هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


"خبرهای فوری جادوگران" تنها زمانی ظاهر می‌شود که وقایعی خاص در جامعه‌ی جادویی جادوگران در حال به وقوع پیوستن باشد. با ما همراه باشید تا از جدیدترین خبرها مطلع شوید.


اگر می‌خواهید از وقایعی که در جریان است جا نمانید، بهتر است هرچه زودتر در محل حادثه حضور پیدا کنید و خودی نشان دهید!


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: تالار اسرار هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۳:۱۷ جمعه ۲۹ آبان ۱۳۹۴
#16

لاکرتیا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۸ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۶ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند!
گروه:
مـاگـل
پیام: 430
آفلاین
آدم ها موجودات عجیبی هستند...تا میتوانند شخصی را در سرو کله ات می کوبند، با یک عملیات انتحاری تخریب شخصیتت میکنند، وجودت را زیر ذره بین می برند و بعد، وقتی که می خواهی عزمت را جزم کرده و یک سری تغییر در رفتار و ظاهرت به وجود بیاوری، با لحنی متاسف میگویند:
-این اداها به تو نیومده...یکم خودت باش!

پیوز، مثالی بارز در این مسئله هست. اگر در چنین شرایطی گربه ای خودخواه شمارا مورد پند و نصیحت قرار دهد، چکارش میکنید که مرگش طبیعی تر جلوه کند؟!
-میدونی پیوز من نمی خوام ناراحتت کنم ولی خوب تو باید خودتو هرجور که هستی قبول کنی...

دختری که کنار پیوز با رعایت فاصله نشسته بود، چشمانش را از زمین برگرفت و مثل دانش اموزانی که شب قبل از پرسش کلاسی تا دیروقت کلش زده اند و فردا پای تخته ملتمسانه به همکلاسی هایشان نگاه میکنند، به افرادی نگاه کرد که از پشت کاناپه تقلب می رساندند.
وندلین شگفت انگیز موی کنان زمزمه کرد:
-این نبود..این نبود!:vay:

آریانا با حرکت لب اشاره کرد:
-بگو باید ادامه بدی...
-ببین به نظر من تو باید به زندگی ادامه بدی...نه...به خودت بودن...ها؟...نه...ام به خودت نبودن ادامه بدهsilent::...چرا اینجوری نیگا میکنی؟همین بود دیگه!
ملت:

پیوز دستش را زیر چانه اش زد و با بی تفاوتی پرسید:
-داشتی چی میگفتی؟

لاکرتیا با فرمت "" به افراد پشت مبل خیره شد و با حس کسی که پس از دوساعت گل لگد کردن، دوبار میخواهند تا باز هم گل را لگد کند، گفت:
-داشتم میگفتم این معجونای اسنیپ افزایش قدرت عر زدنه...اگه اینارو بخوری زودتر دق مرگمون میکنی!

برقی در چشمتان بی فروغ پیوز جهید و بعد بدون هیچ تعارفی، بطری معجون را سر کشید.



تصویر کوچک شده


پاسخ به: تالار اسرار هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۰:۴۳ جمعه ۲۴ مهر ۱۳۹۴
#15

اسپلمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۸ جمعه ۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۰:۵۵ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵
از محفل ریدل های ققنوس
گروه:
مـاگـل
پیام: 55
آفلاین
لاکرتیا گفت:
اصلا موی مامور وزارت خونه رو فراموش کنید.اون میتونه با لوازم مختلف تغییر شکل بده.

گیبن گفت:
-اصلا اسپلمن رو بی خیال شین.
-چی؟کسی گفت اسپلمن؟
-هیچی!تو کجا بودی اسپلمن؟
-هیچی!داشتم با پیوز حرف میزدم.ما دیگه باهم دوست شدیم.

