هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   4 کاربر مهمان





بدون نام
تق تق تق تق تق

سیوروس به تازگی چسباندن اگهی هایی را در تالار ها تمام کرده بود که مطلبشان اینچنین بود.

شانسی دیگر برای تصاحب افتخار از طرف لردولدمورت هجب

لردسیاه با کمال بزرگواری داوطلبانی را برای انجام ماموریتی مهم میپذیرد وی اعلام کرده اند پاداشی بیشتر از افتخاری که ممکن است در این ماموریت بدست اورید نیست.همانطور که میدانید پرنسس ما گم شده اند پس ما به افرادی اصیل و شجاع برای جستجوی مکان مشخص شده نیاز‌‌ داریم.برای اصلاعات بیشتر به خدمت لرد برسید.
با یاری مرلین ما به قله ها خواهیم شتافت
با تشکر

سیروس لحظه ای مکث کرد سپس کاغذی از جیب ردایش دراورد و پایین اگهی چسباند:«کسر امتیاز از هر سه گروه هاگوارتز درصورت عدم حضور»



پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه تا پست شماره 155 مورگانا:(پست فلورانسو تازه زده شده. به همین دلیل خلاصه نکردیم که خونده بشه.)

نجینی گم شده و ملت اسلی مجبورن پیداش کنن. بعد از مشورت به این نتیجه می رسن که احتمالا اعضای گریفیندور نجینی رو دزدیدن.
اسلی ها باید به شکلی وارد تالار گریفیندور بشن. مثلا به شکل یک جانور!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

-به نظرتون گریفیا برای چی باید بخوان نجینی رو داشته باشن؟
-من...نظر...
-اوممم...نمی دونم. شاید حسودیشون شده که ما همچین هیولای مخوفی در گروهمون داریم و اونا ندارن.
-نظر منو نمی خوایین بدونین؟ مطمئنین؟
-درسته. با وجود نجینی کسی جرات نمی کنه وارد تالار ما بشه. ولی ما رو ببین! جرات می کنیم مخفیانه بریم تالار اونا. چرا؟...چون نجینی ندارن! البته الان دارن! ولی می گیریم ازشون!
-نظرم خیلی جالب بودا!
-بابا یکی به این خانم توجه کنه!

بالاخره با فریاد لینی ملت متوجه فلورانسو شدن. حلقه ای دور فلورانسو تشکیل شد و همه سرگرم بررسی سرتا پای او شدند!

-ایول! عجب بانوی شایسته ای!
-لباست قشنگه...چطوری با این لباس اومدی؟ ردات کو؟ با همین میای سر کلاسا؟
-پروفسور اسنیپ اگه ببینه پنجاه امتیاز از گریف کم می کنه. چون دارن قهرمان می شن!
-گردنبندت اصله؟

فلورانسو کم کم داشت زیر نگاه های خیره احساس ناراحتی می کرد که لینی به فریادش رسید.
-نظرتو بگو عزیزم! ما گوش می کنیم.

فلورانسو که کمی معذب به نظر می رسید به سختی شروع به صحبت کرد.
-اومممم...خب...می خواستم بگم بی خودی منت لینی رو نکشین! لینی رو همه می شناسن. بهتر نیست این جانوری که می ره جانوری باشه که زیاد جلب توجه نکنه؟




پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۸:۰۵ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۳

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
با گفتن" جانور" همه به طور اتوماتیك به سمت ليني بازگشتند.

- اون طورى نگاه نكنيد! من امكان نداره برم. اصلا من يه پرنده بى نوا هستم من نميرم. من نميرم.

- من يه نظري دارم.

اما همه بي توجه به فلورانسو كه جمله ي آخر را گفت، شروع به راضی كردن ليني نمودند.

- ليني تو كه بال هاي رنگی دارى.
- نميرم.
- کاکل قشنگى دارى.
- نميرم.
- من يه نظر دارم.

ملت اسليتريني اما همچنان به اين شكل صداي جيغ هاي فلو را نشنيده گرفتند.

پروازهاى بلندى دارى.
- نميرم.
- چرا؟ چى مى خواى پ؟

ليني گوشه ى بالش را در دهانش گذاشت و گفت:

- امم...يه چيز كه نمي خوام چندتا مى خوام. ولي اوليش چشم هاى پرنده اى که پارسال تو دياگون به بال هام خنديد.
ملت اسليترين:
- م..من...يه نظر...داشتم.



