هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۱۰:۵۴ شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۶
#3

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
نیم ساعت یعد – سالن عمومی

جیمز سیریوس و ریموس روی مبل های راحتی ای که مقابل پنجره چیده شده بودند نشستند . آنها همیشه آن مکان را برای نشستن انتخاب میکردند چون هم از مرکز سالن دور بود و سر و صدای زیاد اذیتشان نمیکرد و همچنین میتوانستند از پنجره دانش آموزان داخل محوطه را زیر نظر بگیرند و نقشه شیطنتی را طرح کنند !

آن روز سوژه ی جدیدی برای گفتگو و بحث پیدا کرده بودند . سگ سه سر !

سیریوس : من که علت خاصی برای نگهداری این موجود نمیبینم . شاید دامبلدور همینجوری آورددش اینجا !
ریموس که گویا انتظار شنیدن چنین حرفی را از سیریوس نداشت با آزردگی گفت : همینجوری که نمیشه ! یعنی واقعا فکر میکنی دامبلدور اونو برای تفریح و سرگرمی آورده اینجا ؟ در حالی که این موضوع جون صد ها نفر رو تحدید میکنه ؟ سیریوس یه کم به عقلت رجوع کن ! دامبلدور مثل تو احمق نیست !
سییریوس دستی به پشت گردنش کشید و ابلهانه جواب ریموس را داد : یعنی من واقعا اینقدر احمقم ؟!
جیمز : بس کنین دیگه ! با شما هام ! من خیلی دوست دارم بدونم یک سگ سه سر چه ریختی میتونه باشه . حتما خیلی جالبه . فکرشو بکنین بند و بساطمون رو جمع کنیم همین امشب بریم در خونه اش رو بزنیم بگیم مهمون نمیخواید ؟ اونم از خدا خواسته در رو باز میکنه و با روی گشاده از ما استقبال میکنه ! وقتی وارد خونه شدیم شاید یهو به سرش بزنه و برای شامش یه لقمه ی چپمون کنه ! چقدر هیجان انگیز میشه !

ریموس حرف جیمز رو جدی نگرفت و به سوت زدن ادامه داد اما سیریوس که انگار غافلگیر شده باشه دستانش را به هم زد و رو به جیمز فریاد زد : همین امشب میریم دنبالش ! میریم بگردیم پیداش کنیم . شاید دلیل آوردنش رو به اینجا هم پیدا کنیم !

جیمز موافقت کرد و تا خواست چیزی بگوید لیلی اوانز سر رسید و گفت : ببینم جایی میخواید برید ؟ باز دیگه چه نقشه ای تو سرتون دارید ؟ ایندفعه میخواید کی رو تو هوا وارونه کنید یا کیف کی رو از پشت سوراخ کنید ؟!
و بعد با قیافه ای متفکرانه گفت : نکنه میخواید به طبقه ی ممنوعه برید ؟
جیمز خندید و گفت : آره ! این آخری درست بود . داریم میریم به ملاقات سگ سه سر !
حالت چهره ی ریموس و سیریوس ناگهان تغییر کرد طوری که جیمز متوجه اشتباهش شد . او راز سگ سه سر را برای لیلی فاش کرده بود .

لیلی : درباره ی چی حرف میزنی ؟ سگ سه سر ؟ این موجود افسانه ای وجود داره ؟
جیمز : نه بابا ! اشتباه لپی بود ، باور کن !
سیریوس :آره ! راست میگه !
لیلی : سر بچه رو کلاه بذارید ! منم باهاتون می آم !!!
سیریوس رو به جیمز کرد و مثلا آروم گفت : چه کم توقع ! هه هه !
لیلی با چهره ی عصبانی گفت : یعنی چی ؟ یا من رو هم با خودتون میبرین یا میرم به دامبلدورم میگم که میخواید برید به طبقه ی ممنوعه .


تصویر کوچک شده


Re: ** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۶
#2

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۴۷ یکشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۱
از کافه هاگزهد
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 514
آفلاین
_: به هر حال من با این مسئله مخالفم. وجود یه سگ سه سر تو مدرسه خطرناکه. البته اگه جون بچه ها برای تو مهمه؟!
_: فرض بر اینه که من بیشتر از شما مواظب بچه ها هستم. پس نیازی نیست که این مسئله رو به من گوش زد کنید آقای وزیر!
_:خوب اومدن منو بهانه کردی برای تعطیلی کلاسها در حالی که فقط میخواستی اون حیوون وحشتناک رو جا به جا کنی.

