هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


"خبرهای فوری جادوگران" تنها زمانی ظاهر می‌شود که وقایعی خاص در جامعه‌ی جادویی جادوگران در حال به وقوع پیوستن باشد. با ما همراه باشید تا از جدیدترین خبرها مطلع شوید.


اگر می‌خواهید از وقایعی که در جریان است جا نمانید، بهتر است هرچه زودتر در محل حادثه حضور پیدا کنید و خودی نشان دهید!


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه لودو!
پیام زده شده در: ۱۴:۰۶ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
آندرومدا داد زد:
-برین کنار.بسپرینش به من.

او بدن چوبدستی با یک ضربه پا در را شکست.(در آهنی بود ها!)و با نگاهی تحقیر آمیز به لودو و بانو مونالیزا خیره شد.
- تو مگه تو فضا هم از این چیز میزا باید بلد باشی آندرو؟

اندرو با صدایی خشن پاسخ داد.
-میدونی چند بار مجبور شدم در سفینه ها رو بشکنم؟اوایل که همش میفتادم از پنجره.

فلور گفت:
-پنجره؟تو فضا؟شوخی می...
با دیدن لودو و مونالیزا چهره اش را در هم کشید و ادامه نداد.

وزیر لک لک کنان با کویین خداحافظی کرد و اومد و داد زد:
-آهای تو تری، پاهامو رد کن.

لودو با تلنگر مونالیزا به خودش اومد.جبهه ای گرفت و داد زد:
-ساحران گرامی، بیرون بیرون.شما نباید اینجا باشید.

وزیر با چند بار تکان دادن پاهایش از درست وصل شد آنها مطمئن شد و گفت:
- لودو راس میگه.برین بیرون.نگران نباشین.با من!

قبل از رفتن چشمکی به فلور زد و یواش گفت:
-کویین رو هم اذیت نکنین و بخوابین.
نگاهی به لودو کرد وگفت:
-تورو به حال خودت گذاشتم، دیه از کارم پشیمونم.دیه بهت اعتماد نمیکنم.هرچی منتظر بودم تا رفتارتو عوض کنی نکردی.دیه مجبورم.
پوزخندی زد و ادامه داد:
-فردا ساعت 10.کنار همون محل قدیمی.
-چی کار؟
پوزخند وزیر بازتر شد و با چشمکی گغفت:
-دوئل!


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه لودو!
پیام زده شده در: ۱۵:۲۰ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۱

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
تری که از خوابگاه دخترا خارج شده بود با وزیر دیگر مواجه میشه که ساعت سه نصف شب نشسته بود کنار شومینه و زیر لب از کویین درخواست بلایای طبیعی و غیرطبیعی برای لودو میکرد!
تری سمت او رفت و پرسید: هی وزیر! لودوی منو ندیدی؟
وزیر با قیافه ای که علاقه شدیدش به خفه کردن تری را نشان میداد به او نگاه کرد و گفت: چرا دیدم! لودوی جنابعالی دستور دادن که برای به خطر نیوفتادن آسلام تمام پسر ها -که یعنی من- خوابگاه رو ترک کنن
تری با اشتیاق پرسید: یعنی الان تنهاس؟
وزیر با لبخندی شیطانی پاسخ داد: نخیر! بانو مونالیزا هم تشریف دارن
برق از سر تری پرید و دو پا داشت دو تا هم با جادو از وزیر قرض کرد و با نهایت سرعت خود را به خوابگاه پسران رساند و وزیر بدون پا را تنها گذاشت تا با خیال راحت لعن و نفرینشان کند

تری در را با لگد باز کرد و به دیوار کوبید و وسط خوابگاه پرید ... لودو و مونالیزا که مشغول راز و نیاز بودند هول شدند و سریعا پریدند پشت تخت!

