هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ چهارشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۰
#14

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۴۸:۱۶ سه شنبه ۵ تیر ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
زن چاق بعد از مدتی به سر جای قبلیش برمیگرده و به آماندا نگاه میکنه.

آماندا با خوشحالی میپرسه: خب چی شد؟ پیداش کردی؟

زن لحظه ای به آماندا نگاه میکنه و بعد دستشو از پشتش به سمت آماندا دراز میکنه، آماندا به دست زن نگاه میکنه و درون اون یه ربان آبی و پیکسل متوسطی که روی اون عقابی کشیده شده بود خودنمایی میکرد.

آماندا با خوشحالی پیکسل و ربان رو از زن میگیره و در حالی که سر از پا نمیشناسه میگه: مرسی! خیلی ممنون! نمیدونی چه لطفی در حق یه ملت کردی ...

و سپس با خوشحالی ازونجا دور میشه.

چند دقیقه بعد - کافه

ملت هر طرف در حال انجام کارای مختلفن و کمی تا قسمتی منتظرن که یهو در باز میشه و آماندا به همون حالت چند خط بالاتر وارد میشه.

- پیداش کردم! من عالیم! من محشرم! من اینجا رو آباد کردم!

ماریه تا : چی؟

آماندا با خوشحالی دستش رو جلو آورد و ریونی ها پیکسل و ربان رو درون دست او دیدند.

دقایقی بعد!

جمعی از ریونی ها باز میشن بسته میشن و آماندا لحظه ای در هوا و لحظه ای بعد در دستان ریونی ها نیشش بازه!

بعد از جشن کوتاهی برای این موفقیت، ریونی ها آماده میشن که اولین شب دوپس دوپسی رو در کافه راون به نمایش بذارن ...


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۱۹:۳۶ یکشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۰
#13

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 474
آفلاین
همین طرف!! - کافه

آنتونین به نشونه ی ندونستن شونه هاشو بالا میندازه و به سمت دیسکو حرکت میکنه.

تری سوت بلندی میزنه و میگه : شیرینی های نازنین من! الآن میام بخورمتون!

و به سمت آشپزخانه قدم بر میداره.

لونا نگاه مشکوکی به آنتونین میندازه و با آرنجش به ماریه تا میزنه و با صدای آروم میگه : ماری؟ آنتونین چرا سرشو تکون میده و به سمت دیسکو میره؟! نکنه تحت تاثیر قرار گرفته؟

ماریه تا که از این وضع حسابی آشفته شده بود رو به لونا می کنه و میگه : لونا خفه میشی یا خودم خفه ت کنم؟؟؟

و با چشم غره ای ترسناک ، لونا رو ترک می کنه و روی یکی از صندلی ها میشینه تا یکم فکر کنه.

در ذهن ماری :

- نکنه یه وقت همه ی ریونی ها به این راه های مستهجن و فسق و فجور () کشیده بشن؟؟؟ نه این امکان نداره... دیدی آنتونین چطوری داشت به سمت دیسکو میرفت؟؟!ولی خداییش خیلی باحال بودا! کاش اون همه بدخلاقی نمیکردم و منم میرفتم باهاشون یه قری به کمر میدادم ، کمرم حسابی خشک شده!

ماری با عصبانیت سرشو تکون میده تا این افکار از سرش بیرون برن...دلش میخواست الکی به همه چی گیر بده و از ته دل سر یکی داد بزنه!

- هی تری اینقدر شیرینی نخور... هوی لونا یواش تر راه برو... آنتونین به سمت اون دیسکوی لعنتی نرو...پس این آماندا کجااااست؟؟؟

ملت حاضر در کافه :

تری که سعی می کرد شیرینی ها رو قورت بده با صدای نامفهومی گفت : نو دوماله چت شده؟

- چی میگی تری؟؟

- میگم تو دوباره چت شده؟!

- خب مثل آدم حرف بزن! به تو چه که چم شده! اههههه.

و با سرعت به سمت در کافه رفت و از آن خارج شد.

