هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: زير نور ماه!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۸ جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۹
#69

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
ترورس با شجاعت تمام وسط معرکه پرید و گفت: من اجازه نمیدم!

هر چهار روح با تعجب به ترورس خیره شدند. ترورس بدون ترس ادامه داد:

- بمون وقت بدین.

راهب چاق خنده ای کرد و گفت: میخوای یه دونه آدم چاق و چله واسم پیدا کنی؟

روونا بلافاصله گفت: هیشکی از ریون بدنشو نمیده!

ریونیا با حس قدردانی به روونا خیره شدند اما نیک گفت: مگه میشه؟ پس از گریفم نمیدیم!

- هافل هم از این مورد مستثنا نیست.

- هه پس فکر کردین من میذارم اسلیا به یکی از شما بدن بده؟

آلفرد نیشخندی زد و گفت: پس معامله به هم ریخت. جمع کنین برین.

روونا اینبار وحشیانه گفت: میخواین زیر قولتون بزنین؟ لینی و لونا هنوز آشتی نکردن ، شما که نمیخوایـ...

بینز از درون دیواری وارد تالار شد و گفت: شنیدم اینجا بدن قرض میدن!

اما با دیدن قیافه ی چهار روح دیگر حرفش را تصحیح کرد:

- اوه فک کنم اشتباهی اومدم.

و از همان راهی که آمده بود رفت.

ترورس دوباره گفت: آشتیشون میدیم!

در همان لحظه صدای پرتاب چیزی از درون خوابگاه دختران بلند شد و صدای لینی آمد که سر لونا فریاد میکشید.

بارون به سمت یکی از دیوار ها رفت و گفت: اگه هیچکدوم از گروها حاضر نیستن بدن بِدن پس باید بدن دیگه ای پیدا کنین.

- مثلا؟

- این دیگه مشکل خودتونه!
.
.
.
.


^^^^^^^^^^^^^^

ببخشید بد شد ، با عجله بدون هیچ فکری نوشتم.




Re: زير نور ماه!
پیام زده شده در: ۱۶:۴۶ جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۹
#68

ماریه تا اجکامب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۳ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۴۴ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶
از ...........
گروه:
مـاگـل
پیام: 275
آفلاین
ماریه تا که تازه از خوابگاه دختران خارج شده بود با تعجب به لینی و لونا و همراه کوچکشان که لباس گریفندور تنش بود نگاهی انداخت.

اون دیگه کیه؟

یکی از بچه های شجاع گریف اوردیمش تا رونا....

لینی با جیغ ماریه تا ساکت شد.

چیه ماری؟ چرا جیغ میکشی؟

اون فقط یه بچست.شماها میدونین دارین چی کار میکنین؟اگه کسی بفهمه ماها اخراجیم.

کسی قرار نیست بفهمه ماری.

لونا: ولی ماریه تا راست میگه.لینی ما این پسر بچه رو جلوی دوستاش اوردیم اینجا پس اگه غیب بشه می فهمن کار ما بوده.

پسر که داشت با تعجب به انها نگاه میکرد گفت : نکنه شماها می خواین فیلم حلقه رو نشونم بدین؟

ویولت گفت: فیلم حلقه؟ این دیگه چیه؟

پسر: یه فیلم ترسناک ماگلیه.من دیدمش و به نظرم ترسناک نبود. داستان یه دخترس که ز چاه میاد بیرون ....

همچنان که پسرک در حال توضیح دادن فیلم مسخره بود نور شمع ها ضعیف شدند و بادی وزید.رونا پدیدار شد.

ریونی ها با هیجانی امیخته با ترس به او نگاه کردند. پسرک نیز خاموش شد و به طرف رونا برگشت.

لینی گفت: اینم جسمی که خواسته بودی.

رونا به طرف پسر که حالا از ترس می لرزید رفت.

رونا: این که خیلی کوچیکه ولی بد نیست.خب کارمونو شروع می کنیم.
ناگهان ماریه تا بین پسر و روح قرار گرفت.

من نمیذارم.

ماری لوس نشو برو اوون ور بذار کارشو بکنه

در همین حین دوباره باد سردی وزید و پیکر روح مانند دیگری ظاهر شد.

رونا:هی نیک تو تو قلمرو من چی کار میکنی؟ مگه صد دفعه نگفتن حق نداری بیای اینجا

نیک: داشتی چی کار میکردی که من نباید میومدم

رونا که دستپاچه شده بود گفت: هیچی

نمیخواد به من دروغ بگی همه حرفاتونو شنیدم.اگه تو از بدن یه گریفندوری اسنفاده کنی منم مجبور میشم از بدن یه ریونی استفاده کنم.منم بدن می خوام.