- عهه خواهر این چه حرکتیه که شما انجام میدی نمیگی ممکنه یکی خشتک دریده باشه و آسلام به خطر بیوفته؟ اصلا شما تو خوابگاه پسرانه چه کار میکنی؟

- بهتره ین سوال رو من بپرسم، این عجوزه این جا چه غلطی میکنه؟

- با بانو مونالیزا درست صحبت کن دختره ی بی تربیت! ایشون تشریف آوردن اینجا تا در مورد ترویج آسلام در راون به من مشورت بدن، ایشون از خواهران بسیار با ایمان و فعالان بسیچ هاگوارتز هستن

- بعله کاملا از ظاهرشون مشخصه


کنار شومینه

ساحره های نگران همگی از خوابگاه خارج شده بودند و دنبال تری میگشتند ... چو از وزیر پرسید: تری رو ندیدی وزیر؟ پاهات کو؟
وزیر در حالی که زیر لب ناسزا میگفت به خوابگاه پسران اشاره کرد و بلافاصله همه ساحره ها به آن سمت روانه شدند ...


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه لودو!
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
وزیر گلوشو صاف کرد و گفت:
- اهم-اهم-کی داوطلبه؟
همه یه قدم عقب رفتن جز لیسا تورپین.لیسا، چند ثانیه ای ساکت موند به تک تک بچه ها مثل یه بازرس که اونا رو برررسی میکنه نگاه کرد و خنده کرد و گفت:
-من!!!حاضرم.
وزیر اخمی کرد و گفت:
- حتما.حتما.
و نگاه موذیانه ای به جمع انداخت و ادامه داد:
- فرزندانم، خب من ( شمشیری رو از غیب ظاهر کرد و بر دوش لیسای زانو زده گذاشت.) لیسا توربین، اهم- ببخشید تورپین عزیزمون رو به علاقه بیش از حد تری به اون محکوم میکنم.
لیسا از خوشحالی تو پوستش نمیگنجید.از هیجان میلرزید و در صورتش یه خنده و نیشخند بزرگ به چشم میخورد.
بچه ها یواش صحبت میکردن.
- چه علایق عجیبی داره این لیسا.
- آره.گارسونی و تری.من تا حالا ندیدیه بودم کسی از تری احمق خوشش...
پس کله محکمی که خورده بود، اونو از ادامه حرفش باز داشت.
- به تری نمیگی احمق.آره؟
سکوت
لیسا یقه فلورو میگیره و مشتشو با حالتی تهدید آمیز نگه میداره.فلور جان هم در آخر تسلیم میشن.
2 ساعت بعد:
لیسا با خواب الود ترین وضعی که یه نفر میتونسته داشته باشه کنار تخت تری میشینه و مواظبشه.
دیگه طاقت نمیاره و جیغ و داد زنان میره تا دوستاشو بیدار کنه.
بلاخره کل آدم های ریون کنار تخت تری و لیسای گریان جمع میشن.ویریدیان هم بعد از باز کردن فاضلاب- برای پایین رفتن آب هایی که از گریه لیسا جمع شده بودند- میاد به داخل جمع.
داف اخمی میکنه و میگه شما مگه تری رو نمیشناسین؟
شکلاتی رو میگیره و پوستشو در میاره تا بوش خوب بپیچه و اونو جلوی صورت تری میگیره.
تری هراسان بیدار میشه!!!
و درجا شکلاته رو میگیره و میگه:
- لودو کجاست؟فکر کردین میتونین اونو با یه تیکه شکلات عوض کنین؟
و دوان دوان خارج میشه.
سایرین از دیدن میزان علاقه ای که تری به لودو داره که شکلاتو بخواطرش اونجوری پرت میکنه، دهنشون باز میمونه.
...
یه چیزم بگما که ساعت 3 شبه الان...تو داستان..
من موذی ام...



تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه لودو!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۲ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۱

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 474
آفلاین
با اشاره ی تری همه ی سر ها به سمت لودو و مونالیزا برگشتند. تری از ناراحتی آهی کشید و خواست چیزی بگه که با دیدن بوسه ی لودو بر لب های مونالیزا طاقت نیاورد و غش کرد.