گیبن کمی مکث کرد و گفت:
-پس همه نقشه هامون نقش برآب شد.
-کدوم نقشه؟
-هیچی با تو نیستم.
-پس با کی هستی؟
-با لاکرتیا.
-لاکرتیا که اینجا نیست.
-پس کجاست؟

ناگهان لاکرتیا با یک عالمه معجون برگشت و گفت:
-هکتور گفته این معجونا قدرت روح ها رو زیاد میکنه.خودتونم میدونید که معجونای هکتور به درد لای جرز نمیخوره.پس...بهتره هرجور شده این معجونا رو به خورد پیوز بدیم.


casper


پاسخ به: تالار اسرار هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۷:۱۸ جمعه ۲۴ مهر ۱۳۹۴
#14

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
از تو تالار
گروه:
مـاگـل
پیام: 265
آفلاین
در این هنگام سوزان از ناکجا آباد وارد تالار شد و گفت :
- گیریم که تغییر شکل جواب میده ؟ هیچ به این مسئله فکر کردید که میخواید موی کارمند وزارت خونه از کجا گیر بیارید ؟ نه ، جدا ... به فکرتون رسیده بود ؟

برای چند لحظه ، حضار موجود در تالار با فرمت به سوزان خیره شدند تا اینکه وندلین سکوت را شکست و گفت :
- اینم حرفیه . خب پس به نظر شما الآن چیکار کنیم ؟

باز هم همه با فرمت خیره شدند اما اینبار به وندلین.
سوزان که از دیدن سردرگمی دوستانش ناراحت شده بود ، گفت :
- من حاضرم این فداکاری را به جان خریده و برای شما هافلیان ، نوادگان ننه هلگا ، موی کارمند وزارت خانه تهیه نمایم. باشد تا پیوز دست ازعر زدن برداشته و آرامش باز هم به تالار مقدسمان باز گردد.

عده ای که تازه از آشپزخانه باز گشته بودند ، اینک سر به بیابان گذاشته و عده ای که از قبل در تالار حضور داشتند ، امیدوار گشته و مشغول تحسین کردن سوزان گشتند.

- سوزان ، تو واقعا جزو نوادگان ننه هلگا هستی.
- حالا کی میخوای بری وزارتخانه ؟
- لاکریتا راست میگه. اصلا چجوری میخوای بری ؟

سوزان که به این موضوع فکر نکرده بود ، همینطوری پروند :
- پس شما اینجا چیکاره اید ؟ با هم یه فکری می کنیم دیگه. مهم اینه که من قبول کردم برم.

هافلیان حالا با فرمت به یکدیگر نگاه می کردند.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: تالار اسرار هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ سه شنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۴
#13

اسپلمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۸ جمعه ۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۰:۵۵ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۵
از محفل ریدل های ققنوس
گروه:
مـاگـل
پیام: 55
آفلاین
گیبن نگاهی به رز انداخت و گفت:
-طرز فکرت تو حلقم.

ایندفعه رز عصبانی شد و او هم به میز شام رفت و تالار را ترک کرد.
حالا فقط گیبن،وندلین و لاکرتیا توی تالار مانده بودند.

ناگهان گیبن درحالی که لامپی بالای سرش ظاهر شده بود گفت:
-من یه فکری دارم بچه ها!
- چه فکری؟

گیبن لامپی که بالای سرش بود را برداشت و به سویی پرتاب کرد و سپس گفت:
-من میگم بیاین تغییر شکل بدیم و خودمون رو جای مامورای وزارتی جا بزنیم و بگیم اگه پیوز دست از این کاراش برنداشت دستگیرش میکنیم.
-ولی پیوزم اینقدر خنگ نیست.ماهم نمیتونیم تغییر شکلی بدیم که پیوز باورش بشه.پیوز هزار بار مارو دیده.

گیبن به فرمت در آمد و ناگهان گفت:
-فهمیدم!اسپلمن تازه اومده توی تالار و فکر نکنم پیوز اون رو دیده باشه.میتونیم به اسپلمن بگیم که تغییر شکل بده و بعد از گول زدن پیوز به شکل اولیش برگرده.

