[spoiler=خلاصه ی سوژه تا پست شماره ی 120 از نارسیسا مالفوی.]
خلاصه ماجرا تا پست شماره ی 120 از نارسیسا مالفوی:سوروس به علت جدایی از لیلی اوانز( عشق دیرینه اش) به شدت افسرده شده! از طرفی ملت اسلیترین تصمیم میگیرند برای بیرون آوردن سوروس از این حالت برای او زن بگیرند تا زن سوروس هم تالار را تمیز کند و کار های ملت اسلی را انجام دهد و هم سوروس از افسردگی خارج شود و لیلی را فراموش کنند. از این رو تصمیم میگیرند به خواستگاری جینی ویزلی بروند که به خاطرم وضعیت خانوادگی اش کار کردن را خوب بلد است و از طرفی موهای سرخش باعث می شود سوروس لیلی را فراموش کند! (موهای لیلی هم قرمز بود!) بنا بر پیشگویی سبیل تریلاینی لرد هم باید با ان ها همراه میشد...!
اما! اما جینی در امتحان عملی سوروس شکست می خوره و نمی تونه موهای سوروس رو درست حسابی روغن بزنه.
بعد از جینی، نارسیسا پیشنهادی میده که همه رو به فکر فرو می بره! این پیشنهاد برای بلا خیلی خوب بوده چون بعد از مزدوج شدن فرد مورد نظر لرد دیگه بیخیال دختره می شده و از طرفی سوروس هم زن میگرفته! فرد مورد نظر: انیتا دامبلدور!
ملت اسلیترین برای خواستگاری از انیتا به سمت محفل ققنوس اپارات می کنند! در طی صحبتی که سوروس و انیتا برای ازدواج با هم داشتند انیتا متوجه منظور سوروس(یعنی ازدواج) میشه و با ملاقه به سر سوروس می کوبه!
در نتیجه ملت اسلیترین بار دیگر به طرف تالارشون آپارات می کنند! این بار بلیز چوچانگ رو پیشنهاد میکنه و قرار بر این میشه که ملت اسلیترین برای خواستگاری از چوچانگ به تالار ریونکلاو بروند. اما سوروس مخالفت می کنه چون معتقده که با رفتن به ریون یاد عشق فلور دلاکور و خاطراتی که با او داشته می افته و این حرفش باعث میشه که ملاقه ی محکمی از نارسیسا بخوره!
درنتیجه ملت اسلیترین به طرف تالار ریونکلاو آپارات می کنند تا چوچانگ را خواستگاری کنند! همینطور که بلا و نارسیسا در حال برانداز کردن چوچانگ هستند سوروس نی اش را در می آورد و دوباره آهنگ عشق و عاشقی میزنه! به نظر می رسه که برای هزارمین بار عاشق شده ...!
[/spoiler]
---------------------
بلاترکیس با تردید به چوچانگ نگاه کرد و در گوش نارسیسا زمزمه کرد:
- سیسی، این دختره که چشماش اصلا نمی بینه! چشماش بستست. چه طوری می خواد تالارو برامون تمیز کنه؟
نارسیسا به بلا نگاه کرد و لبخندی زد.
- بلا، این دختره ژاپنیه. برای همین چشماش اینطوریه.
بلا، با نارضایتی به چو نگاه کرد و سرش را تکان داد. چو تره ای از موهای سیاه و براقش را کنار زد و با صدای زیری گفت:
- چنگ چونگ چینگ.
سوروس با گیجی به چو نگاه کرد و بعد به نی زدنش ادامه داد. مورگان نیشخندی زد و ابلهانه پرسید:
- این دختره چی گفت؟
بارتی ترجمه کرد:
- هیچی، گفتش که من ژاپنی هستم
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f87046ed246c.gif)
در همین لحظه مری در حالی که دمباله ی پیراهنش روی زمین کشیده میشد دست در دست بادراد وارد سالن پذیرایی شد. مورگانا بلافاصله صورتش را برگرداند و نارسیسا چشمانش را بست. بلا با ناراحتی به آن دو نگاه کرد و گفت:
- خب می دونین که برای چی اینجا اومدیم! کروشیو بادراد. دست از سر اون ریشا بردار تا حرفمو بزنم.