دوباره باد سرد تری وزید.
بارون خون الود و راهب هافل پدیدار شدن.

هیچ معلومه این جا چه خبره؟ دارین تنها تنها واسه خودتون بدن پیدا می کنین. ما هم هستیم.

بارون خون الود این را گفت و به ماریه تا خیره شد و لبخند ترسناکی زد.


معصومیت قدرتی دارد که شیطان نمی تواند تصور کند


Re: زير نور ماه!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۵ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۹
#67

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
در سرسرا:

لونا جلوتر از بقیه همراه با لینی جلوی چند تا سال اولی گریفی رو گرفتند.

لینی به موهایش تابی داد و به دختری که جلوتر از بقیه بود نگاهی کرد و گفت: هی ببینم! تو فیلم ترسناک دوس داری؟

لونا چشم غره ای به لینی رفت و گفت: منظورش اینه که از کارای هیجانی خوشت میاد؟

دختر نگاهی به آن دو کرد و خیلی ساده گفت: نه!

و از آن ها دور شد.

- اییییییش با این اخلاقش. اصن ازش خوشم نیومد!

لونا دوباره به سمت چند نفر دیگر رفت و گفت: شماها دوس دارین یه چیز ترسناک رو تجربه کنین؟

یکی از پسرها با شیطنت گفت: الان دارم میبینمش!

همه ی دوستانش زیر خنده زدند و از لونا دور شدند. لونا خطاب به لینی گفت:

- منظورش من بودم؟

اما با دیدن لینی که سعی داشت جلوی خنده اش را بگیرد عصبانی شد و گفت: ایندفعه خودت بپرس.

تری که همراه بقیه ی ریونیا پشت دیوار پنهان شده بودند با نزدیک شدن گروهی از پسران سال اولی اشاره ای به لونا و لینی کردند.

لینی گلویش را صاف کرد و جلو رفت اما بلافاصله با دیدن وسیله ای عجیب در دستان یکی از پسرها سر جایش ایستاد.

یکی از پسرها وسیله را روی مخ یکی از دوستانش گرفت و گفت: تفنگم میتونه با یه گلوله مختو داغون کنه! البته این الکیه و کار نمیکنه اما اون واقعیاش با یه فشار دادن این دکمه ...

ماشه ی تفنگ را نشان داد و ادامه داد: مخت سوراخ میشه.

لونا وضعیت را مناسب دید و پرسید: ببینم تو از چیزا وحشتناک خوشت میاد؟ بیا دنبالم.

پسرک نگاهی به دوستانش کرد و تفنگش را از روی مخ دوستش برداشت و همراه لونا و لینی حرکت کرد.

شب ، تالار:

- حالا روونا رو نیاز داریم که بیاد. هی پسر! کم کم فیلم ترسناکمون شروع میشه!




Re: زير نور ماه!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۹
#66

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۴۸:۱۶ سه شنبه ۵ تیر ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
لیسا با تعجب گفت:پس این روح ِ روونا کار لینی و لونا نبوده؟ینی حقیقت داشته؟

ماریه تا با اوقات تلخی گفت:بعله!حالا یکی باید یه بدن واسه روونا پیدا کنه!

گابر با عصبانیت گفت:کی حاضره بدنشو تحویل ِ روونا بده؟ها؟

الکساندر پرسید:ببینم اگه ما یه بدن از بچه هایی به غیر از ریونیا واسش جور کنیم، بعد از اینکه روونا رفت تو جلدش، شکلش میشه همون روونا؟

همان هنگام روونا از دیواری گذشت و گفت:بله!شما تا آخر ِ فردا مهلت دارین!

سپس روونا از آنجا دور شد!

گابر با عصبانیت گفت:حالا کی حاضره؟

لیسا : خب ما میتونیم یکی از بچه ها رو با کلک بیاریمش تو تالار و همون موقع روونا بیاد و کارا رو تموم کنه!

ویولت گفت:یعنی کسی هست که گولمونو بخوره؟


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: زير نور ماه!
پیام زده شده در: ۱۶:۴۰ یکشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۹
#65

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۱۱ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
از ل مزل زوزولـه .. گاو حسن سوسولـه!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 553
آفلاین
ادامه داستان

در همین حین در تالار دوباره باز شد و روونا لی لی کنان وارد تالار شد. لیسا بیهوش شد، گابریل دیگر فقط به در چشم دوخته بود و رنگش مانند گچ سفیده شده بود.

