هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸
#23

جینی ویزلی old4


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۴ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۲۷ دوشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۱
گروه:
مـاگـل
پیام: 82
آفلاین
سیریوس به ریموس نگاهی انداخت و گفت:ببین ریموس تو پسر ارشد و خوبی هستی و همه قبولت دارن میری بهش بگی؟

ریموس گفت:فکرشم نکن.

-پیتر...

پیتر سریع جواب داد:نه!

-تو چی جیمز.تو خوب میتونی مخ دیگران رو بزنیا!

-نه سیریوس این یکیو دیگه نه.

دو مین گذشت و تو این مدت جیمز،ریموس و پیتر به سیریوس زل زده بودن.

سیریوس گفت:به من اونجوری نگاه نکنین!من نمیرم

جیمز گفت:چرا؟پیشنهاد خودت بود!

سیریوس گفت:مک گونگال به حرف من گوش نمیده!

جیمز گفت:به غیر از ما که کسی از این ماجرا خبر نداره پس کی میخواد بره بگه

سیریوس که به جیمز خیره شده بود گفت:لیلی رو فراموش کردی!

-چی دیوونه شدی؟لیلی؟اصلا قرار نبود که اونو وارد این ماجرا کنیم

-حالا که خودش به زور وارد ماجرا شده مطمئن باش اونم بدش نمیاد با ما توی اون اتاق شریک بشه . ببین اون تنها کسیه که میتونه مخ مک گونگالو بزنه دخترا رو که میشناسی.تنها کاری که ما باید بکنیم اینه که بریم و لیلی رو راضی کنیم

-امکان نداره.به هیچ وجه! :no:

نیم ساعت بعد جلوی خوابگاه دختران

جیمز،سیریوس،ریموس و پیتر جلوی خوابگاه دختران وایساده بودن و منتظر بودن لیلی از پله ها بیاد پایین.

چند مین بعد لیلی بدون توجه به اونا از پله ها پایین اومد و راهشو کشید که بره که چهار پسر در گوشش داد زدن:لیلی!

لیلی جیغی کشید و درجا خشکش زد.وقتی از شوک در اومد به سمت پسرا برگشت و داد زد:شما چهار تا دیوونه معلوم هست چه مرگتونه؟

-

جیمز خودشو جمع و جور کرد و گفت:با هات کار داشتیم لیلی!

-من با شما ها کاری ندارم

-باشه ولی دیگه توقع نداشته باش وقتی میریم تو اون اتاقه تو رو خبر کنیم

لیلی که سعی میکرد خودشو بی علاقه نشون بده گفت:بیخودی خالی نبندین.دیگه نمیتونین برین تو اون اتاق!

سیریوس با لحن ترغیب کننده ای گفت:اگه راهی وجود داشته باشه چی؟

...


[b][color=FF0000]قدم قدم تا روشنايي


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸
#22

آلیشیا اسپینتold*


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱:۳۱ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۲
از زیر آسمون آبی
گروه:
مـاگـل
پیام: 26
آفلاین
جیمز با نا باوری به سیریوس نگاه کرد و گفت :
- آخی، سیریوس مطمئنی سرت به جایی نخورده؟!
سیریوس که از نا باوری دوستانش به تنگ اومده بود ، گفت:
- جیمز یه کم عقلتو به کار بنداز . این مسلمه که مک گونگال نمی خواد کسی از وجود اون تالار خبردار بشه و الانم نگران هستش که ما بریم به بقیه هم بگیم . به خاطر همین ممکنه هر کاری بکنه که ما به بقیه نگیم.
ریموس گفت:
- سیریوس، خودتم داری می گی ممکنه. اگه حاضر نشه چی؟ خیلی راحت می تونه ده ها امتیاز ازمون کم کنه و بگه اگه به کسی بگید از مدرسه اخراج میشید.
جیمز که به فکر فرو رفته بود، گفت:
- نه ریموس. مک گونگال همچین ریسکی نمی کنه . حتی اگه بخواد اخراجمون کنه می دونه ما به راحتی از این مسئله نمی گذریم و به همه می گیم که همچین راهرویی وجود داره. اون نمی خواد کسی از وجود اون راهرو مطلع بشه.

