هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
خلاصه: بنا به خواسته لرد ولدمورت، اسلایترینی ها باید نجینی را طلاکوب کنند و طبیعتا این کار مقدار زیادی طلا طلب میکند. بر اساس افسانه ها، بچه های اسلایترین به تالار اسرار که راهش از حفره شرارت میگذرد میروند تا در آنجا گنج مخفی شده سالازار را پیدا کنند و خواسته لرد ولدمورت را جامه عمل بپوشانند ولی در آنجا با باسیلیسک عظیمی روبرو میشوند و طی اتفاقاتی در نهایت باسیلیسک عاشق آیلین پرنس میشود و آیلین باسیلیسک را رام میکند اما متوجه میشوند باسیلیسک گنج را خورده و باید به طریقی آن را از معده او خارج کنند و ابتدا پیشنهاد میشود به درون معده او بروند اما یک تازه وارد به نام "سالی آن پرکس" پیشنهاد بهتری میدهد مبنی بر اینکه کاری کنند باسیلیسک بالا بیاورد و اینطوری به گنج برسند و بخاطر همین پیشنهاد اسلایترینی ها خود سالی را مجبور میکنند تا معجون مرکب بخورد، شبیه جینی ویزلی بشود و برود از مغازه ویزلی ها قرص تهوع بخرد و البته باید امیدوار بود در راه هری پاتر را نبیند...

سالی که به شکل نجینی دراومده بود اومد بره که یدفعه آنتونین دستشو گرفت و گفت:
_ وایسو؟

سالی: _ چیه؟
آنتونین: _ من نمیتونم بذارم یه دختر تازه وارد تنها بره میون قلب محفلیا! منم باهات میام!
آیلین: بیخود! تو با یه دختر تنها؟ تنهایی کجا؟ منم میام با شما!
یاسکلی: وایسا وایسا! آنتونین با یه دختر و یه خانم تنها؟ تنهایی؟ نه نه منم میام با شما!
آنتونین: مــــــارادونا! چه خبره اینجا؟

خلاصه که سالی و یاسکلی، آیلین و آنتونین...هر چهار نفر قصد رفتن بسمت محفل را کردند...سالی که بشکل جینی ویزلی درآمده بود...یاسکلی به شکل بیل ویزلی درآمد...آیلین به شکل هرمیون گرنجر و آنتونین به شکل هاگرید!

البته ملت کلی بهش گیر دادن که تابلوئه ولی بخرجش نرفت و گفت که همیشه یکی از فانتری هاش این بوده که جای هاگرید باشه و یدونه بزنه پس کله آگوس فیلچ بره تو دیوار!

و آن ها، آن چهار نفر، آن چهار مرد و زن، آن چهار اسلایترینی، آن چهار سیاهپوش، آن چهار ... امممم... راهی شدند...