حالا هرسه به فرمت در آمدند.لاکرتیا گفت:
-خب اگه پیوز بعد ها حقیقت رو بفهمه چی؟

گیبن جواب داد:
-اشکال نداره بابا!وقتی که پیوز بفهمه دیگه آبا از از آسیاب گذشته.بعدشم اگه خوب تغییر شکل بده پیوز چیزی نمیفهمه.


casper


پاسخ به: تالار اسرار هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۰:۲۸ جمعه ۱۷ مهر ۱۳۹۴
#12

گیبنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۵ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷:۳۴ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از زیر سایه ی هلگا به زیر سایه ی ارباب
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 255
آفلاین
ادامه ی سوژه...

همچنان که وندلین و لاکریتا در پس رگبرگ های یک گلبرگ دنبال راهی برای سایلنت کردن پیوز میگشتند چشم لاکریتا به سیاه دراز زشتی افتاد که در چند متری پیوز روی تخت چرت میزد.

-گیـــــــــــــــــــــبـــــــــــن !!!!؟

گیبن در خواب رویای شکنجه ی وینکی رو میدید که با صدای جیغ وحشتناکی از خواب پرید و از شدت ترس به اپولو 11 تغییر شکل داد و به سقف کوبیده شد لحظاتی بعد گیبن با صورتی پنچر ارام ارام روی زمین فرود امد !

ان طرف اتاق رز زلر در حالی که از ساکت کردن پیوز با چسب یک. دو. سه. پارسه. ( :|) ناکام مانده بود دیده میشد.

وندلین نیز به کمک رز رفت و مشت مشت طلسم و معجون به سمت پیوز پرت میکرد که حدود پنجاه درصد ان به در و دیوار تالار میخورد و بیش از پیش تالار را شبیه شکنجه گاه نازی ها میکرد .

هافلیان هر کدام روشی برای منهدم کردم پیوز ارائه میدادند :
- من میگم بهتره تبدیلش کنیم !
-نه باید توربین وصل کنیم از صداش برق تولید کنیم !
-به نظر من بندازیمش تو کیف کیفو بزاریم تو جعبه جعبه رو بزاریم تو یه جعبه ی دیگه و بزاریم رو کشتی دالاهوف تا ببرتش ماداگاسکار تا اونجا حیوونا بخورنش .
- من میگم بهتره شام ابگوشت بخوریم !
-نه ابگوشت سنگیه به نظر من قاتالاشاتوق با اب کدو حلوایی بهتره.

هافلیون که کاملا پیوز رو از یاد برده بودند یک به یک از تالار خارج شدند و به سمت غذاخوری به راه افتادند.

در این لحظه تنها لاکریتا ،وندلین ،رز و گیبن در تالار باقی ماندند که ناگهان فکر نه چندان بکری به ذهن رز زلر رسید:
-من میگم بهتره بفرستیمش یه مدت پیش مارتل ، شاید مارتل بتونه پیوزو عوض کنه !

نگارنده در اینجا مایل است از این سه فخر و یک ننگ هلگا بپرسد که آخه چیجوری؟!


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: تالار اسرار هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۰:۲۰ چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴
#11

وندلین شگفت انگیز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۲ پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۶
از اون طرف از اون راه، رفته به خونه ی ماه
گروه:
مـاگـل
پیام: 382
آفلاین
نیو سوژه


تالار اسرار هاگوارتز را فراموش کنید. ما اینجا از این بودجه ها نداریم که باسیلیک ول کنیم توی توالت تا پنجاه سال یکبار موجبات تفرج و تفنن شما را فراهم کند. تنها چیزی که در تالار اسرار هافلپاف پیدا می شود، یک گورکن علیرضا نام است که از عهد عله و نمید(به تاریخچه سایت جادوگران مراجعه کنید!) به جا مانده، مقادیری استخوان از آنچه زمانی ایگنوتیوس پورال بود و تا ابد تو حفره اسرار می مونه[دو نقطه نواده اسلیترین حتی]، و ...خب...میرتل گریان.

