هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كتابخانه ي مكانيزم
پیام زده شده در: ۱۰:۴۰ یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۵

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۵ پنجشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۶ دی ۱۴۰۰
از Hogwarts
گروه:
مـاگـل
پیام: 320
آفلاین
ناگهان در کتابخانه باز شد.گودریگ وارد کتابخانه شد و به سمت قفسه های کتاب ها رفت.باخودش گفت چه کتابخانه مرتبی.سپس به میزها نگاه کرد و مشاهده کرد که 7 نفر مشغول مطالعه بودند.به قفسه ای که روبه رویش بود نگاه کرد.کتاب های زیادی در آن بود.ناگهان یک کتاب توجه او را به خودش جلب کرد.روی کتاب نوشته شده بود:مخصوص جادوگران قدرتمند و پیشرفته
به شرعت آنرا باز کرد و مشغول خواندن آنشد.مطالب جالبی در آن پیدا میشد مثلا در آن وردهای مخصوصی نوشته شده بود که به اجرا درآوردن آن بسیار سخت بود.آن کتاب را در دست گرفت و به سوی قفسه های دیگر رفت.
.........دقایقی بعد...........
گودریگ با کوهی از کتاب ها به سمت میز رئیس کتابخانه رفت.
گودریگ:خب من این کتابا رو میخوام.
رئیس:این همه رو؟
گودریگ:آره.
سپس رئیس مشغول وارد کردن کد کتابها در کاغذی عجیب شد...
رئیس:خب بفرمایین همه رو میونید ببرین ولی تا 3 روز دیگه باید اونا رو برگردونیدا.
گودریگ:باشه چشم.
و سپس کتابها را به ستی برداشت و به سمت در حرکت کرد...
...........
Finish


گودریک عزیز
اول از همه فکر نمی کنی پستت، اصلا در راستای موضوع الان کتابخونه نبود؟!
حداقل انتظاری که من و بقیه می تونیم داشته باشیم اینه که سوژه بقیه رو ادامه بدی، نه این که فقط بیای کتاب بگیری و بری!
بعد این که، کمی بیشتر رو نوشته هات وقت بزار؛ این که هم از نظر املایی اشکال نداشته باشند و هم از نظر دستوری!
برای مثال در متن بالا، چند جا کلمه ی " آن" رو به کار برده بودی، که استفاده ازشون به اون میزان اصلا نیاز نبود.
من برات قرمزشون کردم تا از این به بعد بیشتر دقت کنی.
امیدوارم دیگه لازم نشه مواردی رو که الان تذکر دادم یادآوری کنم و خودت رعایت کنی.

با تشکر
رومسا


ویرایش شده توسط رومسا در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲۳ ۱۵:۳۸:۱۷

آخرین دشمنی که نابود میشود مرگ است


Re: كتابخانه ي مكانيزم
پیام زده شده در: ۲۰:۳۹ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۵

آلیشیا اسپینتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ شنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۰۹ شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۹
از دروازه آرگوناث
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 157
آفلاین
انگار کتاب سوال آلیشیا(املاین) را شنید چون با صدایی که طنین آن در تمام کتابخانه پیچید گفت:ای کسی که صفحات مرا پس از سالها گشوده ای,بر تو درود میگویم و از هم اکنون هر راز سر به مهری را بر تو آشکار میکنم...

بچه ها که از کلمات قلمبه سلمبه کتاب سردرنیاورده بودند به هم نگاه کردند

جسی گفت:چی چی رو آشکار میکنه؟

دوباره از صفحه سبز رنگی که در مقابلشان باز بود نوری درخشید و کتاب جواب داد:راز سر به مهر را ای کودک خام...

ابروهای جسی بالا رفت و در حالی که پشت چشمی نازک میکرد گفت:چه بی ادب!!

هدویگ این بار رو به کتاب پرسید:میشه ساده تر جواب بدی؟راز سر به مهر دیگه چیه؟ و خودش را برای شنیدن یک توهین دیگر آماده کرد.