تصویر کوچک شده


I'm James.


پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
- یه سوال؟ فکر میکنید گریفی ها اگر چنین نقشه ای بکشن، نجینی رو میبرن توی تالار خودشون؟ یعنی منظورم اینه که هیچ سوراخ مخفی، چه میدونم پناهگاهی چیزی ندارن؟

صدایی در تالار پیچید. انگار از بلندگو پخش شده باشد.
- روزی که سوالات مورگانا تموم بشن به شکرانه این اتفاق میمون یک جیمزی چیزی سر خواهیم برید.

مورگانا سرخ شد. دستش را دور ساتین حلقه کرد و چیزی نگفت. لینی که متوجه ناراحتی او شده بود، خطر نزدیکی به ساتین را پذیرفت و روی شانه مورگانا نشست.
- به دل نگیر! بخاطر نجینی عصبانیه!

مورگانا چیزی نگفت. لبهایش را گزید و سرش را تکان داد.هنوز اشک نریخته بود اما ظاهرا تا آن لحظه فاصله چندانی نداشت. اسنیپ، او و تحولاتش را نادیده گرفت و گفت:
- باید برای رفتن به تالار گریفندور یه نقشه درست بکشیم. چون هر کدوم از ما، حتی اگر اطراف تالار گریفندور هم دیده بشیم، اونا رو به شک میندازیم.

آنتوان به فکر فرو رفت و مشغول قدم زدن شد.
- پس دقیقا باید چکار کنیم؟ غیب شیم؟ یا نامرئی شیم؟؟

- خودشه نامرئی شیم!
اینرا کورممدی از زیر سایه یکی از ستون های سالن پراند.

لینی نگاه خشمگینی کرد.
- و دقیقا چطوری میخوای از تابلوی سالن عمومی شون رد شی؟؟؟؟

مورگانا جمله ای روی کاغذ نوشت و به سوروس داد. و سوروس آنرا با صدای بلند خواند.
- سالن عمومی گریفندور نفوذناپذیر نیست... حداقل نه برای حیوانات!!!

اسنیپ با فرمت از کاغذ به مورگانا و از مورگانا به کاغذ نگاه کرد.
- خودشه! جانور!


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
ملت اسلایترینی نگاهی به هم می‌ندازن. این نگاه از جهت شک داشتن تو درستی ـه نظریه ی مورفین یا سنجیدن جوانب مختلف نظریه نبود، بلکه همه داشتن به این فک می‌کردن که مورفین چیز نکشه یه چیزی می‌شه!

سیوروس دستی به چونه ش می‌کشه و می‌گه: به نظر منطقی میاد!

- خب حالا به نظرتون چه گروهی ممکنه این کارو کرده باشه؟

لینی سریعا جواب می‌ده:

- ریون که نیست! چون اونام اکثریتشون مرگخوارن و ضمن اینکه با خلق و خوی نجینی آشناییت دارن و نزدیک شدن به نجینی رو روا نمی‌دونن، دلیلی ندارن که بخوان با دزدیدن نجینی آزاری به ارباب برسونن!

همگی با حرکت سر حرفای لینی رو تایید می‌کنن و مغزشون مشغول کنکاش تو گروهای دیگه می‌شه.

- هافلپافم فک نکنم باشه. آخه ناظرشون مرگخواره و مگه می‌شه دور از چشم ناظر، سایر اعضای تالار حرکتی انجام بدن و اون نفهمه؟! اونم مار به این گندگی! واقعا با چه هدفی دزدیدنش؟

صدای لرد همچون صدایی که از تو بلندگو بیاد بیرون، تو کل اتاقی که اسلایترینیا توش تجمع کرده بودن پخش می‌شه.

- کروشیو ایوان! گنده خودتی و هیکلت! اصلنم واسمون مهم نیست که بدن استخونی ـه تو ذره ای با این توصیف ما از شما جور در نمیاد. اما پرنسس مارو گنده صدا نمی‌کنن! بلکه می‌گن با عظمت!

لازمه اشاره کنم که نویسنده باز هرکی هرچی می‌گه رو به گوش لرد می‌رسونه؟ ایوان نگاه تندی به لینی که نویسنده تشریف داره می‌ندازه و با حرکت دستاش بهش می‌فهمونه که "دارم برات"!