لودو با تعجب به تری نگاه کرد ، اما دوباره مونالیزا رو در آغوش گرفت! فلور با عجله در حالی که یه لیوان آب دستش بود به سمت تری اومد و داد زد : برین کنار ، برین کنار. تری؟! به هوش بیا!

تری با چند قطره آبی که فلور روی صورتش پاشید ، به هوش اومد و دوباره شروع به خودزنی کرد و به سمت لودو دوید!

ملت ریونی تری رو به زور از آنجا خارج کردند و به اتاق دیگری بردند و لودو و مونالیزا رو تنها گذاشتند.

دافنه قدم زنان ، در حالی که مدام دست های مشت کرده اش رو به هم می کوبید گفت : اینجوری که نمیشه. باید کاری کنیم.

ویکتور با سردی به دافنه نگاه کرد. دافنه ادامه داد : باید کاری کنیم تری عاشق کس دیگه ای بشه.

با این حرفِ دافنه ، همه به هم نگاه کردند و سرشون رو به نشانه ی تایید تکان دادند.

فلور با عصبانیت پرسید : آخه چطوری؟؟؟

چو به تری نگاه کرد ، سپس جواب داد : به وسیله ی معجون عشق.

- اما عاشق کی بشه؟!

- کی داوطلبه؟!؟

همه به هم نگاه می کردند ...


Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه لودو!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
فلور زیر لبی گفت:
- تو دیوونه ای...
آندرو گفت:
- کلا قاطی داری...
داف زمزمه کرد:
- تیمارستانی...احمق..روانی...دیوونه...میمون...بیعرضه...کیوی...موز...ببر...هندونه...خیار...خربزه
- چی میگی تو؟
- گیلاس...توت فرنگی...اردک...تمشک پلاستیکی...
وزیر داف رو محکم تر تکون داد و داد زد:
- د بیدار شو دیه.کجایی تو اصن؟ :vay:
لودو با لحنی که انگار لالایی رو با عشق ترکیب کرده بود و مقداری لحجه سکوت رو به اون اضافه کرده بود، برای مونالیزا میخواند:
-لیزا، عزیزم، من عاشق تو هستم...
تری موی لیزا رو کشید.
لودو در عالم هپروت با همانم لحجه زیبایش،آواز سر میداد:
- ای دیوونه دوست دارم..نمیتونم از تو چشم بردارم...
تری کفرش در اومد.یه مشت موی مونالیزا رو کند.
بعد دید انگار نه انگار، اصلا فاقد هرگونه حسه.رفت سراغ لودو...
مثل وجدان تو گوش اون زمزمه کرد:
- اون مال تو نی...
مال تو نی...
من مال توام...
من...
من...
تری بوت...

اندرو با خنده گفت:
- پاپ کورن منو کجا غیب کردین؟
فلور عربعده زنان گفت:
- چه باحاله...
ویکتور1 گفت:
- من نمیدونم با وجود تری ما چرا میریم سینما؟
- هر هر خندیدم بامزه...
همه با تعجب به قیافه تریب نگاه کردن.
در عرض چند ثانیه ای که به نمایش نگاه نکرده بودند، بلای بدی به جان تری رو انداخته بود.( به خدا ما هم نفهمیدیم
یعنی چی)
صورت تری ورم کرده بود.صورتش پر از جای زخم بود و سمت چپ سرش کاملا عاری از هرگونه پوششی بود.0 از جمله مو...).یکی از چشم هایش بسته شده بود و از دماغو دهنو گوششو کلا هرچی منفذ تو صورتش بودف خون بیرون زده بود.
مری نالید:
- چ...چی شده؟
تری فقط به مونالیزایی که اکنون در اغوش لودو بود، اشاره کرد.
...
من موذی ام...


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه لودو!
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ چهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۱

وزیر دیگر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۷ شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۲
از اینور رفت!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 367
آفلاین
"خلاصه همانا اینجاس"

اما به تابلوی که لودو از خودشو چسبونده بود به بالای دیوار، توجه کرد و گفت:
- عشقم..

...