کتاب ورق خورد و این بار یک صفحه آبی رنگ باز شد,بعد گفت:من وقتی ظاهر میشوم که کسی در این کتابخانه نیاز به دانستن چیزی داشته باشد.حالا فهمیدید ای خرفت ها؟!

رومسا با خوشحالی داد زد:مکانیزم کتابخونه اسلی

آلیشا گفت:دمت گرم...

کتاب با عصبانیت فریاد زد:وای که شما کودکان خام با ادبیات چه میکنید!!

ملت:


ویرایش شده توسط آلیشیا اسپینت در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۱۶ ۲۰:۴۹:۴۸
ویرایش شده توسط آلیشیا اسپینت در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۱۷ ۱۶:۰۶:۵۶

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده



تصویر کوچک شده


Re: كتابخانه ي مكانيزم
پیام زده شده در: ۶:۲۳ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۵

رومسا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۹ چهارشنبه ۷ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۵۰ جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴
گروه:
مـاگـل
پیام: 138
آفلاین
- حالا یکی بخواد بره! میشه بپرسم این کارو چه جوری باید بکنه؟!
رومسا در حالی که تکانی به چوبدستی اش می داد تا خطوط روی سقف رامحو کند، این را گفت.
کنث با خوش خیالی گفت:
- خب مسلمه که باید وارد تالارشون بشیم دیگه!
بقیه نگاه عاقل اندر سفیهی نثار او کردند و به فکر کردن خود ادامه دادند.
در همین حین که همه مشغول بودند، هدویگ از جا پرید و به آرامی به گردش در میان قفسه های کتاب پرداخت.
- رومسا؟! اینا چین؟!
این حرف هدویگ همه را از فکر بیرون آورد و همگی زیر محلی که او پرواز می کرد ایستادند تا ببیند به چه چیزی اشاره می کند.
کتابهایی با عناوین مختلف در طبقه ها خودنمایی می کردند اما...
- این کتابه...
جسی دست دراز کرد و کتابی که جلد سیاه رنگ قطوری داشت و هیچ عنوانی روی آن به چشم نمی خورد را از طبقه ی وسط بیرون کشید.
مری گفت:
- تا حالا همچین کتابی ندیده بودم، بازش کن ببینیم موضوعش چیه؟
جسی به آرامی کتاب را گشود و همگی در یک آن، محو صفحات استثنایی آن شدند!
هر صفحه به رنگ مخصوصی بود و هاله ای طلایی رنگ به طور متناوب در آن گردش می کرد که باعث خیره شدن چشم ها می شد.
املاین با صدایی خلسه مانند پرسید:
- این یعنی چی؟!



Re: كتابخانه ي مكانيزم
پیام زده شده در: ۸:۴۵ پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۸۵

کاترین بلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۷ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۵۲ چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴
از ناکجا آباد
گروه:
مـاگـل
پیام: 400
آفلاین
ببخشید من توی گریفیندورم و عضو هاگوارتز هم هستم.
می خواستم ببینم میشه منم عضو بشم؟

دوست عزیز!
برای پست زدن در این تاپیک لازم نیست که عضو بشید! حداقل فعلا!فقط باید نمایشنامه بقیه رو ادامه بدید.


لطفا دیگه کسی نپرسه که
می تونه عضو اینجا بشه یا نه! در حال حاضر پست زدن در کتابخانه، البته در راستای موضوع! برای همه آزاده.