آنتونین که روی دیسکو نشسته و دستش را زیر چانه اش گذاشته بود ، با تعجب رو به بقیه گفت : بچه ها چرا ماری بعضی وقتا موجی میشه؟

و ناگهان چهره اش خندان شد و گفت : چطوره حالا که ماری نیست یکم برقصیم؟!

- آنتونین تو هم؟

-

اون طرفی که آماندا بود :

----------------------------------------------------

دیگه بقیش با خودتون
میدونم پستم خیلی چرت شد چون الکی نوشتم فقط میخواستم پست زده باشم و هیچ هدف دیگه ای نداشتم!!!


Only Raven!


تصویر کوچک شده


Re: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵ شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۰
#12

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
مدتی بعد:

بالاخره لونا و تری و ارگ دست از حرکات موزون رفتن برمیدارن و به جمع ریونیای متعجب برمیگردن.

ماریه تا دست به سینه روشو از اونا برمیگردونه و میگه: فقط تا وقتی که کافه جون بگیره حق دارین این کارارو کنین.

تری محکم به کمر ماری میزنه و میگه: دست بردار ماری! مطمئنم آخر سر خودت جلومونو میگیری که این دیسکو رو جمع نکنیم.

ماری بی توجه به حرف تری، از آنتونین میپرسه: پس این آماندا کو؟

آنتونین به نشونه ی ندونستن شونه هاشو بالا میندازه و به سمت دیسکو حرکت میکنه.

اون طرف:

- هی با توام. پاشو دیگه. پاشو خوابالوی پشمالو!

آماندا سیخونکی به شخص خپل درون تابلوی کثیفی میزنه و مدام ازش میخواد بلند شه. اون شخصم فقط یکم به خودش تکون میده و دوباره به خوابیدنش ادامه میده.

آماندا محکم دماغشو میگیره و بعد از ورانداز کردن آت و آشغالای تو تابلو میگه: اه مگه میشه از تو تابلو هم بو بیاد؟

ارگ یهو جلوش میپره و میگه: نخیرم این من بودم. عطر جدید زدم واقعا خوشت نیومد؟

آماندا با نفرت از ارگ دور میشه و میگه: این سوسک کشه یا عطر؟

ارگ تیکه بلیزشو جلو بینیش میگیره و میگه: چه جالب، راس میگی انگار اشتباه زدم.

شخص درون تابلو با بدخلقی نگاهی به دعوای اون دوتا میندازه و میگه: آرامشمو به هم زدین. زودباشین دور شین! پیف پیف، این کار کدومتونه؟

آماندا چشم غره ای به ارگ میره و میگه: میشه لطفا برامون یه پیکسل از اون تابلو آشغال دونیه بیارین؟ بی زحمت یه ربانم آبیم بذارین روش. خدا بده برکت.

شخص درون تابلو میگه: اگه تنهایی بیای و اون پسره رو با خودت نیاری حاضرم برات بیارمش.

آماندا با ضربه ای ارگو از خودش دور میکنه و میگه: حله! بزن بریم.

و همراه شخص درون تابلو به جلو حرکت میکنه!




Re: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۰
#11

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 474
آفلاین
آماندا دستش را به نشانه ی بای تکان داد و از آن ها دور شد تا کاری که او میخواست را انجام دهد. لینی و آنتونین هم برگشتند به درون کافه تا ببینند بقیه چه میکنند و فکر بکر ارگ را بشنوند.

لینی به سمت تری رفت و با سوظن پرسید : هوی تری ، نقشه ی ارگ چیه؟

تری با قدم های طولانی از کنار لینی دور شد و با صدای بلند و در حالی که لبخندی بر لب داشت گفت : بعداً خودت می فهمی!

و لینی را با سوالات بی جوابش تنها گذاشت و پیش ارگ و لونا رفت.


- ارگ؟ همه چی رو به راهه؟

ارگ چشمکی به تری زد و انگشت شستشو به تری نشون داد.

