هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۹:۰۵ جمعه ۲۱ آبان ۱۳۸۹

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
مـاگـل
پیام: 689
آفلاین
خلاصه سوژه
[spoiler]مدت هاست که پیوز با کم کاری و ازار و اذیت های مخصوص خودش ، هافلی ها رو مخصوصا لورا رو کلافه کرده... این ازار و اذیت ها اونقدر ادامه پیدا کرده که لورا قصد کرده تا به کمک ماتیلدا ، که اونم از پیوز زخم خورده ، این روح مزاحم رو از بین ببره ... بعد از مشورت با هم متوجه شدند که بهتره اونو توی حموم به قتل برسونن ولی همون موقع پیوز با اطلاعیه ی جدید خودش ، به اونها فهموند که توی حموم فقط یه نفر میتونه باشه و هیچ کس حق اجتماع توی حموم رو نداره ...[/spoiler]


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۳:۱۹ دوشنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۹

اسکورپیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۴ چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۷ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
از بی شخصیت ها متنفرم!
گروه:
مـاگـل
پیام: 157
آفلاین
لورا در حالی که هر کودوم از چشم هاش به اندازه ی هندونه شده بود به ماتیلدا خیره شد بود و با صدایی که تعجبش توش فواران می کرد پرسید:یعنی با پیوز چیکار کنیم؟

ماتیلدا خنده شیطانی زد و گفت:یعنی پیوز رو بکشیم!

ناگهان لورا شروع کرد و قسمت غربی مو هایش را کند و گفت:آخه خله پیوز که مرده!

ماتیلدا اخم هایش را در هم کشید و گفت:ادب داشته باش!می بریم اونجا و سحر روهش را نابود کن رو می خونیم.

لورا لبخندی تمسخر آمیز زد و گفت:خب خانوم پروفسور می تونم بپرسم اونجا کجاست؟

-منظورم یه جای خلوته!مثل مثل ...

لورا سریع حرفش رو قطع کرد و با حالتی مرموز گفت:حموم!این پیوز با اینکه روحه خیلی به حموم رفتن علاقه داره هر روز روزی سه بار می ره حموم قبل از صبحانه قبل از ناهار قبل از شام!

پیوز در حالی که به کله اش یک حوله ی بزرگ پیچیده بود بی مقدمه وارد اتاق شد و به سمت تابلوی اعلانات اتاق لورا رفت و برگه ای را بر آن زد.در حالی که از کنار لورا رد می شد پوزخندی زد و گفت:کچلی خیلی بهت میاد!

ناگهان سر لورا به رنگ آلبالو در آمد و او در حالی که به دنبال پیوز دوید و سعی کرد سرش را به بدن او بزند پیوز از درون دیوار رد شد و لورا سر خود را به دیوار کوبید.

ماتیلدا در حالی که چون روباه مکاری به نزدیک شد و گفت:ببین نمی خوای تمام این اعصاب خوردیت هات تموم بشه باید اون رو بکشی!

لورا عاجزانه با صدایی که حاکی از بغضی بود که ترک داشت گفت:حق با توئه با بکشیمش عوضی،آشغال،سانسور رو!

ماتیلدا سری تکان داد و او را تایید کرد.بعد آرام آرام به سمت اطلاعیه رفت و آن را از تابلوی اعلانات کند و شروع به خواندنش کرد.

----------اعلامیه ی شماره ی دو!!----------

اجتماع بیش از دو نفر در هر جای عمومی تالار ممنوع!(این فاکتور شامل دستشویی و حمام و سالن های عمومی هم میشه!)

ماتیلدا با اظطراب گفت:حالا چیکار کنیم؟

-مگه چی شده؟

-بیا اینو بخون.

لورا نزدیک آمد و برگه را از او گرفت و به سرعت نور خواند و بعد پوست سر کچل خود را کند.

یک هفته بعد

یکی از اعضای هافل:پیوز از اون حموم بیا بیرون یه هفته اس اون تویی هممون بو گرفتیم!


هلگا معتقد بود ...

[b]« هوش و علم ، [color=990000]شجاعت و غلبه بر ترس[


Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۸۹

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
مـاگـل
پیام: 689
آفلاین
لورا نگاهی به پیوز انداخت و با خشم گفت : که اینطور ... باشه ! منم دارم واست !
و بلافاصله لورا آنجا را ترک کرد ...

