- بله واقعا
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524136ac4237c.gif)
لودو این را گفت و وارد اتاق شد و پشت سرش حاچی که دست برتی را گرفته بود وارد شد.
- اینم برتی شما، صحیح و سالم.
ریتا که به شدت ذوق مرگ شده بود جیغ زد: بـــــــرتی
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524136e379fc4.gif)
و با آغوش باز به سمت برتی دوید.
ریتا هر لحظه به برتی نزدیک تر میشد و چیزی نمانده بود او ا در آغوش بگیرد!
ریتا یه نگاه به برتی کرد، برتی یه نگاه به ریتا.
ریتا
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f6cacf43898f.gif)
مانند میدوید و برتی
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4c7ee5cd2.gif)
مانند منتظر بود.
قلعه ی هاگوارتز هم به پرواز درآمده بود و به سمت هند حرکت میکرد! فضا کاملا هندی شده بود و موسیقی های هندی هم پخش میشد و دیوار ها صورتی شده بودند و چیزی نمانده بود که ریتا و برتی به حالت :banana: درآیند ...
دوفـشموسیقی هندی قطع شد و هاگوارتز که حوصله پرواز نداشت به مکان اولیه ی خود آپارات کرد و دیوار ها دوباره زرد شد و فضای رمانتیک و لاو از بین رفت و کلا همه چیز عادی شد.
نیم تنه ی پایین ریتا از حفره ای که روی دیوار ایجاد شده بود بیرون بود و نیم تنه ی بالایی او در اتاق مجاور بود.
- برتی احمق
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52494e2c0f1f3.gif)
این چه کاری بود کردی؟
- چه کاری؟ دختره ی ایکبیری من اصن نمیشناسمش با اون قد کوتوله و دماغ یوری داش میپرید بغلم. شما بودید جاخالی نمیدادید؟
- برتی حالت خوبه؟ اون ریتا بود، این چه وضع حرف زدنه؟
- من خیلیم خوبم. فقط از اون دختره ی ایکبیری بدم میاد. حالا هم برین کنار از جلوی در که میخوام برم سر کارم.
- امروز کارخونه تعطیله ها برتی! جمعست.
- کارخونه چیه؟ شما خوبین؟ میخوام برم مغازم دیگه.
- تو که مغازه نداری.
برتی بدون کوچکترین توجهی از جا برخواست و از تالار خارج شد.
ملت هافل که از او قطع امید کرده بودند مشغول بیرون کشیدن ریتا از دیوار شدند و البته پیوز را هم به دنبال برتی فرستادند تا مراقب باشد و ببیند او کجا میرود.
ملت همه با هم بسیج شدند و عدّه ای پای چپ و عدّه ای پای راست ریتا را گرفتند و شروع به کشدن کردند.
عدّه ی دیگره هم بودند البته که از آن طرف از بالای شکم، ریتا را گرفته بودند و هل میدادند!
- یـــک دو ســـــــه، بکشـــــــــــیـــــــــــــــــــــــن.
- آااااااااااااخ ... آروم تر ... پامو به دو طرف نکشید ... آاااااای!
- یـــک دو ســـــــه، فشار بدیــــــــــــــــــــــــــــــن.
- آخــــــــــــــ ... آروم تر ... اینقدر فشار ندید ووو ملایم تر باو! گلرت بوقی تو چرا میکشی؟
گلرت بدن ریتا را رها کرد و گفت: هیچی اشتباه شد فکر کردم اینجاشو باید بکشم
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f87046ed246c.gif)
بالاخره پس از تلاش فراوان و بکش بکش و آه و ناله ی ی ریتا، ریتا از دیوار خارج شد.
ملت که خودشان میدانستند چه کرم هایی ریخته اند و الان است که ریتا شروع به جیغ و داد کند و بگوید آنها بی غیرتند خودشان متفرق شدند و ریتا را تنها گذاشتند. البته او را با بیدل تنها گذاشتند!
- اوهوی بیدل! شیشه شیکسته نداری؟
- چرا دارم. واسه چی میخوای؟
- شکست عشقی خوردم، بی افم بهم محل نذاشته! میخوام برم خودمو بکشم.
- برای خودکشی اگه میخوای جای شیشه شیکسته از این ضامن دارا ببر! هم کثیف کاری نمیشه هم مار و گارانتی خارجی داره هم اگه راضی نبودی پس میگیرم
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
- چنده حالا؟
- 15 گالیون ناقابل!
- چهع خبرته؟ همون شیشه شیکسته بده من برم.
- باوشه! ولی فکر نکن میتونی الان که میخوای شیشه رو ازم بگیری میتونی ببینی من از کجا در میام و محل اختفام کجاست! شیشه رو با قدرت روایتم جلو پات ظاهر کردم
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f87046ed246c.gif)
- مرسی، جبران کنیم ...
- خواهش میکنم، بای.
بیدل رفت و ریتا را با شیشه اش تنها گذاشت.
آنور تالار - مقابل پنجره مجازیباریکه های نور از لابلای برگ درختان وارد تالار شده بودند کف تالار را خال خالی کرده بودند. هر از چند گاهی ابری از روی خورشید عبور میکرد و نور فضا کم و البته یکدست میشد. نسیم ملایمی فضای تالار را خنک و فرحبخش کرده بود و باعث شده بود ملت هر کدام گوشه ای لم بدهند و مشغول چرت بشوند.
- چه قدر چرت و پرت میبافی! اصل قضیه رو بگو جای فضاسازی بیخود و بی فایده.
-
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413a50bb0ac.gif)
- اوهـــوی بیدل! حالا که اینجایی جای پارازیت ول دادن بگو ببینم، ریتا خیلی از دست ما عصبانی بود؟
- نه بابا عصبانی چیه ... اصلا عین خیالش نبود. فورا یخورده شیشه از من گرفت و رفت پی کارش.
- خاک عالم به سرم! نواده ی هلگا داره معتاد میشه ...
- معتاد چیه، شیشه خورده ازم گرفت. احتمالا برای خودکشی میخواست!
-
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524135f27fa3a.gif)
بریم نجاتش بدین تا کار دست خودش نداده
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil48a9537132595.gif)
خارج از رول: این بادی فیش که من دارم چیه؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f87046ed246c.gif)