راستش، ما از میرتل نخواستیم به اینجا بیاید. در واقع میرتل در زمان حیات...[جاخالی دادن نویسنده از آبدولاچیکی آن مرحوم] در گروه راونکلاو تحصیل می کرد، هر چند به قیافه اش نیاید. و خب کسر شان نوادگان اصیل هلگاست که یک کرم کتاب عینکی نالان از یک گروه دیگر توی تالارشان ول بچرخد. ما این تکنولوژی را بومی کردیم و حالا میرتل گریان خودمان را داریم.

پیوز!

بله، در زمان نگارش این پست، پیوز مثل یک میرتل گریان وظیفه شناس، روی زمین نشسته بود و با صدایی که فقط از خودش بر می آمد، عر می زد. به معنی دقیق کلمه، عر می زد ها. عـــــــــر!!!

کمی بالاتر از تالار اسرار، هافلیون کف سالن عمومیشان نشسته بودند و سی لنسیو گویان تلاش می کردند عربده های پیوز را مهار کنند. بعضی ها هم مثل وندلین کلا بیخیال ساکت کردن پیوز شده، تلاش می کردند خودشان را با افسونی کر کنند!

لاکرتیا در حالی که چوبدستی اش را مثل شلنگ آتش نشانی به طرف ورودی تالار اسرار گرفته بود، همچون کاپیتان یک تیم آتش نشانی که اعضای دست و پا چلفتی ای دارد به طرف وندلین برگشت و فریاد زد:
-یه کاری بکن!

وندلین که تازه کارش با چوبدستی تمام شده بود با چشم های گرد شده به لاکی زل زد.
-چی؟!
-میگم یه کاری بکن!
-چــــــــــــی؟!
-یه کاری بکن وندل!!!
-چــــــــــــــــــــــــــــی؟!

لاکی درست پیش از اینکه تصمیم بگیرد شلنگ چوبدستی اش را توی چشم راست وندل فرو کرده و از گوش چپش در بیاورد، تازه متوجه شد وندلین بالاخره موفق شده افسون کر کننده را پیدا، و با موفقیت روی خودش اجرا کند. بنابراین وظیفه خطیر کاپیتانی تیم سی لنسیو را به فرجو سپرد و خودش را به وندل رساند تا او را درست و حسابی شیرفهم کند.

چند دقیقه بعد، هر دو بیرون تالار ایستاده بودند و لاکی افسون وندل را باطل کرده بود. خون خون لاکی را نمیخورد البته!
-کی از این خواست نقش میرتل گریان رو بازی کنه واسه ما؟!

وندلین شانه بالا انداخت و جواب داد:
-هیچکس! اصلا تالار اسرار میرتل نداشت اگه دقت کرده باشی، اون دستشویی بالای تالار بود که میرتل داشت، که ما هم دستشویی مون به تنها جایی که باز میشه شبکه فاضلاب هاگوارتزه و میرتل پیرتل لازم نداره! ولی خب پیوزه دیگه...باز سوراخ دعا پیدا کرده کرم بریزه!

لاکی ناخن های بلندش را با حالت تهدید آمیزی نشان داد:
-یا بهش حالی می کنی ساکت شه، یا از تالار پرتش می کنیم بیرون!

وندلین چوبدستی اش را در هوا چرخاند و جواب داد:
-از مادر زاده نشده کسی بتونه چیزی به پیوز حالی کنه...پس به نظرم «یا از تالار پرتش می کنیم بیرون» گزینه مناسب تریه!

نگارنده در اینجا مایل است از این دو فخر هلگا بپرسد که آخه چیجوری؟!


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: تالار اسرار هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۳
#10

محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
جـادوگـر
پیام: 1125
آفلاین
تالار اسرار همون طور که از اسمش پیداست جایی اسرار آمیز است و کسی جز ناظرین از محل آن باخبر نیست یعنی با خبر نبود!

