بانو بلک خیلی علاقه وافری به من داره و بهم اصرار کرد که بیام و از مکان تازه تاسیسش بازدید کنم. منم چون دیدم ایشون بازیکن کوییدیچ خوبیه، سر زدم و دیدم به به! چی بهتر از این که این مکانو به جایی برای گردهمایی هواداران کوییدیچ و تشویق تیم مورد علاقهشون تبدیل کنیم؟
اینه که الان اینجام تا بگم لطفا تاپیک نگارخانهی خیال رو اجاره بدین به فدراسیون کوییدیچ. تا پایان دی ماه طبیعتا.
سیگنس هم لطفا یه دور دیگه برگرده بنر هواداریشو نصب کنه.
سلام. البته... البته. تاپیک نگار خانهی خیال تا پایان دی ماه در اختیار فدراسیون کوییدیچه.
Smile my dear, you're never fully dressed without one
بانو بلک خیلی علاقه وافری به من داره و بهم اصرار کرد که بیام و از مکان تازه تاسیسش بازدید کنم. منم چون دیدم ایشون بازیکن کوییدیچ خوبیه، سر زدم و دیدم به به! چی بهتر از این که این مکانو به جایی برای گردهمایی هواداران کوییدیچ و تشویق تیم مورد علاقهشون تبدیل کنیم؟
اینه که الان اینجام تا بگم لطفا تاپیک نگارخانهی خیال رو اجاره بدین به فدراسیون کوییدیچ. تا پایان دی ماه طبیعتا.
سیگنس هم لطفا یه دور دیگه برگرده بنر هواداریشو نصب کنه.
قصد بازگشایی نگارخانهای رو در لندن دارم! به این صورت که افراد هر تصویری که مایل باشن رو در رولشون قرار میدن و مطابق اون چیزی که میخوان رو مینویسن. این تصویر میتونه واقعی، غیرواقعی، نقاشی و غیره باشه. همینطور اگر کسی عکسی رو بارگذاری کرد بقیه هم میتونن با ارجاع رولشون به پست اصلی، رولی رو مطابق اون تصویر بنویسن.
لطفا اجازهش رو صادر بفرمایید!
با تشکر!
درود.
مجوز داده شد، بزن تاپیک رو.
Smile my dear, you're never fully dressed without one
قصد بازگشایی نگارخانهای رو در لندن دارم! به این صورت که افراد هر تصویری که مایل باشن رو در رولشون قرار میدن و مطابق اون چیزی که میخوان رو مینویسن. این تصویر میتونه واقعی، غیرواقعی، نقاشی و غیره باشه. همینطور اگر کسی عکسی رو بارگذاری کرد بقیه هم میتونن با ارجاع رولشون به پست اصلی، رولی رو مطابق اون تصویر بنویسن.
به سبب اطلاعیهی جدیدی که هری پاتر، ملقب به کله زخمی رو مخ، در فدراسیون کوییدیچ نصب نموده است، این امکان برای تیمهای کوییدیچ فراهم گشته تا با کسب اجازه از ناظران زحمتکش انجمنها، تاپیکی را اجاره نمایند. به این جهت، به عنوان کاپیتان تیم پیامبران مرگ، درخواست اجارهي تاپیک ماجراهای مردم شهر لندن را از شما دارم.
خورشید بهتازگی در افق لندن غروب کرده بود و خیابانها در هالهای از تاریکی و نورهای لرزان چراغهای خیابانی غرق بودند. بیرون از ساختمان شهرداری، سالازار اسلیترین با چشمانی سرخ و لبخندی سرد، آخرین ماگل نگونبخت را با یک طلسم بیرحمانه به زمین انداخت. خون از بدنهای بیجان روی سنگفرش خیابان جاری شده و ردای سبز و مجلل سالازار اکنون پوشیده از لکههای خون بود. با آرامش چوبدستیاش را پایین آورد و نگاهی به اطراف انداخت. به نظر میرسید که امشب به اندازه کافی ماگلها را برای آرامش خاطر خود به دیار نیستی فرستاده بود. نفس عمیقی کشید و سپس با طمأنینهای عجیب بهسمت در ورودی شهرداری حرکت کرد و وارد ساختمان شد.
در سالن بزرگ شهرداری، اسکارلت لیشام، نوادهی برجستهی سالازار، منتظر ورود او بود. وقتی سالازار با خون و غبار بر روی صورت و لباسهایش، بیاعتنا به خشونت و خونریزیهایی که تازه پشت سر گذاشته بود، وارد شد، اسکارلت با خونسردی لبخند زد. او سالها بود که به چنین صحنههایی عادت کرده بود و میدانست که سالازار همیشه تعداد کافی از ماگلها را میکشد تا به آرامش درونی برسد. سالازار با همان لبخند سرد بهسمت اسکارلت رفت، او را در آغوش گرفت و در حالی که هنوز آثار خون روی دستانش بود، گفت:
- نوادهی من، از دیدارت بسیار خوشحالم.
اسکارلت در حالی که با آرامش سالازار را به سمت اتاق شهردار راهنمایی میکرد، به او گفت:
- خب، وقت آن است که به موضوع مهمتری بپردازیم، تور دوم شما در شهر لندن.
هر دو به اتاق شهردار وارد شدند، اتاقی که با شکوه و اقتدار دیوارهای سنگین و پنجرههای بزرگش، حکمرانی بیچون و چرای اسکارلت بر این شهر را نشان میداد. سالازار بر صندلی بزرگ پشت میز نشست و اسکارلت مقابل او ایستاد. سکوتی سنگین بر فضا حاکم شد. سالازار با صدایی آرام و در عین حال قدرتمند گفت:
- من دو موضوع در لندن میخواهم، دو موضوعی که بتوانم آنها را به عنوان بخشی از تور دومم اجاره کنم. باید مطمئن شوم که این تور درخششی بینظیر خواهد داشت.
اسکارلت سری تکان داد و گفت:
- البته، شما هر چیزی که بخواهید میتوانید داشته باشید. این شهر تحت فرمان ماست.
سپس به جزئیات و برنامهریزیهای لازم برای اجاره و مدیریت آن دو موضوع در انجمن پرداختند، در حالی که لندن در بیرون از آن اتاق تاریک و مرموز، همچنان غرق در ترس و اضطراب از حضور آنها بود.