بدون نام
همه اسلیترینی ها در حال فکر کردن در مورد این بودن که چه جوری گنج رو از شکم باسیلیسک در بیارن.در همون موقع سالی وارد سوژه شد و مثل بقیه در حال فکر کردن شد.ناگهان گفت:
-خب یه کاری کنیم بالا بیاره.
یهو همه سر ها به سمتش برگشت،تازه متوجه حضورش شده بودن.
یکی گفت:
-آخه نابغه چه جوری این کارو کنیم؟؟
-پس اصلا ولش کن.یه فکر دیگه بکنیم.
آیلین از روی باسیلیسک گفت:
-نه اتفاقا فکر خوبیه.می تونیم از قرص تهوع ویزلی ها استفاده کنیم.
آنتونین:
-چه جوری این قرص ها رو بدست بیاریم؟؟به ما که نمی فروشن
آیلین یه کم فکر کرد و گفت:
کاری نداره که سالی تغییر شکل میده و شبیه یکی از گریفین دوری ها می شه،تازه اگه ویزلی هم باشه گه چه بهتر،بعد میره و یه بسته30تایی می خره.
سالی:
-چی؟من؟؟حالا چرا چرا من؟؟خب یکی دیگه بره.
آیلین با لبخندی شیطانی:
چون تو تازه واردی و ما عاشق این هستیم که به تازه وارد ها زور بگیم.
-حالا باید شبیه کی بشم؟اصلا معجون تغییر شکل داریم؟
مورفین:
-آره من دارم.به نظر من آدم باید همیشه یه بسته از این معجون داشته باشه.
سالی با ناراحتی:
-حالا که مجبورم این کارو بکنم،شبیه جینی ویزلی می شم.دیروز باهاش دعوا کردم.چند تا از تار موهاش افتاد رو ردام.
مورفین تار مو ها رو ازش گرفت و توی معجون انداخت و بطری رو دست سالی داد.
سالی نفس عمیقی کشید و بطری رو گرفت و اونو سر کشید،حالش داشت به هم می خورد.کم کم شروع به تغییر شکل دادن کرد.چشماش رو محکم بسته بود.وقتی چشماش رو باز کرد،کمی از موهاش روی صورتش ریخته بود ولی اونا مشکی نبودن بلکه قرمز بودن.فکر نمی کرد اوضاع از این بدتر هم بشه،ولی شد.چون آنتونین گفت:
حالا باید لباس گریفین دوری ها رو بپوشی.
سالی این دفعه واقعا مخالفت کرد ولی بقیه در نهایت شرارت مجبورشکردن.
بعد هم راهی تالار اصلی کردنش تا قرص ها رو بگیره.با خودش فکر کرد:
فقط خدا کنه این پاتر رو نبینم.



پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱:۳۹ دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
-ایول آیلین...تو شکستش دادی...می دونستم می تونی!
-ما همین الان داشتیم برای نجاتت وارد حمام می شدیم.
-من داشتم دنبال خنجر نقره نشانم می گشتم که سرش از تنش جدا کنم.ولی این فلامله می گفت بی خیال آیلین...بریم دنبال گنج!

ملت زیر آب زن اسلی, با نجواهای "نچ نچ" به فلامل خیره شدند.هر چه باشد بعد از مدتها تازه وارد گیر آورده بودند!

آیلین باسیل سوار اهمیتی به این موضوع نمی داد.شمشیر بزرگی را که معلوم نیست از کجا آورده بود بالای سرش چرخاند.
-پیش به سوی گنج!

اسلیترینی ها با سرو صدای زیاد به طرف حفره شرارت حمله ور شدند.ولی صدای فریاد آیلین آنها را متوقف کرد.
-آهای...کجا؟گنج اون طرف نیست!باسیل جاشو بهم گفت.

سالازار برای بررسی دقیق تر هدف نگاه های عاشقانه باسیلیسک, عینک ته استکانیش را به چشم زد.
-کجاست فرزندم؟بگو که به عنوان ریش سفید تالار براتون بیارمش.بدون این که یک سکه ازش کم شه.

آیلین با شمشیرش به باسیلیسک اشاره کرد.
-خب...راستش باسی اعتراف کرد...البته اون گناهی نداره.گرسنگی بهش غلبه کرده بوده...اونم چیزی برای خوردن نداشته...و خب!گنج...الان تو معده شه!

سالازار نفس راحتی کشید.
-خب پس...صبر می کنیم تا از راه های طبیعی دفع بشه!

ملت اسلی قادر به کنترل افکار پلیدخود درباره طرح این سوال اساسی که "این راه های طبیعی مار در کجای هیکل درازش قرار دارد؟" نبودند...ولی لحن اعتراض آمیز آیلین جایی برای مطرح کردن این سوال باقی نگذاشت.
-نمی شه!اسید معده باسیل خیلی قویه.باید قبل از اینکه موفق به هضم گنج بشه بریم اون تو و درش بیاریم!فقط حواستون باشه, باسی کمی قلقلکیه.با دقت قدم هاتونو بردارین.