- چتونه؟ چرا نگاه می کنین منو لفت لفت ؟!
ترورس که برای اولین بار جوش آورده بود، دمپایی خزمنگولایی خرگوشی اش را از پا در آورد و به سمت روونا پرتاب کرد و در کمال تعجب همه، دمپایی وسط صورت روونا به زمین نشست.

- هوی چته؟! تنت می خاره ها !
گابریل که تازه وارد باغ شده بود ( موضوع را درک کرده بود ) گفت: برو برون بابا خز ! اینا یه هفته س دارن رول میزنن منو لیسا رو آشتی بدن، یه لحظه میای همشو به فنا میدی؟

یا برو تو نقش خودت، یا اصلن برو بیرون. البته متاسفم که اینو می گم ولی در دو حالت وجودت ایجاد مزاحمت میکنه پس باید بری بیرون !

روونا که تابحال حتی از بغل باغ هم رد نشده بود دستانش را به نشانه تسلیم بالا برد و مستقیم از در بیرون رفت./

ادامه بدین..


»»» ارزشـی متفکــر «««
.
.
.

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم!
شد..شد! اگر نشد دهنم را عوض کنم!!

I have updated a new yahoo account, plz add the last one!


Re: زير نور ماه!
پیام زده شده در: ۱۲:۱۳ جمعه ۲۷ فروردین ۱۳۸۹
#64

ماریه تا اجکامب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۳ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۴۴ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶
از ...........
گروه:
مـاگـل
پیام: 275
آفلاین
همه با ترس و لرز به هم نگاه کردند و به سختی آب دهانشان را قورتیدند
(قورت دادند)

چه کسی حاضر بود این فداکاری را بکند؟

ماریه تا گفت : خداییش این نامردیه.ما هنوز جوونیم ارزو داریم

لونا از جایش بلند شد و گفت : اگه این کار باعث میشه که لیسا و گابرو اشتی کنند،خب من حاضرم که ...
لینی دست لونا رو گرفت و او را سر جایش نشاند و گفت : باز تو جو گیر شدی

بحث بین ان دو بالا گرفت و ملت با تعجب به ان دو نگاه می کردند

لونا جیغی این طوری کشید بلند شد و به طرف خوابگاه رفت.
لینی هم از تالار خارج شد.
حالا مشکل دو برابر شده بود.
در همین حین در تالار باز شد و لیسا و گابر خوشحال و خندان داخل شدند ولی با دیدن روونا خشکشان زد.

ویولت با خوشحالی گفت : روونا تو دیگه میتونی بری این دو تا اشتی کردن.
اما روونا خبیثانه گفت : ولی لینی و لونا قهر کردن.من میرم ولی اگه شرطمو قبول کردین اون دو تارو اشتی می دم و رفت...

ملت :
ماریه تا گفت : این از بارون خون الود هم بدتره


معصومیت قدرتی دارد که شیطان نمی تواند تصور کند


Re: زير نور ماه!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۹
#63

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
[spoiler=خلاصه سوژه]گابر و لیسا بر سر موضوعی با هم قهر کردن و لینی و لونا میخوان اون دو تا رو آشتی بدن اما همون شب روح روونا ریونکلا میاد و به گابر و لیسا میگه که اگه با هم آشتی نکنن کل ِ بچه ها رو با خودش میبره .اما گابر و لیسا فکر میکنن این موضوع زیر سر لونا و لینیه و این موضوع رو جدی نمیگیرن! ویولت هم برای حل ِ این مشکل روح ِ روونا رو احضار میکنه و ازش میخواد که ی کاری کنه که گابر و لیسا بفهمن که روونا حقیقی ِ نه ساخته ی لونا و لینی ... اینک ادامه ی ماجرا...[/spoiler]

روح سر جای خود متوقف شد، هیچ چیز نمیگفت و نگاهش را از یکی به دیگری می دوخت و ناگهان گفت:

- شرط داره!

لینی که عصبی شده بود با عصبانیت گفت: واقعا مسخرست!تو نباید سر این قضیه با ما معامله کنی!

ویولت به تندی گفت: بشین سر جات لینی!ممکنه ناراحتش کنی و دیگه حتی با قوی ترین طلسما هم نتونیم بیاریمش!

لونا بلافاصله گفت: خب!حالا بگو شرطتت چیه؟!

روونا لبخندی زد و گفت: اینکه برای من یه بدن جور کنین!

همه ناگهان سر جای خود خوشکشان زد، هیچکدام منظور روونا را درک نمیکردند تا اینکه ویولت زودتر از همه به خودش آمد و گفت: منظورت چیه؟

روونا کنار پنجره رفت و گویی که انگار با خود حرف میزد گفت: از این که قرن هاست یه روح هستم خسته شدم!میخوام که دوباره یه بدن داشته باشم! یه بدن که بتونم دوباره توی تالار ریونکلاو فعال باشم!و مهم تر از همه اینکه بچه های ریونکلا منو به عنوان یه انسان بشناسن نه یه روح!