جیمز ، سیریوس و ریموس انقدر غرق در فضولی بودند که اصلا متوجه نشدن صدای پای وزیر نزدیکتر میشه و همونطور که گوش هاشونو به در دفتر مدیر چسبونده بودن ناگهان در باز شد و هر سه به شکل تاسف انگیزی جلوی پای وزیر افتادند. وزیر با چهره ای غضبناک به آنها نگاه کرد و با مواجه شدن با چهره آرام دامبلدور بدون گفتن حتی یک کلمه از دفتر خارج شد.
هر سه نفر با نهایت شرمندگی از روی زمین بلند شدند و منتظر برای تصمیم گیری مدیر.
_: بشینید بچه ها.
جیمز ، سیریوس و ریموس به ترتیب جلو رفتند و روی صندلیهای موجود جلوی میز نشستند، در حالی که ترس زبانشان را بند آورده بود ولی سوالاتی که در ذهنشان میچرخید اجازه صحبت به آنها داد.
جیمز گفت :
بب.. ببخشید پرفسور! میشه درمورد سگ سه سر توضیح بدید؟!
ریموس و سیریوس جوری به جیمز خیره شدند که : عجب رویی داری تو جیمز!
دامبلدور با چهره ی مهربان همیشگی شروع به صحبت کرد :
خب هیچکس نباید از این موضوع مطلع میشد. حالا که شما سه نفر میدونید ازتون میخوام که به هیچکس نگید. حتی به نزدیکترین دوستانتون.
هر سه نفر سروشون رو به علامت چشم تکون دادند و دامبلدور رو به جیمز کرد و ادامه داد :
و اما در مورد اون سگ......

============
=================
======================

خب فکر کردم سگ سه سر موضوع خوبی واسه فضولیه این سه نفر باشه. نفری یه سر میرسه( پتک)
سگ سه سر رو برای چیزی اوردن که میتونه هر چی باشه.( هر دلیلی خواستین بیارین. البته نه محافظت از سنگ جادو. چون لرد زنده هست. ( حواستون به این مسئله باشه )
اگه خواستین رو این سگ مانور بدین نخواستین هم دامبلدور یه توضیحی بده و اونا برن و موضوع پنهان بمونه تا شاید بعدا یه استفاده ای بشه ازش کرد.

به هر حال همه این موارد بستگی به این داره که پست من پاک نشه.
خوشتون نیومد بدون درنگ پست رو پاک کنید.


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۲ ۲۳:۵۳:۴۶

تصویر کوچک شده


شیطنت‌های گریفیندوری
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۶
#1

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
مـاگـل
پیام: 993
آفلاین
** شیطنت های قدیمی تالار گریفیندور **