بنابراین وینکی که ذهنش شدیدا در گیر بود رو به مادام کرد و پرسید:
-تو تالار اسرار هافل را از کجا می شناسی؟

مادام شانه هایش را بالا انداخت.
آنتو و وینکی (سه تا و!)به هم نگاه کردند رفتار هوچ مشکوکانه بود ، قرار نبود کسی از هافلیون چیزی از تالار اسرار بداند پس چه طور هوچ با خبر بود؟ کلا قضیه مشکوک می زد.

-شترق!

با شترخ دورا به آنتونین ، رز از خواب پرید و شروع به ویبره زدن کرد .

مادام جارویش را بالا برد و داد زد:
-ویبره نزن!به خاطر همین زلزله امدیم اینجا ها.

رز با ویبره ی ریزی جواب داد:
-زلزله که خوبه!

دورا گفت:
- رز هوچ هستید؟

دخترها با حرکت سر جواب مثبت دادن و دورا نگاهی به هافلیون کرد و پرسید:
-پس اون کی بود که گفت"منم"؟

رز دوباره ویبره زد ولی نه از خوشحالی بلکه از روی ترس!
آنتونین با فرمت ناظر خوب گفت:
-رودولف بیا بریم ما باید راهنما باشیم....رودولف؟....رودولف؟ عه پس رودولف کجاست؟

کسی متوجه نشده بود که رودولف غیبش زده!
--------------------------------------------------------

جهت سرکاری!حس رول زدنم گرفت زدم.





پاسخ به: تالار اسرار هافلپاف
پیام زده شده در: ۴:۱۹ چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۳
#9

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
چکیده:
در تالار هافلپاف زلزله آمده...

همه خواب بودند که ناگهان همه شروع کردند به لرزیدن ...

رز: _ آخ جون! ویــــــــــبره!
آنتو: آخ جــــــون؟! زلزله اومده! آژیرهای خطر رو بزنید!
دورا: ددی من میترسم!
مادام هوچ: اونجــــــ....

شیشیشیشیشیشیشیشیشیشتـــــ(افکت ریختن آوار)

ده دقیقه بعد...
وینکی یک آجر را از روی سرش برداشت و دور و بر را نگاه کرد و گفت:
_ کسی زنده بود؟!
رودولف: په نه په! فقط خودت زنده ای!
مادام هوچ: منم زنده ام!
فرجو: منم زنده ام!
رز: منم نیز!
دورا: منم!
آنتو: منم!

یک صدای ناشناس: منم!

دورا پرید بغل آنتو و گفت:
_ ددی! من میترسم!
_ نترس دخترم، ددی اینجاست!
هوچ: جو نگیره! اینطور که بنظر میاد ما در اثر زلزله صاف سقوط کردیم توی تالار اسرار هافلپاف و اینجا هر موجودی ممکنه وجود داشته باشه!



پاسخ به: تالار اسرار هافلپافیا
پیام زده شده در: ۱۱:۵۷ جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۳
#8

باری ادوارد رایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۴ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۵۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
از چی بگم؟
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 274
آفلاین
از در و دیوار خاک و سنگریزه می ریخت.تالار هافلپاف در هرج و مرج فرو رفته بود و همه ی اعضا به این و طرف و آن طرف می دویدند و فریاد می زدند:
-واااااای تالار لرزه!واااااای هافل لرزه!واااااای هاگوارتز لرزه!
در همین حین اعضای بلند مرتبه(آسپ،ریونا،سدریک،سارا و هلگا)سعی در آرام کردن جمعیت داشتند.
ناگهان درهای تالار به شدت باز شد و نبرد لشکر سه نفره ی پیوز و الا و ایگنو و 9 نفر از اعضای محفل نمایان شد.
جمعیت هافلپاف که مدتی در بهت و حیرت بودند ناگهان دوباره به در و دیوار پریدند و همان استراتژی قدیمی«مثل اسپایدرمن به در و دیوار بپرید»را پیش گرفتند.
در همین حین هلگا با عصبانیت فورانی از تالار اصلی بیرون پرید و با غرش ببر مانندی فریاد کشید:
-یه نبــــــــــــرد؟
و با مشت اسطوره ای اش به قوری محبوبش کوبید.ناگهان تصویر روحی اش از قوری بیرون آمد و با نهایت آرامش گفت:
-میخواین بجنگین خب بجنگین ولی اسراف نکنید فرزندانم!
هلگا دستش را در میان تصویر روحی برد و تصویر از هم پاشید و باری دیگر غرش کرد:
-کی بهتون اجازه همچین کاریو داده؟
پیوز دستش را سوسوزنان به پشتش دراز کرد و به محوطه ی خالی پشت سرش اشاره کرد:
-اونا.
هلگا فریاد کشید:
-اونجا که کسی نیست.منو دست می ندازی؟
پیوز با بهت به پشت سرش نگاهی انداخت و آب دهانش را با ترس قورت داد:
-محفلیا رفتن؟ولی به جان خودم اینجا بودنا!
الا سرش را پایین انداخت و آرام به پیوز گفت:
-آم...تو که به رحمت مرلین رفتیا!الان بیجونی!
هلگا با حرکتی غیر انسانی گوش الا و ایگنو را گرفت و با طلسمی کاملا قانونی پیوز را تحت فرمان قرار داد و هر سه نفر را به دفترش برد