آنتونین و لینی :

ناگهان در کافه باز شد و آندو و آماندا و روونا و لیسا و چندتا دیگه از ریونی ها وارد تالار شدند.

- هی آرنولد ! بیا اینجا.

آرنولد خودشو به سرعت به لونا رساند به امید اینکه چیزی از نقشه مطلع شود.

تری روی دوتا پاهاش نشست و درگوش آرنولد چیزی گفت.

آرنولد با حالت از تری دور شد.

لونا هم به سمت لیسا رفت و در گوشش چیزی گفت و لیسا هم از بقیه دور شد.

ملت ریون منتظر بودند تا ببینند چه اتفاقی قراره بیقته.

ناگهان چراغ ها خاموش شد ، صدای آهنگ فضای کافه را پر کرد ، و لیسا با سینی نوشیدنی های کره ای به طرف ریونی ها آمد!

ملت به صحنه خیره شده بودند :

روی صحنه

لونا و تری و ارگ در حال رقصیدن بودند! :

لینی :

آنتونین :

و همچنان لونا و تری و ارگ :

------------------------------



Only Raven!


تصویر کوچک شده


Re: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۱۲:۰۰ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۰
#10

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
ما به روی خودمون نمیاریم که تری فراموش کرده که لینی پیش آنتونینه و پیش ارگ و لونا نیست.

---------------------------------------------------

اون طرف - نزد آنتونین و لینی:

- حله؟

الیزابت دستی به موهای بلند و پرپشتش کشید و گفت: سودش چیه؟

لینی سریع گفت: تالار سود میبره! ما میتونیم از این راه کسب در آمد کنیم و برای بهبود تالار ازش استفاده کنیم.

الیزابت به فکر فرو رفت و گفت: ولی این کار یه شرط داره.

آنتونین و لینی نگاهی به یکدیگر انداختند و پرسیدند: چه شرطی؟

الیزابت با چشمانش اطراف را از نظر گذراند و آهسته گفت: یه ربان آبی و یه پیکسل ریونکلاو بیارین بدین من تا وقتی گروها دیگه میان بفهمن من ریونی هستم.

لینی زیرلب زمزمه کرد: چه پیشنهاد مزخرفی ...

- هوووووی! من گوشام تیزه ها، نشنوم مسخره م کنی.

آنتونین با دیدن آماندا که در حال نزدیک شدن به آن ها بود گفت: ااا آماندا خدا خیرت بده. بپر برو ربان آبی و پیکسل ریونو بردار بیا.

آماندا پوزخندی زد و گفت: یک حس غریبی به من میگه تو دختر نیستی!

آنتونین چشم غره ای به آماندا رفت و گفت: نترس برا خودم نمیخوام، واسه الیزابت میخوام.

و اشاره ای به تابلوی الیزابت کرد و ادامه داد: حالا این کارو میکنی؟

آماندا با تعجب پرسید: ولی اونکه نمیتونه از وسایل ما استفاده کنه. مگه میشه یه وسیله رو کرد تو تابلو؟

الیزابت لبخندی زد و گفت: هوشو برم!

سپس تکمیل کرد: یه تابلو توی خرابه ها بغل دفتر فیلچه که توش کلی آت و آشغاله. از یه نفر تو تابلوهای اون نزدیکیا بخواین که چیزایی که میخوامو پیدا کنه و برام بفرسته.

آماندا دستش را به نشانه ی بای تکان داد و از آن ها دور شد تا کاری که او میخواست را انجام دهد. لینی و آنتونین هم برگشتند به درون کافه تا ببینند بقیه چه میکنند و فکر بکر ارگ را بشنوند.




Re: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۱۲:۰۳ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۹۰
#9

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 474
آفلاین
ارگ که از عصبانیت سرخ شده بود ، همراه با تعجب فراوان فریاد زد : اوه نه! من یه برنامه ی دیگه داشتم.

تری که از تعجب در آمده و به سمت شیرینی ها قدم بر می داشت ، راه خود را عوض کرد و به سمت ارگ رفت و دستش را به شانه ی ارگ زد : چه برنامه ای ارگ؟ میشه ما رو هم در جریان بذاری؟

- فعلا که آرنولد گند زد به برنامه.