آرامینتا بی توجه به اداها و شکلکایی که لینی و ایوان برای هم در می‌آوردن بحثو جمع می‌کنه و می‌گه:

- پس تنها گزینه ی روی میز گریفیندوره دیگه! پاشین بریم.

و همزمان با گفتن این حرف از جاش بلند می‌شه تا بره اما سیوروس دستشو محکم می‌گیره و می‌گه:

- کجا؟ همینطوری که نمی‌تونیم سرمونو بندازیم پایین بریم تو تالارای دیگه! اول باید نقشه بکشیم!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۹ ۹:۳۷:۴۶



بدون نام
ایوان نیز تریپ عقیلی رو میگیره اما قبل از اینکه شروع به خوندن "بااااااااااید تورووووووو پیییداااا کنمم"کنه آیلین سیوروس یه پس گردنی میزنه پس کلش بدین ترتیب با سیسرون میرن زیر سایه ارباب قایم میشن.

میز مثلث دوباره از سرگرفته شده بود.
_پرنسس تو هیچکدوم از تالارها نیست.
_شاید رفته تو لوله فاضلابا فامیلاشو ببینه،اونجا رو گشتین؟
_پرنسس؟؟تو دستشویی؟؟؟ :vay:
در همان لحظه در شترق باز میشه و مورفین مثل یه سرباز آمریکایی با پرچم اسلایترین وارد تالار میز ثلث میشه،از میز بالا میره و پرچم رو در جا وسط چوب میز فرو میبره و با لحنی محکم میگه:

_شاهدختمون،نشانه پر چممون،تالارمون و گروهمون غیبش زده درحالی که شما دور هم نشستین؟؟

آشا گفت:مورفین بیا پایین بابا خودمونم میدونیم حالا مگه میخای بریم جنگ؟؟؟

مورفین داد زد:باید بریم جنگ!!

_

مورفین از میز پایین اومد،چونه اش رو جلو داد و درحالی که میز رو دور میزد گفت:ما حدث میزنیم پرنسس دزدیده شده باشه اونم از طرف یکی از گروه های بغلی



پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۱۰:۵۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۳

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
فلورانسو كه همچنان زير تخت بود، با ترس و مقداري لرز كه گاهى به بندر ى هم متمايل ميشد اول يه نگاه به چپ مى کنه بعد يه نگاه به راست مى کنه بعد يه نگاه به جلو مى کنه بعد...

ناظر: بسه، اينجا خيابوناي ايران نيست كه انقدر مي ترسي بقيه شو بنويس!
فلو: چشم چشم.

...بعد يه نگاه 360 درجه به اتاق مي اندازه و چون اثري از نجيني و جماعت مرگخوار نمي بينه از زير تخت بيرون مياد.
در اينجا خواننده معترض ميشه كه چرا به سمت اون يه نگاه نشده و از شدت عصبانيت شروع به سنگ اندازى مى کنه:

- پنجردن داش گلير اگه جرعت دارى بعري باخ.

فلوي فلك زده حالا قبل از اينكه خواننده زده بشه دوباره به زير تخت پناه مى بره و بدون شك ميدونه پناهگاه همه ما ريش مرلينه و اگه همه اونجا جا نشدن باقي دوستان رو مي تونيم به ريش دامبلدور ريش به ريش كنيم.


كمي اون طرف تر پيش جماعت مرگخوار
جماعت مرگخوار که حالا امار تمام سوسک و کرم هاى تالار، وزن گرد و خاک نشسته روى تايپک هاى تالار، تعداد تايپک هاى قفل،تعداد افراد کوچ کرده از تالار و تمام مشکلات و بدبختى هاى تالار رو پيدا كرده بودند اما اثري از نجيني نديده بودند، ميز مثلثي تشكيل دادند و شروع به بحث و گفت و گو کرده بودند.

ايوان: زير تموم تخت ها رو ديدم، اما نبود.
كراب: تو اشپزخونه تو کتابخونه رو ديدم، اما نبود.
ديويد: تو تايپک هاى قفل، بين كوچ کرده هارو ديدم، اما نبود.

ليني چشماشو مي بنده، دستاشو باز مي كنه، تريپ داريوش برميداره و مى گه:

- ام_________ا ن____________بود.