جیمز با خمیازه ی بلندی از خواب بیدار شد. نگاهی به دور و اطراف افکند و متوجه سیریوس شد که خم شده بود و در زیر تختش در جستجوی چیزی ست. پس با صدای بلند گفت :
_ صبح بخیر سیریوس ! این موقع صبح دنبال چی می گردی؟ چرا برای صبحانه نرفتی؟
سیریوس سرش را از زیر تخت بیرون کشید و گفت :
_ اگه به ساعتت نگاه کنی می فهمی!
جیمز در حالی که خمیازه ی دیگری می کشید با تنبلی گفت :
_ مگه ساعت چنده؟
و بعد از دیدن ساعت فریاد کوتاهی کشید و گفت :
_ اوه خدای من! کلاس تاریخ جادوگری دیر شد. فقط یه معجزه لازم دارم تا بینز منو توی کلاس راه بده!
و به سرعت از جا برخاست تا لباس عوض کند و خود را به کلاس برساند که صدای آشنایی او را از این کار بازایستاند.
_ دامبلدور کلاسا تعطیل کرده ، نمی دونم چه خبر شده! راستی سیریوس می تونی از طلسم " آکسیو " برای
پیدا کردنش استفاده کنی رفیق!
ریموس بعد از گفتن این جملات روی تختش نشست . سیریوس که به نظر دمق می آمد گفت :
_ درسته ریموس! فراموش کرده بودم. مرسی!
جیمز که به نظر از این تعطیلی ناگهانی خوشحال شده بود گفت :
_ دیشب خواب دیدم اون سوروس پیر رو توی اقیانوس وسط کوسه ها انداختم! اوه نمی دونید چقدر جالب بود. قیافه اش در اون حالت واقعا دیدنی بود!
ریموس به طرف میز کنار تختش خم شد تا چیزی بردارد و گفت :
_ تو کی می خوای دست از اون برداری! اگه درست حساب کرده باشم باید صدمین قولت رو هم در مورد اون به لیلی بدی! کم کم دارم به این فکر می افتم که در مورد تو باهاش صحبت کنم.
جیمز اخمی به او کرد و دوباره خود را روی تخت انداخت.
چند ثانیه ای بیش نگذشته بود که پیتر شتابان وارد خوابگاه شد و گفت :
_ بچه ها عجله کنید. باید بریم سالن عمومی! مدیر می خواد با همه صحبت کنه... زود باشید!
سیریوس که تازه کتاب کهنه ای را بوسیله طلسم پیشنهادی ریموس به دست آورده بود، نگاهی به آن کرد و کتاب را روی تخت پرت کرد و همراه با سه دوستش به سمت سرسرای عمومی به راه افتادند.
آنجا شلوغ بود و دامبلدور بروی صندلی همیشگی اش نشسته و در حال صحبت با پرفسور مک گونگال بود.
کمی گذشت تا سالن ساکت شد و دامبلدور برای صحبت برخاست.
_ دانش آموزان عزیز! همون طور که متوجه شدید امروز به علت حضور یک نفر کلاسها تعطیل شده! حالا ازتون می خوام که به وزیر سحر و جادو خوش آمد بگید.
در گوشه سالن باز شد و پیرمردی درحالی که قیافه نچشبی داشت وارد شد و همزمان همه دانش آموزان نیز از جا بلند شدند.
وزیر پس از چند دقیقه کوتاه که با آن چهره بدون لبخند یا یک نگاه پر انرژی سخنرانی کسل کننده اش را پایان برد ، نگاه خشمگینی به دامبلدور افکند و به وی چیزی گفت و سالن را ترک کرد!

نیم ساعت بعد " تالار عمومی گریفیندور "

_ خب به نظر من کاسه ای زیر نیم کاسست. این طور فکر نمی کنید؟
سیریوس سری به علامت تصدیق حرف جیمز تکان داد و گفت :
_ آره درسته! منم فکر نمی کنم وزیر فقط به خاطر یک سخنرانی چند کلمه ای به مدرسه اومده باشه و ...
و ریموس ادامه داد :
_ و فقط به خاطر حضور اون کلاسا رو تعطیل کرده باشن! حتما مسئله ی دیگه ای در کاره...
جیمز همان طور که خطوط چهره اش نقشه شیطانی در سرش را نشان می داد گفت :
_ پس بهتره یه سرگوشی آب بدیم. نظرتون چیه؟
و با موافقت سیریوس ، ریموس در حالی که با خود می گفت " خدای من ، نه ، یه دردسر دیگه " برای سر درآوردن از اصل ماجرا از تالار خارج شدند.

**************************

خب دوستان این موضوع رو دادم که ابتدا کمی با جو داستان آشنا بشیم چون جو تازه اییه! بعد هم خواهشا موضوع اومدن وزیر رو خیلی بزرگ نکنید . می تونید بگید غولها می خوان به مدرسه حمله کنن یا مثلا دامبلدور کاری کرده که وزیر خوشش نمی اومده.
شنیدن حرف های وزیر و دامبلدور رو هم در راس قرار بدید و این اتفاق زمانی که وزیر داره می ره بیافته!
این تاپیک رو نمی شه گفت جدیه... فقط نباید از تیکه های ارزشی استفاده کنید. جیمز و سیریوس و بقیه با هم شوخی می کنن ولی باید شوخی ها معقول باشه و زیبا!
پست ارزشی نوشتید سریع پاک می شه...خودتونو توی جو داستان تصور کنید و بنویسید.
می تونید لیلی و سوروس رو هم وارد کنید... کس دیگه ای به ذهنم نمی رسه!

موفق باشید
سارا


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۱۴ ۰:۴۳:۴۹
ویرایش شده توسط گيديون پريوت در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۷ ۶:۰۶:۴۶
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۲۲ ۲۳:۵۳:۴۹







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.