دفتر لورا

مدام به اینطرف و آنطرف میرفت ، بسیار کلافه شده بود ... آیا پیوز حق داشت که چنین با او به مشاجره بپردازد و با او سر و کله بزند ؟

- دیگه شورشو درورده ! اینهمه من واسه ی اینا زحمت کشیدم ، اینطوری باید جوابمو بدن ؟ آقا اومده میگه من ناظر اولم ! هه هه ! مرتیکه دوتا اطلاعیه بیشتر بلد نیست بزنه ، پررو شده واسه من !

تق تق

این صدای در اتاق لورا بود که به صدا درآمده بود ...
- بفرمایید ... در بازه ...
لورا با وضعیت آشفته ای که داشت ، حاضر شده بود تا مهمان را به اتاقش راه بدهد ...
در باز شد و لورا ماتلیدا را دید که به درون اتاق آمد ...
- سلام ماتیلدا جون ... بیا بشین !
ماتیلدا که هنوز سرپا ایستاده بود رو کرد به لورا و با تشویش گفت : ببین لورا جان ، من نیومدم اینجا که بشینم ، اومدم که بهت بگم ما هم از پیوز و کارهاش خسته شدیم . دیگه طاقت نداریم تا کاراش رو تحمل کنیم .
لورا با تعجب پرسید : خب ؟ یعنی الان فقط برای همدردی اومدی اینجا ؟ اومدی که بگی ما هم باهاتیم ؟ ممنون !

- نه ! نه ! اشتباه نکن ! من اومدم اینجا تا بگم باید یه جوری پیوز رو حذف کنیم !
لورا با تعجب به ماتیلدا خیره شده بود ...


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۹:۵۹ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۸۹

ماتیلدا(طلا.م)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۹ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۰۱ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۱
گروه:
مـاگـل
پیام: 271
آفلاین
ریتا:
-چی میگه؟؟؟
لودو در حالی که دو دستی میزد تو سرش گفت:
-بد بخت شدیم...بیچاره شدیم...به گل نشستیم...ترکیدیم...جوون مرگ شدیم....از دست رفتیم...هافل پر...
یکی از اعضای نا شناخته:(آخه من یه دو سالی نبودم...همچینی نمیشناسم... )
-چرا؟
زاخی:
-خفو شو عزیزم...
پیوز در حالی که چنگال های بزرگشو در هوا تکان میداد و گوشه لبان چاک خورده اش خون میچکید(مگه روح نبود؟؟؟؟ )و چشمان بنفشش را به این سو و آن سو میچرخاند در فکر بود تا یک قطعنامه بر هافل صادر کند و حال لورا را بگیرد....

ساعت 4 بعد از ظهر همان روز:


-تخ تخ تخ تخ تخ تخ تخ....ای بابا نمیره توو...تخ تخ تخ تخ تخ تخ تخ(صدای میخ دیوار کوبیدن!)

ملت در حالی که زا خواب ناز بعد از ظهر بلند میشدن:
-بابا بذارین بکپیم.....
پیوز:
-حرف نباشه....
ماتیلدا:
-پیوز...بذار بخوابیم...اون از دیشبتون اینم از امروز....اه...
پیوز:
-ببند ماتیل!!!
-به من نگو ماتیل!!!
-باشه ماتیل...
-به من نگو ماتیل...
-ماتیل...ماتیل...ماتیل...
-اااااااااااااااااااا...(آخیییی....دلم واسه صدای نتراشیدم تنگیده بود...!!!! )
پیوز:
-پاتیل...همین الان از تالار به حالت تعلیق در اومدی....
-به من نگو پاتیل...

شخصی ناشناس:
-خفو شو عزیزم...

ماتیلدا:
-اصن منو بگو برگشتم ها...اه...مامان...

لورا در حالی که جمعیت رو کنار میزد تا خودش رو به پیوز برسونه....
لورا:
-چیکار داری میکنی؟
-بخون ببین....


----------اعلامیه ی شماره ی یک!!----------

با سلام
بدین وسیله اعلام میشود اعضای گروه به هیچ وجه حق ارتباطاتبا گروه های دیگه ندارند...