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: تالار اسرار هافلپافیا
پیام زده شده در: ۱۶:۰۳ چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۳
#7

ایگنوتیوس پورال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۵ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
از ته قلبم بهت میگم : دوست دارم
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 52
آفلاین
ایگنو : البته خیلی از تازه وارد ها بدیل این که بلد نیستن بعد از عضویت چکار باید بکنند میروند و دیگه بر نمیگردند ، پس تو باید ضمن مرگخوار کردن آنها و کشاندنشان به سمت سیاهی ، آنها را در روز های اول راهنمایی کنی بگوی که کجا بروند و چکار بکنند و بعد از این که آماده شدند به اینجا بیاری و کسانی هم قبول نکردند و خواستند به محفل بروند و به ما میگی تا ما تو اینجا ... .

الا : درسته و اگه دیدی کسی از محفلیون داره اون ها رو به سمت روشنایی میبره باید سریع جلوشو بگیری و به ما اطلاع بدی .

پیوز :

-پیوززز!!!

-بله !! آ ! آها فهمیدم خب ، ولی حالا که فکر میکنم میفهمم که ، هیچی نفهمیدم .

ایگنو و الا :

-------------------------------چند روز بعد-------

پیوز و الا و ایگنو به کمک هم بعد از چند روز تالار را به جایی مخوف و ترسناک تبدیل کردند .
جایی برای تمرین جادوی سیاه ، جایی برای دوئل و از همه مهمتر !! جایی برای شکنجه سفیدان !!
بعد از چند روز شخصی آمد و خود را تازه وارد نشان داد و پیوز رفت تا اونو از همه لحاظ راهنمایی کنه و بعد از چند روز که طرف آماده شد ، پیوز او را به تالار آورد .

در محفل

جیمز : نباید میذاشتم تنها بره ، اگه لو بره و بگیرن شکنجه اش کنن چی ؟ اگه همون پایین با یه آوادا بدون این که کسی بفهمه کارش و تموم کنن چی ؟ منم باید باهاش میرفتم.

آلیس : اینقد جوش نزن ، ویو از پس خودش بر میاد فکر نکنم لو بره .

- دیروز که شانس آورد ، اگر چند دقیقه دیگه پیش پیوز می ماند اثر معجون می رفت و اونوقت لو میرفت.

آلیس : وای ! ویو باید همین الان برگرده !

-چرا ؟

-چون که اثر معجون تا چند دقیقه دیگه از بین میره !!

- چی ؟ من دیگه نمی تونم صبر کنم ، میرم دنبالش . با من میای یا نه ؟

- معلومه که میام ، اگه بگیرنش کارش تمومه ، زود باش بدو .