ویرایش شده توسط رومسا در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۶ ۱۴:۲۸:۰۲

حتی در مرگ،کاش پیروز باشی!
تصویر کوچک شده


Re: كتابخانه ي مكانيزم
پیام زده شده در: ۱۴:۰۳ چهارشنبه ۵ مهر ۱۳۸۵

املاین ونسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۹ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۴۹ شنبه ۴ آذر ۱۳۸۵
از هاگزمید
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 42
آفلاین
-اهم...اهم...من فكر ميكنم...
همه با تعجب به املاين كه پشت سرشون وايساده بود نگاه كردن.
-جسي گفت:تو ديگه از كجا پيدات شد؟
-استر گفت:تازه فكرم ميكنه...
املاين سرخ شد اما از رو نرفت و گفت: خوب منم گريفي هستم ناسلامتي....
-كنث گفت:كه چي؟
-املاين با پررويي بهش زل زد و گفت:شما اگه بخوايد بريد به كتابخويه اسلي اول بايد بدونيد چه كتابي لازم داريد هر كتابي كجاست,نه اينكه همين طوري بريد و اونجا رو زير و رو كنيد.بد ميگم؟
-هدويگ چند بار پلك زد و گفت:نه ,حالا پيشنهادت چيه؟
املاين كه اعتماد به نفس پيدا كرده بود,بادي به غبغب انداخت و جواب داد:اول بايد از مكانيزم كتابخونشون سردربياريم.
-رومسا با دلخوري گفت:بازم جاسوس بازي...نقشه رو هم با بدبختي گيرآورديم...
-هدويگ با صداي بلندي غر غر رومسا رو قطع كرد و گفت:امي با اينكه خيلي پررو ولي راست ميگه يكي بايد بره و از مكانيزم كتابخونه اسلي سردربياره.
-كنث گفت:اين كه محاله,آخه كي حاضر اين كارو بكنه؟!!


ویرایش شده توسط املاين ونس در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۵ ۱۴:۰۷:۲۴

[i][b][size=small][color=009966]Mr. Moony presents his compliments to Professor
Snape, and begs him to keep his abnormally large nose out of other people's business
:clap2


Re: كتابخانه ي مكانيزم
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ سه شنبه ۴ مهر ۱۳۸۵

کنث تیلورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۵ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۰۱ یکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۱
از Hogwarts
گروه:
مـاگـل
پیام: 156
آفلاین
کنث که تازه اومده بود وسط جمعو فهمیده بود چه خبره گفت:جسی ماشاللا در گوشی ....عجب ادمایی هستین خوب از اول بگین نمی خواین مارو ببرین که ما این همه وقت علاف نشیم..
جسی حرفشو قطع کرد و رو به کنث گفت:کنث باز دوباره دست جلورو گرفتی که پس نیفتی؟
کنث با تمانینه و حالتی خاص که انگار می خواد از خنده روده بر بشه به جسی گفت:ا کوجا فمیدی کلک ولی واقعیته دیگه بابا خوب من که از همین الان امادگی خودمو اعلام میکنم ..
ملت که داشتن از شک در میومدن زدن زیر خنده .
استر :هوی کنث بابا هنوز نیومده ادامگی مادامگی اعلام میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کنث که اصلا به روی خودش نیوردو انگار که اصلا چیزی نشنیده به حرف خودش ادامه داد:
خوب باشه باشه اصلا انگار این وسطه فقط شوما قراره تحقیق کنید یعنی بقیه بی خیال اره؟
خانوم رومسا شوما هم؟ هم عقیده ای
استر یعنی ملت نباید دست به دست هم دهند گریف خود را کنند اباد ها؟
استر که ا کوره در رفته بود دستی به موهاش کشیدو گفت:
خوب اره همه باید شرکت داشته باشن ما الان تعدادمون خیلی کمه و ...ولی نمی تونیم که هزار نفری بریم تالار اسلی میشه؟
هدویگ که دیگه عصبونی شده بود گفت:
اااا انقده سرو صدا راه نندازین صدامونو میشنون ...بسه دیگه اصلا خودم تنهایی میرم
کنث:اوکی هدی منم میام بالاخره منم باید یه جوری بگم هستم که...
رومسا با پریشونی خاطر گفت:نه ولمون کن بابا هستی اصلا....بابا ما این همه ساعت اصلا چرا گیر دادیم به یه هم چین مسئله به این کوچیکی در هر صورت باید این کار انجام بشه چه الان چه بعدا ....
جسی هم که دیگه حوصلش سر رفته بود اضافه میکنه:
بله بله ...خوب پس همگی اماده این؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


[i


Re: كتابخانه ي مكانيزم
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
مـاگـل
پیام: 1540
آفلاین
یاهو


هدویگ بال بال زنان از کتابخونه خارج شد ، اما هیچ کدام از چهار نفر از جا بلند نشدند ، گویا در شوک به سر میبردند!

