هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: برای تو میسرایم ای گریفندور !
پیام زده شده در: ۷:۴۵ یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۸

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
ســرود وداع...

كمي سكوت مي كني، كمي نگاه مي كنم...
تو از موطن خوابهاي طلايي و خيال انگيز آمدي؛ مي دانم!

خونْ
مشربه ي سرخي بود، كه رگ حياتِ تو از آن نوشيد...

خونْ
سايه ي رقصان نگاهي بود، كه با صداي سلسيتنا
قراولان و يساولان تالار را
هزار و يكشب در خلسه اي ناب فرو بُرد...

خونْ ولي... نقطه ي پيوند من و تو نبود!

اوجِ شعور و شرارِ تو،

آغوشهايي بود كه گشودم
بوسه هايي بود كه نثار كردم
شادي هايي بود كه تقسيم كردم
خستگي هايي بود كه پنهان كردم
دلشكستگي هايي كه نقــاب كشيدم...

فردا با كوله باري از جبر عزيمت مي كنم.
فردا ديگر هاله ي مهتابگون ماه را، در چشمان مهربان گرگينه هاي تالارم نخواهم ديد.
فردا جيغِ ممتد غنچه ي محبتم، گل نامهربان راز نخواهد شد.
فردا نيمي از مغزم، صداي سكوتِ آبرفورث و ديدگانِ آبي و اشك آلودِ دامبلدور است.
فردا كنار قاب عكس خاك خورده ي پرسي قدري تأمل مي كنم و آه حسرت باري مي كشم و مي روم.
فردا مورگانا، سارا، جسيكا، ليني و لايرا -آن بانوانِ نجابت و وقار- جادوي آب را روشناي مسيرم مي كنند.
فردا آرشام، استرجس، گرابلي، جرج، رز، مينروا و شايد هري و كوييرل و هر آنكه در گوشه ي تاريك ذهنم هست و نيست را در آغوش ميكشم و مي روم...

با كوله باري ارزشمند، تا پاي گورِ تاريك خويش... و كنار بيلِ قديميِ مرد گوركن، شاخه گلي درويش مي گذارم.

آري!
فردا، به موطن خوابهاي طلايي و خيال انگيز سفر مي كنم و قطعه اي از روحِ ناهمگون خود را به يادگار مي گذارم... تكه اي بي شباهت و غريبه... تكه اي جدا از قلب تپنده ي تايبريوس... تكه اي جدا از مهر روحاني استلا...

فردا وقتي در برابرم سكوت مي كني، زير رقصِ واژه ي دوستت دارم له مي شوم و براي آخرين بار و از دريچه ي اين چشمانِ گرم و لرزان، نگاهت مي كنم...


در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..


Re: مشاعره ی هری پاتری
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 362
آفلاین
من یه چیزی بگم البته خب خودتون میدونین اما به نظرم دیوان باشه بهتره! چون مشاعره ذوق آدم کور میشه مثلا میخوایم خودمون شعر بگیم چیزی بعد حالا دو ساعت باید نگاه کنیم ببینیم وای حالا بالاییه حرف آخر شعرش چی بوده بعد ببینیم خودمون چی بگیم که منظورمونو برسونه حرف اولشم حرف آخر اون باشه و غیره و غیره! البته برای به کار بردن مغز خیلی فعالیت خوبیه اما ازونجا که اگر ما میخواستیم مغزمون فعالیت کنه اینجا نمیومدیم میگم بذارین روند عادیش باشه!
با تشکر!


[b][siz


Re: دیوان هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۳:۳۱ شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
زاخارياس، ای مرد دلير، خوب روی و قهرمان / به چه علت تو بدين سرعت برفتی از جادوگران؟

تو بدان، جايگاه استوارت است اندر قلبمان / پس چرا بگذاشتی ما را تو تنها اندر جادوگران؟

لبخند های دلنشينت بودن آرامِ جان / اخمهايت بودن مرهمی بر روحمان

تو در جادوگران بودی مثلِ شيری غران / ای شير غران بگذار به نمايش دندانهايت كه هستند بران

بودی نعمتی در ميان هافلپافيان / در تيم كوئيديچ هافلپاف با چماق می كوبيدی بر سرِ مردمان

دوستت داريم هميشه و در هر جا و مكان / هيچگاه رهايی نخواهی جست از يادمان

زاخارياس، مرد نكونام تو هستی در هر زمان / به همين دليل نامت هميشه در جادوگران می ماند جاودان

شعر از كينگزلی شكلبوت متخلص به كچل و ملقب به خيكی .



