بلیز : خوب چرا زودتر نگفتی ؟
بلیز دستشو میبره به سمت گردن مگی تا کلید رو بکشه بیرون که .....
شششششقققققق !
بلیز : پروفسور چرا میزنی ؟
مینروا : برای اینکه من نامحرمم نباید به من دست بزنی !
سیبل با خودش فکر میکنه که حالا خوبه مگی صدسالشه ها اگر بیست سالش بود بلیز رو چیکار میکرد اما از اونجایی که متوجه نگاه خیره مگی به خودش میشه میفهمه که بلند بلند فکر کرده.
سیبل
مگی
مگی : خوب حالا میگید چرا اینجایید یا باید به زور متوسل شم ؟
سیبل : امممممم !
بلیز: اممممممم!
سیبل : چه تفاهمی !
بلیز : خوب پروفسور دیدیم دارید تو خواب در مورد کیک شکلاتی حرف میزنید گفتیم یه سر به اینجا بزنیم!
مگی : پس مثل اینکه باید به زور متوسل شم
چند لحظه بعد
بلیز و سیبل به صورت سر تا ته از پنجره اتاق مکگونگال واقع در بالای برج آویزونند.
مگی : حرف میزنید یا بندازمتون پایین ؟
سیبل و بلیز
بلیز : پروفسور رحم کنید این همه خشانت شایسته رئیس گریفندور نیست.
سیبل : پروفسور شما همیشه به قانون پایبند بودید نباید شاگردان هاگوارتز رو بکشید!
مگی شروع میکنه به تکون دادن بلیز و سیبل تا بلکه زودتر حرف بزنند.
مگی : وقتی که کسی کشته شدنتون توسط منو نبینه خطری منو تهدید نمیکنه موووهاهاها !
پایین برج
- نورممد به نظرت نمیاد دو نفر به لبه پنجره آویزونند یکی میخواد بندازدشون پایین !
نورممد : ایییی کورممد آخه تو کی یه چیز رو درست دیدی که این دومیش باشه ! زمینو بیل بزن باید تا شب برای هاگرید آمادش کنیم!
کورممد : اره فکر کنم خیالاتی شدم !
دمه پنجره ....
مگی : تا سه میشمرم یا حرف میزنید یا میندازمتون پایین !
سیبل : نه پروفسور ببخشید!
مگی : یک ..... دو ....
بلیز : غلط کردم ... دیگه این دور و برا پیدام نمیشه.
سیبل : ......
چند لحظه بعد
مگی : دو و بیست و پنج دو بیست و شش!
بلیز : پروفسور بچگی کردیم !
سیبل : اغفال شدیم !
یک ساعت بعد
مگی : دو و نهصد و نود و پنج ! حرف نمیزنید ؟
بلیز و سیبل
سیبل : پروفسور گرفتید مارو ها هوا تاریک شد کورممد و نورممدم رفتن خونشون هنوز مارو ننداختین پایین !
بلیز : توی این مدت میتونستم صدتا تست کلاس تغییر شکل حل کنم اگر کنکور قبول نشم بخاطر شما بوده گفته باشم!
بلافاصله احساسات مگی جریحه دار میشه و در حالی که داره اشک میریزه بلیز و سیبل رو میاره تو اتاق.
مگی : دلم نمیاد شما دو تا رو بندازم پایین اهو اهو اهو ( صدای گریه ) اگر شما کشته بشید دیگه کسی نیست بیاد رول رو بچرخونه کلا کار تالار میخوابه . خودتون بگید برای چی اومدید اینجا
سیبل و بلیز : اخیییییییییییییییی !
بلافاصله لامپی کم مصرف در بالای سر بلیز روشن میشه.
بلیز : پروفسور بارها به من ثابت شده من نمیتونم به شما دروغ بگم بزاریید بهتون بگم ببینید پروفسور دامبلدور میخواست شما رو سورپرایز کنه از ما خواست هدیه تونو بزارییم زیر بالشتتون تا وقتی بیدار شدید ببینیدش !
بلافاصله سیبلم حرف بلیز رو تایید میکنه.
سیبل : فقط از اونجایی که این بلیز خیلی آیکیو تشریف داره عملیات با شکست روبه رو شد شما بیدار شدید نتونستیم سورپرایزتون کنید.
بلیز و سیبل سرهاشونو به نشانه تاسف تکون میدند.
بلیز تو فکرش : حالا دیگه من ماموریت رو خراب کردم ؟
مگی : اخیییییی خوب البته سیبل عزیز از بلیز بیش از اینا انتظار نمیره به هر حال آخییییییییییییی !آلبوس من از شما اینو خواست آخییییییییی همین الان احساس میکنم البوس به من احتیاج داره
بلافاصله مگی اینو میگه و در حالی که صورتش سرخ شده با پیرهن خواب به سمت دفتر البوس میدوه تا این محبت آلبوس رو جبران کنه غافل از اینکه هنوز نمیدونه بچه های اسلی چقدر پلید هستن.
حالا بلیز و سیبل در اتاق مگی تنها بودند و این به معنی اجرای اهداف شیطانیشون میبود ......