لینی به آرامی به سمت لونا چرخید : ما باید باهاشون صحبت کنیم . ممکنه یه بلایی سرشون بیاد .
لونا متفکرانه پیشانیش را مالید و اخم هایش را در هم کشید : ولی چطوری میشه حالیشون کرد ؟
لینی به شدت به فکر فرو رفت . اوضاع در ریونکلاو وحشتناک بود و از همه بدتر دیگر گابریل و لیسا به آندو اعتماد نداشتند . اگر .. فقط اگر میفهمیدند که مشکل گابر و لیسا بر سر چیست همه چیز حل میشد .
ناگهان لونا بشکنی زد و باعث شد لینی از جایش بپرد : فهمیدم !
لینی با دلخوری گفت : اه چته . ترسوندیم !
لونا با خنده به سمت در حرکت کرد : ما باید همه رو اینجا جمع کنیم . شاید بقیه یه فکری داشته باشن . هان ؟
لینی با تردید گفت : ولی لونا .. لونا صبر کن ای بابا !
تا به خودش بیاید لونا از در بیرون رفته بود . چرا هیچوقت سعی نمیکرد کمی صبر کند ؟
دقایقی بعد ، کنار شومینه . اعضای ریونکلاو به جز گابر و لیسا .
همه چهره ها خواب آلود بود و به وضوح همه ترجیح میدادند به جای لم دادن روی مبل های کنار شومینه در رختخوابشان باشند ولی وقتی لونا تصمیم به انجام میگیرد ، مقاومت در برابر اراده اش و تغییر دادن ِ آن کاری محال است .
بادراد که خمیازه میکشید و در تلاش بود که نگذارد ریش هایش وارد دهانش شود غر غر کنان گفت : الان چه وقته شورا گذاشتنه آآآآ خه لونـــــــــا !
لونا چشم غره ای به بادراد رفت و با عصبانیت گفت : انگار هیچکدومتون حرفای منو جدی نگرفتید . واقعا دلتون میخواد هم بازی پیوز شید !؟
زنوف با بد خلقی گفت : نه ولی الان وقتش ...
لینی به میان حرف او پرید : دقیقا الان وقتشه . ما باید هرچه سریعتر اونا رو قانع کنیم که روونا میخواد ما رو با خودش ببره .
کاساندرا با اخم هایی در هم گفت : نظرتون چیه که روونا رو راضی کنیم تا بره باهاشون صحبت کنه ؟
ویولت به خود لرزید : من ترجیح میدم با یک مامان بزرگ عصبانی صحبت نکنم . پیشنهاد بعدی لطفا !
لونا مشتش را به کف دست دیگرش کوبید : نه . حق با کاسیه . این تنها راه ممکنه . بیاید بریم با روونا صحبت کنیم .
ویولت زیر لب نالید : اوه نه .
ولی چاره ای نبود ، آنها باید با روونا صحبت میکردند ...
-_________________________________--
امیدوارم خیلی افتضاح نبوده باشه !