لودوی توی تابلو که خواب بود و آب دهنش روی ریشش آویزون با شنیدن صدای مونالیزا از جاش می پره.. کله ش می خوره گوشه ی قاب.. صندلیش از زیرش در میره و کف تابلو شتک میشه!

لودوی توی تابلو سرش رو از توی قاب کج شده بالا میاره و میگه:

- تو!؟ تو اینجا چیکار می کنی؟! چه جوری از تابلوت در اومدی!؟ کی از توی تابلو درت اورده!؟
- عجقم!.. :pretty:
- ایییی..! زمان تو هم این جوری حرف زدن مد بود مگه!؟
- مگه یادت نمیاد عجیجم!؟

فلش بک به خاطرات لودر تو تابلو:

- هی پیس پیس !
- برو گمشو بی ناموس.. مگه خودت خوار مادر نداری؟! گمشو ایکبیری!
- آدرس تابلومو بدم در خدمت باشیم!؟ :pashmak:
- گمشو با پشمات.. برو بذا نور بیاد!
- بیا دیگه خانوم خوچگله ناز نکن!
- پدر سوخته چه زبونیم داره!
-

پایان فلش بک:

مونالیزا همونطور بندی زنان با سینه های لرزون به سمت تابلوی کج شده ی لودو می دوئه..
- عشق من.. نمی دونی چقد منتظر بودم.. ممممموو! :kiss:
- لودو راه بیرون آوردنت از تابلو رو از کی یاد گرف!؟ چطوری تونس!؟
- بیا بغلم!
- خدایا! :worry:

مونالیزا با همون آغوش باز بندری زن میره و تابلوی عظیم لودو رو بغل می کنه و شلپ و شولوپ بوث های ماتیکی می چسبونه بهش! هی قربون صدقش میره و در اون لحظه حال حضار واقعا دیدنی بود:

دافنه:
دخترای دیگه:
پسرا:
خدا:

همه داشتن این صحنه رو با کمال تعجب و شگفتی و این حرفا نگاه می کردن که ناگهان تری هق هق کنان پخش زمین شد:

- نه .. نه.. من نمی خواستم برای کس دیگه ای باشه! من می خواستمش!
- چی می گی تو!؟
- غصه نخور برات کلوچه میاریم!
- نمی خوام.. من اونو می خواستم.. کلی رویا داشتم در موردش!
- چیو می خواستی!؟
- اونو!
- استغفرالکوئین!
- جونت در بیاد دیگه بگو چیو!؟
- لودو رو!!

و آنگاه همگان به حالت دائم فرو رفتند..

این عشق ادامه دارد!

پشت صحنه
کارگردان خشمگینانه به سمت نویسنده ی نمایش شیرجه رف:

- صب کن ببینم.. این که ذله کردن نشد..جمع کن آقا!
- همانا تا کنون نشنیده ای بهترین راه بدبخت کردن یک مرد.. مزدوج کردنش است!؟



یک روز جادوگر به سراغ جادوی واقعی می رود!

به یاد اغتشاشگران خوف:

تصویر کوچک شده


پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه لودو!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
همه بر میگردن به تالار.

کم کم آثار حیرت از چهره همه پاک میشه.هیچ کس حتی فکرشم نمیکرد که لودو اونجوری باشه.

تا این که توجه تری به یه چیز جالب تر جلب میشه.

اون آروم میپرسه:

- بچه ها، شما نمیدونین که...

فلور، داف، لیسا با خشم حرفشو قطع میکنن و میگن:

- تو این وضعیت حتما باید بپرسی که شیرینی ها رو کجا قایم کردیم؟بابا یکم سعی کن رژیم بگیری. :vay:

- تری داد زد:

- من میخواستم بگم که لودو چرا تو همه عکسا داره به یه چیزی نگاه میکنه؟

داف دقت کرد و گفت:

- راس میگی.دوباره بر میگردیم.من موذی ام...

لیسا ضربه ای به پس کله اون زد - کار مورد علاقه خودم - و گفت:

- باشه برمیگردیم، موذی.