همه فکر کردند با فرياد هاي جان گداز ليني، شب شعر تمومه اما به درخواست مستقيم نويسنده سيسرون كه در مرز اسلي و هافل هستش وارد كادر ميشه و از روي يه كاغذ شروع به خوندن ميكنه:

- نرو، نروووووو. تو هم مثل لرد نمي تومي دووم بياري...

و صداشو بلند مي كنه:

- نرررررووووو...

و بلندتر:

- نررررررررررررروووووو...

و بلندتر:

- نننننررررررروررررررررررررررررررووووووووو...
- كروشيو! سرمونو بردي تسترال بد صدا، مادر سيريوس جلبك مغز.


تصویر کوچک شده


I'm James.


پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
سر کلهم اعضای اسلایترینی که در تالار حضور داشتن و کلام لرد رو شنیدن به صورت اتوماتیک وار به سمت فلورانسو می‌چرخه.

فلورانسو:

اما وقتی می‌بینه نگاهای تند و تیز اسلی ها همچنان روش زوم شده، خودشو به دیوار پشت سرش می‌چسبونه و سوت زنان داخل نزدیک ترین اتاق می‌شه.

با این‌ که لرد داخل اتاق بود و قاعدتا نمی‌تونست متوجه فلورانسو بشه، اما این حرکت فلورانسو در کمال تعجب خوانندگان از چشمان تیزبین ارباب دور نموند. یعنی مدیونین اگه فک کنین نویسنده با قصد چاپلوسی خبرچینیشو کرده. :|

- به پرنسسمون وعده ی خوردن فلورانسو رو بدین تا سریع تر خودشو نشون بده ... زودباشین!

با فریاد آخر لرد جنبشی بین اسلی‌ها بوجود میاد و هرکدوم به یه سمتی به امید یافتن نجینی سرازیر می‌شن. دیوید بعد از ورود به خوابگاه پسرا خم می‌شه و مشغول گشتن زیر تختا می‌شه.

- ابله! پرنسس ما بزرگ تر و با ابهت تر از این حرفاس که جای به این تنگی قائم بشه. جاهای محتمل ترو بگرد!

دیوید اعتراض کنان بابت این که تمام نوشته های نویسنده به اطلاع لرد می‌رسه سرشو از زیر تخت بیرون می‌کشه و به فلورانسو که زیر تخت رو به رویی پناه گرفته اخم میکنه.

از اون طرف آرامینتا با جان فشانی و فدا کردن خون اصیلش وارد حفره شرارت می‌شه و با وعده و وعیدهایی که اصلنم تو خالی نبودن نجینی رو فرا می‌خونه.

- نجینی، نمی‌خوای فلورانسو بخوری؟ ارباب شام لذیذی برات تدارک دیده. حیفه از دستش بدیا. نجینی؟

اما هنوز آرامینتا دو قدم بیشتر برنداشته بود که دستی یقه ش رو می‌گیره و به داخل تالار پرتابش می‌کنه.

- 20 امتیاز از گریفیندور کم می‌شه! تو با چه جراتی به حفره شرارت وارد شدی؟ هیچ تازه واردی حق نزدیک شدن به اینجارو نداره؟ چی؟ می‌خواستی تغییر گروه بدی؟ به چه جراتی؟ 30 امتیاز هم از هافلپاف کم می‌کنم! حالا تا 10 امتیاز از ریون کم نکردم برمی‌گردی و دیگه هم به این حفره نزدیک نمی‌شی!

سیوروس دست به کمر تا آخرین لحظه ای که آرامینتا به دورترین فاصله ممکن از حفره برسه با نگاهش اونو دنبال می‌کنه و بعد از اطمینان از برنگشتنش، این‌بار خودش مسئولیت گشتن حفره رو برعهده می‌گیره.




پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ جمعه ۲۱ شهریور ۱۳۹۳

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
سوژه جدید

روز دیگری... شب دیگری...ام...ظهر؟بعد از ظهر؟قبل از ظهر؟عصر؟غروب؟سپیده دم؟خب من از کجا باید بدونم این اتفاق چه موقع از روز می افته؟ حالا که اینطوره سوژه بی سوژه همه برین دنبال کارتون. از سوژه جدید خبری نیست.

ناظر: هوم...کی جرئت کرده وسط سوژه قبلی سوژه جدید بده؟

اسلی ها:این!