صدای جماعت بالا رفت:
-هان؟
-چی؟
-چجور ارتباطی؟؟؟
-اه...چرا؟
-نمیخوام!!!

دختری ناشناس از میان جمعیت بر خواست:
-اهم اهم اهم اهم اهم اهم اهم اهم اهم اهم اهم....
لودو در حالی که درختره رو چپ چپ نیگا میکنه:
_عزیزم دستشویی اون طرفه..اینجا نیس.....

دختر:
-ام چیزه ببخشید....آخ ببخشید...ای وای...بخشید....
-بنال دیگه...
-اخه من تازه با یکی از پسرای گریف آشنا شدم...
میشه این قطعنامه رو عوض کنید؟؟؟
پیوز:
-تعلیق شدی از تالار!!!
-چرا؟؟
-حرف نباشه...

در تمام این مدت لورا به این صورت بوده: :proctor:



Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹

لورا مدلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۶ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۵۶ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
مـاگـل
پیام: 298
آفلاین
سوژه ی نیو!
ساعت 5:30 صبح بود. همه ی ملت هافلی در خوابگاه در حال دیدن خواب 7 پادشاه بودند که ناگهان سرو صدای گوشخراشی آرامش آن ها را بر هم زد:

-جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ! بوقی! نکن! من تصمیم می گیرم چی کار کنیم!
-تو ناظر دومی! من می گم چی کار کنیم!
-نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه ولش کن پیوز! روح بی خاصیت!
-دختره ی جیغ جیغوی بی کار علاف سانـــــــــــــــــــسور!

همه ی ملت هافلی با پیژامه های گل گلی به سمت دفتر نظارت دویدند که ناگهان با صحنه ی عجیبی روبه رو شدند:
لورا از شانه های پیوز آویزون بود و هی با کف دستش می کوبید تو سر اون و با یک حرکت انتحاری اونیکی دستشو فرو می کرد تو هر سوراخی از بدن پیوز که می تونست پیوز هم بی کار نشسته بود و کپه ای از موهای لورا رو با یکی از دستاش هی می کشیدشون و در کل موفق شده بود کل موهای قسمت شرقی سر لورا رو بکنه و با اون یکی دستش سعی می کرد لورا رو از رو شونه هاش بندازه پایین!
-گوفک( افکت افتادن فک ملت بیننده)
-گوفکش(افکت افتادن لورا از شونه ی پیوز روی گونی سیب زمینی)

هیچکس توان صحبت نداشت! لورا و پیوز به حالت به ملت نگاه می کرد.بالاخره لورا گفت: آخ آخ! بچه ها بیدارتون کردیم؟ ما...ما..ما فقط دا..شتیم..داشتیم..
پیوز با سرعت حرف او را کامل کرد: داشتیم خودمونو برای ورزش صبحگاهی گرم می کردیم! حالا بهتره همگی بریم بخوابیم..

ریتا به حالت مرموز به آن دو نگاه کرد و گفت: مطمئنید؟ آخه بعد دوماه یهو نصف شبی پیداتون شد و...
لورا در حالی که به زور کپه ای از موهایش را از چنگ پیوز بیرون آورد گفت: بی خیال باو! ما ها که با هم مشکلی نئاریم!
پیوز: آره آره! با با هم رفیقیم.
دو روز بعد!
لورا با عصبانیت وارد تالار شد و فریاد زد: دیه خستم کردی روح بوقی! من مگه بت نگفتم که اون اعلامیه رو نزن فعلا!؟
پیوز که تازه از حمام در آمده بود با آرامش جواب داد: ناظر اول منم هر کارم به خوام می کنم! ناراحتی می تونی استعفا بدی!
زاخار با عصبانیت گفت:بسه شما دو تام! تا الان که نبودیم تو تالار و به امان خدا ول کردین و رفتین حالا هم که 2 روزه هی دارید ایطوری می کنید!
-تقصیر لوراس!
-نخیرم!کاملا تقصیر توئه!
-تو!
-تو!
لودو آن دو را از هم جدا کردو گفت: تقصیر هردوتونه!