در تالار اسرار

الا : خب خانم جوان به تالار اسرار ما خوش اومدی . اسم شریفتتون ؟

ویولت : اسمم ماریاس

- ماریا خوش اومدی ، تو در زمانی که اینجا هستی باید عضو یکی از دو گروه محفل یا مرگخوار شوی.
من ، یعنی ما میخواهیم از تو دعوت کنیم که به گروه پر عظمت و بزرگ و قوی مرگخوار بپیوندی ، گروهی که رییسش شخصی بزرگ به نام لرد ولدمورت است .

ماریا ( ویو ) گفت : مرگخوار ؟ از من میخوای که عضو گروه تاریکی و بدی ها بشم ؟

ایگنو : کی گفته که گروه ما گروه بدیه ؟ اینجا خیلی بهتر از محفله ، اینجا کلی چیز یاد میگیری ولی اگه بری محفل الکی ول میچرخی و مثل اون ها بی نظم میشی و هیچ هدفی نخواهی داشت .

و الا ادامه داد : اما اگه عضو گروه ما بشی ما هواتو داریم اینجا با هدف های مشترک و کلی چیز هایی بهتری که از محفل داریم ، از تو یک مرگخوار قوی میسازیم .

ویو کم کم حس کرد که اثر معجون دارد از بین میرود و با ترس گفت : من ، من باید بروم ، یعنی باید بروم و فکر کنم که کدام روه رو انتخاب کنم .

ایگنو : فکر کنی ؟ فکر کنی ؟ ما این همه از برتری هایمان نسبت به محفل به تو گفتیم بعد تو تازهه میخوای بری فکر کنی ؟ نه ، تو جایی نمیری و همین جا تصمیمت رو میگیری . تازه تو محفل یه دختره زبون دراز با گیس های زرافش هست که اگه بری اونجا مختو میخوره و اعصابتو خورد میکنه که باعث میشه بخوای در جا بهش یه آوادا بزنی و ... .

ماریا ( ویولت ) باشنیدن این حرف دیگه نتونست خودشو کنترل کنه و داد زد :

با من بودی؟؟ و چوب دستی اش را در آورد و به ایگنو حمله کرد اما قبل از آن که بتواند کاری بکند الا دورا به او کروشیو زد و ویو از درد جیغی کشید.

در همین حال چهره واقعی او کم کم نمایان شد .

ایگنو با تعجب گفت : تو ؟ هه ! هههه! اشتباه بزرگی کردی دختر و بعد با چهره ای شیطانی به او نگاه کرد.

الا : به به به ! ببین کی اینجاس ! ویولت بودلر ! ایگنو ؟ ببینم با جاسوسایی که خودشونو جای یکی دیگه جا میزنن چیکار میکنن ؟

ایگنو با خنده جواب داد : کاری میکنن که دنیا براشون جهنم بشه و بعد هر دو خنده شیطانی سر دادند . در همین لحظات الا متوجه شد که پیوز فرار کرده و گفت : روح احمق و بعد به سمت ویو رفت و با گفتن کروشیویی دوباره ویو را به فریاد کشید .

-کروشیو برای این زبون دراز کمه ، بنظرم باید از وسایل شکنجه استفاده کنیم و بعد از زجر کشیدنش با آوادایی کارش را تموم کنیم .

الا : نه ایگنو ، او باید بیش تر از این ها اعذاب بکشد این ها برایش کم است .

در همین حال که ویولت در حال اعذاب کشیدن و شکنجه شدن بود ناگهان چند تایی از محفلیون به درون تالار ریختند ... .



خب دیگه ادامش با شما ، تو عمرم اینقد طولانی چیزی ننوشته بودم.





ویرایش شده توسط ایگنوتیوس پورال در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۸ ۱۸:۲۶:۵۸

I close my eyes, only for a moment and the moment's gone
All my dreams pass before my eyes in curiosity
Just a drop of water in an endless sea
All we do crumbles to the ground, though we refuse to see
Don't hang on, nothing lasts forever but the earth and sky
It slips away and all your money won't another minute buy
Dust in the wind
All we are is dust in the wind
Everything is dust in the wind



تصویر کوچک شده



تصویر کوچک شده











شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.