بالاخره پس از صرف كلي وقت و حرص خوردن ارگ، كار ساخت ديسكو به پايان رسيد. اما در حالي كه ارگ به شاهكارش نگاه ميكرد و در عالم خيال به سر مي برد؛ لونا ريوني ها را در گوشه اي جمع كرد تا مساله اي را بازگو كند:
- بچه ها ما واقعا هيچ پولي نداريم ميدونيد كه براي يه ديسكو اينجوري چندتا رقاص حرفه اي هم بايد باشن ولي كدوم گروه حاضر مي شه مجاني براي كافه كار كنه؟
- خب من اين مشكل رو حل ميكنم.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d41105fcee.gif)
- كي بود؟ بچه ها كي مي خواد مشكل رو حل كنه.
آرنولد آهي كشيدو طلسمي نثار پاي لونا كرد.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d9068a40cb.gif)
لونا با فريادي از درد گفت:
- لازم نيست به يه نفر آسيب بزني تا بتونه تورو ببينه.
آرنولد بدون توجه به دادو بيداد لونا گفت:
- به يه شرط اين مشكل رو درست مي كنم اونم اينه كه اينجا شيرموز هم بفروشين!!
اما منتظر جواب نشد رو به زنوف كرد و گفت:
- زنوف كليد باغ وحش و اون كتاب دانش سري جادوگريت رو بيار پشت در باغ وحش منم ميرم يه چيزي از وسايل ارگ بيارم.
آندو پشت در باغ وحش يكديگر را ملاقات كردند. زنوف باديدن عكسي كه آرنولد از وسايل ارگ كش رفته بود، بسيار متعجب شد زيرا آن عكس متعلق به يك گروه رقصنده متخصص ديسكو بودند.
- اين ديگه چيه؟ مي خواي با اين عكس چه كني؟
- الآن ميبيني در باغ وحشو باز كن.
آنها وارد باغ وحش شدند و پس از انجام جادوهايي روي يك شير، يك عقاب، يك مار، يك گوركن و همچنين عكسي كه از اموال ارگ دزديده شده بود؛به طرف كافه باز گشتند. در آنجا نيز افسونهايي بر روي ديسكو انجام دادند.لونا پس از مشاهده اين صحنه گفت:
- الآن مشكل حل شد؟؟؟!!
زنوف كه از نقشه آرنولد آگاه چندي پيش آگاه شده بود رو به تري كرد و گفت:
- مي شه موزيك رو روشن كني؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d8518e85b8.gif)
تري دست از ناخونك زدن شيرنيهايي كه براي كافه خريده بوندند، برداشت و با دهاني پر كلماتي ادا كرد كه به نظر شبيه "اوكي" بود.
اما پس پخش شدن صداي دلنواز موزيك درست در مكان ديسكو گروهي رقصنده كه ماسكهاي زينتي زيبايي از شير، مار، عقاب و گوركن به سر داشتند ظاهر شده و رقص زيباي خود را به نمايش گذاشتند.
در حالي كه ملت ريون از رقص آنها مستفيض مي شدند ليني و آنتونين در آنسو با بانو اليزابت در مذاكره بودند
---------------------------------------------------------------------------
خواستم يه مدل جديد بنويسم نمي دونم چي از آب در اومد
![تصویر کوچک شده](http://1.3.3.img98.net/out.php/i468811_raven.jpg)
یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر
فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است
دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست
بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا
سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز
من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی
گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد
شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت
سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد
لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود