هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


"خبرهای فوری جادوگران" تنها زمانی ظاهر می‌شود که وقایعی خاص در جامعه‌ی جادویی جادوگران در حال به وقوع پیوستن باشد. با ما همراه باشید تا از جدیدترین خبرها مطلع شوید.


اگر می‌خواهید از وقایعی که در جریان است جا نمانید، بهتر است هرچه زودتر در محل حادثه حضور پیدا کنید و خودی نشان دهید!


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه لودو!
پیام زده شده در: ۰:۱۹ سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۱
#98

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
با اجازه دوستان سوژه جدید


صبح یک روز دل انگیز بهاری بود که دافنه ی سحرخیز طبق معمول زودتر از همه ی زیونی ها بیدار شد و از خوابگاه دخترها بیرون آمد و مثل هر روز مسیر دستشویی دختران را در پیش گرفت که در میان راه متوجه اطلاعیه های بزرگی شد که روی تابلوی اعلانات خودنمایی می کردند.
دافنه تصمیم گرفت شستن صورتش و نیم ساعت آرایش هر روز صبحش را لحظاتی به تاخیر بیندازد و مسیرش را کج کرد تا اعلامیه ها را بخواند. و به محض مطالعه آن ها یک ذره خواب آلودگی که داشت هم از سرش پرید و رفته رفته چشمانش از حالت . به حالت O حرکت کرد!
نقل قول:
به فرمان پایگاه بسیچ دانش آموزی هاگوارتز از هم اکنون آقای لودو بگمن به عنوان نماینده بسیچ اختیار تام برای اجرای فرامین آسلام در تالار راونکلا دارند.
امضاء - رئیس پایگاه
نقل قول:
از امروز قوانین زیر در تالار لازم الاجراست و با متخلفان به طور جدی برخورد خواهد شد.

1. رعایت پوشش آسلامی حتی در خوابگاه دختران
2. شرکت در نماز جماعت
3. رعایت فاصله قانونی بین دختر و پسر (حداقل 2 متر)
4. مکالمه پسر با دختر بالای یک کلمه ممنوع است
5. هر گونه صمیمی شدن، راز و نیاز و تنفس مصنوعی با هماهنگی قبلی با رئیس بسیچ گروه (لودو بگمن) و در حضور ایشان انجام میشود!

بقیه قوانین در آینده به مرور ابلاغ می گردد.

پی نوشت: در صورت عدم همکاری با اینجانب با سوء استفاده از قدرت وزارت، از شرکت گروه راونکلا در کلاس ها و مسابقات هاگوارتز جلوگیری خواهد شد.



- نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

با جیغ دافنه عده ی معدودی که هنوز بیدار نشده بودند نیز به سالن عمومی آمدند و مشغول مطالعه اعلامیه ها شدند.

- این غیرقابل تحمله

- باید یک راهی پیدا کنیم

- لودو خفت میکنم :vay:

- کدوم گوریه این مردک؟


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۲۴ ۱۲:۱۷:۱۵

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۲:۴۷ سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱
#97

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
امکان نداشت.

فلور اون جوری در مورد ردای مرلینی حرف بزنه؟

آماندا هم جوری حرف میزد که انگاری نمیدونس اون روزست.

چشون شده بود؟

یعنی اینا همون بچه هایی بودن که مجبورش کردن روزه بگیره؟

امکان نداشت.

حتما داشت خواب میدید...

همه ی اینا در عرض چند ثانیه از فکرش گذشت.

به لونا سلام کرد.

اونم گفت:

-تری،آماندا میگه تو روزه بودی.درسته؟من که باور نکردم.راستی شکلات میخوری؟

-خب آره.بودم.چطور مگه؟مگه روزه بودن عیب...

خنده ی لونا صداشو قطع کرد.

تری به لونا خیره شد.

خندش یه جوری بود.

انگار....

با بقیه خنده هاش فرق داشت.

نمیدونست چه جوری توصیفش کنه...اما صبر کن.

خندش فرق داشت چون...چون واقعی نبود.

آره...

اونا رو دست انداخته بودنش.

اما تری نمی تونست ساکت بشینه.

باید یه کاری میکرد.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اونم براشون یه نقشه جدید داشت.


ویرایش شده توسط دافنه.گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۳ ۱۱:۲۹:۵۵

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۷ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۱
#96

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 1024
آفلاین
تری شکلاتو بو کشید ، سپس بدون نیم نگاهی به شکلات رفت و خوابید .
فلور و ریونی ها که از بیرون شاهد ماجرا بودند مشغول به گفت و گو شدند .
فلور : خوب بچه ها حالا دیگه وقتشه . تری دیگه به شوکولات معتاد نیست . برین شکلات بخرین تا جای شوکولات های قبلی بذاریم .
یادتون باشه فردا اصلا از دیروز و پریروز حرف نمی زنیم . انگار وجود نداشته .

صبح روز بعد

تری که از خواب پا شده بی توجه به شکلات کنار تخت رداشو پوشید و بیرون به طرف مرلینگاه رفت .

سر راهش به مرلینگاه فلورو دید و گفت : فلور سلام . چه عجب موهاتو باز کردی و ردای مرلینی نپوشیدی .

فلور نگاهی به تری انداخت و گفت : من ردای مدل مرلینی بپوشم . اییییی فقط فک کن .

تری که باورش نمی شد فلور چنین حرفی زده باشد گفت : فلور ؟ حالت خوبه ؟

فلور در حالی که موهاشو شونه می کرد گفت : من حالم خوبه . مطمئن نیستم تو حالت خوب باشه . من همونقدر که از عربی بدم میاد از ردای مرلینی هم بدم میاد .

تری فلورو بیخیال شد و به طرف آماندا رفت تا بپرسد فلور چش شده .

آماندا تا تریو دید گفت : سلام تری شکلات می خوری ؟

تری با ناراحتی جواب داد : مرض داری میدونی که من روزه ام .

آماندا با قیافه ای متعجب گفت : تری روزه گرفتی ؟ چه عجیب . اگه نمی خوای ، بدم به ماری .
تری روی مبل نشست و با خودش فکر کرد چه اتفاقی افتاده .
انگار همه فراموشی گرفته بودن .
تری حتی برای ماری تعریف کرد که چی شده .
اما ماری گفت حتما تری خواب می دیده .
یعنی چه اتفاقی افتاده بود ؟



پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۰:۴۴ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۱
#95

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 474
آفلاین
تری خودشو روی تختش میندازه و تو فکر فرو میره.

یاد اون روزایی میفته که تو کافه هرچقدر دلش می خواست شیرینی می خورد و همه رو حرص میداد، و با یاد آوری این خاطرات اشک از چشمانش جاری شد.

- نه من معتاد به شیرینی و شکلات نیستم ، اینو باید به همه ثابت کنم.

ناگهان فکری به ذهنش میرسه و با یه لبخند مصنوعی از خوابگاه بیرون و به طرف دوستاش میره.

- سلام بچه ها! شکلات ها خوشمزه بود؟

ریونیا :

ماری که حسابی شک کرده بود یه شکلات دیگه میذاره دهنش و میگه : اوهوم خیلی خوشمزه بود! حیف که تو نمیتونی بخوری.

- هوووممم... میشه یه دونه از شکلات هات رو بدی؟

- نوچ نمیشه! مگه یادت رفته...

تری وسط حرف فلور میپره و دوباره با خنده ای ساختگی که می خواست جلوی عصبانیتشو بگیره میگه : لازم نیست مدام بهم یادآوری کنی فلور! فقط به ماری گفتم یکی از اونا رو بده. کی گفته من میخوام بخورمش؟!

فلور به بقیه نگاه میکنه و یه شکلات بر میداره و جلوی تری میگیره.

تری آب از دهنش راه میفته اما جلوی خودشو میگیره و شکلات رو از فلور میگیره.

- خب من رفتم بخوابم دیگه. فعلا بابای!

ریونیا :

همه منتظر میمونن تری بره توی خوابگاه تا فضولی کنن و ببینن با شکلات چیکار می خواد بکنه.

تری شکلات رو میذاره روی میز و رو تختش میشینه و به شکلات خیره میشه.

یعنی تری با شکلات چیکار می خواسته بکنه؟ شما بگین.

~~~~~~~~~~~~~~~~

میدونم مسخره شد لازم نیست به روم بیارین.



پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۱:۵۰ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۱
#94

ماری مک دونالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۰ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۳:۴۳ سه شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۶
از اینجا تا آسمون... کرایه ش چقدره؟!
گروه:
مـاگـل
پیام: 180
آفلاین
بعد ظهر همون روز، کنار شومینه:

ماری در حالی‌ که توی دستش یه کیسه صورتی‌ هست به سمت شومینه میره و کنار بقیه میشینه.

- بچه‌ها بالاخره رسید!!به مامانم گفته بودم، از اون شکلاتایی که دوس دارم واسم بفرسته، ببینین چقدر زیاد فرستاده، به هممون میرسه!

فلور که در حال برداشتن یکی‌ از شکلات هست رو به تری میکنه:

- تری تو نمی‌خوای... اوه راستی‌ یادم نبود تو تا ۳ روز تنبیهی! چه حیف که نمیتونی‌ از اینا بخوری! مگه نه بچه ها...؟!

تری این شکلی‌ به بقیه ریونی‌ها نگاه میکنه که با سر حرف فلور رو تائید میکنند و مشغول خوردن شکلات‌ها میشن.

ماری در حالی‌ که ۴مین شکلاتشو می‌خوره رو به بقیه می‌کنه:

-اصلا از تری باید ممنون باشیم! از روزه در اومدیم!

تری خیلی آروم جمعشون رو ترک میکنه و به سمت خوابگاه میره.

من باید تحمل کنم! من معتاد شکلات نیستم!

من نمیتونم تحمل کنم! من می‌میرم !

من باید یه فکری کنم !


--------------------------------------------------------

خیلی‌ کوتاه و بد و مسخره شد! میدونم!


Only Raven

"دلیل بی رقیب بودن ما، نبودن رقیب نیست...دلیل بی رقیب بودن ما، قدرتمند بودن ماست!"









پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۴:۱۶ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۹۱
#93

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
روز بعد - دستشوی راونکلاو:

تری روی توالت فرنگی نشسته و یه دستشو بالا گرفته. دستی که تنها پنج عدد شکلات توپی شکل و 3 عدد شکلات مثلثی و چهارتا دونه برتی بات توش وجود داره.

تری با چشمانی اشک آلود، یه دونه شکلاتا توپی شکلو برمیداره و تو دهنش میذاره. برخلاف همیشه که هر شکلاتی که تو دهنش فرو میره در عرض یک ثانیه نیست و نابود میشه، اینبار تری چشماشو میبنده و با ولع تا آخرین لحظه مشغول جویدنش میشه که تا میتونه مزه شو حس کنه.

لونا که پشت در دستشویی ساعت هاست منتظر نشسته، بالاخره صبرش تموم شه و در حالیکه هی از این پاش رو اون پاش میپره فریاد میزنه:

- کی اون توئه؟ چه غلطی میکنی اون تو؟ دیگه نمیتونم جلو خودمو بگیرم!

تری با شنیدن صدای لونا، به خودش میاد و شکلاتارو آهسته تو جیبش جاسازی میکنه و با حالت از دستشویی بیرون میاد. لونا بدون معطلی میپره تو دستشویی و درو محکم به هم میکوبه.

تری که برای شکلات دومیش نقشه کشیده، برای پیدا کردن یه جای دیگه واسه خوردن شیرینی، به سمت آزمایشگاه میره. اکثرا زنوف اونا گشت میزنه و زنوفم که مدتیه غیبش زده. پس میتونه جای مناسبی باشه!

چند مین بعد - آزمایشگاه سرَی راونکلاو!

ریونیا آروم طوری که تری متوجه نشه از پله ها پایین میان و این ریختی جلو تری ظاهر میشن.

تری:

فلور دست به سینه وایمیسه و میگه: تری قرارداد مارو شیکوند. اون شکلات خورد! پس تری باید جمع مارو ترک کنی، تو از ریون طرد شدی!

تری التماس کنان رو زمین میشینه و میگه: نه خواهش میکنم، من ریونو دوس دارم. نمیتونم ازتون دل بکنم، نمیخوام از اینجا برم. با من این کارو نکنین بچه ها!

فلور ابروشو بالا میندازه و میگه: تنها یه راه وجود داره. طبق حرف مرلین، اگه یکی شیرینی و شکلات بخوره، باعث میشه بقیه که تونستن جلو خودشونو بگیرن، اجازه ی خوردن شیرینی پیدا کنن و روزه گرفتنشون از همون لحظه به پایان میرسه. به جاش کسی که شیرینی خورده، تا 3روز بعد، همچنان باید روزه بگیره و شیرینی نخوره!

تری بعد از شنیدن این حرف:




پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ شنبه ۳ تیر ۱۳۹۱
#92

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۴۸:۱۶ سه شنبه ۵ تیر ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
مـاگـل
پیام: 706
آفلاین
تری اینقدر شوکه شده و تو دلش مراسم عزاداری برپاست که خشک شده واستاده اونجا و بلاخره وقتی که فلور شروع به حرف زدن میکنه به خودش میاد.

- ای ریونی های باهوش! جمع کنید بریم آشپزخونه هر چی شیرینی تو آشپزخونه و کافه هست رو بندازیم دور تا خدای نکرده دشمنان نامرئی ما را وسوسه نکنن!

ریونی ها روح وار اطاعت کردن و گروهی به آشپزخونه و گروهی به سمت کافه رفتند.

تری دو دستی سرشو چسبیده بود و چشماشو محکم فشار میداد و پیشونیش هر لحظه داشت قرمز و قرمز تر میشد.

- فکر کن تری، آشپزخونه بیشتر شیرینی توش بود یا کافه؟ آشپرخونه یا کافه؟ آشپزخونه؟ کافه؟

تری نفس عمیقی کشید و به سمت آشپزخونه رفت.

ریونی ها هنوز به آشپزخونه نرسیده بودن پس فرصت داشت چند تا شیرینی کش بره تا بعد یه فکری کنه!

تری در حالی که رو نوک انگشتاش واستاده بود و در حال برداشتن جعبه ای شیرینی از بالای کابینت بود صدای نزدیک شدن ریونی ها رو شنید، جعبه رو برداشت و سریع رفت داخل سطل آشغال بزرگی که تنها مخفیگاه نزدیک به تری بود.

ریونی ها همه ی شکلات ها و آبنبات ها رو بی توجه انداختن توی سطل آشغال و بعد فلور و آندرو دو سر سطل رو گرفتن و به خارج از هاگوارتز و در سطل آشغال بزرگتری خالی کردن.

تری که پیروزمندانه چند تا از شکلاتای توی جعبه رو خورده بود از تو کیسه در اومد و خودش رو بین میلیون ها آشغال گرفتار دید.

- چه بوی گندی!


Only Raven !


تصویر کوچک شده


پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۱
#91

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
مـاگـل
پیام: 1024
آفلاین
فلور در حالی که لبخند درخشانی می زد گفت : من فهمیدم ، بچه ها من یه فکری دارم ... :evilsmile:

سپس برای دیگران نقشه را توضیح داد.

عصر همان روز

تری که احساس می کرد خطر رفع شده ، به تالار برگشت و با صحنه ی عجیبی مواجه شد ، فلور در حالی که ردای سفید مدل مرلینی پوشیده و موهایش را در کلاه نوک تیز مرلینی جمع کرده بود برای ریونی ها که دورش نشسته بودند موعظه می خواند .

تری کمی نزدیک تر شد تا صدای فلور را بشنود.

_خواهران و برادران من ، مگر نمی دانید که مرلین گفته است روزه بگیر تا باهوش شوی ، ما ریونی ها برای ایجاد هوش در خودمان روزه ینریش را می گیریم .