2 دقیقه بعد!
هدویگ: ببینم شما چتونه؟... گریفی هستین ناسلامتی!
جسی نگاهی به اطراف کرد و گفت:
- درسته که هیجان داره ولی خب احتمال خطر زیاده!
لوییس:اگه گیر بیفتیم؟
هدویگ چرخی روی همه زد و گفت:
- من تضمین میکنم چیزتون نشه!... فقط باید یه فکری کنیم!
مری پوزخندی زد و در حالی که داشت کتابی که در دستش بود رو به رومسا میداد گفت:
- اینو باش ، خسته نباشی !... هنوز نقشه نداری میخوای امنیت مارو تضمین کنی؟؟؟
هدویگ: ... اصلا به من چه!


- بچه ها یه فکر بکر ، یه نقشه دارم عالییییی!
استرجس در حالی که داشت کاغذی که توی دستش بود رو به همه نشون میداد گفت:
-ببینید این نقشه تالار اسلیه!... اگه بر اساس این نقشه کار کنیم به دردسر نمیفتیم!
ملت: هوووم!
استر: این راه روی کوچیک میرسه به کتابخونه شون!....باید حدامکان شب بریم سراغشون!
رومسا مکثی کرد و گفت:
- یعنی ما همینجوری سرمونو بدازیم پایین بریم تو ؟
- نه نه ببینید ، باید فقط چند نفرمون بریم ، اگه هر 6 نفر بریم تابلوئه ، همینطور ممکنه بچه های تالار هم شک کنند که این موقع شب کحا میریم؟... فهمیدین؟
در همین حال دیش دانگ بوم ... دیش دانگ بوم صدای گوشی جسی به صدا در اومد!
جسی:
از سویی دیگر مری:
هدویگ اخمی کرد و گفت:
- سر مسئله به این مهمی اینا بازیشون گرفته ، وا الان وقت اس ام اس بازیه؟؟ ... استر یه چیزی بهشون بگو!
استر نگاهی به جسی انداخت و سپس:
- امشب میریم تالار اسلِی؟
لوییس که مثل بچه مثبت ها موهاشو آب و جارو کرده بود و گرد و خاک رو زدوده بود از روی موهاش گفت:
- حالا کیا رو میبرین؟؟؟
رومسا بعد از چندی مشورت به استرجس گفت:
-؟؟؟؟؟؟