لورا بدون توجه به لودو فریاد زد: من استعفا نمی دم! اینقدر تو نظارت می مونم تا چشم حسودا کور بشه!
پیوز نعره زد: پس بچرخ تا بچرخیم!
اعضای هافل با وحشت به همدیگه و سپس به اون دو تا دیکتاتور نگاهی انداختند!
-----------------------------------------------------------
*توجه داشته باشید که توهین موهین خاصی تو پستاتون نباشه!
*به وجود آوردن هر نوع بدبختی برای این دوتا بلامانع است



Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۲:۵۵ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۹

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
صبح دل انگيز بهاري بود و نور آفتاب از پنجره ي مجازي تالار به داخل ميتابيد.
ملت هركدام داشتند كارها(بهتره بگم بيكاريها)ي هرروزه خود را انجام ميدادند.
ريتازنيز به حمام رفته بود و دو ساعتي ميشد كه مشغول سابيدن خودش بود. ريتا برگشت تا شامپو را از روي طاقچه بردارد كه ...
- جـــــــــــــــــــــــــيــــــــــــــــــــــــــــــغ!
- موهاهاهاها! [سانسور]

[سانسور]

ملت با شنيدن صداي جيغ ريتا خود را به حمام رساندند و پيوز از در عبور كرد و در را برايشان از داخل باز كرد.
- چي شده چه خبر شده؟ چرا ريتا جيغ زد؟ ريتا؟
ريتا كه نقش زمين شده بود به هوش آمد و از جا برخواست. سپس به سمت حوله اي شيرجه رفت آن را پوشيد!
- ناراحت نشو ريتا جون ما همه خواهر و برادريم! چيزيت كه نشد؟ براي چي جيغ زدي؟
- من داشتم شامپو رو برميداشتم كه يكهو يه كله از كف زمين بيرون اومد و يك چيزايي گفت و بعد من بيهوش شدم!
- نميدوني كي بود؟
- دقيق نديدمش ولي موهاش سرخ بود و صورتش سفيد كك مكي!
- مگه ميشه؟ حتما خيالاتي شدي!
- كله هه از كجا دراومد؟
- از اون جا!

ملت همه به سمتي كه ريتا اشاره كرده بود دويدند و به بررسي پرداختند. پس از مدتي كينگزلي با صداي بلند گفت: اين جا هيچ چيز عجيبي وجود نداره! همه چيز درسته! حتما تو خيالاتي شدي ريتا.
- نه اون خيالاتي نشده. منم اول كه اومدم يك لحظه خيلي كوتاه يك كله رو ديدم، كله پرسي ويزلي!

تالار گيريف

- آره ديگه! اونم تا منو ديد جيغ زد و غش كرد و همه اونا ريختن تو حموم. خلاصه تونلمون دقيق رفته تو حموم هافلپافيا! فقط بدشانسيمون اين بود كه منو ديدن. ولي مهم نيست، بعدا دوباره ميرم!
- خوب بوقي وقتي تو رو ديد ميتونن از همون تونل بيان اين جا!
-نگران نباش، موزاييك ها رو خيلي خوب چسبوندم سرجاش، فقط خودم ميتونم بازش كنم.
فرد و جرج گفتند: اين دفعه ما هم باهات ميايم. خدا كنه بازم يكيشون حموم باشه
- مشكلي نيست. به زودي نقشه ما عملي ميشه

.
.
.


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۲:۲۸ جمعه ۱۶ بهمن ۱۳۸۸

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 350
آفلاین
پیوز که از ترس نزدیک بود جاشو خیس کنه، تته پته کنان میگه:«اممم.....چیزه...نه هیچی نیست...یه یارویی انگشترش گم شده به ریتا سفارش دادن سوسک بشه درِش بیاره

اما:نمنه؟

ملت هافلی از شدت تعجب دهنشون به اندازه ورودی غار علی صدر باز میشه و مات و مبهوت به چهره ی رنگ پریده پیوز خیره میشن.در همین حال صدایی شبیه صدای باد صدا دار ( ) در فضا پخش میشه!!