همان موقع ، دفتر مک گونگال:

مک گونگال هنوز هم به این فکر بود که چگونه آن چهار نفر را متقاعد کند. می دانست که لیلی اوانز بی خیال قضیه می شود و برای اینکه دوباره به در دسر نیفتد نزدیک آن راهرو هم نمی شود ، اما آیا آن جهار نفر هم اینگونه فکر می کردند؟ کسانی که کل سال رو مشغول خرابکاری بودند. مغزش دیگر به جایی قد نمی داد.

روز بعد ، خوابگاه پسران، جیمز ،ریموس،سیریوس و پیتر:

پسر ها تمام شب را را به راه حل سیریوس فکر می کردند. هنوز زیاد مطمئن نبودند که آن راه حل مفید به کار میآید یا باعث اخراج آن ها از مدرسه می شود.
ناگهان ریموس گفت :
- حالا کی باید به مک گونگال بگه ؟
فکر آنجایش را دیگر نکرده بودند.
بقیه:


ویرایش شده توسط آلیشیا اسپینت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۳ ۱۵:۰۲:۵۴
ویرایش شده توسط آلیشیا اسپینت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۳ ۱۷:۳۴:۲۳
ویرایش شده توسط آلیشیا اسپینت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۴ ۱۲:۰۰:۱۳


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸
#21

جینی ویزلی old4


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۴ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۲۷ دوشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۱
گروه:
مـاگـل
پیام: 82
آفلاین
جیمز نگاهی به سیریوس انداخت و مثل این که فکرش رو خونده باشه گفت:نه!نه سیریوس این دیوونگی محضه!

ریموس نگاهی به اون دو نفر انداخت و گفت:میشه به ما هم بگین چی تو فکرتون میگذره؟!

سیریوس که سعی میکرد طوری برای دوستاش توضیح بده که اونا رو متقاعد کنه گفت:ببنید بچه ها به نظرتون پروفسور مک گونگال کسیه که به خاطر پرسه زدن شبونه تو تالار به کم کردن 10 امتیاز قانع بشه و بعد هم بیخیال قضیه بشه؟

سه پسر کمی فکر کردن و سرشونو تکون دادن.

سیریوس ادامه داد:خب پس حتما این اتاق جاییه که مک گونگال نمیخواسته کسی از وجودش با خبر بشه

پیتر گفت:خب...

سیریوس با هیجان ادامه داد:خب پس شاید خود مک گونگال هم به طور مخفیانه وارد اون اتاق شده

ریموس به سیریوس نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و گفت:ببین سیریوس نمیخوام بزنم تو ذوقت...ولی...ولی جیمز با لیلی دعوا کرده اونوقت تو قاطی کردی؟...

جیمز چپ چپ به لوپین نگاه کرد.

-...مک گونگال چرا باید به طور مخفیانه وارد تالاری که خودش رییسشه بشه؟

سیریوس گفت:نمیدونم فقط اینو میدونم که مک گونکال نمیخواد کسی از وجود اون اتاق با خبر بشه

ریموس گفت:خب گیریم حق با تو باشه منظورت چیه؟میخوای چیکار کنی؟

سیریوس یکم مکث کرد و گفت:میدونم به نظرتون احمقانه میاد ولی...

جیمز نگاهی به سیریوس کرد و گفت:اون عقلشو از دست داده!

لوپین گفت:کشتین ما رو بابا بگین دیگه!

سیریوس گفت:من فکر میکنم ما باید بریم پیش مک گونگال و بهش بگیم یا به ما اجازه میدی بریم تو اون اتاق یا جای اونو به همه لو میدیم البته به طور مودبانه

-منظورت اینه که تهدیدش کنیم؟

-تقریبا!

....


[b][color=FF0000]قدم قدم تا روشنايي


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸
#20

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
مـاگـل
پیام: 1540
آفلاین
ياهو



فلش بك...