نویسنده:ام جسارتا خب پست قبلی مال چند ماه پیش بود.

ناظر:پس چرا سوژه جدیدو نصفه نیمه می زنی بوقی؟از تالار معلقت کنم؟

نویسنده:نه اشتباه شد به جون شما...داشتم ادامه شو می نوشتم قبل از اومدن شما.الان ادامه میدم!

سوژه جدید

شب دیگری در تالار اسلیترین آغاز شده بود. اعضای تالار اسلیترین خسته از فعالیت های روزانه در تالار گرد هم آمده بودند.
مورفین در گوشه ای از تالار کنار بساط منقل خوابش برده و اعتراض های اعضای تازه وارد به هیچ وجه نمی توانست او را از خواب نازش بلند کند. نارسیسا در گوشه ای دیگر مشغول شانه زدن موهای پسر عزیزدردانه اش بود و بلاتریکس همانند هر شب در حال تمرین ورد جدید کروشیویی بود که به تازگی از لرد آموخته بود.مشخصا مورد آزمایشی نیز همانند هر شب رودولف بخت برگشته بود!

اسنیپ در گوشه ای نشسته و سرگرم چرتکه انداختن نمراتی بود که آنروز از دانش آموزان کسر کرده بود.هکتور که به حرکات سریع دست اسنیپ هنگام شمارش نمه ها نگاه می کرد پرسید:
- فکر می کنی این ترم قهرمان شیم؟

اسنیپ که شدیدا در فاز تمرکز بود زمزمه کرد:
- این شد صدتا...هوم؟اگر دویستا دیگه از هافل کم کنم و سیصدتا به اسلیترین اضافه کنم و از گریف و ریون هم نفری چهارصدتا کم کنم ممکنه!

لینی که بر روی چلچراغ تالار تاب می خورد اعتراض کرد:
- چرا از ریون چهارصدتا؟اون بیچاره ها که همه ش صدتا از ما جلوترن!هیچم به خاطر این نمیگم که خودم ریونی بودم یه وقت!

پیش از آنکه اسنیپ پاسخی بدهد صدای نعره ای بلند شد.اسنیپ غرغری کرد:
بلا الان لرد رفته بخوابه...حداقل می خوای شوهرتو طلسم کنی قبلش یه سی لنسیو روش اجرا کن تا لرد نیومده مارو به سمت دیار مرلین راهی کنه!

بلاتریکس:چی میگی مردک کله چرب حموم ندیده؟ اون که نیم ساعتی رفته درمونگاه!انقدر کله تو تو این حساب کتابات کردی که نمی فهمی چی دور و برت می گذره.نکنه هوس کردی طلسم جدیدمو روی تو اجرا کنم؟

پیش از آنکه اسنیپ پاسخ دهد صدای فریاد این بار بلندتر از قبل به گوش رسید.فریادی که از سوی اتاق مخصوص لرد می آمد.
- پرنسس ما کجاست؟این ایده ی کدوم تسترالی بود که نصفه شبی بازی قایم با شک با پرنسس ما راه بندازه؟ هر کی بوده خودشو برای یه مرگ دردناک آماده کنه.تو اسید معده دخترمون حلش می کنیم!مگه این تالار ناظر نداره؟





پاسخ به: ماجراهاي اسنيپ و دوستان
پیام زده شده در: ۳:۱۰ یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۳

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
آگوستوس: امممم....

در همین لحظه، جلوی تالار گریفندور تیره و تار شد...اندامی بلند بالا و سیاه به جنب و جوش درآمد...کلاغ زاغی های سیاه مانند موجی بی اتنها سرازیر شدند و بانو آیلین پرنس هویدا شد... :bat:

آگوستوس: زهره م ریخت خب! این چه وضعه یدفعه اومدنه؟
آیلین: اووووم...ترسیدی؟ خب دیدم قضیه خیلی بغرنج شده گفتم خودم بیام حلش کنم! ناسلامتی پسر من داره تو این عشق بدردنخور غرق میشه! الان خودم میرم تو تالار گریف لیلی رو چیزخور میکنم پیش سوروس خرابش میکنم! من پسرمو نجات میدم!

در همین حین ناگهان سوروس، سوت زنان از کنار آیلین و آگو رد شد...