ملت از شدت تعجب عینهو روانیا جیغ و داد میکشن و شروع میکنن به این طرف و اونطرف دویدن.آسپ دیوانه وار صورتشو چنگ میگیره و جیغ زنان زمین و زمان رو صلوات میده (الآن نیما غیرتی میشه!! :دی)، پیوز با چشمای لوچ بالای سر اعضا پرواز میکنه و هذیون میگه و بقیه هم به یه سری عملیات انطهاری مشغول میشن (:دی).اما که ظاهراً در طول زندگیش زیاد از این تجربه ها (!) داشته، با دهنی باز به ملت خل و چل هافلی خیره میشه.دو دقیقه بعد، بعد از این که دومین انفجار صورت گرفت (!!)، اما با عجله به سمت درِ توالت خیز برمیداره، اونو باز میکنه و با یه صحنه اکشن مواجه میشه!

سوسکا یکی یکی از سوراخ عمیقی که کنار چاه حفر شده داشتن بیرون میومدن و از سر و کول ریتا، لودو، زاخار و کینگزلی بالا میرفتن.زاخی که چند باری سکته زده بود، سوسکایی که از تنش بالا میرفتن رو داشت به چشم ماده درون دماغش نگاه میکرد.ریتا هم که به این وضع عادت داره، خودشو داره یه سوسکا میمالونه () و انگار داشت به سوسک توی دستش لب میده () لودو هم داره با سوسکایی که توی حلقش رفتن ور میره.اما در راس همه اینا، سوسک کله غولی دیده میشه که داره خودشو از سوراخ بالا میکشه ولی مهم تر از همه، چیزیه که روی سرش گذاشته؛ چیزی که در طول این بیست سال ازدواج لودو و اما براشون به یادگار مونده؛ و اون چیزی نیست جز حلقه ازدواج اونا!!

اما با دیدن حلقه جیغ بنفشی سر میده و در جا قش میکنه!!

ملت:

....

پ.ن:بچه ها میدونم خیلی بوقه ولی باور کنین خیلی وقته از این رولا نزدم!قربونتون!


[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۸

لورا مدلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۶ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۵۶ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
مـاگـل
پیام: 298
آفلاین
ملت هافل نفس راحتی کشیدن و با پیوز همراهی کردند:

_اصلا معصومیتشم عین خودته!

_یادته چقدر تو اون لباسه که خردلی مایل به صورتی طرفای آبی بود خوشگل شده بودی!اینم مثل اون موقع توئه!

زیر بچه ها(منحرفا!منظورم درون زمین تو چاه فاضلاب بود)

ریتا در حالی که حالت افسرده و اینا یه گوشه ی زندان نشسته بود و تریپ لاو و خفن دستاشو رو سرش گذاشته بودیه فحش بالای هوشصد سال به لودو و بچه های هافلی داد و گفت:باید یه جوری اون حلقه رو از رو سر اون سوسکه بردارم!

همان موقع از زندان کنار دستش صدایی آمد.ریتا با سرعت به طرف صدا برگشت و زمانی که نگاهش به سوسک زندانی اش اقتاد از تعجب جیغ کوتاهی کشید و گفت:هی!توئی؟

بالای چاه فاضلاب

4 ساعت بعد

_دیگه چی؟آها چشماشم..

کینگزلی نگاهی به پیوز کرد و گفت:بوقی من چشاشو گفتم!
پبوز با دقت نگاهی به نقاشی کرد و گفت:پس دماغ..

_دماغشم من..

اما خمیازه ای کشید و گفت:کافیه!دیه داره حوصلم سر می ره..من رفتم.

ملت هافلی:نه اما جون!کلی نقاشی اینجا هست!

پیوز یکی زد پس کله ی آسپ و گفت:بوقی می مردی خورشیدتو بیشتر خط خطی می کردی که الان مجبور نبودیم یه نقاشی دیه بکشیم.
آسپ سرش را خاراند و گفت:آخه این اصلا خورشید نیستش که.این یه سوسکه که یه سگه داره می خوردش!
پبوز:

10 مین بعد

هافلی ها بالاخره با هر جان کندنی بود اما را مشغول کردند که ناگهان لورا مدلی با لباس مشکی و اشک های در حال فوران از همه نقاط صورتش وارد تالار شد.