Re: كتابخانه ي مكانيزم
پیام زده شده در: ۱۰:۲۹ شنبه ۱ مهر ۱۳۸۵

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 3574
آفلاین
رومسا كاغدهارو از دست بچه ها گرفت و پرسيد:
خب موضوع تحقيق چيه؟؟
هدويگ از روي صندلي بال زد و به بالاي قفسه ي كتابهاي مهم رفت و گفت:
بهتره يك تحقيق در مورد دنياي سياه و جنگ آنها با دنياي سفيد بديم بهش.....
همه:
هدويگ:بابا منظورم لدر ولدمورت نبود كه....منظورم دنياي سياه....منظورم اينه كه تحقيق كنيم كه چطوري دنياي سياه به وجود آمد....
همه:
هدويگ:چيه بابا موضوع خوبيه ها!!!
رومسا همون جا كه نشسته بود گفت:
ببخشيدا ما كه نگفتيم موضوع بديه ولي چند تا مشكل وجود داره!!!
همه به رومسا نگاه ميكردن تا اينكه هدوگي گفت:
خب چه مشكلاتي؟؟؟
رومسا از جاش بلند شد و شروع به راه رفتن كرد....بدون اينكه چيزي بگه چوب دستيشو در آورد و به سمت سقف كتابخانه گرفت!!!
سقف كتابخانه سياه شد و حروفهايي طلايي بر روي آن نقش بست.....
رومسا به بچه ها نگاه كرد و گفت:
خب اينجا كتابخانه ي مكانيزمه ديگه ...بايد حرفه اي كار كرد....
همه:
رومسا توجه اي نكرد و ادامه داد:
خب ببينيد اولين مشكل همون طور كه در بالا ميبينيد ما كتابهايي كه مربوط به دنياي سياه باشه نداريم!!!
همه به سقف نگاه كردن روي سقف نوشته بود:
كتابي در اين شاخه پيدا نشد
رومسا باز هم ادامه داد و گفت:
اين موضوع موضوع خوبيه ولي چون كتاب نداريم ميرسيم به مشكل دوم...اونم اينه براي به دست آوردن اين كتابها بايد بريم توي تالار اسليترين
همه:
رومسا نشست سر جاش و به هدويگ نگاه كرد!!!
هدويگ هم كه اين طوري شده بود
بالاخره لوييس گفت:
خب بابا يك كاري بكنيد بايد اين تحقيقو بديما....
لوييس كه اين حرفو زد هدويگ زد به سيم آخر و گفت:
ميريم توي تالار اسلي!!!
همه:
رومسا دوباره بلند شد و گفت:
اين كاره حطرناكيه اگر ما رو بگيرن هممون اخراجيم
هدويگ گفت:
اشكال نداره...كتابخانه و تحقيق مهمتره....
اون از در كتابخانه بيرون رفت...ولي هيچ كس از جاش تكون نخورد....


ادامه دارد.......................

================================
هدويگ جان بابت موضوع دستت درد نكنه...من با خودم فكر كردم گفتم موضوع رو منحرف نكنم يك هيجاني هم بدم به داستان....ممنون....


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: كتابخانه ي مكانيزم
پیام زده شده در: ۱۲:۵۳ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
مـاگـل
پیام: 791
آفلاین
بازگشایی کتابخونه


غیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــژ
در کتابخونه با صدای بلندی باز شد ... گرد و خاک به هوا بلند شد .
_اهه...اهه...اهه...اهــــــــــه .
استرجس پس از سرفه های متوالی که بر اثر گردوخاک بود ، درو کامل باز کرد و به بچه ها اشاره کرد که بیان تو .
همه بچه ها در حالی که دستمالی دور دهنشون پیچیده بود و یه پارچه برای گردگیری دستشون بود ، داخل کتابخونه شدن . رومسا هم پشت سر همه وارد شد و درو نیمه باز گذاشت تا گردوخاک بیرون بره .
استرجس نگاهی به اطراف کتابخونه انداخت و آهی کشید . دستی به روی کتابی که روی میز جلویش بود کشید . کپه از خاک به دستش چسبید . عنوان کتاب رو با صدای آروم زمزمه کرد :
_ حقه های جادویی ، آسان و بی دردسر !
آهی به یاد خاطرات گذشته این کتابخونه کشید . دستاشو به هم زد تا گردوخاک کف دستش پاک شه . بعد رو به بقیه که پشتش بی حرکت ایستاده بودن کرد و گفت :
_ شروع کنید بچه ها . باید مثل اولش بشه .
هر کدوم از بچه ها به سمتی رفتن و دست به کار شدن . به محض شروع کار ، گردوخاک ها به هوا بلند شدن و مهی مجازی رو درست کردن . به طوری که هیچکس ، فاصله یه متریشو هم نمی دید .
استرجس و رومسا هم دستمال هایی رو از جیبشون در آوردن و اونا رو دور دهنشون سفت کردن و پا به پای بقیه شروع به تمیز کردن کتابخونه کردن .