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۲/۲۹ ۱:۵۵:۵۹



پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۳

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۲۳:۴۱ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
گروه:
مـاگـل
پیام: 633
آفلاین
خلاصه :
نجینی نیاز به حمام داره و بودنش تالارو کثیف می کنه. اسلیترینی ها با کلی بدبختی و توسل به انواع حیله موفق میشن اونو حمام کنن اما دردسر جدیدی تو راهه. وقتی لرد نجینی رو می بینه دستور میده طلاکوبش کنن.برای این کار به 3.5 کیلو طلا نیازه و اعضا تو این فکرن که چه جوری این مقدارو فراهم کنن.نارسیسا میگه طبق افسانه ها سالازار برای اسلیترینی ها گنج بزرگی تو تالار به جا گذاشته.در این گیر و دار لرد هم به وجود این گنج افسانه ای پی می بره و به اسلیترینی ها فرصت میده بگردن دنبالش.اسلی ها دست به دامن سالازار میشن و با هدایت اون به تالار اسرار میرن که البته راهش از حفره شرارته!و در اونجا با باسیلیسک عظم الجثه ی سالی رو به رو میشن که سخت گرسنه اس.قرار میشه مورفین با باسیلیسک صحبت کنه ولی به جای کمک فرار میکنه داخل تالار و بلارو با باسیلیسک تنها می ذاره که به نظر میاد از بلا خوشش اومده.به طرز عجیبی همون لحظه که بلا تلاش می کنه از شر باسیل(!) خلاص شه آیلین وارد میشه و باسیلیسک به اون علاقه مند میشه و آنتونین و پرنل میرن کمکش.
--------------------------------------

گرد و خاکی عظیم در حمام بلند شد... و صدای شکستن لوله های آب و جیغ و داد پری های دریایی سیاه حمام اسلایترین طنین انداز شد...
فیلم بردار که به شدت در تلاش بود صحنه های هیجان انگیز و پر از خشونت را از دست ندهد به محل درگیری نزدیک شد اما به دلیل عجله زیاد و شاید گرد و غبار شدید اشتباها با دیوار رو به رو برخورد کرد و با آن یکی شد.
چند لحظه بعد دوربین جدیدی روشن شد و روی محل حادثه زوم کرد.
منظره فوران آب از لوله های شکسته، دیوارهای فرو ریخته و گرد و غباری که به آرامی در حال محو شدن بود نشان می داد که در صورت یافتن گنج باید از خیر طلاکوب کردن نجینی بگذرند.
گرد و غبار کم کم فروکش می کرد... ولی واقعا فروکش می کرد یا به طرز غریبی در حال حرکت به سمت دیگر حمام بود؟
دوربین چرخید و روی حرکت گرد و غبار که با سرعت به طرف در حمام حرکت می کرد زوم کرد. هیچ شکی نبود که این گرد و غبار به خاطر فرار پرنل و آنتونین به طرف در خروجی است.
آیلین:
باسیلیسک:
آیلین و باسیلیسک در تاریکی حمام و میان گرد و غبار و لوله های شکسته و صدای شرشر آب به هم خیره شدند.
آیلین در حالیکه به طرز غریبی در چشمهای زرد روشن مار خیره شده بود و هنوز قادر به نفس کشیدن بود به این فکر کرد که این ماه چقدر قبض آب برای تالار خواهد آمد.
در همان لحظه درب حمام به آرامی باز شد و چند جفت چشم از لای درب به داخل زل زدند.
- پیشته...آیلین؟ هنوز زنده ای؟
- تموم نشده؟ لوسی...ببین خوردتش یا نه؟
- بارتی از روی کله م برو پایین بچه.دهه!
- تا باسیلیسکه اینجاست بپرین بریم تو حفره دنبال گنج... ممکنه از خوردن آیلین سیر نشه... آخه جز چندتا تیکه استخون چیزی نداره که...
آیلین:
ناگهان فکری به ذهن سیاه آیلین رسید. در حالیکه چشمانش برق می زد رو به مار عظیم الجثه گفت:
- تو واقعا به من علاقه داری؟
باسیلیسک:
آیلین: خب اینجوری که نمیشه عزیز من. تو باید علاقه تو به من ثابت کنی.
باسیلیسک:

چند لحظه بعد درون تالار

چند وقتی از حضور باسیلیسک و آیلین درون حمام می گذشت. اسلی ها پشت درب حمام جلسه گذاشته بودند و برای ورود مجدد به حفره نقشه می کشیدند.
- خب اگه یه باسیلیسک دیگه تو حفره باشه چیکار کنیم؟
- آخه بوقی! مگه سالازار بیشتر از یه باسیلیسک اونجا کاشته بود؟ الان باید هرچه سریعتر بریم تو حفره... ایوان ببین هنوز صدای جویدن استخوناش میاد یا نه؟
سالازار عصایش را بر سر لوسیوس که این حرف را زده بود کوبید.
- اگر ژوزفینیم را این هیولا خورده باشید باید یکی دیگر برایم پیدا کنیه فهمیدیه یا نیه؟
بلا با عصبانیت گفت:
- چقدر بگم این اسمش آیلینه...هومم البته الان که فکر می کنم می بینم بود... حالا هم زود باشین بریم تو حفره تا این هیولا نیومده بیرون. یکی هم زیر بغل این مورفینو بگیره بلندش کنه.
اما پیش از آنکه کسی بتواند تکان بخورد درب حمام با صدای مهیبی شکست و آیلین در حالیکه بر پشت باسیلیسک سوار شده بود با نگاهی شیطانی از حمام خارج شد.



پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۳

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
خلاصه: من وقت نکردم کامل پست هارو بخونم... چیزی که در آخرین پست دیدم: گزارش هایی از موارد بیناموسی در حمام اسلایترین به گوش اعضای اسلایترین رسیده و آن ها در حال حرکت به سمت حمام و ریشه کنی باعث و بانی اش هستند...


در پیشاپیش ملت به جوش و خروش آمده اسلایترین "مورفین" قرار داشت که "یاکسلی" قلمدوشش کرده بود و مورفین اون بالا دستاشو با حرارت تکان میداد و فریاد میزد:

_ وای اگر "سالی" جون حکم جهادم دهد...

ملت اسلایترین: ارتش ققنوس نتواند که جوابم بدهد...

_ توپ .. تانک ... فشفشه...

ملت اسلایترین: بی ناموس باید کشته شه!

ملت اسلایترین به سرکردگی مورفین وارد حمام اسلایترین شدند و باسیلیسک را دیدند که به طرز بیشرمانه ای و بیش از حد معمول به آیلین نزدیک شده بود و فیش فیش میکرد!

مورفین تا باسیلیسک را دید.. از قلمدوش یاکسلی پرید پایین و گفت:
_ امممم... ببخشید منو صدا میکنن.. راهو باز کنید لطفا...آمدم! آمدم!

مورفین که از لای جمعیت در رفت...ملت هم پشت سرش یکی یکی جیم شدند و در برابر درخواست کمک آیلین هیچ واکنشی نشان ندادند و آیلین ماند و باسیلیسک...

آیلین که به انتهای دیوارهای حمام رسیده بود و بخار دم و بازدمش به صورت باسیلیسک میخورد... گفت:

_ امممم...ببین باسیلیسک عزیز...

باسیلیسک: به من بگو "باسیل" ... البته فقط تو اجازه داری "پاستیل" هم بگی!

آیلین: اوکی اوکی... ببین پاستیل عزیز... من یک مادرم! پسرمم خیلی غیرتیه! سوروس بفهمه تو به من نظر داری کاری میکنه آرزو کنی کاش مارمولک بودی ها!

باسیلیسک: مشکلی نداره! یا موافقت میکنه یا میخورمش!

آیلین: اوه عجب خواستگار با فرهنگی

در همین لحظه "پرنل فلامل" با یک عدد چوبدستی ای که مغزش موی تک شاخ بود و "آنتونین دالاهوف" با یک عدد چوبدستی ای که مغزش شاخ تسترال بود از لابلای پست های قبلی پریدن بیرون تا به آیلین کمک کنند...

گرد و خاکی عظیم در حمام بلند شد... و صدای شکستن لوله های آب و جیغ و داد پری های دریایی سیاه حمام اسلایترین طنین انداز شد...