در این روزه نباید ، شیرینی ، شوکولات و کلا شیرینی جات بخوریم .
هر کس که روزه نگیرد از ریون طرد خواهد شد .
برای مطمئن شدن از این که کسی شیرینی نمیخورد تا بیست روز کسی از تالار بیرون نمی رود .
به امید این که روزه ی ما باطل نشود .

و ریونی ها گفتند :الهی مرلین


ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۲ ۸:۲۰:۰۹

بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۶:۰۶ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۱
#90

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
مـاگـل
پیام: 474
آفلاین
× نیو سوژه ×
___________________________

تری سرخوش و شنگول طول راهرویی که به تالار ریون میرسه رو طی میکنه تو فکر اینه که چطوری میتونه یکی رو اذیت کنه.

همون موقع صدای لینی از دور به گوش میرسه : خوشگلا باید برقصن ، خوشگلا باید برقصن !

تری از اینکه یکی داره میاد خوشحال تر (!) میشه و پشت یه مجسمه قایم ، و منتظر اومدن لینی میشه.

لینی به در ورودی تالار میرسه که یهو تری خودشو نشون میده!

- پخخخخخخخخخ! :d:

- جــــــــــیـــــــــــــــــــــغ!

گومپ!!!

- اوا خدا مرگم بده این چش شد؟!

و با سرعت فرار میکنه.

توی تالار :

آندرو داره کتاب میخونه ، لونا داره با خرسش بازی میکنه ، و بقیه هم سرشون به کار خودشون گرمه.

آندرو متوجه صدای جیغی میشه ، کتابشو می بنده و رو به بقیه بچه ها میگه : شما هم شنیدین؟!

ریونیا : اوهوم!

همه به سمت در ورودی میرن و با صحنه ی دلخراش اما خنده داری مواجه میشن.

لینی به این حالت رو زمین افتاده و دور سرش عکس تری می چرخه.

ریونیا :

لونا از لا به لای جمعیت میاد بیرون و داد میزنه : بچه ها من یه کیسه گالیون پیدا کردم!

و به بقیه چشمک میزنه.

لینی که اینو میشنوه به هوش میاد و میگه : مال منه. :d:

- خب خدا رو شکر به هوش اومد!

- تری میدونیم باهات چیکار کنیم.

_______________

خب دیگه حالا نوبت ریونیاس که تری رو اذیت کنن. :d:


Only Raven!


تصویر کوچک شده


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه همدیگه!
پیام زده شده در: ۱۱:۳۳ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۰
#89

آماندا بروکل هرستold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
گروه:
مـاگـل
پیام: 497
آفلاین
-آجی فلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــور!

گابریل به طرف خوابگاه دوید.

فلور که جلوی آینه موهایش را شانه می کرد گفت: چیه گابریل؟ نکنه مدل موهاتو بهم ریختی. می کشمت اگه...

نگاه فلور به گابریل افتاد.


آماندا که مشغول کشیدن نقاشی بود صدای جیغ بنفشی شنید و به سمت محل جیغ هجوم آورد.

گابریل هق هق می کرد. شانه در هوا معلق مانده بود. شمع روی میز خاموش بود. پایه صندلی شکسته بود. روی دیوار ترک هایی به چشم می خورد. یه لنگه از دمپایی های خرگوشی گم شده بود.

آماندا فریاد زد: خب حالا سوژه کدومشونه؟

گابریل: بیرون پنجره.

آماندا از پنجره بیرون را نگاه کرد.

نیمه جسد فلور بر روی زمین بود. ناگهان ماریه تا وارد خوابگاه شد و گفت: نقشه موفقیت آمیز بود. فلور فعلا نیست....این همون چیزیه که ما می خوایم!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.