Re: دیوان هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۸

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 350
آفلاین
این هم چند تا تک بیتی باحال!

*در ضمن شما پیوز رو باید "piooz" بخونین.

پیوز می گه من پیرم،چند روز دیگه می میرم/آلبوس میگه چه بهتر،من هم ریتا رو می گیرم!

مرلین می گه من پیرم،چند روز دیگه می میرم/کینگزلی می گه چه بهترمیگه چه بهتر،من هم دنیس رو می گیرم!

لورا می گه من پیرم،چند روز دیگه می میرم/ریتا میگه چه بهتر،من هم کینگزلی رو می گیرم!

آلبوس می گه من پیرم،چند روز دیگه می میرم/پیوز میگه چه بهتر،من هم مری رو می گیرم!

زاخی می گه من پیرم،چند روز دیگه می میرم/کینگزلی میگه چه بهتر،من هم**** (سانسور! ) رو می گیرم!

دنیس می گه من پیرم،چند روز دیگه می میرم/درک میگه چه بهتر،من هم مرلین رو می گیرم!

و همین طور به ترتیب!


_____________________________

این هم یه آهنگ دری وری! :D

برای هافل...

ای سرزمین ویران/ای مهد بوق و لیوان

با من بخوان دوباره/از بوق زن گولیران!...از بوق زن گولیران!

از خوابگاه تا بسیج/چون بوق کهنه برخیز

همچون یه بوق دانا/فریاد کن مرلـــــــین را!

تکرار (از اول!)


[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: دیوان هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۰:۰۱ چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۸

لی لی پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۰ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۳۴ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 46
آفلاین
درود، دوستان هافلى من، اين اولين تجربه ى من در ديوان اشعار هافلپافه. اين شعر رو من لحظاتى قبل از خواب نوشتم و تقديمش مى كنم به هلگا هافلپاف كبير. اميدوارم مورد توجه همه ى ادباى گرانقدر هافلى و سايرين قرار بگيره.

تخت پرده اى ( با اندكى (!) تصرف و تلخيص از ترانه ى قاب شيشه اى سياوش)
زير تخت پرده اى خوابگاهمون
كه تشك و بالشش گرم و نرمه
جايى كه روياهاى شبانمون
همشون اونجا توى مغزمونه
................................
زير پرده ى بى نفس
مثل دابى كه دلش گرفته توى قصر
مثل يك حقيقت رفته به باد منو با خود مى بره
مثل يه رويا توى خواب
..............................
هافلپاف من به تو مى انديشم
نه به راون، نه به اسلى، نه گريف
توى هاگوارتز فقط تو را مى بينم
كه گرفته اى مرا در بر خويش
من وضو با نفس خيال تو مى گيرم و تو را مى خوانم
و به شوق سپتامبر كه تو را خواهم ديد
چشم به راه مى مانم
تن من پاره اى از آن تن توست
و قشنگ ترين جادوها جادوى توست

با سپاس فراوان


ویرایش شده توسط لی لی پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۰ ۱۰:۰۴:۴۸

Snape to Harry:
Telling you is the only ch


Re: دیوان هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
شاعرم ، شاعری پر آوازه / آوازه ام تا دهكده هاگزميد می تازه

شعر هايم همه از نوع چرند می باشد / اگر نظر شما همين باشد چشمهاتان لايق كور شدن می باشد