لینی با عصبانیت گفت: اونوقت ما چجوری میتونیم یه بدن واست دست و پا کنیم؟

روونا به سمت پنجره بازگشت و گفت: باید یکی از بچه های ریونکلاوی رو راضی کنین تا جسمشو با من عوض کنه!




Re: زير نور ماه!
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۸
#62

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۴۸:۱۶ سه شنبه ۵ تیر ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
- اما کی بلده روح احضار کنه؟
- من تو یه دوره ای یاد گرفتم!

ویولت این را گفت و سپس سریع به سمت کنار شومینه که آتش آن در حال خاموشی بود رفت و بقیه دنبالش به راه افتادند.

حالا همه کنار شومینه گرد نشسته بودند با لباس های مخصوصی که ویولت به آن ها داده بود.

- ویولت ما باید چی کار کنیم؟

نفس عمیقی کشید و آرام گفت:فقط بشینید و هیچ حرفی نزنید؛ چشماتونو ببندید و تنها به روونا فکر کنید، فکر کنید که روونا کنارتونو و دارید به او نگاه میکنید!هر اتفاقی که افتاد نترسید و صبر کنید...حچشاتونو ببندید...شروع میکنم...

چشمان ریونی ها بسته شد و ویولت کلماتی را دیوانه وار تکرار میکرد بدون اینکه حتی بخواد لحظه ای نفسی تازه کند.

چند دقیقه ای میشد که ویولت همچنان طلسم را زمزمه میکرد، ناگهان مانند سب قبل شیشه ها لرزیدند، آتش شومینه رو به خاموشی رفت و ابر ها آسمان را پوشاندند و روح ظاهر شد.

روونا سرتاسر تالار را شبح گونه دور میزد و میگفت:از من چه میخواهید که به سراغم آمدید؟

کاساندرا با بهترین لحنی که میتوانست گفت:فقط میخواســ...یکی بهش بگه...

لینی این کار را به عهده گرفت:تو باید بهمون کمک کنی و لیسا و گابر رو بفهمونی که واقعی هستی!

روح سر جای خود متوقف شد، هیچ چیز نمیگفت و نگاهش را از یکی به دیگری می دوخت و ناگهان گفت...

>>>این داستان ادامه دارد<<<


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: زير نور ماه!
پیام زده شده در: ۱۷:۲۵ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۸
#61

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 1548
آفلاین
لینی به آرامی به سمت لونا چرخید : ما باید باهاشون صحبت کنیم . ممکنه یه بلایی سرشون بیاد .

لونا متفکرانه پیشانیش را مالید و اخم هایش را در هم کشید : ولی چطوری میشه حالیشون کرد ؟

لینی به شدت به فکر فرو رفت . اوضاع در ریونکلاو وحشتناک بود و از همه بدتر دیگر گابریل و لیسا به آندو اعتماد نداشتند . اگر .. فقط اگر میفهمیدند که مشکل گابر و لیسا بر سر چیست همه چیز حل میشد .

ناگهان لونا بشکنی زد و باعث شد لینی از جایش بپرد : فهمیدم !

لینی با دلخوری گفت : اه چته . ترسوندیم !

لونا با خنده به سمت در حرکت کرد : ما باید همه رو اینجا جمع کنیم . شاید بقیه یه فکری داشته باشن . هان ؟

لینی با تردید گفت : ولی لونا .. لونا صبر کن ای بابا !

تا به خودش بیاید لونا از در بیرون رفته بود . چرا هیچوقت سعی نمیکرد کمی صبر کند ؟

دقایقی بعد ، کنار شومینه . اعضای ریونکلاو به جز گابر و لیسا .

همه چهره ها خواب آلود بود و به وضوح همه ترجیح میدادند به جای لم دادن روی مبل های کنار شومینه در رختخوابشان باشند ولی وقتی لونا تصمیم به انجام میگیرد ، مقاومت در برابر اراده اش و تغییر دادن ِ آن کاری محال است .

بادراد که خمیازه میکشید و در تلاش بود که نگذارد ریش هایش وارد دهانش شود غر غر کنان گفت : الان چه وقته شورا گذاشتنه آآآآ خه لونـــــــــا !

لونا چشم غره ای به بادراد رفت و با عصبانیت گفت : انگار هیچکدومتون حرفای منو جدی نگرفتید . واقعا دلتون میخواد هم بازی پیوز شید !؟

زنوف با بد خلقی گفت : نه ولی الان وقتش ...