بدون نام
تالار اسرار:

بلا چند قدم عقب عقب رفت و با احتیاط گفت:
- ام...ببین..چیزه... چرا این جوری نگام می کنی؟!
باسیلیسک: :pretty:
بلا که می دید اوضاع به نظر چپ اندر چوب دستی می آید، چند قدم دیگر عقب رفت.
باسیلیسک:
باسیلیسک با صدای فیس فیس ساحره کشی چند قدم جلوتر آمد...
بلاتریکس:
چند لحظه ای هم بلا حرکت می کند هم باسیلیسک می خزد ولی فاصله شان از هم تغییر نمی کند!
بلا:
-ببین.... من نامزد دارما! مگه خودت خوار و مادر نداری ماردیکه ی بی فرهنگ چند هزار ساله!
باسی:
بلاتریکس:
-به جان تو! یعنی....چیزه....من یه مدتیه به احساسات خودم نسبت به سوروس پی بردم.... باور کن به جز اون هیچ کس دیگه ای رو نمی تونم ببینم! که البته در مورد تو قضیه ی اختلاف طبقاتی به جود میاد! ممکنه خون اصیل باشی ولی ما با کسایی که روی زمین می خزن رفت و آمد نمی کنیم!
باسیلیسک:
بلاتریکس دچار رقت قلب عجیبی می شود! که با شکستن بغض نجیبانه و بی صدای باسیلیسک زبان بسته همزمان می شود!
باسیلیسک:
بلا که دید اوضاع دیگه داره ناجور میشه:
- ای بابا! خیلی خوب من قبول می کنم مادرخونده ت بشم! ولی باید قول بدی زود ازدواج کنی شر رو کم کنی! زیادم خرج رو دستم نذار! لرد سیاه رو هم عصبانی نکن! ملت اسلی رو هم نخور!
مار: :ball:
در همین لحظه آیلین مجددا وارد می شود و از مشاهده ی بلاتریکس که به در چسبیده کمی جا می خورد! و تا دهانش را باز می کند که چیزی بپرسد باسیلیسک با یک لهجه ی لوس و خرذوق سر بزرگش را به سمت آیلین بر می گرداند.
باسی:
- آی هَو اِ گادمادر! آی اَم دِ موست هَپی اسنیک این دِ ورلد!
آیلین:
و صدای ملت اسلی به گوش می رسد که خشمگین برای جمع کردن هر گونه مدرک بی ناموسی و پیدا کردن نامردی که وارد حمام شده بود وارد تالار می شوند!



پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۱:۱۴ پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۲

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۲۳:۴۱ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
گروه:
مـاگـل
پیام: 633
آفلاین
بلاتریکس نگاه ناامیدی به اطرافش انداخت.
- خب...یعنی ممکنه ما اشتباهی از تالار اسرار دیگه ای سر درآورده باشیم؟تا جاییکه یادم میاد مدرسه فقط یه تالار اسرار داشت ولی قرار نبود باسیلیسک توش انگلیسی زبان باشه.
در همین حین ناگهان به یاد آورد که ایفای نقش آنها بر اساس کتاب های هری پاتر است که دست بر قضا ملیتی بریتانیایی داشته و در نتیجه او باید بتواند به سادگی با این مار انگلیسی زبان صحبت کند. هرچه بود زبان مادری کتابیش انگلیسی بود. در نتیجه صدایش را صاف کرد.
- پس تو زبون مارو می فهمی؟
باسیلیسک سری به نشانه مثبت تکان داد. بلا آهی کشید:
- عجب مار با سوادی... ولی چه جوری ممکنه چنین چیزی؟
باسیلیسک عظیم الجثه که ظاهرا از گپ زدن با بلاتریکس بدش نمی آمد و گرسنگی را فراموش کرده بود دمش را بالا گرفت تا بلاتریکس بتواند عنوان روی جلد کتابی را که با دمش نگه داشته بود بخواند.
- یادگیری زبان انگلیسی در ده روز! حیف...حیف که تو این دوره زمونه کمتر ماری با معلومات و هوش تو پیدا میشه... به بعضیاشونم کلا نمیشه چیزی گفت به ویژه اوناییکه الان این همه دردسرو درست کردن!
اما مار جمله آخر را نشنید چون با شنیدن همان جملات اول ابتدا رنگش سبز کمرنگ شد و سپس به سبز مابل به صورتی و دست آخر سرخ گرایید.
باسیلیسک:
بلاتریکس:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حمام تالار