" پروفسور مك گونگالِ جوان با ردايي فيروزه اي رنگ و چهره اي آراسته وارد هاگوارتز شد. روزگارِ نه چندان دور را در اين مكان به عنوان دانش آموز گذرانده بود و حال در مقامِ استادي بازگشته بود. منيروا شديدا" به فكر فرو رفته بود و در حالِ زيرو رو كردن ساختمانِ مدرسه بود كه راهروي باريكي در تالار گريفيندور وجود دارد كه برخلافِ همه ي اتاق ها و راهرو هاي مدرسه عمل ميكند! ... منيروا با احتياط وارد آن شد ...
* ندايي به گوش رسيد:
؟ - خوش آمديد ارباب !
مك گونگال آبِ دهانش رو قورت ميده و ميگه:
- چيزه ! من رئيس اين تالار هستم!
؟ - آرزو كنيد تا برآورده كنيم ارباب !
مك گونگال كه آرزوي داشتن كلاه را همواره در سر مي پروراند، برقي در چشمانش درخشيد و گفت:
- يك كلاه ! از نوع وزارت لطفا" ...
در همان لحظه كلاهي مخروطي شكل بزرگي روي سر منيروا ظاهر شد، پروفسور آيينه اي از جيبِ ردايش بيرون آورد و با لبخندي كه او را جيگرتر كرده بود، خود را در آن ديد، اما او كه تا به حال فرقِ بين كلاهِ معمولي و وزارت را نميدانست هيچ سوالي نكرد و از آن راهرو خارج شد!
؟ - ارباب فراموش كردم بگم! شما اين رو قبول كنين از ما 50 سال ديگه كلاهِ وزارت نصيبتون ميشه ! "

پايانِ فلش بك ...

اكنون 50 سال از آن زمان ميگذرد و پروفسور كه آثارِ پيري در او نمايان شده است، حال صاحبِ كلاه وزارت بود، اگر چه هنوز هم گاهي براي برآورده شدن آرزوهاي غير قابل دسترسش به آنجا ميرفت و راضي و خندان باز ميگشت.
منيروا كه بوي رقيب را حس كرده بود و از شيطنتِ آن 5 نفر با خبر بود، اخمي كرد فكر كرد بايد ابتدا با روشهاي مسالمت آميز آنها را راضي به فراموش كردن آن راهرو كنند. زيرا خودش را صاحب آن ميدانست! جايي كه منيروا به راحتي درد دل ميكرد و تنهايي اش را آنجا ميگذراند.

.:. تالار گريف .:.

- ببينم جيمز گونجيشكه (!) تو هنوز فكري به ذهنت خطور نكرد؟!
جيمز كه به دليل دعوا با ليلي حسابي فايل هاي مغزش جابه جا شده بود گفت:
- دارم نزديك ميشم!
سيريوس نگاهي به چاقوي براق و تيزي كه در دست داشت، انداخت و گفت:
- نميشه به راحتي از اون راهرو گذشت! مگه اينكه ... مگه اينكه....






Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱:۱۷ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸
#19

آلیشیا اسپینتold*


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱:۳۱ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۲
از زیر آسمون آبی
گروه:
مـاگـل
پیام: 26
آفلاین
- پروفسور ،شما...
مک گونگال با حیرت به آن 5 نفر خیره شد. فکر می کرد فقط خودش راز آن راهرو می دانست .
لیلی به بقیه نگاه کرد و سپس با نگرانی یه مک گونگال خیره شد و گفت:
- پرفسور، به مرلین ما نمی خواستیم کاری خلاف قوانین مدرسه بکنیم. پرفسور به خدا...
مک گونگال : کافیه دوشیزه اوانز . فکر می کردم شما اونقدر عاقل هستید که که بتونیدز دوستاتونو از نرفتن به راهرو های مخفی قانع کنید نه اینکه خودتونم دنبالشون راه بیوفتید.
جیمز گفت:
- پرفسور تقصیر اون نیست . ما...
- گفتم کافیه. فکر نکردید ممکنه این جا خطر ناک باشه؟ 10 امتیاز از گریفندور کم میشه . اگه بار دیگه بفهمم اینجا اومدین تنبیهتون فقط به کسر 10 امتیاز ختم نمیشه .
جیمز ، سیریوس ، ریموس و پیتر همینطور مات و و مبهوت ایستاده بودند . لیلی که می خواست زودتر از این مهلکه نجات یابد زیر لب به بقیه گفت:
- یالا ، زود باشید دیگه.