تكنيكم در بازی كوئيديچ بی نقص می باشد / ضرباتم هميشه داخل حلقه ها می باشد

داستان می نويسم به زيبايی يك گل / سخن می گويم به زيبايی مثل يك بلبل

در هافلپاف زندگی ميكنم بنده / با پيوز و رفقاش همش ميزنيم زير خنده

گريف و راون و اسلی هميشه هستن موش / هافل باغيرت و قهرمان هميشه هست خرگوش

هافلپاف عزيز ز عنايت بنده / می دهد بوی باقلا كه شده رنده

عاشق دست پخت هلگای پاك هستم / عاشق خوردن لوبيا پلوی او هستم

يك كار خوب می توانم بكنم در زندگی / بكنم بنده برای مرلين بندگی

يا كه با چكش به شكل رو به رو / هی بزنم بر سر ناتوان اين اسميت پر رو

به هر حال خلاصه كلام : هافل مثل يك شير است / كه به راحتی قابل تبديل به پنير است




اين شعر سراسر طنز بود . اگه موضوع شعر من كسی رو ناراحت كرد من رو ببخشه . طنز بود ديگه ...



Re: دیوان هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۲:۱۱ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 350
آفلاین
گروه "سبز مایل به طلایی" تقدیم می کند...

شعر از: زاخاریاس اسمیت

ریشه کن فقر و فساد...میر حسیــ...

ا...ببخشید اشتباه شد!

یـــــــــــار هم تالــــــــــــــاری من/ با من و همراه منی

چکش پیوز بر سر ما/ بغض من و آه منی

هک شده اسم من و تو / رو تن این تخته سفید

چکش پیوز حتی یه بار / کله ی ریتــــــا رو ندید

رول بی ناموسی ما / هرزه تموم شکلکاش

خوب اگه خوب ، بد، اگه بد / بوق زده توی تالاراش

اگه تو فردا،پستتو / توی این تالار ندیدی

مطمئنم باز هم می گی / بلاک شدیم،گور باباش!


[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: مشاعره ی هری پاتری
پیام زده شده در: ۲۱:۴۲ دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸

لیلی لونا پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۵ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۵۱ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 389
آفلاین
این تاپیک اسمش از * دیوان راون کلاو * به اسم جدید * مشاعره ی هری پاتری * تغییر یافت.

مشاعره که میدونین چیه؟ نه؟

حالا من یه توضیح میدم ... در مشاعره یه بیت شعر داده میشه و با حرف آخر آخرین کلمه ی مصراع دوم نفر بعدی باید شعر بگه که با اون شرو شه.

این تاپیکم مثل بقیه س با این تقاوت که هری پاتریه! شعرای هری پاتری! از خود اختراع کنید! از کتاب در بیاورید!

فرق نمیکند! فقط هری پاتری باشه. فکر بکر تغییر این تاپیک هم از آلفرد بلک بود.


ویرایش شده توسط لیلی لونا پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۳/۲۵ ۲۲:۰۵:۰۳


Re: دیوان هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ جمعه ۲۲ خرداد ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
با تشكر از مری كه شعر رو اينجا قرار داد .

ايستاده ام و نگاه ميكنم هافلپافم را ...

هافلپاف !
براستي چه افسونهايي اينجا رخ داده، كه افسانه ها و عاشقانه هايِ زيباي رازآميزِ جاري در تو، با شيوايي قلمِ رولينگ مكتوب است...

چه روح خفته ي باشكوهي دارد تالار من و سلسلهْ نوادگانِ هلگا ...
چه گرد و زيباست ملاقه آخته به محبت هلگا و سوپ جو ات ؛

درود بر مری باود كبير ، كه به يادش امشب ، با ماه به مهمانيِ ستارگانِ روشنِ برج ات خواهم آمد ...
و آسپ ، سمفونيِ دلنوازِ محبت اش را، پيشكشِ محبوبش خواهد كرد !!!



Re: دیوان هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ جمعه ۲۲ خرداد ۱۳۸۸

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
مـاگـل
پیام: 1014
آفلاین
از کینگزلی شکلبولت در مدح ریتا :


تقديم با عشق :

ريتا اسكيتر خانمی است عاقل / به علم و عقل و دانش هست كامل

به او بايست بنمائيد نعظيم / ز روی ميل نی از ترس و از بيم

ببياد حكم او را خواند دائم / سمند عقل و دانش راند دائم

بسی هافليان را دوست دارد / به آنها تماما رحمت بيارد

همه هافليان را خير خواه است / مرلينش زين سبب پشت و پناه است

تو را خدمت كند از جان و از دل / بسی خدمت بود دشوار و مشكل


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.