رومسا كاغدهارو از دست بچه ها گرفت و پرسيد:
خب موضوع تحقيق چيه؟؟
هدويگ از روي صندلي بال زد و به بالاي قفسه ي كتابهاي مهم رفت و گفت:
بهتره يك تحقيق در مورد دنياي سياه و جنگ آنها با دنياي سفيد بديم بهش.....
همه:
هدويگ:بابا منظورم لدر ولدمورت نبود كه....منظورم دنياي سياه....منظورم اينه كه تحقيق كنيم كه چطوري دنياي سياه به وجود آمد....
همه:
هدويگ:چيه بابا موضوع خوبيه ها!!!
رومسا همون جا كه نشسته بود گفت:
ببخشيدا ما كه نگفتيم موضوع بديه ولي چند تا مشكل وجود داره!!!
همه به رومسا نگاه ميكردن تا اينكه هدوگي گفت:
خب چه مشكلاتي؟؟؟
رومسا از جاش بلند شد و شروع به راه رفتن كرد....بدون اينكه چيزي بگه چوب دستيشو در آورد و به سمت سقف كتابخانه گرفت!!!
سقف كتابخانه سياه شد و حروفهايي طلايي بر روي آن نقش بست.....
رومسا به بچه ها نگاه كرد و گفت:
خب اينجا كتابخانه ي مكانيزمه ديگه ...بايد حرفه اي كار كرد....
همه:
رومسا توجه اي نكرد و ادامه داد:
خب ببينيد اولين مشكل همون طور كه در بالا ميبينيد ما كتابهايي كه مربوط به دنياي سياه باشه نداريم!!!
همه به سقف نگاه كردن روي سقف نوشته بود:
كتابي در اين شاخه پيدا نشدرومسا باز هم ادامه داد و گفت:
اين موضوع موضوع خوبيه ولي چون كتاب نداريم ميرسيم به مشكل دوم...اونم اينه براي به دست آوردن اين كتابها بايد بريم توي تالار اسليترين
همه:
رومسا نشست سر جاش و به هدويگ نگاه كرد!!!
هدويگ هم كه اين طوري شده بود
بالاخره لوييس گفت:
خب بابا يك كاري بكنيد بايد اين تحقيقو بديما....
لوييس كه اين حرفو زد هدويگ زد به سيم آخر و گفت:
ميريم توي تالار اسلي!!!
همه:
رومسا دوباره بلند شد و گفت:
اين كاره حطرناكيه اگر ما رو بگيرن هممون اخراجيم
هدويگ گفت:
اشكال نداره...كتابخانه و تحقيق مهمتره....
اون از در كتابخانه بيرون رفت...ولي هيچ كس از جاش تكون نخورد....
ادامه دارد.......................
================================
هدويگ جان بابت موضوع دستت درد نكنه...من با خودم فكر كردم گفتم موضوع رو منحرف نكنم يك هيجاني هم بدم به داستان....ممنون....