چند دقیقه بعد کنار شومینه تالار:

- لیلی، بس می کنی یانه؟ می خواستی پا نشی دنبال ما بیای.
لبلی که از همون لحظه ای که از راهروی مخفی بیرون آمدند در حال سرزنش کردن جیمز و سیریوس بود گفت:
- تو خجالت نمیکشی ؟ ها . حالا دیگه من پا شدم دنبالتون اومدم آره .. فقط صبر کن اگه یه بار دیگه تو تکالیف کمکتون کردم اسممو عوض می کنم
سیریوس که از تا حالا حرفی نزده بود : اه . بس کنید دیگه بابا. اصن به این فکر کردید که مک گونگال چرا اونجا بود؟
جیمز:
لیلی:

همان لحظه دفتر مک گونگال:

خاطرات بار دیگر برای برای مک گونگال واضح شدند. گویی همین دیروز بود که آن راهرو رو کشف کرده بود...

فلش بک:

...



Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۲۳:۵۷ یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۸
#18

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
مـاگـل
پیام: 588
آفلاین
خلاصه:
[spoiler=خلاصه]جیمز، سیریوس و پیتر راهروی مخفیی را در تالار گریفیندور پیدا کرده اند.(پشت یک آینه، با گفتن ورد لوموس) آنها برای دیدن راهرو، برای چندلحظه وارد ان میشوند که ناگهان، در راهرو بسته میشود. آنها هرکاری میکنند در باز نمیشود.از آن سو، آنها باید به کلاس تغییر شکل بروند ولی چون در راهرو گیرافتاده اند، نمیتوانند در کلاس شرکت کنند.آنها تصمیم به کشف راهرو میگیرند.بعد از گذشت چند دقیقه، انها متوجه میوشند که رارهو، آرزوهای آنها را براورده میکند. سیریوس آرزوی چند کیسه طلا یکند و بعد از براورده شدن آن، درب راهرو خود بخود باز شده و آنها از تالار خارج میشوند. در تالار گریفیندور، لیلی که از نبود آنها در کلاس تغییر شکل ناراحت بود، به آنها میگوید که اگر به وی نگویند کجا رفته اند، آنها را در تکالیف کلاس کمک نخواهد کرد. برای همین، جیمز، ریموس، پیتز و سیریوس وی را به راهروی آرزوها میبرند ولی وقتی وارد راه رو میشوند، میبینند کسی داخل رارو میباشد:پرفسور مکگونگال![/spoiler]


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲ ۰:۴۰:۲۳

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸ یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۸
#17

جینی ویزلی old4


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۴ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۲۷ دوشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۱
گروه:
مـاگـل
پیام: 82
آفلاین
جیمز در حالی که کلافه شده بود گفت:دیگه واسه چی کوله پشتی آوردی؟

لیلی در کمال آرامش گفت:خب گفتم شاید چیزایی که آرزو میکنم تو دستم جا نشه و مجبور شم بذارم تو کوله پشتیم!

جیمز،سیریوس،ریموس و پیتر:

لیلی:خب نمیخواین راه بیفتین؟

چهار پسر با اکراه جلو رفتن و لیلی هم پشت سرشون راه افتاد.

-خب اون اتاقی که میگین کجاس؟

-همین جا ها.

بعد بیست مین دور زدن تو تالار جیمز با قیافه ای مظلوم گفت:لیلی فکر کنم اون جا رو گم کردیم.

لیلی گفت:ا...جدا؟!!

-به خدا دروغ نمیگم اصلا من پیداش نکردم که این پیداش کرد.و با دستش به سیریوس اشاره کرد.

سیریوس گفت:من یادم نمیاد اون جا کجا بود لیلی!

لیلی گفت:قیافه ی من شبیه ابله هاست؟!

جیمز با چشم به سیریوس اشاره کرد که نمیشه اینو پیچوند.بنابراین سیریوس باتعجبی ساختگی گفت:آهان اونجاست!چطور ندیدمش؟

هر پنج نفر به سمت آینه ی کثیف که تو تاریکی برق ضعیفی میزد راه افتادن.

لیلی گفت:اما این که آینه ست

سیریوس:صداتو بیار پایین خودم میدونم آینه ست.حالا هیچی نگو و فقط نگاه کن.

و چوبدستیشو به سمت آینه گرفت و زیر لب گفت:لوموس!

آینه به نرمی کنار رفتو چهار پسر همراه با لیلی متعجب وارد اتاق شدن درو پشت سرشون بستن.

با هیجان زیاد در روبروشون روباز کردن ولی وقتی دیدن کسی توی اتاقه هیجانشون به ترس و دلهره تبدیل شد.

برای یه لحظه هیچ حرکتی از پنج نفر سر نزد.شخص داخل اتاق تکونی خورد و نور ماه برای یه لحظه روی چهر ه ش افتاد.

جیمز،سیریوس،لیلی،ریموس و پیتر آب دهنشونو به سختی قورت دادن.

شخص داخل اتاق پروفسور مک گونگال بود...


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱ ۲۳:۴۳:۵۷

[b][color=FF0000]قدم قدم تا روشنايي


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۸
#16

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
جیمز نفس عمیقی کشید و گفت: راستش ما تو جنگل ممنوعه بودیم!

لیلی ابروانش را بالا برد و گفت: خب؟ اونجا چی کار میکردین؟

ریموس جوش آورد و گفت: هر کاری که میکردیم به دخترا مربوط نیست!

لیلی با لبخندی مرموز گفت: خب ، فکر میکنم یه کار خصوصی با پروفسور مک گونگال داشتم!

سیریوس با ترس جلوی لیلی را گرفت و گفت:خب ... راستش ما یه راه مخفی پیدا کردیم ... اونجا اتاق به اتاقه و هر جاییش یه چیز اسرار آمیز وجود داره! یه اتاقش همه ی آرزوهامونو برآورده میکنه!

- نمیخواید که باور کنم حرفاتونو؟

جیمز: نه باور کن که سیریوس راست میگه! اونجا واقعا جای جالبیه!

لیلی به سمت بیرون خوابگاه راه افتاد و گفت: پس شب میبینمتون!

و از آنجا دور شد.

پیتر با سردرگمی گفت:منظورش چی بود که گفت شب میبینمتون؟

سیریوس: پسر تو چه قدر دیوونه ای خب منظورش این بود که میخواد با ما بیاد ...

جیمز: لیلی قراره با ما بیاد ...

ریموس ، سیریوس ، جیمز و پیتر آهسته از پله های خوابگاه پایین آمدند و هنگامی که از خوابگاه دختران گذشتند نفس از سوی آسودگی کشیدند.

- آخیش راحت شدیم از دستش!

اما سیریوس با دیدن لیلی و کوله پشتی اش در مقابل بانوی چاق حرفش را پس گرفت ...




Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۸
#15

ویکتوریا ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۹ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۵۹ دوشنبه ۴ دی ۱۳۹۱
از ویلای صدفی
گروه:
مـاگـل
پیام: 70
آفلاین
چهار نفري آرام آرام در راهرو پيش مي رفتند. بعد از مدت كوتاهي به اتاق دايره اي شكل بزرگي رسيدند. بر روي ديوارهاي اين اتاق هم، همان نقاشي ها ديده مي شدند. هيچ پنجره يا مشعلي در آنجا به چشم نمي خورد ولي اتاق نوري جادويي داشت كه آنرا روشن مي كرد. سيريوس به سمت يكي از نقاشي ها رفت كه ساحره اي در لباس هاي فاخر و گران قيمت را نشان مي داد. نوشته هايي با خط بسيار ظريف در كناره هاي نقاشي بودند. سيريوس با صداي بلند شروع به خواندن كرد:

- آرزوهايت را به ياد آور!

جيمز با تعجب گفت:
- يعني چي؟ شايد اين اتاق آرزوها رو برآورده مي كنه! تو همه نقاشي ها هم آدما خوشحال بودن...

سيريوس با خوشحالي گفت:
- اگر اينطور باشه، من اول آرزو مي كنم. آرزو مي كنم كه ده كيسه پر از گاليون بدست بيارم!

- ولي پول يكي از موارد استثنا در قانون گمپ...