تری شانه ای بالا انداخت و دوباره به سمت شیرینی ها گام برداشت!

- ببخشید ارگ! باور کن میخواستم همه رو خوشحال کنم. اصلا فکر نمی کردم ناراحت بشی.

- آخخخ پام...

و به پایین نگاه کرد.

- آرنولد ؟؟؟ دوباره خشونت؟؟؟

- خب بوقی همیشه یه نگاه به پایین بنداز تا منو ببینی!

- ولم کن باو! میخوام راحت باشم.

ارگ نا امید به سمت خوابگاه رفت.

لحظاتی بعد - خوابگاه پسران

ارگ خود را روی تخت انداخت و به سقف خیره شد و فکر کرد و فکر کرد و فکر کرد...

یک ساعت بعد

- اوه مای مرلین! فهمیدم!!

دقایقی بعد - کافه راون

- اوه ارگ برگشتی؟! ببین رقاص ها هنوز دارن میرقصن و به ذره هم خسته نشدن!

- برو بابا! تری ، لینی ، لونا ، یه لحظه بیاین

- هووووم؟ چی شده ارگ؟

- بچه ها یه فکری دارم!

و در گوش آن ها چیزی گفت!

لونا و لینی و تری بعد از شنیدن حرف ارگ :

لحظاتی بعد - روی صحنه - کنار رقاص ها

تری و لینی و لونا و ارگ :

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~



Only Raven!


تصویر کوچک شده


Re: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۲:۰۱ چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۰
#8

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
مـاگـل
پیام: 353
آفلاین
بالاخره پس از صرف كلي وقت و حرص خوردن ارگ، كار ساخت ديسكو به پايان رسيد. اما در حالي كه ارگ به شاهكارش نگاه ميكرد و در عالم خيال به سر مي برد؛ لونا ريوني ها را در گوشه اي جمع كرد تا مساله اي را بازگو كند:

- بچه ها ما واقعا هيچ پولي نداريم ميدونيد كه براي يه ديسكو اينجوري چندتا رقاص حرفه اي هم بايد باشن ولي كدوم گروه حاضر مي شه مجاني براي كافه كار كنه؟

- خب من اين مشكل رو حل ميكنم.

- كي بود؟ بچه ها كي مي خواد مشكل رو حل كنه.

آرنولد آهي كشيدو طلسمي نثار پاي لونا كرد. لونا با فريادي از درد گفت:

- لازم نيست به يه نفر آسيب بزني تا بتونه تورو ببينه.

آرنولد بدون توجه به دادو بيداد لونا گفت:

- به يه شرط اين مشكل رو درست مي كنم اونم اينه كه اينجا شيرموز هم بفروشين!!

اما منتظر جواب نشد رو به زنوف كرد و گفت:

- زنوف كليد باغ وحش و اون كتاب دانش سري جادوگريت رو بيار پشت در باغ وحش منم ميرم يه چيزي از وسايل ارگ بيارم.

آندو پشت در باغ وحش يكديگر را ملاقات كردند. زنوف باديدن عكسي كه آرنولد از وسايل ارگ كش رفته بود، بسيار متعجب شد زيرا آن عكس متعلق به يك گروه رقصنده متخصص ديسكو بودند.

- اين ديگه چيه؟ مي خواي با اين عكس چه كني؟

- الآن ميبيني در باغ وحشو باز كن.

آنها وارد باغ وحش شدند و پس از انجام جادوهايي روي يك شير، يك عقاب، يك مار، يك گوركن و همچنين عكسي كه از اموال ارگ دزديده شده بود؛به طرف كافه باز گشتند. در آنجا نيز افسونهايي بر روي ديسكو انجام دادند.لونا پس از مشاهده اين صحنه گفت:

- الآن مشكل حل شد؟؟؟!!