آیلین: هووووی...هووووی پسره کجا میری؟ نکنه دوباره میخوای قهرمان بازی در بیاری بری با باباش حرف بزنی تک و تنها؟
سوروس: نه بابا!
آیلین: نکنه دوباره میخوای بری شارژ جغدی بگیری ده هزار تا جغدک براش بفرستی ناله و التماس کنی!...اونم جوابتو نده ضایع شی!
سوروس: نه بابا!
آیلین: نکنه دوباره میخوای بری پشت در خوابگاهش شبانه روزی چمبره بزنی، اونم آخرش بیاد بهت بگه میخواد با جیمز معاشرت کنه! برو گمشو! مزاحمم نشو!
سوروس: نه بابا!
آیلین: نکنه دوباره میخوای بری کنج عزلت بشینی... یه گوشه گیر بیاری آبغوره بگیری واسه ش؟ روزی یه بار مرده و زنده شی... خاک تو سرت موهات سفید شد! کچل شدی! قیافه ت شبیه زامبی ها شده! همینو میخوای؟
سوروس: نه بابا!
آیلین: پس چه غلطی میخوای واسه ش بکنی؟
سوروس: واسه لیلی؟
آیلین: په نه په عمه مارج!
سوروس: واسه لیلی هیچی! اون شوهر کرده رفته...به من چه اصلا! بره زندگی خودشو بکنه! من تازه خودمو پیدا کردم! اهداف مهمتری دارم! رولینگ اصلا غلط کرده منو اینجوری کرده! میخوام عوض شم!همه اون سال ها تموم شد...سیاه و قوی... بدون بخشش... به دنبال اهداف بزرگ
آیلین: واقعا؟
سوروس: آره بابا! الان کلی ذوق کردی نه؟
آیلین: امممم... آره اون دختره بدردنخور رو کار خوبی کردی ول کردی ولی امممم نخیر غلط کردی! تو باید زن بگیری! من نوه میخوام! اصلا غلط کردی اینقدر سیاه دل بشی! این چه وضعشه! اینقدر سنگدل! نه به اونکه اشکت دم مشکت بود نه به این وضع! بیخیالش شوهر کرده چیه؟! باید بری دنبالش!

سوروس: ماااااااااااااااااع! ولم کن بابا! نمیخوام برم! بیخیالش...بذار زندگیشو بکنه! بذار زندگیمو بکنم!
آیلین: خودم با دستای خودم از زندگی ساقطت میکنم! یا میری دنبال لیلی یا میری دنبال یه دختر دیگه!
آگو: آیلین، بابا چی میگی تو! چیکارش داری...الان سوژه به این خوبی...به این راحتی فیصله پیدا کرد!

آیلین: چی چی رو چی میگم من؟ تو چی چی میگی این وسط؟ این باید زن بگیره نمیشه همینجوری عذب عقلی بمونه که!

سوروس: چی چی بمونم؟ من که نفهمیدم چی گفتی ولی من اصلا نمیخوام اینجا زن بگیرم! بر فرض محالم که بخوام زن بگیرم میخوام برم "ایران" زن بگیرم! دخترای اونجا چشم آبی و مو بور و گوگولی مگولین! ...دخترای انگلیسی ضایع ن! خودشونو میگیرن... کک مکین! خوشم نمیاد ازشون!

آیلین: اوکی برو هر گوری که میخوای ولی تو باید زن بگیری...
آگو: اممم الان سوژه چی بود؟ مگه قرار نبود لیلی رو چیز خور کنیم؟
آیلین: آگو ببند!
سوروس: چی؟ آگو چی گفت؟ شماها میخواستید چه غلطی بکنید؟ به لیلی چیکار دارید؟ بزنم نصفتون کنم؟
آیلین: مگه تو نگفتی اون برات مهم نیست؟
سوروس: من گفتم! نمیخوام ببینمش دیگه! ولی شماهام غلط کردید بخواین چیزخورش کنید!

آگو: اوکی اوکی انگار سوژه برگشت به مسیر اصلیش...آیلین بیا بریم...اوکی سوروس جان ما اصلا همچین کاری نمیکنیم!
سوروس: ببینم به لیلی دست زدید میزنم از وسط دو شقه تون میکنما! مادر و غیر مادر حالیم نیستا!
آگو: نه نه خیالت راحت باشه! ...








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.