لینی به میان حرف او پرید : دقیقا الان وقتشه . ما باید هرچه سریعتر اونا رو قانع کنیم که روونا میخواد ما رو با خودش ببره .

کاساندرا با اخم هایی در هم گفت : نظرتون چیه که روونا رو راضی کنیم تا بره باهاشون صحبت کنه ؟

ویولت به خود لرزید : من ترجیح میدم با یک مامان بزرگ عصبانی صحبت نکنم . پیشنهاد بعدی لطفا !

لونا مشتش را به کف دست دیگرش کوبید : نه . حق با کاسیه . این تنها راه ممکنه . بیاید بریم با روونا صحبت کنیم .

ویولت زیر لب نالید : اوه نه .

ولی چاره ای نبود ، آنها باید با روونا صحبت میکردند ...

-_________________________________--

امیدوارم خیلی افتضاح نبوده باشه !


But Life has a happy end. :)


Re: زير نور ماه!
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۸
#60

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۴۸:۱۶ سه شنبه ۵ تیر ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
**سوژه ی جدید**

شب هنگام بود، ستاره ای در آسمان دیده نمیشد، جغد ها با هو هو هایشان باعث ایجاد ترس و وحشت میشدند، بالاترین نقطه ی برج هاگوارتز بچه های ریونکلاو در تالار خود نشسته بودند بدون هیچ حرف و سخنی؛ گویی هیچکدام هم دیگر را نمیشناختند یا شاید هم میل به سخن نداشتند.روابط مانند یک لیوان آب یخ سرد بود.

لینی در کنار شومینه نشسته بود و آهسته با لونا صحبت میکرد:چطوری میتونیم اونا رو با هم آشتی بدیم؟
- وقتی اونا با خود ما هم قهرن میخوای با هم دیگه آشتیشون بدیم؟
- پس چی کار کنیم؟اگه وضع همین جوری پیش بره نابود میشیم!

لونا بدون هیچ حرفی فقط با ناراحتی سرش را پایین انداخت و هیچ نگفت.لینی نگاهی به تالار انداخت و یاد روز هایی افتاد که چه قدر شاد و پر حرف بودند که حتی تا صبح بیدارز میماندند و حرف میزدند.اما حالا به خاطر مسئله ای نه چندان ساده از هم پاشیده اند.

شب ، خوابگاه دختران:

بالاخره شب فرا رسید و همه به خوابی عمیق فرو رفتند، تا نیمه های شب هیچ خبری نبود و همه چیز طبق روال قبلی پیش میرفت که ناگهان در و پنجره ی خوابگاه دختران به شدت باز شد، پرده ها دیوانه وار از این سو به آن سو در اهتزاز بودند ، گویی دستانی قدرتمند و نامرئی در ها را باز کرد و در این هنگام دختران از خواب پریدند.

گابر: باز کدوم دیوونه ای تو صورت من تف کرد؟
- این تف نبود بارون بود احمق!

آسمان غرشی کرد و ابر های سیاه و تیره سراسر آسمان را فرا گرفت، همه با حیرت به پنجره ی بزرگ خیره نگاه میکردند که ناگهان هیکلی سفید رنگ از پنجره وارد خوابگاه شد.صورتی آشنا داشت و همگی دانستند که او کسی نیست جز روونا ریونکلاو!

- روونا؟!خواب میبینم؟

روح شروع به صحبت کردن کرد:روح روونا از نوه هایش دلگیر و خشمگین است!اگر تا چند روز دیگر همه چیز به شکل خود در نیاید همه ی شما را همراه خود خواهم برد!

روح رفت و در همین هنگام لینی و لونا وارد خوابگاه شدند.

- پس کار شماها بود این کار مسخره؟

لینی با خواب آلودگی گفت:چی کار ما بود؟
- همین جریان روح روونا دیگه!

لونا:نه ما داشتیم نقشه ای میکشیدیم تا شماها رو آشتی بدیم روح روونا چیه؟

لیسا با یه جهش از تختش بیرون اومد و گفت:واقعا کارتون مسخرس اصلا حوصله ی این کارا رو ندارم و میخوام بخوابم!

لینی که قضیه را فهمیده بود سراسیمه گفت:اون به شما چی گفت؟!
گابر با عصبانیت: در واقع شما به ما گفتید اگه با هم آشتی نکنیم روونا ما رو با خودش میبره!

لینی و لونا با وحشت به یکدیگر نگاه کردند ، چه بر سر آن ها می آمد؟


Only Raven !


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.