بر لشکر ولدمورت,دامبل نامدار
کردست رأی تاختن وقصد کارزار
این محفل و گریف ملکت دامبل بود
این ریش وعصا,این عینک وعبا
ریشش پراز شپش وعینک پر ازجلا
شنلش پراز خاک و دستش پراز دوا
چون دید ولدمورت که در سفر
دامبل بماند مهی چهار
اندر دوید و محفل او بغارتید
با لشکری گران و سپاهی گزافه کار
‏(این شعر ادامه دارد..‏)‏

اهل گریفم ( قسمت اول )

اهل گریفم
روزگارم بد نیست
تکه چوبی دارم (چوبدستی)، خرده هوشی، سر سوزن طلسمی
ناظری دارد تالار ما، بهتر از برگ نارون
دوستانی بهتر از آب روان

و مرلینی که در این نزدیکیست:
لای این داروش ها، پای آن بید بلند (بید کتک زن)
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه

من محفلیم
نشانم هست ققنوسی سرخ
سلاحم عشق، قلبم نور
تالار گریف آغاز من
من جنگ، با لرد کبیر ظلمات می گیرم
در نبردم جریان دارد رگه هایی از خوی گریف
عشق از پشت نبردم پیداست
من جنگ را با لرد سیاه ظلمات می گیرم
پی امر دامبل...


(با دخل و تصرف شدید در شعر سهراب سپهری)

این شعر نو و نیمایی رو تقدیم می کنم:

آب را گل نکنید!
در فرودست انگار، ققنوسی می خورد آب
یا که در بیشه دور، پاتیلی پر می شود
یا که در پناهگاه، کوزه ای پر می گردد

آب را گل نکنیــــــــــــــــــــــــــــــــــم!
شاید این اب روان، می رود پای بید کتک زنی، تا فرو شوید اندوه گرگینه ای
دست اسلیترینیی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب
زن زیبا ز گریف آمده است لب رود
اب را گل نکنیـــــــــــــــــــــــــد!

چه گوارا این آب
چه زلال است این رود
دانش آموزان تالار گریف، چه صفایی دارند
پاتیل هاشان جوشان، چوب هاشان (چوبدستی) طلسم افشان باد
من ندیدم تالارشان
بی گمان پای چپر هاشان، جا پای مرلین است
ماهتاب آنجا، می کند روشن خوابگاه کلام
بی گمان در خوابگاه های تالار گریف، چینه ها کوتاه است
تازه واردی می شکفد، اهل گریف با خبرند
چه تالاری باید باشد
راهروانش پر موسیقی فوکس
مردمان این تالار، اب را می فهمند
گل نکردندش، ما نیز
آب را گل نکنیم!

نقل قول از یک هافلپافی

تو که تالارت خیلی قشنگه
نوع پستات خیلی عجیبه

وقتی تو پست می نویسی
واسه تالار خیلی مفیده

میدونستی که پستات مثل یه نقاشیه که تو هری پاتر میشه کشید.
میدونستی یانه
میدونستی یانه

میدونستی همه ارزو هامو واسه ی رول قشنگ تو سوزوندم رفتش
میدونستی یانه
میدونستی یانه

تنهای تنها

تو این تالار زیبا

مانده ام من

خوانده ام من

دریغ از دوستی

که دهد یاری

تنهای تنها

تو این تالار آبی

یاهو


در خيالمان تالاری ساخته ايم
از عشق
كه تاپیک هایش بوي سادگي مي دهد
و صفایش
به رنگ
آرمِ مان است
نمي دانيم دلتنگ باشيم يا نه!
ولي ما قطعه اي از تنهاييمان را
آرام آرام
در اين تالار جا ميگذاريم
گریفِ خوبِ ما
جايگاهي است
كه بغضِ داستانهامان
با صدايِ اخطارِ ناظر مي شكند
و سوژه هر روز تكرار مي شود
سهمِ ما از اين تالار
به تماشا نشستنِ فعالیت هاست!!

امشب شب تالاره باید بترکونیم.
باس کلی رول بزنیم باید بترکونیم.

گودریکو بیدارش کنید.
جسی را هوشیارش کنید.

ان شب شیرین امده.
کلی پست با هم اومده.

اومدیم حال تو
احوال تو
باحال رول تو
گوگول پستتو
ببینیم برود.

امشب شب تالاره باید بترکونیم.
باس کلی رول بزنیم باید بترکونیم.

نقل قول:

صدای پای هری

اهل گودریک هالو ام
روزگارم بد نیست
آذرخشی دارم ، خرده هوشی
سر سوزن سحری
و سیاهی ((لردی) یا (ولدی)) که در این نزدیکی ست
من هریم
خاله ام یک موگل است
نام او پتونیاست
شوهرش هم ورنون
پسر خاله ام نیز دادلی است
اهل این جا نیستم
اما هاگوارتز را خانه ی خود می دانم
اگر خواستی هم برایت
با کتاب شاهزاده معجونی می سازم
اهل گودریک هالو ام
پیشه ام اوروری ست (اون جا می خواستند انتخاب رشته کنند گفت)
گاهگاهی جنگکی می کنم با ولدک
خواب را به چشمان شما
باز می گردانم !!
پدرم یادم نیست
ولدی او را کشته
مادرم را هم نیز
..................
البته این شعر کامل نیست اگه تونستم بقیه ش هم میذارم !!

هافل خيلي باحاله ايشالا مباركش باد
رزش خوش آب و رنكه ايشالا مباركش باد
....