زنوف كه از نقشه آرنولد آگاه چندي پيش آگاه شده بود رو به تري كرد و گفت:

- مي شه موزيك رو روشن كني؟

تري دست از ناخونك زدن شيرنيهايي كه براي كافه خريده بوندند، برداشت و با دهاني پر كلماتي ادا كرد كه به نظر شبيه "اوكي" بود.

اما پس پخش شدن صداي دلنواز موزيك درست در مكان ديسكو گروهي رقصنده كه ماسكهاي زينتي زيبايي از شير، مار، عقاب و گوركن به سر داشتند ظاهر شده و رقص زيباي خود را به نمايش گذاشتند.

در حالي كه ملت ريون از رقص آنها مستفيض مي شدند ليني و آنتونين در آنسو با بانو اليزابت در مذاكره بودند

---------------------------------------------------------------------------
خواستم يه مدل جديد بنويسم نمي دونم چي از آب در اومد


ویرایش شده توسط آرنولد در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲۶ ۲:۳۲:۳۷

تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۱۲:۲۵ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۰
#7

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
نه تری، ما که لذت بردیم

-----------------------------------------

لینی دستی به چونه ش کشید و گفت: نخیرم! هرگز!

لونا اشاره ای به گوشه ی سالن کرد و گفت: اون بغلو میذاریم واسه دیسکو.

با خارج شدن این حرف از دهن لونا، ارگ با خوش حالی شروع به بالا و پایین پریدن کرد و لونا ادامه داد:

- البته فقط تا وقتی که یکم پول در بیاریم.

ارگ بشکنی زد و گفت: همینشم خوفه!

و چشمکی به تری زد. آنتونین که تمام مدت به محلی که پشت سرش تابلوی اون بانوی ریونی قرار داشت نگاه میکرد گفت:

- در ورودی رو چی کار کنیم؟ باید با اون ساحره هه حرف بزنیم تا بذاره همه بیان تو!

ماریه تا که با این حرف آنتونین فکری به ذهنش خطور کرده بود گفت: پس پیشخوانو بذاریم جلوی جایی که به ریون راه داره. و بغلشم یه محوطه ی کوچیکو با دیوار کاذب(!) واسه آشپزخونه میذاریم.

آنتونین ابروشو بالا انداخت و گفت: این چه ربطی به حرف من داشت؟

ماریه تا سوت زنان از آنتونین دور شد و به سمت دیگه ی سالن رفت. لینی به سمت آنتونین اومد و گفت:

- بیا ما بریم اون ساحره هه رو راضی کنیم. اون یه ریونیه، اگه بفهمه واسه تالارش سود داره حتما قبول میکنه.

و هردو به سمت تابلو رفتند و آن را باز کردن و وارد راهرو شدن. به سمت تابلو برگشتن و لینی گفت:

- تو باید یه کاری برای ما بکنی بانو ... اممم... اسمتون؟

شخص درون تابلو، با غرور گفت: بانو الیزابت کینگز!

آنتونین فکش را که روی زمین قرار داشت برداشت و گفت: شما یک ریونی هستین درسته؟

و با حرکت سر الیزابت که موافقتش را نشان میداد ادامه داد: پس باید بذاری همه گروها داخل اینجا، یعنی کافه راون بشن!

لینی و آنتونین آب گلوشونو قورت دادن و منتظر پاسخ ساحره موندن.

آن طرف:

- زودباشین زودباشین! آره اونو بذار اونور ... نه نه اینورتر!

ارگ گوشه ای ایستاده بود و ملتو واسه ساخت دیسکو راهنمایی میکرد. تری هم گوشه ی دیگه داشت مقدمات بازسازی سالنو برای همه شرح میداد.

----------- ---------

بدترین پست عمرم! آخه فیلمم اومد سریع نوشتم!




Re: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۱۰:۳۶ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۰
#6

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 474
آفلاین
و اینک تری وارد میشود...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

چند ساعت بعد، ریونی ها در حال طراحی جایی که بعدا قرار بود کافه راون شود شدند ...