_سلام بچه ها..اوهو اهو!شاتالاپ(افکت گریه و یه کپه آب روی زمین)یعنی تو این 3 ماهی که من نبودم ریتا رفت به...خب به من خبر داده شده که ناظر هافل،ریتا جونم!اوهوم اوهم شاتالاغ! حدود 8 ساعت و 11 مین (یک دقیقه گذشته ها!) نبوده در نتیجه من می شم ناظر هافل.حالا واقعا ریتا رفته تو چاه که حلقه ی...

ولی نتوانست ادامه دهد زیرا دنیس و همه ی هافلی ها با هم جفت پا رفتند تودهن لورا!

اما:یعنی چی؟این ریتا و لودو کجان؟



Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۵:۴۶ دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
[spoiler=خلاصه سوژه]خلاصه سوژه:

لودو داشت حموم می کرد که حلقه ازدواجش با اِما توی چاه حموم افتاد. ملت هافلی بعد از مدتی تفکر به این نتیجه رسیدن ریتا رو که قابلیت جانورنمایی و تبدیل شدن به سوسک رو داره به چاه بفرستند تا حلقه انگشتر رو پیدا کنه. در این بین، ریتا توسط سوسک های چاه گرفته میشه و به پیش ارباب سیس، رئیس سوسک ها میره و در این حین متوجه میشه که حلقه ازدواج لودو روی سر ارباب سیس هست.

در این میان ملت هافلی در حال گرم کردن سر اِما بودند تا او به ماجرا پی نبرد...[/spoiler]

- تو به چه حقی پات رو توی چاه فاضلاب ما گذاشتی؟ هوم؟ چاه فاضلاب ما محل هر سوسک آشغالی مثل تو نیست!

- برو باو! اون تاجی که رو کلته رو بده من، تو رو چه به اشغال بودن من، مثلا" خودش خیلی خوش تیپه! عهه...

ارباب سیس تاج رو روی سرش صاف کرد، شاخک هاش رو روی انگشتر کشید و دوباره با صدای بلندی شروع به حرف زدن کرد:
- این دیوونه رو ببرینش زندان! هیچ کس حق نداره به چهره منور و زیبای ارباب سیس توهین کنه، این کار مجازات سنگینی داره... این سوسک بوقِ هویج رو ببرین زندان! سوسک بوق!

ریتا با حالتی پرسش آمیز و زیر لب گفت:
- اِ؟ نمی دونستم این فحش ها توی فاضلاب ها هم متداوله!

...

لودو در حالی که یک کلاف نخ دیگه رو آماده می کرد، با ناراحتی عرق های روی صورتش رو پاک کرد و امیدوارانه به چاه عمیق چشم دوخت...

در همان لحظات... تالار هافل:

- خوب، فکر کنم بد نیس برم حموم رو ببینم... خیلی وقت بود درست حسابی نگاش نکرده بودم...

ملت هافل در حالی که به شدت حول شده بودن پیوز رو فرستادن وسط تا یه جوری سرِ اما رو گرم کنه:
- این نقاشی رو اسپ کشیده ها، قشنگ نیس اما؟!

- نه!

پیوز ابروهاش رو بالا انداخت و با زیرکی گفت:
- ببینین، خورشیدی که کشیده مثل شماس، مثل شما زیبا و نورانی...

- راس می گی واقعا"؟!


ویرایش شده توسط كينگزلی شكلبوت در تاریخ ۱۳۸۸/۱۰/۲۸ ۵:۵۰:۵۷


Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴ چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۸۸

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
مـاگـل
پیام: 350
آفلاین
اما به شدت ذوق زده بود و دوست داشت هرچه سریع تر با سپتیما ملاقات کند.در میانه ی راه بود که صدایی در مایه های صدای ریتا کل تالار را در بر گرفت و باعث شد رنگ صورت ملت از قرمز به سفید تغییر کند!اما که به شدت از این صدا متعجب شده بود و با حالتی طلب کارانه در چشمان ملت زل زده بود.

چند باری دست خود را جلوی صورتشان تکان داد ولی ملت بدون هیچ عکس العملی در چشمان اما زل زده بودند.سرانجام با جیغ توسی (!) اما ملت به خودشان آمدند و با نگرانی به چهره ی خشمگین اما زل زدند.

-پیـــــــــوز! ....یا می گی چی شده یا با همین بوق می زنم تو سرت!