== ساعتی بعد==

همه روی میز گرد کتابخونه نشسته بودن و داشتن به نتیجه کارشون نگاه می کردن . کتابخونه مثل همیشه تمیز و مرتب شده بود . لبخند شیرینی گوشه لب همه نشسته بود . یاد خاطرات گذشته توی دل همه زنده شده بود و علاقه همه رو برای رفت و آمد دوباره به این کتابخونه بیشتر کرده بود .
استرجس از سر جاش بلند شد و به سمت در رفت . چوب دستیشو به سمت بالای در گرفت و وردی رو زیر لب زمزمه کرد . تابلوی شکسته و خاک خورده کتابخونه ، جاشو به یه تابلوی چوبی زیبا داد که روش با خط زیبایی نوشته شده بود :
"کتابخانه مکانیزم ، کتابخانه خصوصی گریفیندور"
همه فریادی از سر شادی کشیدن و دوباره مشغول بگو و بخند شدن .


==فردای اون روز ، داخل کتابخونه==


پنج نفر داخل کتابخونه نشسته بودن . دو تاشون پشت میز نشسته بودن و داشتن کتابایی رو می خوندن . سه نفر دیگه هم داشتن یه سری کتاب رو یکی یکی برمیداشتن و روی همون میزی می ذاشتن که اون دو نفر نشسته بودن .
لوییس و هدویگ یکی یکی کتابا رو ورق می زدن و چیزایی رو یادداشت می کردن . جسی و مری و رومسا هم داشتن همینطور کتابا رو از داخل قفسه ها روی میزها می گذاشتن .
بعد از چند لحظه اون سه نفر هم به جمع لوییس و هدویگ پیوستن و شروع به بررسی کتابا کردن . کتابا یکی یکی ورق زده می شدن و چیزهایی یادداشت می شدن .
بعد از گذشت دقایقی ، بالاخره همه دست از کار کشیدن و به صندلی هاشون تکیه دادن .
چند لحظه بیشتر نگذشت که بالاخره جسی شروع به حرف زدن کرد :
_ بچه ها دوباره ما پنج نفر دور هم جمع شدیم . خودتون که می دونید این گروه چه قدرتی داره . پس بهتره بهترین و کامل ترین تحقیق رو به کوییرل بدیم . می دونید که قهرمانی گریف به این تحقیق بسته است .
بعد نفس عمیقی کشید و ادامه داد :
کاغذا رو به رومسا بدید تا بعد از جمع بندی ، از بین همه این عناوین ، موضوع تحقیقو انتخاب کنیم .
لوییس : مطمئن باش بچه ها همه تلاششونو می کنن . جسی خودت خوب می دونی که این پنج نفر با هم هر کاری بخوان می تونن بکنن !
لبخندی گوشه لب همه نشست و همه کاغذا رو برای جمع بندی به رومسا دادن ......................................


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۷ ۱۳:۰۹:۴۸



Re: كتابخانه ي مكانيزم
پیام زده شده در: ۹:۳۹ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۵

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 3574
آفلاین
به نام دوست

نقل قول:
سلام ..ببخشید من میخوام عضو کتابخونه بشم . باید چیکار کنم ؟!


نقل قول:
من می خواستم ببینم چگونه می شه عضو شد؟


سلام
بايد بگم كه من اينو نوشتم:

نقل قول:
به نام دوست

با سلام خدمت همه ي شما
طبق نظر سنجي كه گرفته شد و ميتونيد نتايجشو در اينجا ببينيد اين تاپيك به نام قبلي خودش بازگشت و از اين به بعد رول هاي در رابطه با خود كتابخانه زده ميشه ...

ممنون
استرجس پادمور


من نوشتم رول نويسي اين تاپيك مثل بقيه ي تاپيك ها داستان توش مينويسن و همه هم عضوشن...عضويت نداره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پست بزنيد تا بقيه ادامشو بنويسن...

ممنون
استرجس پادمور


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.