مری با چشم غره ای بادراد را متوجه خود کرد. بادراد مگس های دور ریشش را بلعید و اخم هایش را در ه کشید. بلا به نارسیسا نگاهی کرد ولی نارسیسا بی توجه همچنان چشمانش را بسته بود. آهی کشید و ادامه داد:
- بدون حرف اضافه، ما اومدیم چوچانگ رو خواستگاری کنیم ببریم!
مری پاهایش را روی هم انداخت و با عشوه لبخندی زد:
- خب می دونین که چوچانگ دختره منه. من هم براش شرایط دار...
بارتی گلدان آبی رنگی که روی میز کوچکی کنار صندلی اش قرار داشت برداشت و گل صورتی اش را بیرون کشید و پر پر کرد.
- ولی خاله، زن عمو که دختر مری نیست...مری خودش چند وقت پیش گفت که ویکتوریا دخترشه.
مری با شنیدن این حرف تکانی خورد و تند تند پاسخ داد:
- خب همه دخترای ریون دختر منن! من مادر تمام ریونی ها هستم.
بلا که خیلی از این وضعیت راضی نبود به خاطر شنیدن کلمه ی "زن عمو" به بارتی چشم غره ای رفت و ساکت شد. مری سرش را تکان داد و لبخندی زد:
- خب البته من فکر می کنم بهتره این دوتا جوون برن با هم کمی حرف بزنن. بعدا شرطمو می گم.
چو بلافاصه بلند شد و سوروس در حالی که همچنان نی می زد همراهی اش کرد.
نیم ساعت بعد:سوروس همچنان که دست چو را در دست داشت میان جمع بازگشت. بلاتریکس با رضایت به سوروس نگاه کرد و خواست حرفی بزند که نارسیسا گفت:
- خب ما با این خانواده به نتیجه نرسیدیم سوروس! امیدوارم که با چو به نتیجه ای نرسیده باشی. آپارات می کنیم به سمت تالار اسلیترین.
مری بی توجه به نارسیسا لبخندی زد.
- ببینم چی گفتین؟ چی شد؟
چو:
- سوروس درمورد مضایا و فواید هنر نی زنی و ساز های دمی برام توضیح داد. چنگ چونگ چینگ، و گفت که اگه چانگ چونگ باشم در اینده بهم چاونیگ!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524136ac4237c.gif)
مری با گیجی به چو نگاه کرد و در حالی که سعی می کرد آرام باشد گفت:
- ولی من منظورم اینه که درمورد خواستگاری چی گفت؟
چو:
- خواستگاری؟
سوروس:
- خواستگاری؟
مورگانا که به خاطر سنش علاقه زیادی به این مسایل داشت مداخله کرد:
- مگه شما عاشق چوچانگ نشده بودید؟ مگه آهنگ عاشقی نمی زدین؟
بلا و نارسیسا مشکوکانه به سوروس خیره شدند. سوروس سرش را تکان داد و بی توجه به مری که هرلحظه سرخ تر می شد گفت:
- نه! خواستگاری چیه؟ من عشق اول و آخرم لیلیه.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4c402897b.gif)
درضمن من اصلا زبون چو رو نمی فهمم!... این آهنگ ها هم برای تمرین کلاس نی اَمه! فهمیدین؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524137e61e4f1.gif)
نارسیسا با عصبانیت به سوروس نگاه کرد. بلا هم برای این که خوشحالی اش دیده نشود کروشیویی به طرف سوروس فرستاد که این قدر آن هارا معطل کرده است. چو بی خبر از همه جا دوباره به طرف آشپزخانه رفت و بعد در حالی که مری گریه می کرد اسلیترینی ها به طرف تالار خودشون آپارات کردند.
-------
پایان سوژه. ![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4645f787eee70.gif)