ناگهان همه متوجه ریزش مجسمه میشوند به همین دلیل هر کس به گوشه ای پناه میبره و اون وسط تنها بلیز بیچاره باقی میمونه که به شدت مسدوم شده بود و نمیتونست فرار کنه !
سرانجام همه مجسمه روی کله بلیز خراب شد و بلیز زیر سنگهای مجسمه مدفون شد !
مدتی گذشت همه با تعجب از پناه گاه خودشون بیرون آمدند و با وحشت به صحنه نگاه کردند . تمام تالار رو خاک پوشانده بودش و سنگهای خرد شده مجسمه در همه جا پخش شده بود و در اون وسط تنها دست بلیز معلوم بود که از زیر سنگها بیرون آمده بود !
همگی با وحشت به سمت بلیز دویدند تا او را از زیر سنگها بیرون بیاورند .
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d85eec5871.gif)
چند لحظه بعد ......
همه داشتند با تعجب به بلیز نگاه میکردند که پخش زمین شده بود .
_ آی داغون شدم ! ......وای خدا ......آی کمرم .....آی سرم .....
همگی با وحشت نگاهی به هم انداختند .
ریگلوس : وای خدا ببین چی کار کردم وای ......
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4afdf156b.gif)
جمعیت : هیسسسسسسسسس
بلافاصله ریگلوس ساکت شد .
رودلف : آقا بیاین همین جا خلاصش کنیم انقدر درد نکشه !
لارا با خشانت پاسخ داد :
_ نه لازم نکرده !
بلافاصله سکوت برقرار شد .
دراکو گفت :
_ خب آقا اشکال نداره بارتی برو اون جارو خاکنداز رو بردار بقایای بلیز رو جمع کن ببر پیش خانم پامفری !
بلافاصله بارتی دوان دوان به سمت خوابگاه پسران دوید و مدتی بعد با یک جارو و یک خاکنداز برگشت و بلیز را جمع کرد و سپس دوان دوان به سمت در خروجیه تالار حرکت کرد و همگی هم یکبار صدای زمین خوردن بارتی رو شنیدن ( نکته : بلیز هم در دستان بارتی بودش !!! بیچاره بلیز
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52427ab912dd5.gif)
)
لارا نگاهی به مجسمه شکسته انداخت و گفت :
_ حالا بیاین این رو درستش کنیم !
جمعیت اسلی
همه مشتاقانه آستینها رو بالا زدند تا مجسمه را با جادو مثل روز اولش درست کنند اما متاسفانه از اونجایی که همه بی استعداد بودن بعد از یک ربع تلاششون بی نتیجه ماند و تنها باعث شد که یکی دو نفر دیگه هم از جمله خود ریگلوس و ایگور به پیش خانم پامفری برن .
دراکو در حالی که عرق روی پیشونیش رو پاک میکرد گفت : حالا با این مجسمه چی کار کنیم ؟
رودلف : من یک فکری دارم !
لارا : تو هم مگه بلدی فکر کنی ؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524139b5172df.gif)
رودلف
ناگهان لارا جدی شد و با خشانت گفت : اگر بخوای راجع به خشانت حرف بزنی خودت میدونی ها
رودلف با دستپاچگی گفت :
_ نه بابا یک روش مشنگیه ! یک لحظه صبر ! صبر ! صبر ! صبر ( بچه ها یاد کسی نمی افتین
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
)
رودلف دوان دوان از آنجا دور شد . ملت با تعجب به هم نگاه کردند . آرامیس :
_ یعنی میخواد چی کار کنه ؟
لارا : من اینو میشناسم ! الان میره چندتا از این گریفندوری ها رو قوربونی میکنه میاره که من تشویقش کنم
اما لارا سخت در اشتباه بود . بعد از مدتی رودلف با سرعت خودش را به آنها رساند و در حالی که نفس نفس میزد شی عجیبی را با خودش حمل میکرد .
ملت
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4846cdecc.gif)
: این چیه ؟
رودلف سینه اش راجلو داد و با لحنی عاری از هر گونه خشانتی گفت : این یک وسیله مشنگیه ! اسمش چسبه ! خیلی هم چیز به درد بخوریه باهاش همه چیز رو به هم میچسبونند
بچه های تالار :
_ چی.....جسب .....چسب (chosb) .....چسب (chesb )
رودلف با خشانت گفت :
_ نخیر آقا چسب . چسب چسب ! اسمش چسبه راضیه همه چیز رو به هم میچسبونه ! خودم تبلیغش رو توی تلویزیون مشنگی دیدم !
همه مدتی به فکر فرو رفتند . عنی این چسب چه جور چیزیه ؟؟؟
سرانجام دراکو گفت : خب باشه ! ما که به جایی نرسیدیم ! ببینینیم تو چی کار میکنی !
بدین ترتیب رودلف دست به کار شد و در طی این مدت همه با اشتیاق و شگفتی به رودلف نگاه میکردند و رودلف با پشتکار تکه های سنگ رو یکی پس از دیگری به هم میچسبوند و سر جای اصلیش قرار میداد .
بعد از یک ساعت :
ردلف که عرق از سر و رویش میچکید گفت :
_ خب دیگه تموم شد .
ملت :banana:
لارا : آفرین رودلف من به تو افتخار میکنم !
دراکو : نشون دادی که یک اسلایترینی واقعی هستی آفرین !
رودلف
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4c7ee5cd2.gif)
: خواهش میکنم !
لارا : اوا .... الانه که معجونمون بسوزه بدویین بیاین که حاضره !
همه با خوشحالی شروع به خندیدن و گفتگو کردن و خواستند همراه لارا بروند که صدایی از آنها طلب کمک کرد و آنها را از حرکت باز داشت !
صدای غمگین رودلف فریاد زد : هی وایسین من به مجسمه چسبیدم کمکم کنید ! لارا ! عزیزم منو تنها نزار !
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413799807e4.gif)
همه با تعجب برگشتند و به رودلف نگاه کردند که خودش نیز به مجسمه چسبیده بود و اون موقع بود که پی به ماجرا و آیکیوی بالای رودلف بردند
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil524139a26da59.gif)
.............
--------
یعنی رودلف اشتباها خودش رو هم چسبونده بودش
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)