ملت اسلی که موفق شده بودند لودو را به ضرب مشت و لگد و ضربات مهلک ماهیتابه و پرتاب دمپایی و قابلمه و انواع و اقسام وسایل از تالار برانند نفس زنان در هر گوشه از تالار ولو شده بودند.
لوسیوس که صورتش از شدت خشم همچنان برافروخته بود و استفاده از این روش مشنگی شرم آور هم نتوانسته بود از شدت خشمش بکاهد گفت:
- اصلا ما کجا بودیم؟داشتیم چیکار می کردیم؟انقدر سوژه تو سوژه شد که حواسم پرت شد!
نارسیسا گفت:
- خب بذار یه نگاه به پستای قبلی بکنم...ارباب ازمون خواست بریم گنجو پیدا کنیم تا نجینی رو طلاکوب کنیم... بعد رفتیم تو تالار اسرار و با یه باسیلیسک گنده رو به رو شدیم و قرار شد مورفین باهاش حرف بزنه....فقط خیلی عجیبه...
با سکوت نارسیسا لوسیوس که به هیچ وجه حوصله چنین وقفه هایی را نداشت به سرعت پرسید :
- چی عجیبه؟اینکه ارباب گفتن نجینی رو طلاکوب کنیم یا رفتنمون به تالار اسرار؟این کارارو ما تو بیشتر سوژه ها انجام میدیم!
نارسیسا با اندکی ناراحتی گفت:
- این عجیبه که تو پستای قبلی ما هم همراه بلا و مورف رفته بودیم تو تالار اسرار ولی نمی دونم چه جوری الان از اینجا سر درآوردیم!تازه یادم میاد چندتا پست قبل آنتونین رفت تو اتاق لرد تا داوطلبانه خوراک نجینی بشه ولی حالا اینجاست!
ملت اسلی:
سوروس با بی تفاوتی گفت:
- مهم نیست از این اتفاقا تو سوژه ها زیاد پیش میاد... الان چیزی که مهمه اینه که بدونیم چی مثل جت پرید تو حموم و بخش زنانه و مردانه رو یکی کرد!هرکی بوده می خواسته یه کاری کنه دامبلدور در تالارمونو به خاطر رواج بی ناموسی پلمپ کنه!



پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۲

یاکسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۳ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۱:۰۹ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۵
از دهلي نو
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 95
آفلاین
لودو كه همان طور سر خود و به دنبال آن چشم را در 360 درجه مي چرخاند ناگهان نگاهش به آنتونين،لوسيوس،ياكسلي و بارتي مي افتد.
ياكسلي: يعني چي؟
لودو:يعني يه دونه :kiss:
همه مردهاي تالار:مردك چشم چرون بووووووووووق.مگه تالار خودتون حموم نداره؟بوووووووووووووووووووق،بووووووق.
مرداي تالار:
لودو:
زنهاي تالار:
لودو:آب تالارمون قطع شده بود اومدم حموم شما كه يهو از شانس من اين انفاق افتاد.حالا با اجازه شما
ملت از كوره در رفتند و مثل باسيليسك كه احتمالاً به بلا حمله ور شده،به لودو حمله كردند.(زنهاي تالار هم با پرتاب دمپايي به مردها كمك كردند. )
#########
تالار اسرار:

بلا:فيس فيش.
باسيليسك:وات ايز فيس فيش؟
بلا:ايتز يور لنگوئيج.
باسيليسك:واي كن'ت آي آندرستند يو؟
بلا:تو آدم زبوني؟
باسيليسك:اسپيك اينگليش.


آينده در دستان توست.كافيست به گذشته فكر نكني.


پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۲۳:۴۱ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
گروه:
مـاگـل
پیام: 633
آفلاین
در همان لحظه درب حمام با صدای شترقی گشوده شد و جسمی با سرعت نور خود را به داخل حمام انداخت. از شدت حرکت جسم مجهول الحال لودو چنان از جا جست که با سقف حمام یکی شد. چرت آنتونین پاره و پرده میان بخش زنانه و مردانه از جایش درآمد.
ساحره ها:
لودو:
یاکسلی:
آنتونین:
حمام تالار:
بومـــــــــــبــــــــــــ!
درب حمام بار دیگر با صدای بلندی گشوده واین بار رسما از جا کنده شد تا بر سر بخت برگشته ای (که نویسنده حدس آن را به خواننده می سپارد!) فرود آید!
لوسیوس به همراه بارتی در آستانه درب نیست و نابود شده حمام ایستاده بود.
- چیه؟واسه چی داد می زنین؟ مگه اژدها دیدین که.... بله؟
نگاه خیره و خطرناک لوسیوس چرخید و روی لودو ثابت ماند که محو تماشای ساحره ها شده و حتی ورود تارزانی او و بارتی را ندیده بود.
لودو:
لوسیوس و بارتی نگاهی به یکدیگر انداختند و سپس نگاه پرسشگرشان را به آنتونین و یاکسلی دوختند.
آنتونین و یاکسلی:
لوسیوس لحظه ای با این حالت به دوربین نگریست و چون دریافت دوربین به هیچ وجه از رو نمی رود صدایش را صاف کرد و با لحن ملایمی از لودو پرسید:
- لودو جان؟عزیز دل؟میشه بگی اینجا تو تالار اسلیترین و مهمتر از اون تو حموم ما چه غلطی می کنی؟
لودو بی آنکه به خطر قریب الوقوعی که در دو قدمیش ایستاده بود اعتنایی کند زیر لب گفت:
- برو آقا مزاحم نشو! بذار به کارمون برسیم! drool:
لوسیوس:





پاسخ به: حمام اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۲

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
باسیلیسک که به دلیل نامعلومی میخواست دمشو بذاره رو کولش و بره با صدای مورفین برگشت... کل هیکل گنده شو که ده بیست برابر هاگرید میشد به طرف مورفین و بلاتریکس چرخوند... دهنشو با دندون های نیشش که هر کدوم اندازه یه درختچه بودن با زبونش که فیس فیس میکرد رو جلوی مورفین آورد و گفت:
_ هان چیه؟ چیکار داری؟ دعوا داری؟

مورفین که هر چی کشیده بود با این حرکت تمیز باسیلیسک پرید من من کنان گفت:
_ تو زبون داری؟ بلتی حرف بزنی؟

باسیلیسک: په نه په! ضبظ صوت متحرکم!

مورفین که دید اوضاع اصطلاحا پسه! رفت پشت بلاتریکس و گفت:
_ آبجی ایشون با شما کار دارن؟ جان؟ جان؟ جانم؟ با من؟ آمدم! آمدم!

مورفین دوان دوان دور شد و باسیلیسک ده تنی ماند با بلاتریکس 66 کیلویی!

-------------

حمام اسلایترین

در اندرونی حمام یک پرده سفید کشیده شده بود و ساحره ها در یک سمت و جادوگران در سمت دیگر مشغول استحمام بودند.

لودو بگمن که در وان آب گرم در هوای سرد دراز کشیده بود و عشق میکرد، مدام به پرده نگاه میکرد و با خنده ای شیطانی تصور میکرد که الان اگه زلزله میشد چی میشد!

آنتونین هم خر و پفش به هوا رفته بود...

از آن سمت یاکسلی داشت بدنشو محکم کیسه میکشید و زده بود زیر آواز:

مـن یه دیوونه م! وقتشه عاقل شدم! حالا! تو ته خوبی! وقت بده عاشق شم! حالا! عمرمو گشته م تا تو پیدا شی! هیچی نوفهمم! .. اممم امممم ...

آنطرف پرده آیلین و نارسیسا و سلسیتنا داشتن سبزی پاک میکردن و ریز ریز به یاکسلی میخندیدن!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.