بدین ترتیب اونا دوباره به همون جا برگشتن.

چیزی که توجه لودو رو جلب میکرد،این خانومه http://img4up.com/up2/98624562596392993105.gif]]بود.

مری داد زد:

- اوناهاش.اونو بگیرینش.

ساحره های ریونکلاو با عجله مونالیزا ی جوان را گرفتند و به تالار خصوصیشون بردند.

فلور یواش گفت:

- الان ما واسه چی اینو آوردیم؟

تری که گوشاشو گرفته بود، یواش تر گفت:

- هنوز متوجه نشدی؟ما میتونیم معشوقه لودو رو وادار به کار های بکنیم که لودو عذاب بکشه.ما میتونیم

هردوتاشونو مجبور به انجام کار های بد و چندش آور - مثل پیدا کردن سوسک های سبز و بنفش - بکنیم.ما لودو رو

از بین میبریم.

دافنه با بلند ترین صدایی که میتونست داشته باشه، فریاد زد:

- قیمه قیمشون میکنیم.

مونالیزا که گویی متوجه تغییر پیرامونش نشده بود و هنوز داشت آواز میخوند، با فریاد داف، آوازشو قطع کرد.

هیچ تعجبی نکرد.

نه به صورت های دلقک مانند ساحره ها، نه به تالار ریونکلاو و نه به تری که داشت بخواطر خفگی از چپوندن

شیرینی، میمرد، نگاهی کرد.

اما به تابلوی که لودو از خودشو چسبونده بود به بالای دیوار، توجه کرد و گفت:

- عشقم...
--------------------------------------------------------------
من موذی ام...









تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه لودو!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۸ سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۱

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶
از امدن و رفتن من سودی کو!!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 674
آفلاین
فلور: نه من نه! چو از من خوشگل تره!!! فعلا !!!
ماری : چی میگی بابا چو کجا بود؟؟؟ تو اون یکی تاپیک خ.به داریم دنبالش میگردیم!!!
فلور : با من این کار رو نکنید یه راهی هست ... اتها زمان برگردان!
دافنه: اره این فکر شیطانی تره!!!
تری : اگه زمان برگردان میخوایم باید یکی بره بدزدتش
دافنه : چرا راه سخت میری؟؟؟ و میره بیرون تالار و همه دنبالش میرن
دافنه: اکسیو 2 زمان برگردان!
و چند ثانیه بعد دو تا زمان برگردان توی دست دافنس
دافنه :زود برین داخل تا کسی نفهمیده
وقتی بچه ها برای امنیت بیشتر رفتن داخل خوابگاه ماری از دافنه پرسید:
از کجا میدونستی دو تا از اینا هست؟؟؟
دافنه : یه بار گوش وایساده بودم فهمیدمم! من موذی هستم!!!
فلور: خوب به چه زمانی بریم؟؟؟
تری: سه هفته پیش که لودو شب نیومد تالار!!!
اخرین نفر خودم دیدمش و بعد اومدم اینجا
دافنه : خوب من و تری و ماری و فلووووووووووور و سوسنـــ ... اهم ببخشید اندرو میریریم
و یه زمان بر گردان توی گردن ماری و فلور و اندرو
و یکی دیگه رو گردن خودش و تری میندازه و میگه :
تعقیبش میکنیم همه اماده 10 چرخش به عقب
و خودش و فلور شروع به تنظیم کردن زمان برگردان ها میکنن

1 دقیقه بعد:


خوب لودو داره میره تری هم که رفت
فلور شنل
فلور از توی کیفش دو تا شنل در میاره و اونا میکشن روی سرشون و داستان شروع میشه !!!
ماری : اگه وضعیت خوب پیش بره یه سابقه ای براش درست کنیم که ...
لودو هی از کوچه پس کوچه میره و وارد دنیایه مشنگ ها میشه
فلور: چرا اومد توی سرزمین مشنگ ها
تری : معلوم نیست باید ادامه بدیم تا معلوم بشه
لودو وارد یک دیسکو مشنگی میشه و ساحران گرامی دم در دیسکو شنلا رو در میارن
تری با خنده : فکر کنم سابقش همچین پاک نباشه با این وضع !
و وارد میشن و با چیزی که مواجه میشن میفهمن پاپوش درست کردن لازم نیست و فقط یه عکس کافیه!
بچه ها :
لودو و...
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده









































































به علت مبتذل بودن تصاوی بانوان شطرنجی شدند!


فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده



پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه لودو!
پیام زده شده در: ۹:۲۲ سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۱

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 1024
آفلاین
فلور با خوشحالی گفت : سابقه ی خودشو بد می کنیم !

تری که در حالت شیرینی خورش فرو رفته بود پرسید : خوب به چه دردی می خوره ؟

آندرو به جای فلور جواب داد : اگه سابقه ی لودو خراب بشه دیگه نمی تونه مارو ارشاد کنه چون ما هم تهدیدش می کنیم که لوش می دیم و آبروشو می بریم .

لیسا با ناراحتی گفت : اما این جوری که زیاد اذیت نمی شه .

فلور جواب داد : آره ، راس می گی .

این دفعه داف گفت : فهمیدم ! ما مجبورش می کنیم کارایی که ما دوس داریمو بکنه .

همه ساحرگان ریون :

اما آندرو لبخندارو تموم کرد و گفت : آره ، اما ما تازه به سوال اصلی می رسیم ، چه جوری سابقشو بد کنیم ؟

همه لحضاتی در فکر فرو رفتند ،

لیسا تایید کرد : سوال سختیه، اما ما که نمی تونیم گذشتشو ثابت کنیم پس باید حالا یه بلایی سرش بیاریم .

نگاه لیسا بر روی فلور ثابت موند .

فلور نالید : چرا من بد بخت ؟! قیافه که نداره ...

لیسا پرسید : کی می تونه بهتر از تو وسوسه کنه آدمو ؟

فلور :

ساحرگان ریون:


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۲۴ ۱۲:۱۸:۲۷

بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه لودو!
پیام زده شده در: ۱:۰۳ سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۱
#99

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
لــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودو، خفت میکنم.
منم هرچی باشم سحر خیز نیستم.
من حداقل ساعت 3 بیدار میشم.
.........ادامه...........

- میکشمش.

- قیم قیمش میکنم.

- سوسکش میکنم.

فلور، تنها کسی که ساکت نشسته بود، غرید:

- نه.نه.این جوری نمیشه.

تری بلندتر غرید:

- چرا.میشه.

فلور بلند تر تر!!! غرید:

- دعوا نباید بکنین.اصلا قرار بود این جا بشه صد و یک راه برای ذله کردن لودو.مگه نه؟

همه به فکر فرو رفتن.تالار ریونکلاو که الان فقط ساحره ها توش بودن به سکوتی نه چندان طولانی فرو رفت.همه

داشتن به مغز کوچول موچولوشون( از قدیم یه ضرب المثلی هست که میگه:اگه اطلاعات مغز به اندازش بود، حتما

سر انیشتین اندازه یه فیل بود.البته خودم گفتمشا!)

تری سکوت رو شیکست.

اون گفت:

- چرا ذله کردن؟ما میتونیم کار های وحشتناک تری بکنیم.ها؟

همه از پیشنهاد تری به هیجان اومدن.دافنه با خوشحالی تری رو بغل کرد.همه از این که تنضیمات تری، بروز شده

بود، خوشحال شده بودن.

نقل قول:
یه توضیح کوچول موچولو:

تری دوتا حالت داره.یا زرنگه یا احمق و اون موقع زرنگ شده بود.( البته بدونین که هیچ وقت مزه شیرینی ها رو

فراموش نمیکنه.


تری ادامه داد:

- ما میتونیم که کاری کنیم که نتونه اون کارا رو بکنه.چطوره؟

لیسا اخم کرد و نالید:

- اماچه کاری؟





ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۲۴ ۱۲:۱۷:۲۰

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.