تری که هنوز تو کف تمیز کردن پسرا بود ، به خود آمد و گفت : ارگ هم راست میگه ها! ما واسه درست کردن کافه نیاز به پول فراوون داریم. حالا اگه بیایم و یه دیسکو بزنیم طرفدارای کافه زیاد میشن و خلاصه ... :banana:

- تری بوقی! ما که نمیخوایم سر و صدا راه بندازیم.

ارگ که از حرف تری دوباره امیدوار شده بود گفت : سر و صدا؟؟ یعنی اون موسیقی زنده ای که آرنولد پیشنهاد داد سر و صدا نداره؟ به صورت پانتومیم اجرا میشه؟ اصلا من نیستم آقا...

و به سمت در خروجی رفت.

- هی بوقی ، یه لحظه وایسا شاید بتونیم یه کاریش کنیم.

- میگم بچه حالا دیسکو رو ولش کنین ، شیرینی که حتما تو این کافه پیدا میشه؟؟

ملت : تری!!!

- چیه خو... نه دیسکو ، نه شیرینی ، پس این چه کافه ایه؟؟؟؟

قارچ چ چ!

آرنولد که از اون موقع تا حالا به فکر راه های بهتر پول در آوردن بود به حرف اومد : بچه ها شما هم دیدین؟!

- چیو؟

- بیاین اینجا... ببین... دیوار یه ترک بزرگ خورد.

- اوه نه! اینجا خیلی قدیمیه. باید کلی از پس اندازمون رو هم خرج دیوار ها و یه بازسازی جزئی بکنیم.

-

ارگ با خوشحالی گفت : پس مجبوریم همون دیسکویی که گفتمو بزنیم!

~~~~~~~~~~~~~~~~~

چه بی مزه ش کردم!


Only Raven!


تصویر کوچک شده


Re: ۩کافه راون۩
پیام زده شده در: ۱۰:۳۵ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۰
#5

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۴۸:۱۶ سه شنبه ۵ تیر ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
لینی در حالی که شال گردنش را به دور سر میبست گقت: خب اینجا به سکم گردگیری نیاز داره!

آنتونین ادامه داد: و برای یه کافه باید یه جایی رو در نظر بگیریم برای پیشخوان.

ارگ که هنوز در پیشنهاد خود مانده بود التماس کرد: پس اون گوشه هم یه دیسکو بزنیم!

آنتونین به کله ی ارگ کوبید و گفت: ارگ! یه بار دیگه حرف از دیسکو و رقص و هر چیز ضد آسلامی حرف بزنی خودم بلاکت میکنم!

- باشه باشه!

آرنولد که تا آن موقع حرفی نزده بود ناگهان بشکنی زد و گفت: چطوره نوازنده هم بیاریم؟ مثلا یکی گیتار بزنه یکی دیگه بخونه؟

لینی گفت: فکر خوبیه. فضا شاد میشه.

- خب پس پسرا میمونن اینجا رو گردگیری و آب و جارو میکنن. ما دخترا هم میریم دهکده هاگزمید خرید کنیم.

چند ساعت بعد - درون کافه

ارگ به جارو تکیه داد و اعتراض کرد: یعنی چی که دخترا برن خرید پسرا تمیز کنن؟ کمرم شکست!

آنتونین در حالی که تفی روی شیشه ی پنجره می انداخت گفت: خودم بعدا به حساب لینی میرسم!

همان موقع در کافه باز شد و دختر ها با چند عدد گاری (!) ظاهر شدند.

تری به اطراف نگاهی انداخت و گفت: واو! واقعا تمیز شده! ایول چه استعدادی داشتن این پسرای تالار ما!

لینی گاری را به دیوار تکیه داد و گفت: چند تا از وسایل ضروری رو خریدیم، کلی از پس اندازمون خرج شد، ولی اگه کارمون بگیره میتونیم پولدار بشیم!

ارگ اضافه کرد: البته من میگم دیسـ...
- خفه میشی یا خودم خفه ت کنم؟

چند ساعت بعد، ریونی ها در حال طراحی جایی که بعدا قرار بود کافه راون شود شدند ...


Only Raven !


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.