هنوز دو دقیقه هم از رفتنش نگذشته بود که با جیغ گوشخراشی از اتاق پرت شد بیرون!
-سرورم این قاطی کرده!نزدیک بود بکشتم.

لرد که عصبی شده بود گفت:
-بار آخرته که به سوروس توهین میکنی.فهمیدی؟
-چ...چی؟آها بله سرورم بله کاملا.
-آها.حالا بگو چی گفت.
-هیچی فقط پرتم کرد بیرون.

بلا که دنبال بهونه ای واسه خودشیرینی بود،پرسید:
-سرورم اگه بنده رو قابل میدونید،بذارید من برم.
-نه...نه بلا خودم باید برم.

و رفت دم در اتاق سوروس.بلا از شدت استرس ناخوناش رو میجوید.
لرد رفت تو اتاق و درم پشت سرش بست.
همه حاظرین خیره به دری که پشت سر لرد بسته شده بود مینگریستند.




Re: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۵:۲۰ پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۹
#92

دلورس آمبریج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۸ سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۰ دوشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۹
از وزارت سحر و جادو !
گروه:
مـاگـل
پیام: 33
آفلاین
در تالار خصوصی اسلیترین باز شد و سوروس اسنیپ وارد تالار شد .

ملت اسلیترینی : اهم اهم . . .

اسنیپ پس از فرستادن درودی بر لرد سیاه شروع به دادن گزارش ماموریتش کرد .

- بله ، سرورم . بعدش جیغ کشیدم و با لانچیکو شلاقشان زدم ، سرورم . صدای عرعر می کردند ، سرورم . بعدش . . . سرورم ؟ مای لرد ؟ دارین به گزارشم گوش می دین دیگه ؟

ارباب گفت : ها ؟ . . . چی ؟! آها ! ارباب داره گوش می ده سوروس ، تو ادامه بده !

اسنیپ اخمی کرد و گفت : ولی ارباب ، به نظرم امروز هم شما و هم کل بچه های تالار یه جوری هستین . دارین یه چیزی رو از من پنهان می کنین ، نه قربان ؟

لرد گفت : گفتم ادامه بده سوروس وگرنه ارباب می زنه شپلخت می کنه !

اسنیپ ادامه داد : هر جور که مایلین سرورم . داشتم می گفتم . بعدش هم چوبدستیمو توی دماغ یکیشون فرو بردم و اون یکی رو هم دوتا گوشاشو گرفتم و تف کردم توی صورت اونی که چوبدستیم توی دماغش بود . بعدش . . .

سوروس نتوانست جمله ی نیمه تمامش را به پایان برساند زیرا در همین لحظه آنی مونی خندان و سرحال از در تالار وارد شد و فریاد زد : ارباب ! ارباب ! مواد لازم برای کیکو خریدم !

لرد دستپاچه شد ، به آنی مونی چشم غره ای به معنای "جلوی اسنیپ ضایع نکن ، وگرنه کروشیو !" رفت و جواب داد : کدوم کیک آنی مونی ؟!

آنی مونی که توی باغ نبود بلند جواب داد : کیک تولد سوروس دیگه !

ناگهان سوروس داد زد : چی ؟! کیک من ؟! کیک تولدم ؟! . . . من . . . من . . .

لوسیوس گفت : خواهش می کنم سوروس ، تشکر لازم نیست ! فکر من بودا !

- من . . . من . . . ازت متنفرم لوسیوس ! احمق زنجیری آشغال . . .

ویرایش نویسنده : بقیه ی فحش های سوروس رو به علت رده ی سنی ننوشتم !

سوروس با عصبانیت گفت : آخه چرا ؟! من عادت دارم موقع تولدم سوپرایزم کنین ! چرا ؟!

سوروس دوان دوان به خوابگاهش رفت و در را محکم پشت سرش کوبید .

لوسیوس : آخه چرا اینطوری شد ؟!

بلاتریکس : همش تقصیر توئه آنی مونی !

تا آنی مونی آمد که جواب دهد ارباب گفت : کاری نمی شه کرد . چیزیه که شده . الآن سوروس خیلی ناراحته . لوسیوس چون تولد گرفتن فکر تو بود خودتم می ری و سوروس رو از ناراحتی در میاری . روشن شد ؟!


زندگی از بودن آغاز میشود و تا شدن ادامه می یابد . . .[i][b][size=large][font=Arial]پ


Re: بچه های باحال اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۸۹
#91

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 1506
آفلاین
سوژه جدید

همه چیز در تالار اسلیترین عادی بود.بلاتریکس مثل همیشه در حال تمرین طلسم هایی بود که ضد طلسم های آموزش داده شده در درس دفاع در برابر جادوی سیاه به حساب می آمدند!
رودولف هر چند لحظه یک بار با داد و فریاد از جلوی طلسم هایی که بلاتریکس به سمتش میفرستاد جاخالی میداد.
لرد بر روی کاناپه همیشگی اش نشسته بود و نجینی را بخاطر خوردن یکی از سال اولی های گریفیندوری تشویق میکرد!

لوسیوس که کتاب قطوری را بر روی میز گذاشته بود و آن را ورق میزد با صدای بلندی گفت:اوه!
بلاتریکس لحظه از طلسم کردن رودولف دست برداشت و گفت:چی دیدی که اینقدر تعجب کردی؟
لوسیوس به کتاب اشاره کرد و گفت:این کتابیه که برای تمام روزهای مهم اعضای تالار درست کردم.همون که...

لرد حرف لوسیوس را ادامه داد:همون که بخاطر تو زندگی خصوصی همه سرک کشیدی و بخاطرش شصت بار کروشیو خوردی و سه ماه ظرفای تالار رو شستی!
لوسیوس: اهم،چیزه یعنی درسته همونه یا لرد!البته موضوعی که میخواستم بگم این نبود.

نارسیسا خمیازه ای کشید و گفت:زود باش حرف بزن بابا خوابم گرفت!
لوسیوس خودش را جمع و جور کرد و گفت:خب ببینین من این کتاب رو برای همین درست کرده بودم.بر طبق اطلاعات این کتاب سه روز دیگه تولد سوروس اسنیپه!
رودولف:خب باشه به چه؟

لوسیوس گفت:من نظرم این بود که برای سوروس یه جشن تولد بگیریم.سال پیش که تولدش یادمون رفته بود تا یه ماه دپرس بود و هیچ معجونی درست نمیکرد.مجبور بودیم معجون ها رو از انبار پروفسور کیمبرلی کش بریم!

لوسیوس اضافه کرد:ما توی این سه روز فرصت داریم تالار رو برای جشن تولد سوروس آماده کنیم.میتونیم هدیه هم براش بخریم.آنی مونی هم براش کیک درست کنه!نظرتون چیه؟
لرد سر نجینی را نوازش کرد و گفت:موافقم.سوروس بر خلاف بعضی ها تو این تالار همیشه بدرد خورده!اگه این دفعه از دستتون ناراحت بشه نجینی باهاتون یه گفتگوی خصوصی انجام میده!

لوسیوس: همون طوری که لرد اشاره کردن ما باید برای سوروس تولد بگیریم.ولی برای اینکه سوپرایز بشه هیچ کس تا لحظه تولد هیچ چیزی از نقشه مون لو نمیده.باشه؟
رودولف:هیششششت!سوروس داره میاد!حواستون جمع باشه کسی حرفی نزنه!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.