و بعد از این حرف ،ساتور خود را بیرون آورد و سر آن را به پیوز نشان داد.

-ام....چیزه...لودو با ریتا رفته حموم!

ملت که بسیار از این حرف پیوز تعجب کرده بودند،سریع به پیوز هجوم بردند ولی از آنجا که وی روحی بیش نیست،تنها چش و چال خود را ناقص کردند.اما بسیار از این حرف ناراحت شده و در ذهنش به لودو و ریتا بد و بیراه می گفت!

-لودوی بوقی!حالا بدون اجازه ی من با ریتا میره حموم؟!بی ناموس بی فرهنگ!...

زاخی که صورتش سرخ شده بود،سعی کرد اوضاع را آرام و اعضا را از همدیگر جدا کند.

-ام....ام جون...چیزه من برم دستشویی! .... کینگزلی زود باش بیا!...

و دوباره دهان ملت از تعجب باز ماند.کینگزلی با عجله به دنبال زاخاریاس حرکت کرد...


ویرایش ریتا:هوی بوقی!چرا کینگزلی رو صدا کردی؟مگه می خواین کار های بالای 18 سال بکنین؟

ویرایش خودم:باو داریم می ریم تو رو نجات بدیم دیگه!

دمت گرم زاخی!


در حمام:


لودو داشت تمام زور خود را صرف بالا کشیدن ریتا می کرد.در همین حال زاخی و کینگزلی وارد حمام شده و به لودو کمک می کنند.ناگهان زاخی فشار زیادی را بر طناب وارد می کند و...

زررررررت! (افکت پاره شدن طناب!)

لودو با حالتی خشن به قیافه های رنگ و رو رفته ی کینگزلی نگاه کرده و همانند اما ساتور خود را در می آورد.

-ا...لودو جون...این ساتورت خیلی شبیه مال امائه ها!...

این حرف باعث شد خون لودو بیشتر به جوش بیاید.لودو ساتور خود را بر روی گردن زاخی و کینگزلی گذاشته بود و...

(تویسنده:بذارید پیاز داغ قضیه زیاد بشه! )



داخل چاه:


سوسک ها ریتا را طناب پیچ کرده و وی را درون مایعی لزج (گلاب به روتون شبیه چیزی که توی دماغتونه!) فرو برده و به نزد ارباب خود برده بودند.ریتا به شدت داشت دست و پا می زد و هر چند ثانیه یک بار،آن مایع را از دهانش بیرون می ریخت!

چند مین بعد،وی را نزد ارباب سیس بردند.او سوسکی چاغ،قهوه ای و با بالهای به ضخامت یک سنگ بود.سوسک ها بعد از تعظیم به وی،ریتا را نزد او بردند.ناگهان چشم ریتا به حلقه ی ازدواج لودو خورد...


در تالار:


مری و دنیس برای سرگرم کردن اما،مشغول به انجام دادن حرکات موزون بودند و بقیه ی ملت در حال نقشه کشیدن برای به دست آوردن حلقه.آسپ یواشکی از تالار خارج شد و به سمت حمام حرکت کرد.


در حمام:


آسپ به سرعت وارد حمام شده و با صحنه ی جالبی رو به رو شد!...


____________________________

نقد پلیز!

پ.ن:آقا می دونم که حسابی بوقیدم ولی باور کنید خیلی تند تند نوشتم.تنکس!

نقدیده شدی!


ویرایش:چیزه خواستم بگم به جای ریتا،باید اما رو می نوشتم.توی ذهنم اما بود ولی یهو نوشتم ریتا!

در مورد خوندن:من واقعا نفهمیدم منظورت چیه ولی من که نمیشه بدون خوندن رول ها پست بزنم.اون قسمت نقدت رو متوجه نشدم.بای!


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۳ ۱۲:۰۷:۴۲
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۳ ۱۲:۱۸:۱۲
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۳ ۱۲:۲۱:۴۳
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۳ ۱۲:۲۶:۲۱
ویرایش شده توسط ریتا اسکیتر در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۳ ۱۴:۲۷:۵۰
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۳ ۲۰:۴۴:۵۵
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۳ ۲۱:۱۷:۰۷

[b][color=000066]Catch me in my Mer







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.