همانطور كه ريموس قانون گمپ را توضيح مي داد، ده كيسه پر از طلا در مركز اتاق ظاهر شدند. چهار پسر با تعجب به هم نگاه كردند. سرانجام اولين كسي كه اظهار نظر كرد، پيتر بود:

- خداي من، اين اتاق قانونو نقض مي كنه!
جيمز و سيريوس:
ريموس: نه. معلومه كه اين اتاق عادي نيست!
-عادي نيست؟ ميشه بگي چي تو اين مدرسه عاديه؟
- مثلا اينكه ما نمي تونيم در اين اتاقو باز كنيم عاديه!

سيريوس اينرا گفت و با خنده كيسه هاي طلا را از روي زمين برداشت. در حالي كه او و جيمز و پيتر هر يك چند كيسه در دست داشتند به طرف راهرو حركت كردند. بعدا هم مي توانستند به آنجا برگردند و باز هم آرزو كنند. ريموس هم كه مي دانست حريف آنها نمي شود، به دنبالشان رفت.

پس از مدتي راه رفتن به در رسيدند. در كمال تعجب به راحتي در را باز كردند. در همان حال كه مراقب بودند كسي از اعضاي تالار متوجه ورود آنها نشود، ريموس گفت:

- چطوري اين در باز شد؟
- شايد حتما بايد يه آرزو رو برآورده كنه، بعد باز ميشه. حالا تو چي كار داري؟ مهم اينه كه در باز شده!

از راهرو خارج شدند و از پله هاي خوابگاه با سرعت بالا رفتند. طلاها را قايم كردند و به سالن عمومي برگشتند. در آنجا به لي لي برخوردند كه با عصبانيت به آنها نگاه مي كرد.

- هيچ معلومه كجا بودين؟ هر دفعه با اين غيبت هاتون از گروه امتياز كم مي كنين؟
- اِ... چيزه...
- تا وقتي كه به من نگين كجا بودين، بهتون تو تكليفا كمك نمي كنم.
چهار تا پسر با درماندگي به هم نگاه كردند...


[b]« فکر جنگ را با


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۸
#14

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
مـاگـل
پیام: 993
آفلاین
_ چی گفتی؟
_ شنیدی که! گفتم باز نمی شه! همش تقصیر شما دوتاست.

پیتر با نگرانی به در قفل شده نگاه کرد و گفت :
_ به نظر شما چند ساعت طول می کشه تا بفهمن با ناپدید شدیم؟

جیمز چوب دستی اش را کشید و ریموس را کنار زد و گفت :
_ حرف بی خود نزن! ما از اینجا میریم بیرون... الهمورا...

صدای قفل در که کمی از جایش تکان خورد در سکوت راهرو پیچید اما به نظر می آمد طلسم اثری نداشته است.

سیریوس که برق شیطنت در چشمانش بود گفت :
_ ول کنید بچه ها ! درس چیه! کلاس کدومه... بیایید بریم ماجرا جویی!

و سپس به طرف درب روبه رویشان حرکت کرد و قبل از اینکه یکی از آن سه نفر اعتراضی کند در را باز کرد.
همه چیز به نظر عادی می آمد.

_ لوموس! د راه بیافتید دیگه! نکنه می خوایید تا ابد اونجا وایستید تا شاید فرجی بشه هوم؟

جیمز هم مشتاقانه در حالی که به سیریوس نزدیک می شد و داخل راهروی باز شده رو به رویشان سرک می کشید گفت :
_ سیریوس راس میگه. من که خیلی دلم می خواد بدونم اون تو چه خبره!

ریموس به پیتر نگاه کرد و سپس هردو چوب دستی کشیده و برخلاف میلشان به دنبال آن دو به راه افتادند.
چند دقیقه ای در سکوت گذشت که پیتر سکوت را شکست.
_ دیوارا رو! چه چیزای عجیبی روشون نقاشی شده!

در کلاس تغییر شکل

_ دوشیزه اوانز شما از علت غیبت این چهار دانش آموز مطلع نیستید؟
لیلی نگران به پرفسور نگاه کرد و گفت :
_ نه!
و سپس با خودش گفت :
_ ولی اونا همش به دنبال دردسرن! معلوم نیست الان دارن چه دسته گلی به آب میدن!

*******

فکر کنم سوژه قبلی هم تازه داده شده بود هم قابل ادامه دادن بود!
بهرحال لینی عزیز به خاطر فعال کردن تاپیک متشکرم.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.